تبیان، دستیار زندگی
جنگ جمل به نفع على علیه السلام خاتمه یافت ولى این فتح و پیروزى او را براى همیشه آسوده نكرد بلكه مدعى و رقیب دیگرى مانند معاویة بن ابی‎سفیان در شام بود كه از زمان خلافت عمر در آن شهر فرمانروائى كرده و از دیر باز در حكومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همی خو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقش حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین

حضرت علی علیه السلام

ألا و ان معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنیة .

(نهج البلاغه كلام 51)

جنگ جمل به نفع على علیه السلام خاتمه یافت ولى این فتح و پیروزى او را براى همیشه آسوده نكرد بلكه مدعى و رقیب دیگرى مانند معاویة بن ابی‎سفیان در شام بود كه از زمان خلافت عمر در آن شهر فرمانروائى كرده و از دیر باز در حكومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همی خواست كه تا آخر عمر در آنجا مستقلا امارت نماید بدین جهت على علیه السلام ناچار بود كه این رقیب حیله‏گر و اتباعش را هم كه به قاسطین مشهور بودند از میان بردارد.

على علیه السلام براى حمله به شام، كوفه را مركز فعالیت خود قرار داده و به تجهیز سپاه پرداخت.

از طرفى مالك اشتر كه به فرماندارى نصیبین منصوب شده بود در بین راه با ضحاك بن قیس والى حران مصادف شد و چون ضحاك از جانب معاویه فرماندار آن ناحیه بود راه را براى حركت مالك مسدود ساخت ولى مالك با او نبرد داده و لشگریان وى را متوارى ساخت.

چون معاویه از شكست ضحاك با خبر شد فورا عبدالرحمن بن خالد را با لشگرى‏ انبوه به جنگ مالك فرستاد و عبدالرحمن با سرعتى تمام با سربازان خود در اراضى رقه روبروى مالك فرود آمد و با این كه نیروى او از هر جهت كامل و چند برابر عده مالك بود ولى در اثر حملات شجاعانه مالك شكست فاحش یافته و مجبور به فرار شد، سربازان مالك نیز به تعاقب آنها پرداخته و همه را به كلى از آن حدود خارج ساختند ورقه و جزیره را كه در دست شامیان بود به تصرف خود در آوردند.

مالك اشتر نامه‏اى به على علیه السلام نوشت و فرار ضحاك و شكست عبدالرحمن را به آنجناب توضیح داد و بحیله گری‎هاى معاویه اشاره كرد و اضافه نمود كه بهترین دلیل بر مخالفت معاویه نسبت بعلى علیه السلام لشگر فرستادن او بجنگ مالك است و خود نیز براى یك جنگ بزرگ و قطعى آماده و مهیا است.

چون نامه مالك به دست على علیه السلام رسید بر فراز منبر رفت و پس از قرائت نامه مالك خدعه و حیله‏گرى معاویه را بدانها تذكر داد تا عده‏اى كه دشمنى معاویه را با على علیه السلام چندان یقین نمی‎كردند از شك و تردید خارج شده و قول حتمى دادند كه آن حضرت در این مورد هر گونه صلاح بداند و دستور دهد آنها نیز اطاعت خواهند نمود.

اشاره شد كه على علیه السلام پس از انتخاب شدن به خلافت در مدینه در صدد حمله به شام بود كه شنید طلحه و زبیر بصره را متصرف شده و عامل او را بیرون كرده‏اند لذا از تصمیم خود منصرف شد و راه بصره را در پیش گرفت و علت تصمیم آن حضرت براى حمله به شام این بود كه معاویه در پاسخ نامه او كه معاویه را به بیعت خود فرا خوانده بود نه تنها تن به بیعت نداده بلكه مانند طلحه و زبیر على علیه السلام را به قتل عثمان متهم كرده و خونخواهى از قتله عثمان را بهانه و دستاویز خود قرار داده بود.

