بر بال اشتیاق 2
دعا در قرآن: قسمت دوم
ربوبیت خدا رکن اول دعا
در نوشتار پیش به مفهوم دعا و گستره آن پرداختیم و اكنون به بررسى «اركان دعا» در قرآن مىنشینیم. مقصود از «اركان دعا» همان عناصرى است كه حقیقت دعا به آن استوار است و بى آن، اساسا دعا تحقق نمىیابد، كه اولین و مهمترین ركن آن، پس از ایمان به اصل وجود خداوند،اعتقاد به ربوبیت اوست كه در این مقاله بدان مىپردازیم.
1 - اعتقاد به ربوبیت خدا
ریشه ربوبیت «رب» است و راغب اصفهانى آن را این چنین معنا كرده است: «الرب فى الاصل: التربیة، و هو انشاء الشئ حالا فحالا الى حد التمام» یعنى: «رب» در اصل به معناى تربیت است و آن ایجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چیزى تا سرحد كمال است.
و بر اساس تصریح فیروزآبادى و نیز راغب اصفهانى و دیگران از اهل لغت كلمه «رب» اگر به چیزى اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نمىشود. و در صورت اضافه مانند: رب الدار، رب الابل و مانند آن به معناى مالك و صاحب آن چیز خواهد بود و به غیر خدا نیز گفته مىشود، گر چه اطلاق آن در باره او نیز صحیح است. و آن گونه كه از آموزشهاى قرآنى به دست مىآید از اركان اصلى و بنیادین دعا، اعتقاد و باور قلبى به ربوبیتحق است. و خاستگاه واقعى دعا قلبى است كه ایمان به ربوبیت او در آن راسخ و متجلى باشد.
«ربوبیت» وجهه پروردگارى مبدأ هستى در كنار آفریدگارى اوست «تربیت» نیز از همین ریشه است و تنها مربى جهان و مربى حقیقى و واقعى انسان نیز هموست. و به دنبال این باور است كه انسان در حال رشد و بالندگى و محتاج دستگیرى با احساس بیچارگى و پریشانحالى فقط رو به سوى او مىآورد و تنها از او كمك مىخواهد.
شخصى كه به ربوبیتحق اذعان واقعى ندارد و اداره عالم را به طور كلى و یا جزیى به غیر او نسبت مىدهد هیچگاه دست نیاز به سوى او دراز نخواهد كرد و اگر دعایى از او سر زند مصدرى جز زبان نخواهد داشت.
و ما به خاطر اهمیت و تاثیر قطعى این اعتقاد در تحقق دعا، در ادامه مقاله به تفصیل این موضوع را پى مىگیریم.
یهودیان و ربوبیت حق
بنا بر مفاد برخى روایات، قوم یهود معتقد بودند كه خداوند از كار عالم فارغ شده و مانند ساعتى كه پس از كوك كردن آن، به طور خودكار عمل مىكند، آن چه در جهان پیش مىآید از دستخدا خارج است و او پس از آفرینش هستى هیچ نقشى در
تغییر و تبدیل و تقدیم و تاخیر حوادث ندارد و دست او از این جهتبسته است. و بر طبق این روایات، قرآن كریم نیز حكایت این راى آنان را كرده است. آنجا كه مىفرماید: و قالت الیهود یدالله مغلولة» قوم یهود گفتند دستخدا بسته است».
بر مبناى این نظر، اساسا در جهان مدیریتى وجود ندارد و ربوبیتى در كار نیست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل مىگردد.
مشركان جاهلى و ربوبیت
مشابه این عقیده، گرایش مردم جاهلى و بتپرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آیات قرآنى، منشا هستى و اصل وجود را خداى بزرگ مىدانستند ولى اداره عالم و پروردگارى آن را به بتان نسبت مىدادند.
قرآن كریم در برخى آیات مىفرماید: اگر از آنها بپرسى آسمان و زمین را چه كسى آفریده است؟ در جواب مىگویند: خدا آن را به وجود آورده است. در حالى كه مفاد برخى دیگر از آیات این است كه آنان غیر خدا را «رب» خود مىدانستند. شاید منشا اصلى این اشتباه بزرگ در عرصه گرایشهاى اعتقادى بشرى این باشد كه صاحبان این اندیشه غلط به درستى به نحوه آفرینش موجودات پى نبرده بودند و این انحراف ناشى از خطایى بزرگتر است. و آن قیاس پیدایش جهان هستى با چگونگى برخى آثار پدید آمده از انسان است.
