حاکم خود را از مردم پنهان نکند!
عهدنامه امام علی(علیهالسلام) به مالک اشتر(5)
ای مالک خود را از رعیت خویش پنهان مكن كه پنهان شدن والیان از رعیت نمونهاى است از تنگخوئى و كم اطلاعى در كارها، و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز دارد، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید، و كار خرد بزرگ نماید، زیبا، زشت شود و زشت، زیبا، و باطل به لباس حق درآید.
و همانا والى انسانى است كه آنچه را مردم از او پوشیده دارند نداند، و حق را نشانهاى نبود، تا بدان، راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال یكى از دو كس خواهى بود: یا مردى كه نفس او در اجراى حق سخاوتمند است، پس چرا خود را بپوشانى و حق واجبى را كه بر عهده توست نرسانى، یا كار نیكى را نكنى كه كردن آن توانى؟ یا به بازداشتن حق گرفتارى، در این صورت مردمان به زودى خود را از درخواست از تو باز دارند چه از بخشش تو نومیدند[و چاره ندارند] با این كه بیشتر نیازمندى مردمان بر تو رنجى ندارد، چرا كه شكایت از ستم است و عدالت خواستن یا در معاملتى انصاف جستن .
نیز والى را نزدیكان است و خویشاوندان، كه خوى برترى جستن دارند و گردنفرازى كردن، و در معاملت انصاف را كمتر به كار بستن. ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر و به هیچ یك از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را به بخشش وامگذار، و مبادا در تو طمع كنند با بستن پیمانى كه مجاور آنان را زیان رساند در بهرهاى كه از آب دارند، یا كارى كه باید با هم به انجام رسانند و رنج آن را بر عهده دیگران نهند، پس بر آنان تنها گوارا افتد و عیب آن در دنیا و آخرت بر تو ماند.
و حق را از آن هر كه بود بر عهده دار، نزدیك یا دور، و در این باره شكیبا باش و این شكیبایى را به حساب [خدا] بگذار. هر چند این رفتار با خویشاوندان و اطرافیانت بود و عاقبت آن را با همه دشوارى كه دارد، چشم دار، كه پایان آن پسندیده است[و سرانجامش فرخنده.] و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، عذر خود را آشكارا با آنان در میان گذار، و با این كار از بدگمانىشان درآر، كه بدین رفتار خود را به فرمان آورده باشى و با رعیت مدارا كرده و حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته.
از صلحى كه دشمن تو را بدان خواند، و رضاى خدا در آن بود، روى متاب كه آشتى، سربازان تو را آسایش رساند. و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند. لیكن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى بپرهیز! كه بسا دشمن به نزدیكى گراید تا غفلتى یابد[و كمین خود بگشاید] پس دور اندیش شو! و به راه خوشگمانى مرو، و اگر با دشمنت پیمانى نهادى و در ذمه خود او را امان دادى به عهد خویش وفا كن و آنچه را بر ذمه دارى ادا، و خود را چون سپرى برابر پیمانت برپا، چه مردم بر هیچ چیز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد، سخت هم داستان نباشند با همه هواى گونهگون كه دارند، و رأیهاى مخالف یكدیگر كه در میان آرند.
و مشركان نیز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را میان خود لازم مىشمردند، چه زیان پایان ناگوار پیمانشكنى را بردند. پس در آنچه به عهده گرفتهاى خیانت مكن و پیمانى را كه بستهاى مشكن و دشمنت را كه[در پیمان توست] مفریب كه جز نادان بدبخت بر خدا دلیرى نكند. و خدا پیمان و زینهار خود را امانى قرار داده، و از در رحمت به بندگان، رعایت آن را بر عهده همگان نهاده، و چون حریمى استوارش ساخته تا در استوارى آن بیارمند و رخت به پناه آن كشند. پس در پیمان نه خیانتى توان كرد، و نه فریبى دارد، و نه مكرى پیش آورد، و پیمانى مبند كه آن را تأویلى توان كرد[یا رخنهاى در آن پدید آورد].
و چون پیمانت استوار شد و عهدت برقرار[راه خیانت مپوى] و براى به هم زدنش خلاف معنى لفظ را مجوى، و مبادا سختى پیمانى كه بر عهدهات فتاده و عهد خدا آن را بر گردنت نهاده، سر بردارد و تو را [به ناحق] بر به هم زدن آن پیمان وا دارد، كه شكیبایى كردنت در كار دشوارى كه گشایش آن را امیدوارى، و پایان نیكویىاش را در انتظار، بهتر از مكرى است كه از كیفر آن ترسانى، و این كه خدا تو را چنان بازخواست كند كه درخواست بخشش او را در دنیا و آخرتت نتوانى.