معاویه در نامه‏اش چنین نوشته بود: از معاویة بن صخر به على بن ابیطالب اما بعد ـ به جان خودم سوگند اگر دامن تو به خون عثمان آلوده نبود مسلمین كه با تو بیعت كردند تو نیز مانند ابوبكر و عمر و عثمان بودى ولى تو مهاجرین را به قتل عثمان تحریك كردى و انصار را از یارى او ممانعت نمودى و مردم نادان سخن ترا اطاعت كرده واو را مظلومانه به قتل رسانیدند، اكنون مردم شام از پاى ننشینند و دست از مقاتلت تو بر ندارند تا این كه قتله عثمان را به آنها سپارى و امر خلافت را هم بشورى واگذارى و حجت تو بر من مانند حجت تو بر طلحه و زبیر نیست زیرا آنها با تو بیعت كرده بودند ولى من با تو بیعت نكرده‏ام همچنین حجت تو بر مردم شام مانند حجت تو بر مردم بصره نیست چه اهل بصره ترا اطاعت كرده بودند اما شامیان ترا اطاعت نكرده‏اند و اما شرافت ترا در اسلام و قرابت ترا با پیغمبر و موقعیت ترا در میان قریش انكار نمیكنم و السلام (1) !

از آنچه تا كنون درباره قتل عثمان گفته شد چنین بر می‎آید كه موضوع خونخواهى از قتل عثمان در آن روزها براى هر یاغى و طاغى دستاویز و بهانه‏اى براى فتنه انگیزى شده بود و عجب اینكه همان قتله عثمان ادعاى خونخواهى میكردند و كسى را متهم این ماجرا مینمودند كه نه تنها در قتل عثمان دخالتى نداشت بلكه به منظور خیر خواهى او را نصیحت كرد و در موقع محاصره خانه‏اش به وسیله مردم مدینه براى رفع تشنگى او آب هم به منزل وى فرستاده بود!

استاد عبدالله علایلى در كتاب ایام الحسین كه از تألیفات اوست چنین مینویسد:

از شگفتى‏هاى مسخره آمیز تقدیر اینست كه عمرو عاص مردم را بر كشتن عثمان تحریك كند، عایشه روبروى او آشكارا به مخالفت برخیزد، معاویه از یارى او شانه خالى نماید، طلحه و زبیر به مخالفین وى كمك كنند و آنگاه اینها هر یك دیگرى را به خونخواهى او تشویق كنند و خون عثمان را از على بن ابیطالب كه خیر خواهانه به او اندرز داده و او را از این سرانجام بر حذر داشته و در پیشامدها سپر بلاى او شده است مطالبه نمایند (2) !

بارى على علیه السلام نامه معاویه را پاسخ نوشت كه بیعت من یك بیعت عمومى است و شامل همه افراد مسلمین میباشد اعم از كسانى كه در موقع بیعت در مدینه حاضر بوده و یا كسانى كه در بصره و شام و شهرهاى دیگر باشند و تو گمان كردى‏كه با تهمت زدن قتل عثمان نسبت به من میتوانى از بیعت من سرپیچى كنى و همه میدانند كه او را من نكشته‏ام تا قصاصى بر من لازم آید و ورثه عثمان در طلب خون او از تو سزاوارترند و تو خود از كسانى هستى كه با او مخالفت كردى و در آن موقع كه از تو كمك خواست وى را یارى نكردى تا كشته شد.

على علیه السلام در نامه دیگرى هم كه به معاویه نوشته بدین مطلب اشاره كرده و فرماید:

فاما اكثارك الحجاج فى عثمان و قتلته فانك انما نصرت عثمان حیث كان النصر لك و خذلته حیث كان النصر له (3) ؛ (و اما زیاد سخن گفتن تو درباره عثمان و كشندگان او بی‎مورد است زیرا تو عثمان را وقتى كه به سود خودت بود یارى كردى ولى در آن موقع كه كمك تو به حال او سودمند بود او را یارى نكردى.)

حضرت علی علیه السلام

على علیه السلام از موقع ورود به كوفه چند ماهى كه در آن شهر اقامت داشت براى جلوگیرى از وقوع جنگ با شامیان چند مرتبه به معاویه نامه نوشته و او را نصیحت كرد و عواقب وخیم مخالفت و ناسازگارى او را كه موجب جنگ و خونریزى گردید بوى تذكر داد ولى از این همه نامه‏نگارى نتیجه‏اى حاصل نشد و معاویه لجوج هر دفعه در پاسخ نامه‏هاى آن حضرت همان سخنان سابق خود را نوشته و او را به قتل عثمان متهم نمود!و یكى از نامه‏هاى خود را به وسیله مردى از طایفه عبس كه (در اثر تبلیغات سوء معاویه) از دشمنان على علیه السلام بود به حضور آن حضرت فرستاد و چون آن مرد وارد كوفه شد یكسر به مسجد رفت و نامه معاویه را تقدیم نمود.

على علیه السلام از او پرسید در شام چه خبر است؟ آن مرد با گستاخى گفت سینه تمام اهل شام از بغض و كینه تو مالامال است و تا خون عثمان را از تو نستانند آرام نخواهند نشست!

على علیه السلام فرمود اى احمق معاویه ترا گول زده است كشندگان عثمان‏جز چند نفر كه یكى از آنها نیز معاویه بود كس دیگرى نیست، چند نفر از اصحاب آنجناب خواستند آن مرد را به قتل رسانند اما على علیه‎السلام مانع شد و فرمود او سفیر است و بر سفیر باكى نیست آنگاه نامه معاویه را باز كرد و دید فقط نوشته شده: بسم الله الرحمن الرحیم. و به چیز دیگرى اشاره نگردیده است على علیه السلام فرمود معاویه تصمیم جنگ دارد! و سپس سخنى چند از حسن نیت خود و مكر و فریب معاویه به مردم صحبت كرد و آنها را براى مبارزه با حیله‎گری‎هاى معاویه دعوت فرمود.

سفیر معاویه كه از بزرگوارى و سخنان على علیه السلام به هیجان آمده بود بلند شد و گفت: یا امیرالمؤمنین مرا ببخش من ترا بیش از هر كس دشمن داشتم ولى اكنون دوستت دارم زیرا حقایق امور بر من روشن شد و دانستم كه معاویه تمام مردم شام را مثل من فریفته است اجازت فرما كه پس از این در ركاب همایون تو خدمتگزار باشم و بدینوسیله كینه و بغض سابق را بارادت و محبت تو تبدیل گردانم، على علیه السلام او را نوازش كرد و به اصحاب خود فرمود كه از وى نگهدارى كنند.

چون این خبر به معاویه رسید بسیار اندوهگین شد و گفت این مرد تمام اسرار ما را به على خواهد گفت پس خوبست پیش از این كه على به ما حمله كند ما در اینكار به او پیشدستى كنیم.

معاویه براى انجام این امر از تمام بزرگان نزدیك به خود و از صحابه پیغمبر صلى الله علیه و آله كه در مدینه بودند و مخصوصا از بنى امیه دعوت نمود كه در این مورد با وى همكارى كرده و او را یارى و مساعدت نمایند لذا براى هر یك از آنان نامه جداگانه نوشت و آنها را به كمك خود خواند ولى جز بنى امیه كسى به دعوت او پاسخ مثبتى نداد حتى عبدالله بن عمر صراحة نوشت كه از حیله و نیرنگ معاویه با خبر است و او خود از فرستادن كمك براى عثمان عمدا خوددارى نمود تا عثمان كشته شود و او مستقلا در شام حكومت كند.

بعضى از رجال و صحابه نیز جوابى شبیه پاسخ عبدالله به معاویه دادند و از همكارى با او خوددارى نمودند و معاویه فقط به پشتیبانى بنى امیه در صدد مقابله و مقاتله با على علیه السلام بر آمد ولى پیش خود فكر كرد كه انجام اینكار بدین سادگی‎ها هم‏نیست و طرف شدن با على علیه السلام كار هر كسى نباشد زیرا على علیه السلام از هر جهت بر معاویه امتیاز و برترى دارد و از نظر زهد و علم و شجاعت و تقوى طرف قیاس با معاویه نیست و از حیث حسب و نسب و قرابت به رسول خدا صلى الله علیه و آله هم بر معاویه رجحان و برترى دارد و همه مردم او را میشناسند و ترجیح معاویه بر على علیه السلام موقعى امكان پذیر است كه نیروى تفكر و عاقله اشخاص از بین رفته باشد.

گاهى در ذهن خود مجسم مینمود كه صحنه كارزار است و على علیه السلام او را بمبارزه میطلبید آنگاه از عجز و ناتوانى خود در برابر آنحضرت لرزه بر اندامش میافتاد و هیولاى مرگ را بچشم خود مشاهده میكرد ولى با همه این احوال دل از حب جاه و هواى حكومت بر نمیداشت.

مدتى در اثر این خیالات شب و روز او یكى بود و نمیدانست به چه ترتیب مقصود شوم خود را به مرحله اجرا در آورد بالاخره برادرش عتبة بن ابی سفیان گفت تنها راه حل این مسأله همراه كردن عمرو عاص است با خود زیرا او از نظر سیاست و مكر در تمام عرب مشهور است و جائی كه مكر و حیله در كار باشد فریفتن مردم عوام كار ساده و آسان است و چون عقل و شعور مردم با مكر و حیله ربوده گردد در آن حال ترجیح تو بر على امكان پذیر خواهد بود!

معاویه گفت عمرو عاص این دعوت را از من نپذیرد زیرا او هم میداند كه على از هر جهت بر من رجحان و برترى دارد عتبه گفت عمرو مردم را میفریبد تو هم با پول و وعده عمرو را بفریب ! (4)

معاویه پیشنهاد برادرش را پسندید و نامه‏اى با آب و تاب تمام به عمرو عاص كه در آن موقع در فلسطین بود فرستاد و مضمون نامه بطور خلاصه این بود كه من از جانب عثمان در شام حاكم هستم و عثمان هم خلیفه پیغمبر بود كه در خانه‏اش تشنه و مظلوم كشته شد و تو میدانى كه مسلمین در قتل او بسیار غمگین‏اند و لازم است كه از قتله عثمان خونخواهى كنند و من تو را دعوت میكنم كه در این خونخواهى‏ شركت كنى و از این پاداش و ثواب بزرگ بهره ببرى!

معاویه كه ابتدا نمیخواست منظور حقیقى خود را به عمرو عاص اظهار كند و هدفش از دعوت عمرو فقط استفاده از وجود او براى پیروزى در جنگ بود بدون اعلام مقصود اصلى خود او را براى شركت در خونخواهى از كشندگان عثمان كه على علیه السلام را بدان متهم ساخته بود دعوت نمود،اما عمرو كه در حیله‏گرى و سیاست در تمام عرب نظیرى نداشت بمحض خواندن نامه مقصود معاویه را دانست و بدون اینكه به روى او آورد و به او بفهماند كه مقصودش را دانسته است پاسخ وى را چنین نوشت كه اى معاویه مرا بر خلاف حق بجنگ على ترغیب نموده‏اى در حالیكه على برادر رسول خدا و وصى و وارث اوست و تو هم كه خود را حاكم عثمان میدانى با كشته شدن او دوره حكومت تو نیز خاتمه یافته است، آنگاه راجع به اسلام و ایمان على علیه السلام و شرح جنگها و خدمات نظامى او اشاره كرده و آیاتى را كه درباره آن حضرت نازل شده و احادیثى را كه از پیغمبر صلى الله علیه و آله در مورد وى رسیده است همه را مفصلا به معاویه نوشته و در آخر نامه اضافه كرد كه پاسخ نامه تو این است كه من نوشتم.

معاویه كه دید تیرش به سنگ خورده و نتوانسته عمرو را بدون قید و شرط از فلسطین به شام كشد ناچار تا حدى پرده از روى كار كنار زد و مجددا نامه‏اى با اختصار چنین نوشت: اى عمرو جنگ طلحه و زبیر را با على شنیدى و اكنون مروان بن حكم نیز با جمعى از اهل بصره نزد من آمده و على هم از من بیعت خواسته است و من چشم به راه تو دارم تا در اطراف این مسأله با تو سخن گویم پس در آمدن به سوى من تعجیل كن كه در نزد من جاه و مقام و منزلتى خواهى داشت.

چون نامه معاویه به عمرو عاص رسید پسران خود عبدالله و محمد را فرا خواند تا نظر آنها را نیز در اینكار بداند، عبدالله پدرش را از رفتن به سوى معاویه منع كرد ولى محمد او را بدین كار ترغیب نمود عمرو گفت عبدالله آخرت مرا در نظر گرفت ولى محمد دنیاى مرا خواست، و با این كه عمرو این مطلب را بهتر از همه‏ میدانست باز بدنیا گروید و آخرت را فراموش كرد . (5)

عمرو عاص با سرعتى تمام طى طریق كرد و خود را به شام رسانید و معاویه مقدم او را گرامى شمرد و به نحو شایسته‏اى از وى پذیرائى نمود و چون خانه از بیگانگان خالى شد معاویه كه عمرو عاص را بدست آورده بود باز مانند سابق بطور رسمى سخن گفت و دم از خونخواهى عثمان زد و او را هم بدین كار ترغیب نمود!

عمرو كه دید معاویه میخواهد او را بدون هیچ قید و شرطى در این امر خطیر وارد نماید زبان به مدح و ثناى على علیه السلام گشود و خدمات او را در پیشرفت اسلام بیان كرده و رشادتهایش را در غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله یادآور شد و بعد به حالت اعتراض به معاویه گفت اقدام تو در اینكار نه تنها ساده و آسان نیست آخرت ترا نیز تباه گرداند.

معاویه گفت من براى طلب آخرت اینكار را پیش گرفتم، چه كارى بهتر از این كه من براى طلب خون عثمان قیام كنم زیرا عثمان خلیفه رئوف و مهربانى بود كه مظلومانه كشته شده است!

عمرو گفت اى معاویه تو مرا دعوت كردى كه مردم را فریب دهم حالا خودت میخواهى مرا بفریبى؟! و با من كه از جهت مكارى در تمام عرب نظیرى ندارم مانند اشخاص عوام و عادى سخن میگوئى؟

حضرت علی علیه السلام

كدام آدم عاقل سخنان ترا باور میكند اگر تو واقعا دلت به حال عثمان میسوزد چرا موقعی كه او در محاصره بود و از تو استمداد میكرد به یاریش نیامدى؟ تو چشم طمع به خلافت دوخته‏اى و خونخواهى عثمان را بهانه كرده‏اى و اگر میخواهى من نیز در اینكار با تو همكارى كنم باید به زبان خود من سخن بگوئى و از در صداقت و یكرنگى برآئى زیرا من و تو همدیگر را خوب میشناسیم و نیرنگ زدن ما بیكدیگر بى معنى ودور از عقل است و براى اینكه من با تو همدست شوم همچنانكه تو خلافت را براى خود میخواهى باید حكومت مصر را هم بمن واگذار كنى و متعهد شوى كه همیشه از آن من باشد و هیچوقت پس نگیرى!

معاویه كه دید عمرو عاص از نیت او آگاه بوده و از طرفى جز به واگذارى حكومت مصر با او همكارى نخواهد كرد ناچار تقاضاى او را پذیرفت و قرار دادى میان آن دو نوشته و امضاء گردید كه معاویه در صورت پیروزى بر على علیه السلام و احراز مقام خلافت، حكومت مصر را به عمرو واگذار كند و در اینجا هم معاویه در صدد حیله بر آمد و در آخر قرار داد به كاتب گفت: اكتب على ان لا ینقض شرط طاعته.

یعنى بنویس كه عمرو شرط اطاعت معاویه را نشكند و مقصودش این بود كه از عمرو عاص بر طاعت خود به بیعت مطلقه اقرار بگیرد كه اگر مصر را هم به او نداد او نتواند از طاعت وى سرپیچى كند اما عمرو كه از معاویه زرنگتر بود به كاتب گفت: اكتب على ان لا ینقض طاعته شرطا؛ بنویس كه اطاعت او را با توجه به شرطى كه شده است نشكند یعنى اگر معاویه حكومت مصر را ندهد طاعت او واجب نخواهد بود.

بالاخره عمرو عاص تعهد كتبى از معاویه گرفت و خود را در اختیار او قرار داد و از آن پس وزیر و مشاور وى گردید (6) .

معاویه در اولین فرصت عمرو عاص را به حضور طلبید و مشكلات كار را به وى ‏عرضه داشت از جمله گرفتاریهاى معاویه این بود كه محمد بن ابى حذیفه كه اولین دشمن معاویه بود از زندان گریخته بود و معاویه از فرار وى سخت آشفته و ناراحت بود لذا به عمرو گفت اگر من از شام به منظور جنگ با على خارج شوم میترسم محمد از پشت سر به شام حمله كرده و بر اوضاع مسلط شود و بغرنج‎تر از آن موضوع جنگ با على است كه او كسانى را از جانب خود بدینجا فرستاده و از من بیعت خواسته است، دولت روم نیز از این اختلافات مسلمین استفاده كرده و در صدد استرداد شام میباشد.

عمرو عاص كمى اندیشید و گفت چیزى كه مهم است همان جنگ با على است زیرا محمد بن ابى حذیفه اهمیتى ندارد و دولت روم را نیز میتوان با ارسال تحف و هدایا فعلا راضى نگاهداشت بنابر این تلاش اصلى تو باید براى جنگ با على باشد!

معاویه گفت هر چه گوئى من انجام دهم، عمرو عاص عده‏اى را به تعقیب محمد فرستاد و آنان فورا محمد را دستگیر كرده و از بین بردند سپس معاویه امپراطور روم را نیز با ارسال تحف و هدایا سرگرم نمود و آنگاه تمام همت خود را براى تجهیز سپاه به منظور جنگ با على علیه السلام به كار برد.

معاویه در این باره از هیچ حیله و تزویر و ریا و دروغ خود دارى نكرد و به بهانه خون عثمان مردم شام را علیه على علیه السلام شورانید و در همه جا به آن حضرت تهمت زد و تا توانست كینه او را در دل شامیان آكنده نموده و در حدود سیصد هزار نفر براى جنگ تجهیز و آماده كرد.

از آن سو على علیه السلام هم كه از مكاتبات زیاد با معاویه در مورد تسلیم و بیعت او نتیجه نگرفته و نامه مالك اشتر نیز دلالت بر جنگ معاویه با آن حضرت میكرد و همچنین از پیوستن عمرو عاص به اردوى معاویه نیز آگاهى یافته بود به عبدالله بن عباس كه والى بصره بود مرقوم فرمود مردم آن شهر را تجهیز كرده و به كوفه بیاورد و چند نفر دیگر من جمله مالك اشتر را نیز احضار نمود و خود نیز به منبر رفت و كوفیان را از هدف و مقصود معاویه آگاه گردانید و آنگاه به بسیج سپاه پرداخت.

پى‏نوشت‎ها:

(1) ناسخ التواریخ كتاب صفین ص 144

(2) صلح امام حسن ص 122

(3) نهج البلاغه نامه 37

(4) ولى به عقیده نگارنده حب دنیا كه لازمه‏اش جاه طلبى است عمرو عاص و معاویه (هر دو را) فریب داد و آخرتشان را تباه نمود.

(5) عمرو عاص در سن پیرى فریفته دنیا شد و به سوى معاویه رفت در حالی كه از عمر او بیش از 6 سال باقى نمانده بود زیرا در سال 42 یا 43 هجرى كه والى مصر بود در همانجا در گذشت . آرى چنین است:

آدمى پیر چو شد، حرص جوان می‎گردد                                         خواب در وقت سحرگاه گران می‎گردد

(6) عمرو عاص را پسر عمى بود كه وقتى شنید عمرو چنین تعهدى از معاویه گرفته است ضمن ملامت وى اشعارى سرود كه این چند بیت از آن می‎باشد:

الا یا عمرو ما احرزت مصرا                                                 و ما ملت الغداة الى الرشاد

و بعت الدین بالدنیا خسارا                                                 فانت بذاك من شر العباد

وفدت الى معاویة بن حرب‏                                                فكنت بها كوافد قوم عاد

الم تعرف ابا حسن علیا                                                   و ما نالت یداه من الاعادى‏

عدلت به معاویة بن حرب‏                                                 فیا بعد الصلاح من الفساد

(ناسخ كتاب صفین ص 136)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.