آنها با مشاهده این كه وقتى از تركیب برخى مواد، به وسیله انسان دستگاهى و اثرى بوجود مىآید دیگران كه سازنده آن نیستند نیز، مىتوانند آن را اداره كنند و ممكن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع كرد، كار خدا رابر همین امر قیاس كردند و آن را موضوعى ممكن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبیت جهان را پس از ایجاد آن به وسائط داده و آنها مدیر و مدبراند. در صورتى كه اگر آنان ساحت فكر خود را از این اعتقاد ناصواب پاك مىكردند، هیچگاه در این مهلكه عظیم و این پرتگاه هولناك گرفتار نمىآمدند.
بنا بر تعالیم دینى و براهین عقلى و عرفانى، صدور موجودات از مبدء هستى مانند صدور نور خورشید از آن است. یعنى همان گونه كه شعاع خورشید بستگى تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظهاى تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسى به ظلمتكدهاى تبدیل خواهد گشت. اساس عالم نیز به گونهاى است كه فرضا چنانچه كمتر از آنى عنایتحق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشانى از هیچ موجودى نخواهى یافت و این عین ربوبیت است.
بنابر این محال است چنین صدورى همراه با پروردگارى حق بر هستى نباشد و لذا در یكى از آیات قرآنى كه در این زمینه آمده و قبلا اشاره شد، پس از آن كه مىفرماید: مشركان خلقت آسمان و زمین را از خدا مىدانند. مىفرماید: «فانى یؤفكون» اینان با اعراض از طریق حق، به كجا روى آوردهاند؟
راغب اصفهانى «افك» را این چنین معنا مىكند: «الافك كل مصروف عن وجهه الذى یحق ان یكون علیه». یعنى «افك» به هر چیزى گویند كه وجهه اصلى خود را از دست داده باشد و از طریق شایسته خود منحرف شده باشد.
بنا بر این مقصود از آیه كریمه این است كه نتیجه قهرى پذیرش خلقت آسمان و زمین به دستخداوند تسلیم و باور به ربوبیت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اینان كه در برابر غیر آفریدگار جهان كرنش مىكنند و جز او را مىپرستند، به بیراهه مىروند و از التزام به لازمه قهرى عقیده خود دور افتادهاند.
و در آیهاى دیگر، پس از ذكر این اقرار مىفرماید: «الحمدلله بل اكثرهم لا یعلمون» یعنى: سپاس خدا را كه به چنین امرى اقرار مىكنند، ولى چرا اندیشهاى متناقض آن دارند؟ و به ربوبیت غیر خدا معتقدند؟ علت آن است كه آنان از درك این خطاى آشكار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.
و نیز مىفرماید: «یسئله من فى السموات و الارض كل یوم هو فى شان; یعنى همه آسمانیان و زمینیان از او مىطلبند و او هر روز در شانى از تدبیر عالم است.
و دور نیست كه مقصود از این طلب، همان نیاز و فقر ذاتى و احتیاج طبیعى باشد كه تمامى موجودات را فرا گرفته و براى آنان لحظهاى انقطاع از مبدء، متصور نیست.
البته بر اساس آیاتى از قرآن مجید، مشركان مكه نه تنها اصل آفرینش را از آن خداوند مىدانستند بلكه حوادثى از قبیل باد و باران و روزى و حتى تدبیر مجموعه نظام هستى را به او مستند مىكردند.
و لذا ممكن است گفته شود: بتپرستان جاهلى گر چه اصل آفرینش را در كل آن و نیز در حوادث جزئى به خداى بزرگ منتسب مىكردند و همچنین تدبیر نظام كلى هستى و ربوبیت و تدبیر معبودها را در دست او مىدانستند ولى بر این باور بودند كه خداى متعال، ربوبیت نسبتبه حوادث جزئى را به شركاء واگذار كرده و آنهایند كه به تدبیر امور مشغولاند.
قریب به همین مطلب را، علامه طباطبایى در تفسیر «المیزان» بیان فرموده است.
ایشان مىفرماید: «به اعتقاد مشركان جاهلى ارباب و خدایان آنها موجودات ممكن و مخلوق خداى متعال بودند كه تدبیر امور، بر اساس منزلت هر كدام بدو تفویض گردیده و كار خداوند را تنها در آفرینش و ایجاد منحصر مىدانستند گذشته از این كه او را رب ارباب و مدبر امر خدایان مىشمردند.»
بنابر این فرق بین عقیده یهود و مشركان جاهلى در این بود كه آنان اساسا براى جهان مدیریتى قایل نبودند و اینان گرچه اصل آن را پذیرفته بودند ولى آنان را به غیر خدا نسبت مىدادند.
تاثیر این اعتقاد بر دعا
نتیجه قهرى این طرز فكر آن است كه صاحبان آن یا اصولا براى دعا نقشى قایل نباشند زیرا بر مبناى اعتقاد یهود، همه چیز از ازل تعیین گردیده و دستخدا از هر تصرفى در جهان هستى كوتاه است، و یا خواستههاى خود را از غیر خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طریق جلب رضایت واسطهها صرف كنند و هر آنچه لازمه كسب خوشنودى است از عبادت، كرنش و تعظیم، پیشكش و هدیه حتى قربانى فرزند و غیر آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضایت آنها دعایشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطهگرى برخیزند و حاجت این بیچارگان را از خدا بگیرند.
قرآن و ربوبیت حق
برعكس این دو دیدگاه، در نظرگاه قرآنى و توحیدى، خداوند همچنان كه خالق است مربى نیز هست، هم آفریدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نیست، «بل یداه مبسوطتان» هر دو دست او باز است. بسطى بىنهایت و بىمرز، با وصف اطلاق كه هیچ قیدى برایش متصور نیست. نه تنها از كار جهان فارغ نشده استبل: «كل یوم هو فى شان» یعنى هر روز او در شانى از تدبیر امور عالم است.
قرآن كریم در جهت مبارزه با آن فكر انحرافى و باطل و تثبیت ربوبیت مطلق حق در جاى جاى آیات نورانى خود خداى را بدین وصف توصیف كرده و با این عنوان یاد كرده است و در آن نزدیك به هزار بار واژه «رب» در صورتهاى مختلف بر ذات بارى اطلاق گردیده است.
در دیدگاه قرآن كریم نه تنها تدبیر مجموعه نظام هستى در دست اوست، بلكه ربوبیت و اداره نظامات جزئى نیز مخصوص خداوند است.
از انسیان گرفته تا جنیان و ملائك، از زمین تا آسمان، از سرزمین حاصلخیز تا شكافتن ظلمتشب در سپیدهدم، و در نهایت همه جهانیان و عوالم، تحت ربوبیت و پروردگارى آن ذات مقدس است.
رابطه دعا و اعتقاد به ربوبیت حق
وقتى در باور شخصى، ربوبیتحق جاى گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه كاره یافت و چشم امید از غیر او بست، بناچار حوائجخود را نیز فقط از او مىطلبد و در مقام توسل به وسائط طبیعى نیز، به آنان به چشم استقلال نمىنگرد و اگر دارویى براى رفع مریضى خود بخورد، شفاى درد را از خدا مىخواهد و تاثیر را به او مستند مىكند. و تا شخص دعاكننده، حقیقتا این گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشتبه تاثیر استقلالى وسائط داشته باشد، دعایش واقعى نیست و لذا به اجابت نیز دور است. بسیارى در وقت طلب از خداوند، انقطاع كامل بر ایشان دست نمىدهد، و این بدان خاطر است كه بدرستى دل از وسائط طبیعى نبریدهاند و هنوز منتظراند تا شاید از ناحیه آنها فرج و گشایشى برایشان حاصل شود.
البته اشتباه نشود ما نفى وسائط نمىكنیم و آن را به طور مطلق مردود نمىشماریم بلكه سخن در این است كه نگرش به وسائل مختلف است. برخى بدان با دید استقلال مىنگرند و براى آنها، هم عرض خواست و اراده الهى، تاثیر قائلاند. در صورتى كه در اعتقاد دستهاى دیگر، وسیلهها در طول اراده خداوند واقعاند.
از انسیان گرفته تا جنیان و ملائك، از زمین تا آسمان، از سرزمین حاصلخیز تا شكافتن ظلمت شب در سپیدهدم، و در نهایت همه جهانیان و عوالم، تحت ربوبیت و پروردگارى آن ذات مقدس است.
در نظر این دسته، عملى شدن هر كارى به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسیله انجام عملاند، كسى كه مانند گروه اول فكر مىكند منطقش این است كه اگر فلانى مثلا نبود من بیچاره مىشدم و چنانچه فلان دارو را نمىخوردم یا آن پزشك خاص نبود من هلاك مىشدم، ولى بر اساس منطق گروه دوم قضیه این گونه نیست. داراى چنین اندیشهاى چون تنها خدا را همه چیز و همه كاره مىداند و تاثیر وسائل را نیز بدو منتسب مىكند، هیچگاه نجات خود را در وسیلهاى خاص منحصر نمىكند و از خدا مىخواهد تا خود متكفل امر او شود و اگر وسیلهاى رنگ باخت و از كار افتاد. از راه دیگرى او را به مقصود رساند.
و لذا قرآن مجید وقتى دستور به دعا مىدهد این گونه مىفرماید: «و قال ربكم ادعونى استجب لكم» پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا اجابت كنم شما را.
این آیه كریمه به ما یاد مىدهد كه ابتدا باید خدا را به ربوبیتشناخت و بدان باور قلبى یافت، و آن گاه دعا كرد. كه اگر چنین شد جواب قطعى الهى را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
اعتقاد به ربوبیت حق و فلسفه دعا
از همین جا مىتوان به یكى از فلسفههاى اساسى دعا اشاره كرد و در پرتو آن به پرسشى كه از دیرباز در این زمینه مطرح بوده است پاسخ داد و آن این است كه با توجه به این كه خداى متعال از تمامى نیازهاى بندگان خویش آگاه است و سبتبه همه حالات و خواستههاى آنان مطلع است، چه نیازى به ابراز این خواسته و دعا، از سوى بندگان است؟ و در حقیقتسؤال یا به خاطر تحریك عواطف شخص مسؤول و یا براى اطلاع یافتن او از حال سائل است در حالى كه ساحت ذات بارى تعالى از اولى منزه و دومى هم بدون آن حاصل است. پاسخ این است كه بر اساس آن چه گفتیم كه اصولا دعا از اعتقاد به ربوبیتحق ناشى مىشود و بین این دو رابطه مستقیم است مىتوان گفت كه همچنان كه اصل اعتقاد به بوبیتحق در دعا مؤثر است، عرض حاجتبه حضرت حق نیز در تحكیم و افزایش این باور تاثیر اساسى دارد. و در حقیقت، دعا نوعى تلقین و تمرین عملى براى استحكام این عقیده در قلب و تعمیق تدریجى آن در زوایاى روح و جان آدمى به شمار مىرود. این درست است كه خداى متعال به همه نیازمندیها و احتیاجهاى بندگان خود بخوبى واقف است و بر همین اصل تا آن جا كه ضرورت برپایى نظام احسن خلقت اقتضاء مىكند، مواهب خود را به سوى بندگان خویش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و كافر، سرازیر مىكند و در دعائى هم كه از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسیده است مىخوانیم: «یا من یعطى من ساله، یا من یعطى من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة...».
یعنى: اى كسى كه از روى رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان كه از تو بخواهند و چه آن بندهاى كه از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاى خود را بىدریغ عطا مىكنى...»
ولى در عین حال، عطایاى مخصوص و مواهب ویژه خداوندى از آن كسانى است كه از او طلب كنند و دست نیاز به درگاه با عظمت او دراز كنند و بدینوسیله، ربوبیت و پروردگارى او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته این عقیده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر كنند.
«و قال ربكم ادعونى استجب لكم» این آیه كریمه به ما یاد مىدهد كه ابتدا باید خدا را به ربوبیت شناخت و بدان باور قلبى یافت، و آن گاه دعا كرد. كه اگر چنین شد جواب قطعى الهى را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
و لذا برخى مفسران، مطابق برخى روایات، در فرق بین «رحمان» و «رحیم» گفتهاند: «رحمن» جنبه رحمت عام حضرت حق نسبتبه بندگان از مؤمن و كافر در دنیاست و مقصود از «رحیم» وجهه لطف و رافتخاص ربوبى، نسبتبه مؤمنان در دنیا و آخرت است».
البته این یك فرق ذاتى است و اضافه بر آن - بر اساس آنچه گفتیم - بین این دو، تفاوت دیگرى نیز هست، و آن این است كه رحمت عام خداوندى بدون سؤال و خود به خود به سوى جایگاههایش سرازیر مىشود و قابلیتهاى طبیعى براى جذب آن كافى است ولى براى رحمتخاص او لیاقتها و زمینههاى كسبى لازم است تا افزون بر عطایاى عام، آن مواهب ویژه، نیز به سوى بنده گسیل گردد.
براى مثال مىتوان از صاحب قدرتى نام برد كه براى پذیرش مردم، هم بار عام دارد، كه در آن همگان را از هر طبقه و صنفى كه باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور مىپذیرد. و در كنار آن پذیرش خصوصى نیز دارد كه این نوع ملاقات، تنها براى كسانى است كه از خواص او به شمار مىآیند و از دیگران واقفتر و داناتر به مقام و منزلت اویند و ترتیب و آداب لازم براى حضور را به درستى دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجید در زمینه اهمیت و نقش دعا در حیات مادى معنوى مؤمنان مىفرماید: «قل ما یعبابكم ربى لولا دعائكم». یعنى: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من توجه و عنایتى به شما نخواهد داشت.
نكته قابل توجه این است كه در این آیه كریمه و نیز آیهاى كه سابقا ذكر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداى متعال با عنوان «رب» یاد شده است كه نشاندهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبیت است. و بیانگر این نكته مهم است كه با وجود اعتقاد به ربوبیت اوست كه مىتوان رو به سوى او آورد و از او رفع نیازهاى مادى و معنوى را خواست.
گذشته از این كه با دستور به دعا، به مؤمنان یاد مىدهد كه نعمتهاى مخصوص الهى، بدون تقاضا از او جلب نمىگردد، و بى آن غیر از محرومیت نتیجهاى عاید بنده نخواهد شد.
و این رابطه مستقیم و تاثیر گذارى متقابل به گونهاى است كه بدون اعتقاد به پروردگارى حق، دعا محقق نمىگردد، و از آن طرف دعا نیز خود عامل بسیار مهم و مؤثر در تقویت و استحكام این عقیده در جان مؤمن است.
و روى همین اساس، در آغاز اكثریت قریب به اتفاق دعاهاى قرآنى، خداى بزرگ با عنوان «ربنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اینجا به مواردى از آن باب نمونه اشاره مىكنیم.
1 - «و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار». و از مردمان كسانى هستند كه دعایشان این است: پروردگارا به ما از نعمتهاى دنیا و آخرت عطا كن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».
2 - «... ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرین; پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ریز و گامهایمان استوار كن و ما را بر جناح كفر پیروز فرما!».
3 - «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب; پروردگارا! قلبهاى ما را پس از آن كه هدایت كردهاى از حق منحرف مكن و از رحمتخود بر ما ببخش و بدرستى كه تو بخشندهاى».
4 - «... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرین; بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزكاریهایمان بكش و ما را در پیمودن راهت ثابت قدم بدار و بر كافران پیروزمان كن.»
5 - «ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدین; پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادى ایمان آوردیم و فرستادهات را پیروى كردیم. و ما را از شاهدان بر تبلیغ رسالت قرار ده».
6 - «... ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار; پروردگارا! ما - بدانچه نازل كردهاى - ایمان آوردهایم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!
انك قریب مجیب.
سید مهدى موسوى كاشمرى
تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – حسین عسگری