و بپرهیز از خونها، و ریختن آن به ناروا، كه چیزى چون ریختن خون به ناحق[آدمى] را به كیفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد، و خداوند سبحان روز رستاخیز نخستین داورى كه میان بندگان كند در خونهایى باشد كه از یكدیگر ریختهاند.پس حكومت خود را به ریختن خونى به حرام نیرومند مكن كه خون به حرام ریختن قدرت را به ناتوانى و سستى كشاند، بلكه دولت را از صاحب آن به دیگرى بگرداند. و به كشتن به ناحق تو را نزد من و خدا عذرى به كار نیاید چه در آن قصاص باید، و اگر دچار خطا گشتى و تازیانه یا شمشیر یا دستت از فرمان برون شد و[چه در مشت زدن و بالاتر، بیم كشتن است.] مبادا نخوت دولت تو را وادارد كه خود را برتر دانى و خونهاى كشته را به خاندانش نرسانى.
و بپرهیز از خود پسندیدن، و به خود پسندى مطمئن بودن، و ستایش را دوست داشتن كه اینها همه از بهترین فرصتهاى شیطان است تا بتازد، و كرده نیكوكاران را نابود سازد.
و بپرهیز كه با نیكى خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه را كردهاى بزرگ شمارى یا آنان را وعدهاى دهى و در وعده خلاف آرى كه منت نهادن ارج نیكى را ببرد و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را برانگیزاند. و خداى تعالى فرموده است: «بزرگ دشمنى است نزد خدا كه بگویید و نكنید.»
و بپرهیز از شتاب در كارهایى كه هنگام انجام آن نرسیده، یا سستى در آن، چون انجامش ممكن گردیده، یا ستیزیدن در كارهایى كه راه راست در آن ناپدیدار است، یا سستى ورزیدن آنگاه كه آشكار است. پس هر چیز را در جاى آن بدار و هر كارى را به هنگام آن بگذار.
و بپرهیز از آن كه چیزى را به خود مخصوص دارى كه[بهره] همه مردم در آن یكسان است، و از غفلت در آنچه بدان توجه باید، و در دیدهها نمایان است. چه آن را كه به ناروا ستده باشى از چنگ تو درآرند، و به زودى پرده كارها از پیش دیدهات بردارند، و داد از تو بستانند و به ستمدیده رسانند. به هنگام خشم خویشتندار باش و تندى و سركشى میار و دست قهر پیش مدار و تیزى زبان بگذار، و از این جمله خوددارى كن، با سخن ناسنجیده بر زبان نیاوردن، و در قهر تأخیر كردن، تا خشمت آرام شود و عنان اختیار به دستت آید، و چنین قدرتى بر خود نیابى جز فراوان به یادآرى كه در راه بازگشت به سوى كردگارى. و بر تو واجب است به خاطر داشتن آنچه بر[والیان] پیش از تو رفته است، از حكومت عدلى كه كردهاند، و سنت نیكویى كه نهادهاند، یا اثرى كه از پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) بجاست یا واجبى كه در كتاب خداست. پس اقتدا كنى بدانچه دیدى ما بدان رفتار كردیم، و بكوشى در پیروى آنچه در این عهدنامه بر عهده تو نهادیم. و من در آن حجت خود را بر تو استوار داشتم، تا چون نفس تو خواهد در پى هواى خود رود، تو را بهانهاى نبود. و من از خدا مىخواهم با رحمتى فراگیر كه او راست، و قدرت بزرگ او بر انجام هر گونه درخواست، كه من و تو را توفیق دهد در آنچه خشنودى او در آن بود. از داشتن عذرى آشكار در پیشگاه او و آفریدگانش، و گذاردن نام نیكو میان بندگانش و آثار نیك در شهرها و تمامى نعمت و فراوانى كرامت، و این كه كار من و تو را به سعادت به پایان رساند، و شهادت نصیبمان گرداند، كه ما آن را خواهانیم و درود بر فرستاده خدا و خاندان پاك و پاكیزهاش و سلام فراوان. والسلام.»
برگرفته از کتاب على از زبان على، دكتر سید جعفر شهیدى
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی