تبیان، دستیار زندگی
دیر اشاراتى چند 1- بدون تردید موضوع غدیرخم از مهمترین نقطه هاى عطف در تاریخ رسالت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هر چند معرّفى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان امام و خلیفه، بارها و به مناسبتهاى مختلف...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضور بانوان در نقل حدیث غدیر



اشاراتى چند

1- بدون تردید موضوع غدیرخم از مهمترین نقطه هاى عطف در تاریخ رسالت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هر چند معرّفى امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان امام و خلیفه، بارها و به مناسبتهاى مختلف حتى از نخستین سالهاى بعثت از طرف پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام یافته بود، امّا آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیرخم مأموریت انجام آن را داشت، جایگاهى بس عظیم و روشن دارد. اگر به موقعیت تاریخى این حادثه و روش ابلاغ و تأكید مجدد این مأموریت و جوانب آن عنایت شود، و اگر به حجم عظیمى از تاریخ و فرهنگ اسلامى كه این واقعه درخشان به خود اختصاص داده نگریسته شود، به عظمت این نقطه عطف، بیشتر پى خواهیم برد.

آنچه در هجده ذوالحجه رخ داد علاوه بر آنكه بخش وسیعى از كتابهاى تاریخى و حدیثى مسلمانان را به خود اختصاص داد، حجم عظیمى از آفرینشهاى ادبى را از همان ساعات نخست تاكنون به وجود آورده است. شعرهاى بسیارى سروده شد و هنوز نیز این چشمه، جوشش دارد. سخنان بسیارى از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقاطع مختلفِ بیست و سه سال رسالت وحتى بیش از آن برجاى مانده است. بسیارى از رهنمودهاى آن حضرت نیز گرفتار سیاستهایى شد كه از سر عمد و گاه برخاسته از جهل، نقل و نشر آنها را به صلاح نمى دیدند! در این میان آنچه در غدیرخم پیش آمد با اینكه از جانب دستهاى آشكار و پنهان، بیشترین انگیزه براى به فراموشى سپرده شدن آن وجود داشت، امّا به خواست الهى، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به گونه اى این مأموریت را به انجام رساند كه هیچ روایتى را نمى توان نشان داد كه سلسله سند و طرق روایت آن به زیادى طرق روایت غدیر باشد.

2- حدیث غدیر را احمد بن حنبل از چهل طریق، و طبرى از هفتاد و چند طریق، و ابن عقده از صد و پنج طریق، و ابوسعید سجستانى از صد و بیست طریق، و دیگرى از صد و بیست و پنج طریق نقل كرده است. برخى نیز گفته اند كه صد و پنجاه طریق دارد. ابوالعلاء عطّار همدانى،پ(متوفاى 569) مى گفته است:

من این حدیث را از دویست و پنجاه طریق روایت مى كنم [1]

مرحوم علاّمه امینى، كه كتاب گرانقدر و حجت بالغه «الغدیر» را در همین زمینه نوشته است، نام صد و ده نفر از صحابه رسول خدا(ص) را آورده كه ماجراى غدیر را به اجمال یا تفصیل گزارش نموده اند. هیچ یك از وقایع و سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمى توان یافت كه این تعداد از صحابه حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را بازگو نموده باشند. همو نام هشتاد و چهار نفر از تابعین را برشمرده است كه جزء راویان غدیرند. همّت این عالم سترگ توانسته است نام سیصد و شصت نفر از دانشمندانى كه حدیث غدیر را گزارش كرده اند نیز فهرست نماید و این تعداد جداى از آنچه است كه عالمان شیعه به انجام رسانده¬اند. اگر به آنچه گفته شد، فهرست دهها كتابى كه مستقلاً در این باره از نخستین قرنهاى اسلامى نگاشته شده است اضافه شود، عظمت غدیر را در دستگاه فكرى، اعتقادى، تاریخى و فرهنگى مسلمانان بیش از پیش درخواهیم یافت.

3- از جمله موضوعات مورد توجه درباره حدیث غدیر استدلالها و احتجاجهایى به آن بوده است كه در مراحل و به مناسبتهاى گوناگون صورت گرفته است. از جمله توسط خود اهل بیت (علیهم السلام) كه بارها بدان استناد و استشهاد جسته اند. احتجاج حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از این جمله است[2] امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز در مقاطعى چند به آن استناد فرموده است و حتى حاضران را در خصوص آن به گواهى طلبیده است. از جمله مى توان به جلسه معروف «رحبه» در كوفه اشاره كرد: به اجمال آنكه به امیرالمؤمنین(ع) خبر رسید كه برخى در این باره كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را بر دیگران مقدّم داشته باشد، ایجاد تردید مى كنند. حضرت (علیه السلام) در میان جمعیتى در رحبه محل گردهمایى مردم، حضور یافت و از كسانى كه در همان جلسه بودند و شاهد ماجراى غدیر بوده اند نسبت به موضوع غدیر گواهى خواست. براساس گزارش احمد بن حنبل، در آن روز، سى نفر ـ كه جمعى از آنان از مبارزان جنگ بدر بودند و طبعاً از چهره هاى معروف در جامعه اسلامى به شمار مى رفتند ـ به نفع حضرت (علیه السلام) شهادت دادند كه نام بیست و چهار نفر از آنان در كتاب «الغدیر» ثبت شده است [3]. این در حالى بود كه این ماجرا در اوایل ورود حضرت (علیه السلام) به كوفه اتفاق افتاد؛ یعنى حداقل بیست و پنج سال از ماجراى غدیرخم گذشته بود و در این فاصله جمع زیادى از شاهدان آن رخداد فوت كرده یا در جنگها كشته شده بودند؛ بسیارى از آنان در شهرهاى مختلف پراكنده شده بودند و مركز اصلى حضور صحابه نیز شهر مدینه بود و تنها آن دسته از صحابه كه به تبع و در پشتیبانى از حضرت (علیه السلام) در دوره خلافتش به كوفه آمده بودند در كوفه حضور داشتند و این جلسه نیز بدون پیش بینى و اعلام قبلى اتفاق افتاد و لذا به گونه اى نبود كه گواهان دیگر بتوانند خود را به آن برسانند. با این همه، این تعداد افراد بر جریان غدیر در همان جلسه شهادت دادند. البته برخى نیز تغافل نموده و حاضر به شهادت دادن نشدند كه به نفرین حضرت (علیه السلام) گرفتار آمدند و رسوایى آنان براى همیشه باقى ماند.

4- آنچه در این مقاله مى آید اشاره اى است به یكى از زوایاى گزارش حدیث غدیر، و آن حضور زنان در نقل این واقعه مبارك است. اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان «راوى» داستان غدیر در تاریخ و كتب حدیث مانده است با آنچه در موارد دیگر كه توسط آنان گزارش شده مقایسه گردد، خواهیم دید كه حضور زنان در نقل ماجراى غدیرخم و یا استدلال به آن، حضورى چشمگیر است و حتى بیش از موضوعات دیگرى است كه آنان در طریق نقل آن قرار گرفته اند.

از نكات قابل توجه در همین زمینه، كه شرح آن خواهد آمد ، سلسله سندى است كه در میان بانوان اهل بیت (علیهم السلام) در خصوص حدیث غدیر وجود دارد: بترتیب پنج «فاطمه» كه هر یك عمّه دیگرى است در طریق روایت قرار گرفته اند، آغاز آنان ظاهراً فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و در نهایت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است كه ششمین «فاطمه» در طریق روایت است.

در مقام احتجاج به حدیث غدیر نیز به عنوان نمونه باید از بانوى «دارمیّه حجونیه» نام برد كه شرح آن در ادامه خواهد آمد. اینان زنانى هستند كه در كتب اهل سنّت نیز به عنوان راوى حدیث غدیر به شمار رفته اند.

با توجه به عنایت ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضور مسلمانان در این رخداد، به همراه آوردن همه همسران خود و اهل بیت خویش و نیز شیوه اى كه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابلاغ مأموریت الهى معرّفى مجدّد على (علیهما السلام) در روز غدیر، اتخاذ كرد، طبیعى بود كه زنان بسیارى نیز مستقیماً شاهد ماجرا باشند.

در برشمارى بانوانى كه حدیث غدیر را روایت كرده اند، نخست به معرّفى كسانى مى پردازیم كه جزء صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار مى روند؛ آنگاه نام چند نفر از تابعین را بازگو مى كنیم و سپس از دو تن از زنانى كه در مقام احتجاج و استدلال به این حدیث شریف استناد جسته اند یاد مى كنیم.

زنان صحابه


1- حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

روایت غدیر به نقل از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را «ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدان» معروف به «ابن عقده» (متوفاى 333هـ.ق) در كتابى كه ویژه حدیث غدیر نگاشته آورده است. این كتاب همان است كه مرحوم سید بن طاوس به نسخه اى از آن اشاره مى كند كه تاریخ كتابت آن سه سال پیش از درگذشت مصنّف، یعنى در سال330هـ.ق است و خطّ شیخ طوسى و بزرگانى از علماى اسلام بر آن نقش بسته است و در نزد ابن طاوس بوده است[4] او حدیث غدیر را در این كتاب از یكصد و پنج طریق نقل مى كند، از جمله از صدیقه كبرا (سلام الله علیها) [5].

شمس الدین محمد بن محمد شافعى، معروف به ابن الجزرى، (متوفاى 833هـ.ق) كه كتاب «اسنى المطالب فى مناقب علىّ بن أبى طالب» را درباره اثبات تواتر حدیث غدیر نگاشته و حدیث را از هشتاد طریق نقل كرده نیز روایت غدیر را از طریق آن حضرت (سلام الله علیها) نقل كرده است[6]. و نیز شیخ منصور رازى، دارنده كتاب «حدیث غدیر» آن را از حضرت (سلام الله علیها) روایت كرده است[7].

شهاب الدین سیّد علىّ بن شهاب بن محمد همدانى (متوفاى 786هـ.ق) صاحب كتاب «مودة القربى» نیز این روایت را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نقل مى كند:

قالت: قال رسول اللّه(ص): «من كنت ولیّه فعلیّ ولیّه، ومن كنت امامه فعلیّ امامه»[8].

احتجاج حضرت (سلام الله علیها) به حدیث غدیر را نیز در ادامه خواهیم آورد.


2- امّ سلمه، همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

«ابن عقده» به سند متصل از امّ سلمه این روایت را بازگو مى كند:

اخذ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) بید علیّ بغدیرخم فرفعها حتى رأینا بیاض ابطیه فقال: من كنت مولاه فعلیّ مولاه. ثمّ قال: «أیها الناس! انّى مخلّف فیكم الثقلین كتاب اللّه وعترتی ولن یتفرقّا حتى یردا علىّ الحوض[9].

این روایت را همچنین شیخ احمد بن فضل بن محمد باكثیر شافعى، (متوفاى1047 هـ.ق) در كتاب «حسن المآل فى مناقب الآل» خویش به نقل از «ابن عقده» آورده است. نیز همین روایت را نورالدین على بن عبداللّه بن احمد سمهودى شافعى، (متوفاى911هـ.ق) در كتاب «جواهر العقدین» به نقل از «ینابیع المودّة»، از امّ سلمه روایت مى كند[10].


3- امّ هانى، خواهر على (علیه السلام)

حافظ احمد بن عمرو بصرى، معروف به بزاز (متوفاى 292هـ.ق) در «مسند» خویش به نقل از امّ هانى چنین روایت كرده است:

رجع رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) من حجّته حتّى نزل بغدیرخمّ ثمّ قام خطیباً بالهاجرة فقال: أیّها الناس!… [11].

همین روایت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزى حنفى در «ینابیع المودّة» آورده است و ابن عقده نیز به سند خویش، همان را از امّ هانى نقل مى كند[12].


4- فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب

فاطمه دختر حمزه سید الشهدا(علیه السلام) نیز از راویان حدیث غدیر است و روایت او را «ابن عقده» در كتاب یاد شده او و نیز شیخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده اند[13].


5- أسماء بنت عمیس

أسماء بنت عمیس، همسر جعفر بن ابى طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت جعفر (علیه السلام) به همسرى ابوبكر درآمد. عبداللّه بن جعفر، همسر زینب (سلام الله علیها)، فرزند او از جعفر (علیه السلام) است و محمد بن ابى بكر، فرزند دیگر او از ابوبكر است. او بانویى بزرگوار و مورد احترام بود. گفته اند سه فرزند خویش عبدالله، محمد و عون را در سالهاى هجرت به حبشه به دنیا آورد. ابن سعد این روایت را درباره او نقل مى كند كه أسماء به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت:

یا رسول اللّه! انّ رجالاً یفخرون علینا ویزعمون انّا لسنا من المهاجرین الاوّلین. فقال: بل لكم هجرتان[14].

كه ظاهراً اشاره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به هجرت از مكه به حبشه به مدینه است.

حدیث اسماء درباره غدیر را ابن عقده به سندى متصل روایت مى كند[15].


6- عایشه بنت ابى بكر

یكى دیگر از راویان حدیث غدیر، عایشه همسر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است كه روایت او را ابن عقده در همان كتاب ویژه اى كه درباره این حدیث نگاشته آورده است[16]. جاى شگفتى نیست كه عایشه نیز این حدیث مبارك را نقل كرده باشد؛ چرا كه پدرش ابى بكر نیز از راویان غدیر است[17]. چنانكه عمر بن خطّاب نیز حدیث غدیر را نقل كرده است؛ از جمله این مفاد را كه شهاب الدین همدانى در «مودّة القربى» از عمر روایت كرده است:

قال: نصب رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) علیّاً علماً فقال: «من كنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم والِ من والاه، و عاد من عاداه، واخذل من خذله، وانصر من نصره. اللّهم أنت شهیدى علیهم». قال عمربن الخطّاب: یا رسول اللّه! و كان فى جنبى شابّ حسن الوجه طیّب الریح، قال لى: یا عمر! لقد عقد رسول اللّه عقداً لایحلّه الاّ منافق. فأخذ رسول اللّه بیدی فقال: یا عمر! انّه لیس من وُلد آدم لكنّه جبرائیل أراد یؤكّد علیكم ما قلته فى علیّ[18].

تابعین


7- ام كلثوم بنت امیرالمؤمنین (علیه السلام)

از بانوانى كه حدیث غدیر را به واسطه نقل مى كند ام كلثوم دختر امیرالمؤمنین على (علیه السلام) است. ام كلثوم كه در زمان رحلت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طفل كوچكى بود ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به حدیث غدیر را نقل كرده است كه شرح آن خواهد آمد.

8- فاطمه دختر سید الشهدا (علیه السلام)

9- سكینه دختر سید الشهدا (علیه السلام)

این دو نیز حدیث غدیر را از عمه شان ام كلثوم روایت مى كنند و شرح آن در روایت «فاطمه ها» خواهد آمد.

10- عایشه بنت سعد بن ابى وقّاص

او حدیث غدیر را از پدرش «سعد» شنیده است و براى «مهاجربن مسمار» نقل كرده است. روایت سعد را بیش از ده نفر از راویان روایت كرده¬اند كه یكى از آنان دخترش عایشه (متوفاى 117هـ.ق) است. مضمون این نقلها نشان مى دهد كه سعد به مناسبتهاى مختلف به بیان مناقب امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جمله داستان غدیر مى پرداخته است[19]. روایت «عایشه» را «سفیان بن عیینه» نیز نقل كرده است ولى ظاهراً به واسطه همان «مهاجر بن مسمار»؛ زیرا سفیان در زمان درگذشت عایشه ده ساله بوده است، مگر اینكه بپذیریم سعد بن ابى وقّاص دو دختر به نام «عایشه» داشته است: عایشه بزرگ و عایشه كوچك. چنانكه «ابن حجر» بر آن تأكید دارد و عایشه بزرگ را متولّد زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مى داند و معتقد است عایشه كوچك پس از آن متولّد شده است و عایشه كوچك همان است كه مالك بن انس (متولّد 93 هـ.ق( نیز او را درك كرده است [20]. در این صورت باید گفت حدیث غدیر را هر دو دختر سعد روایت كرده اند. چنانكه «عامر» و «مصعب»، پسران او نیز آن را از پدر خویش روایت نموده اند. به هر روى، روایت «مهاجر بن مسمار» را احمد بن على نسائى، صاحب سنن معروف نسائى، (متوفاى 303 هـ.ق) در كتاب «خصائص علىّ» در دو جا آورده است: نقل نخست آن با سندى كه به «مهاجر بن مسمار» دارد چنین است:

مهاجر بن مسمار بن مسلمة عن عایشة بنت سعد، قالت:سمعت أبى یقول: سمعت رسول اللّه(ص) یوم الجحفة فأخذ بید علی فخطب فحمداللّه وأثنى علیه ثمّ قال: أیها الناس انّى ولیّكم، قالوا: صدقت یا رسول اللّه، ثمّ أخذ بید علی فرفعها فقال: «هذا ولیّی ویؤدّی عنّی دینى، وأنا موالی من والاه، ومعادی من عاداه».

ودر نقل دیگر با همان سند آورده است:

عن مهاجر بن مسمار قال: أخبرتنی عایشة بنت سعد عن سعد قال: كنّا مع رسول اللّه(ص) بطریق مكّة وهو متوجه الیها [المدینة] فلمّا بلغ غدیرخم وقف للناس ثمّ ردّ من تبعه ولحقه من تخلّف فلمّا اجتمع الناس الیه قال: ایّها الناس من ولیّكم؟ قالوا:اللّه ورسوله. ثلاثاً ثمّ أخذ بید علی فأقامه ثمّ قال: «من كان اللّه ورسوله ولیّه فهذا ولیّه، اللّهم وال من والاه، وعاد من عاداه»[21].


11- عُمیرة بنت سعد بن مالك

برخى «عمیره» دختر سعد بن مالك را نیز در شمار تابعینى شمرده اند كه حدیث غدیر را به نقل از صحابه روایت كرده اند. به این بیان كه «عمیره» از جمله كسانى است كه ماجراى معروف اجتماع «رحبه» در كوفه را ـ كه پیشتر آوردیم ـ بازگو كرده است و مرحوم علاّمه امینى نیز بر همین اساس وى را در شمار تابعین راوى حدیث آورده است[22]. ولى در ادامه تأكید ورزیده كه این موضوع اشتباه است و «عمیره»اى كه راوى ماجراى رحبه است پسر سعد همدانى كوفى است و نه دختر سعد بن مالك مدنى، و این اشتباه ناشى از تصحیفى است كه صورت گرفته است[23]. بر این اساس نباید عُمیره را فردى جز عمیرة بن سعد همدانى شمرد.

یكى دیگر از بانوانى كه به حدیث غدیر اشاره دارد و باید او را از تابعین به شمار آورد «دارمیه حجونیه» است كه در بخش بعدى به عنوان استدلال كنندگان به حدیث غدیر شرح جریان او بتفصیل خواهد آمد.


استدلال كنندگان


12- فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

چنان كه پیشتر اشاره شد ماجراى غدیر به دلیل شهرت و اهمیت و دلالت روشنى كه بر حقّانیت و فضیلت بى نظیر على (علیه السلام) مى كند، بارها و بارها در همان سالهاى نخست توسط شخصیتهاى مختلف و در موارد گوناگون مورد استدلال و احتجاج قرار گرفته است. مرحوم علاّمه امینى نام حدود بیست نفر از آنان را با تفصیل احتجاجهایشان آورده است. در میان آنان نام كسانى چون خود على (علیه السلام) در موارد مختلف، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، و نیز عمرو بن عاص، عمر بن عبدالعزیز و مأمون عباسى به چشم مى خورد. از جمله بانوانى كه در اثبات حقانیت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) به حدیث شریف غدیر احتجاج كرده است حضرت صدیقه كبرا (سلام الله علیها) است. از آنجا كه سلسله سندى كه احتجاج حضرت (سلام الله علیها) را روایت كرده ویژگى منحصر به فردى دارد شرح آن را در بخش بعدى این بحث، جداگانه خواهیم آورد.


13- بانوى دارمیه حجونیه

یكى از بانوانى كه از شیعیان امیر المؤمنین (علیه السلام) بود و به جریان غدیر در اثبات فضیلت و حقانیت آن حضرت (علیه السلام) استناد جسته است، شخصى است كه نام اصلى وى ذكر نشده و به نام «دارُمیه حجونیه» 24 معروف است.

ابوالقاسم جاراللّه محمود بن عمر، معروف به زمخشرى، (متوفاى 538هـ.ق) و صاحب تفسیر معروف «كشّاف» در باب چهل و یكم كتاب «ربیع الابرار» داستان مقابله و احتجاج این بانوى گرامى در برابر معاویه را بتفصیل آورده است كه بخشى از آن را علاّمه امینى در «الغدیر» بازگو كرده است[25] اصل احتجاج با تفاوتهایى در نقل، در برخى منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است[26].

این جریان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانایى حضرت گواهى مى دهد و ما مشروح آن را به همین انگیزه و براساس نقل زمخشرى بازگو مى كنیم:

سالى معاویه به حج رفت و در پى زنى كه به نام «دارمیه حجونیه» خوانده مى شود فرستاد. این زن از شیعیان على (علیه السلام) بود. زنى سیاه چهره وقوى هیكل. معاویه پرسید: حالت چطور است اى فرزند حام؟[27]

گفت: به خیرم، و «حام» نیستم. من زنى از قبیله بنى كنانه¬ام.

گفت: درست گفتى؛ آیا مى دانى براى چه تو را فراخواندم؟

گفت: سبحان الله! من غیب نمى دانم.

گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتى و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟

گفت: آیا مرا از پاسخ معاف مى دارى؟

گفت: نه.

گفت: حالا كه نپذیرفتى پس بگویم كه من على را به دلیل عدالتش در مردم و تقسیم یكسانش دوست داشتم، و با توجه به دلیل درگیرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حكومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چیزى كه براى تو نیست، دشمنى و عداوت ورزیدم،[و اضافه كرد] و والیت علیّاً على ما عقد له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من الولایة یوم خمّ بمشهد منك. براى محبتش نسبت به بیچارگان و بزرگ داشتن دینداران، و با تو دشمنى كردم به دلیل خونریزى¬ها و تفرقه اندازیت و به علت متفرق ساختن صفوف یكپارچه مسلمانان و ستم پیشگى¬ات در قضاوت و داورى¬ات براساس هواى نفس.

معاویه گفت: فلذلك انتفخ بطنك وعظم ثدیاك وربت عجیزتك [وبدین گونه مرتكب اهانت به این بانوى بزرگوار شد].

دارمیه گفت: به خدا سوگند این مطلب، ضرب المثلى بود كه درباره هند [مادر معاویه] در نزد پدرم زده مى شد [یعنى آنچه گفتى بروشنى شایسته مادرت هند است].

معاویه گفت: به خودت ارفاق كن و خوددارى كن. ما كه حرف خوبى گفتیم «انّه اذا انتفخ بطن المرأة ثمّ خلق ولدها و اذا عظم ثدیاها تروی رضیعها واذا عظمت عجیزتها رزن مجلسها». [و بدین وسیله خواست اهانت خویش را توجیه كند.] دارمیه آرام گرفت و ساكت شد.

معاویه گفت: آیا على را دیده اى؟

گفت: بله، به خدا سوگند.

گفت: او را چگونه یافتى؟

گفت: به خدا سوگند او را دیدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.

گفت: آیا سخن او را نیز شنیدى؟

گفت: آرى، به خدا سوگند، كورى را از قلبها مى زدود همان گونه كه روغن، زنگار ظرف را مى برد.

گفت: راست گفتى. آیا نیازى نیز دارى؟

گفت: آیا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى دهى؟

گفت: آرى.

گفت: یكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.

گفت: با اینها چه مى كنى؟

گفت: با شیر آنها كودكان را تغذیه مى كنم و با خود آنها بزرگسالان را زندگى مى بخشم و كسب كرامت مى كنم و میان خویشان صلح و صفا برقرار مى كنم.

گفت: اگر اینها را به تو بدهم، آیا پیش تو جایگاه على بن ابى طالب را خواهم یافت؟ [دارمیه در پاسخ یادآور چند ضرب المثل گویا و دندان شكن شد:] آب، امّا نه چون «صدّاء» [كه گواراترین چشمه است] چراگاه، امّا نه چون «سَعْدان» [كه از بهترین گیاهان چراگاهى براى شتر است] و جوان، اما نه چون مالك [كه الگوى جوانمردى در میان ضرب المثلهاى عرب بوده است]. اى عجب! بلكه حتى پایینتر از اینها.

[با این پاسخ كوبنده دارمیه، معاویه دو بیت شعر گفت با این مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى باید امید بردبارى داشت! اینها را به گوارایى بگیر و رفتار فرد بزرگوارى را یاد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى، به تو پاداش آشتى و سلامتى مى دهد]

بعد اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اینها هیچ چیزى به تو نمى داد.

دارمیه گفت: نه به خدا نمى داد، و حتى یك موى از مال مسلمانان را! [28]

[بدین گونه فهماند كه اینها حق مسلمانان است و تو از مال خودت چیزى ندارى كه به این و آن بدهى].


حدیث غدیر در روایت فاطمه ها

چنان كه اشاره شد یكى از نكات بسیار جالب توجه در نقل حدیث غدیر، روایت آن از طریق سندى است كه ویژگى آن در نقل حدیث غدیر، منحصر به فرد است و نشان دهنده عنایت خاصى است كه در خانواده امامان شیعه (علیه السلام) به نقل این حدیث با حفظ سلسله سند وجود داشته است. یك ویژگى این روایت این است كه راویان آن همه از بانوان ارجمند و از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) اند. ویژگى دیگر این كه در تمام سند نام بانوانى كه از عمّه خویش روایت مى كنند «فاطمه» است.

ویژگى سوّم این كه همه راویان، روایت را از «عمّه» خویش نقل مى كنند تا به ام كلثوم، دختر فاطمه زهرا (سلام الله علیها) مى رسد و او نیز گفته مادرش فاطمه (سلام الله علیها) را نقل مى كند. دیگر اینكه این روایت در یكى از كتابهاى اهل سنت آمده است و با بیست واسطه به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مى رسد و در سلسله مشایخ صاحب كتاب نیز یكى از بانوان اهل فضل به نام «زینب» و با كنیه «ام محمد» دختر «احمد بن عبدالرحیم»، اهل بیت المقدس قرار گرفته است. در برخى منابع شیعى روایتى در فضل امیرالمؤمنین (علیه السلام) و شیعیان حضرت (علیه السلام) با همین سند و البته با افزایش یك «فاطمه» دیگر آمده است كه متن آن را نیز در پایان خواهیم آورد.

نكته دیگر در سند این حدیث این است كه آخرین راوى این حدیث از خاندان اهل بیت (علیهم السلام) كه روایت را براى شخصى به نام «بكر بن احمد»، نقل كرده است، سه نفر از دختران امام موسى بن جعفر (علیه السلام) از جمله «فاطمه» هستند كه ظاهراً همان فاطمه معصومه (سلام الله علیها) است و این از معدود روایاتى است كه حضرت معصومه (سلام الله علیها) آن را روایت كرده است. وامّا متن روایت:


14ـ روایت فاطمه ها

شمس الدین محمد بن محمد دمشقى شافعى، معروف به ابن الجزرى، (متوفاى 833هـ.ق) روایت غدیر را به طرق مختلف در كتاب خود «اسنى المطالب فى مناقب على بن ابیطالب» آورده است؛ از جمله طریق مورد بحث را. مناسب است رشته كلام را به خود «ابن الجزرى» واگذار كنیم:

وألطف طریق وقع لهذا الحدیث وأغر به ما حدّثنا به شیخنا خاتمة الحفّاظ أبوبكر محمد بن عبداللّه بن المحبّ المقدسی مشافهةً، أخبرتنا الشیخة امّ محمد زینب ابنة أحمد بن عبدالرحیم المقدسیة، عن أبی المظفّر محمد بن فتیان بن المثنّى، أخبرنا أبوموسى محمد بن أبى بكر الحافظ، أخبرنا ابن عمّة والدى القاضى أبوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنى بقرائتى علیه، أخبرنا ظفر بن داعى العلویّ باستراباد، أخبرنا والدى وأبو أحمد بن مطرف المطرفی قالا: حدّثنا أبوسعید الادریسى أجازة فیما أخرجه فى تاریخ أستراباد، حدّثنی محمد بن محمد بن الحسن أبو العباس الرشیدى من ولد هارون الرشید بسمرقند و ما كتبناه الاّ عنه، حدّثنا أبوالحسن محمد بن جعفر الحلوانى، حدّثنا علی بن محمد بن جعفر الأهوازى مولى الرشید، حدّثنا بكر بن أحمد القصرى[29]، حدّثتنا فاطمه وزینب و امّ كلثوم بنات موسى بن جعفر، قلن حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی، حدّثتنی فاطمة بنت علیّ بن الحسین، حدّثتنی فاطمة وسكینة ابنتا الحسین بن علی عن امّ كلثوم بنت فاطمة بنت النبیّ عن فاطمة بنت رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وسلّم ورضى عنها ـ قالت:

أنسیتم قول رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم غدیرخمّ، مَن كنت مولاه فعلیّ مولاه؟ وقوله (صلی الله علیه و آله و سلم) : أنت منّی بمنزلة هارون من موسى ـ علیهما السلام؟[30]

همین حدیث را با این سند، یكى دیگر از علماى اهل سنت به نام ابوموسى مدینى در كتاب خویش كه ویژه چنین روایاتى است آورده و آن گاه افزوده است:

هذا الحدیث مسلسل من وجه وهو انّ كلّ واحدة من الفواطم تروى عن عمّة لها، فهو روایة خمس بنات أخٍ كلّ واحدة منهنّ عن عمّتها.31

نمودار سند ابن الجزرى در روایت فاطمیات

ابن الجزرى، صاحب كتاب «اسنى المطالب»

ابوبكر محمد بن عبداللّه بن المحبّ المقدسى

امّ محمد زینب بنت احمد بن عبدالرحیم المقدسیة

ابى المظفر محمد بن فتیان بن المثنى

ابوموسى محمد بن ابى بكر الحافظ

القاضى ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنى

ظفر بن داعى العلوىّ

داعى العلوى ابواحمد بن مطرف المطرفی

ابو سعید الادریسى

محمدبن محمد بن الحسن أبوالعباس الرشیدى

ابوالحسن محمد بن جعفر الحلوانى

على بن محمد بن جعفر الاهوازى

بكر بن احمد القصرى (العصرى)

فاطمة بنت موسى بن جعفر (علیه السلام) زینب بنت موسى بن جعفر (علیه السلام) امّ كلثوم بنت موسى بن جعفر (علیهم السلام)

فاطمة بنت جعفر بن محمد (علیهم السلام)

فاطمة بنت محمد بن على (علیهم السلام)

فاطمة بنت على بن الحسین (علیهم السلام)

فاطمة بنت الحسین بن على (علیهم السلام) سكینة بنت الحسین بن على (علیهم السلام)

امّ كلثوم بنت فاطمة (سلام الله علیهما)

فاطمة بنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)

محمد بن عبداللّه النبی الاكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

چنانكه اشاره شد حدیث دیگرى نیز با همین سند ولى با اضافه یك «فاطمه» دیگر درباره فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و شیعیانش وارد شده است. آن «فاطمه» نیز دختر امام على بن موسى الرضا (علیهما السلام) است كه روایت را از سه عمّه بزرگوارش فاطمه معصومه، زینب و امّ كلثوم (سلام الله علیهن) نقل مى كند. این حدیث را مرحوم علاّمه مجلسى از كتاب «مسلسلات» جعفر بن على بن احمد قمىّ این گونه نقل كرده است:

حدّثنا محمد بن على بن الحسین قال: حدّثنى أحمد بن زیاد بن جعفر قال: حدّثنى أبوالقاسم جعفر بن محمد العلویّ العریضی، قال: قال أبوعبداللّه أحمد بن محمد بن خلیل: قال: أخبرنى علىّ بن محمد بن جعفر الأهوازی[32] قال: حدّثنی بكربن أحنف[33] قال: حدّثتنا فاطمة بنت علىّ بن موسى الرضا (علیه السلام) قالت: حدّثتنی فاطمة وزینب و امّ كلثوم بنات موسى بن جعفر (علیهم السلام)، قلن: حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد (علیهم السلام) قالت: حدّثتنی فاطمة بنت محمد بن علی (علیهم السلام) قالت: حدّثتنی فاطمةبنت علی بن الحسین (علیهم السلام) قالت:حدّثتنی فاطمة وسكینة ابنتا الحسین بن علی (علیهم السلام) عن امّ كلثوم بنت علی (علیهما السلام) عن فاطمة (سلام الله علیها) بنت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) قالت: سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: لمّا أسری بی الى السماء دخلت الجنّة فاذا أنا بقصر من درّة بیضاء مجوّفة، وعلیها باب مكلّل بالدرّ والیاقوت، وعلى الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مكتوب على الباب: «لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه علیّ ولیّ القوم» واذا مكتوب على الستر: «بخّ بخّ مَن مثله شیعة علىّ؟»

فدخلته فاذا أنا بقصر من عقیق أحمر مجوّف، وعلیه باب من فضة مكلّل بالزبرجد الأخضر، واذا على الباب ستر، فرفعت رأسی فاذا مكتوب على الباب: «محمّد رسول اللّه، علیّ وصىّ المصطفى» واذا على الستر مكتوب: «بشّر شیعة علیّ بطیب المولد».

فدخلته فاذا أنا بقصر من زمرّد أخضر مجوّف لم أر أحسن منه، وعلیه باب من یاقوتة حمراء مكلّلة باللولؤ وعلى الباب ستر فرفعت رأسی فاذا مكتوب على الستر: «شیعة علیّ هم الفائزون»، فقلت: حبیبى جبرئیل لمن هذا؟ فقال: «یا محمد لابن عمّك ووصیّك علیّ بن ابى طالب (علیه السلام) محشر الناس كلّهم یوم القیامة حفاة عراة الاّ شیعة علیّ ویدعى الناس بأسماء أمّهاتهم ماخلا شیعة علیّ فانّهم یدعون بأسماء آبائه»، فقلت: حبیبى جبرئیل وكیف ذاك؟ قال: «لانّهم أحبّوا علیّاً فطاب مولدهم».[34]

1- الغدیر فى الكتاب والسنّة والأدب، علاّمه امینى، ج1، ص158

2- همان، ص196

3- همان، ص166ـ186

4- اقبال الأعمال الحسنة، سید بن طاوس، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ج2، ص239

5- الغدیر، ج1، ص58

6- همان، ص58 و156

7- همان، ص58

8- همان.

9- همان، ص17

10- همان.

11- همان، ص18

12- همان.

13- همان، ص58

14- الأصابة فى تمییز الصحابة، ج8، ص9

15- الغدیر، ج1، ص17

16- همان، ص48

17- همان، ص16

18- همان، ص56ـ57

19- تفصیل این موارد را مى توانید در الغدیر، ج1، صص 38ـ42 ملاحظه كنید.

20- الاصابة فى معرفة الصحابة، ج8، ص141

21- الغدیر ،ج1، ص38

22- همان، ص69

23- همان، ص182

24- منسوب به «داروم» قلعه اى در فلسطین كه بعد از «غزه» در ساحل دریا واقع شده و «بنوحام» در آن ساكن بوده بودند. «حجون» نیز محلّه اى معروف در شهر مكه است كه كشتار وحشیانه ششم ذوالحجه توسط حكام سعودى در همین منطقه صورت گرفت. این بانو به خاطر سكونتش در این قسمت مكه با عنوان «حجونیه» معروف شده است.

25- الغدیر، ج1، ص208

26- ر.ك: بلاغات النساء، ص72؛ العقد الفرید، ج1، ص352؛ صبح الاعشى، ج1، ص259؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364؛ اعـــلام النســاء المـؤمنــات، ص333

27- . احتمالاً با توجه به شهرت این زن به عنوان «دارمیه» معروف به انتساب به قبیله «بنى حام» شده است و یا معاویه تنها به انگیزه عیب جویى و بیان اینكه تو از عرب نیستى، این گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل عقدالفرید در پاسخ او به معاویه آمده است كه: اگر مرادت عیبجویى از من است، من از حام نیستم؛ من زنى از بنى كنانه ام.

28- ربیع الأبرار، باب 41؛ اعلام النساء المؤمنات، ص333؛ اعیان الشیعة، ج6، ص364 (به نقل از عقد الفرید).

29- بكر بن احمد كه در اینجا با عنوان «قصرى» آمده است، ظاهراً همان «بكر بن احمد العصرى» است كه در كتب رجال از او نام برده شده و داراى كتاب مناقب بوده است. او از «عَصْر» شاخه اى از «عبدالقیس» است و گفته شده است كه نیاى او «أشجّ» بر پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد و حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین بار او را با عنوان «أشجّ» مخاطب ساخت.

30- الغدیر، ج1، ص196ـ197

31- همان، ص197

32- همان «على بن محمد بن جعفر الاهوازى» است كه در سند «ابن الجزرى» با عنوان «مولى الرشید» نام برده شد.

33- به نظر مى رسد «بكربن احنف» همان «بكر بن احمد» است كه در سند «ابن الجزرى» واقع شده بود و كلمه «احنف» تصحیف همان «احمد» است. چنانكه راوى از «بكر» نیز در هر دو روایت یكى است و در كتب رجال نیز نامى از «بكر بن احنف» برده نشده است. شاهد دیگر اینكه مرحوم شیخ صدوق روایتى را از «بكر بن احمد بن محمد» از «فاطمه بنت الرضا» (علیهما السلام) نقل مى كند كه كسى جز همین «بكر بن احمد» نیست. (ر.ك: عیون الاخبار الرضا (علیه السلام)، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388. در پاورقى بعد، متن حدیث خواهد آمد. چنانكه گفتیم كلمه «القصرى» نیز در روایت «ابن الجزرى» مصحّف همان «العصرى» است.

34- در اینكه آیا اساساً حضرت رضا (علیه السلام) فرزندى به جز امام محمد تقى (علیه السلام) داشته است یا نه، میان مورخان و ارباب تراجم اختلاف است. برخى تا شش فرزند (پنج پسر و یك دختر به نام عایشه) براى حضرت (علیه السلام) ذكر كرده اند و برخى نیز چون شیخ مفید در الارشاد، به جز حضرت جواد (علیه السلام) فرزند دیگرى را براى حضرت (علیه السلام) ثابت نمى دانند. ابن شهرآشوب، فقط یك فرزند براى حضرت (علیه السلام) قائل است كه همان حضرت جواد (علیه السلام) باشد. برخى نیز علاوه بر امام جواد (علیه السلام) از فرزند دیگرى به نام موسى نام برده اند، و برخى نیز پنج فرزند بر شمرده اند (چهار پسر به نامهاى محمد، جعفر، حسن، ابراهیم، و یك دختر)؛ ر.ك: اعیان الشیعة، ج2، ص13؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص367.

از روایت در متن و نیز روایت دیگرى كه مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) آورده و به آن اشاره شد، به صراحت استفاده مى شود كه حضرت رضا (علیه السلام) دخترى به نام «فاطمه» داشته است. متن روایت صدوق چنین است:

محمد بن احمد بن الحسین، عن على بن محمد بن عنبسة، عن بكر بن احمد بن محمد، عن فاطمة بنت الرضا، عن أبیها، عن أبیه، عن جعفر بن محمد، عن أبیه و عمّه زید، عن أبیهما علی بن الحسین، عن أبیه وعمّه، عن علىّ بن ابى طالب ـ علیهم السلام ـ عن النبی ـ صلى اللّه علیه وآله ـ قال: «من كفّ غضبه كفّ الله عنه عذابه ومن حسن خلقه بلّغه اللّه درجة الصائم القائم». (عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ، ج2، ص71؛ بحارالأنوار، ج71، ص388).

از این رو با توجه به مجموع گفته هاى یاد شده و با عنایت به نامهایى كه براى فرزندان حضرت (علیه السلام) برشمرده اند مى توان گفت امام رضا (علیه السلام) را داراى حداقل یك فرزند و حداكثر هشت فرزند دانسته اند.


علوم حدیث 7

سیدضیاء مرتضوى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.