تبیان، دستیار زندگی
اگر کسی بخواهد تنها با تتبع در سی سال تاریخ اسلام، حادثه سال شصت و یکم هجری را تحلیل کند، ممکن است به چنین نتیجه ای برسد: از نیمه دوم خلافت عثمان تا پایان دوران حکومت معاویه بتدریج، اصول و یا بعضی از اصول رژیم حکومت اسلامی دگرگون شد و به اصطلاح مسلمانان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

با کاروان عشق (1)

عاشورا

اشاره:

سنت عاشورا پژوهی در پیشینه تاریخی ما ریشه ای دیرینه دارد. هزار و اندی سال است که محققان و تاریخ پژوهان اسلام، واقعه سترگ قیام امام حسین را نسل به نسل روایت کرده اند. هر یک از این مورخان حادثه بزرگ عاشورا را از ظن خود و از منظره ای خاص نگریسته اند. اما حقیقت این رخداد بشری چندان که باید فرا چنگ تاریخ پژوهان عالم در نیامده است. دلیل این مدعا آن است که حادثه ای بدین بزرگی که وسعتی به اندازه تمام تاریخ دارد را نمی توان با روی آورد حصرگرایی تحلیل کرد، به دیگر سخن، قیام امام حسین علیه السلام اگرچه در بستر تاریخ روی داده است، اما دارای ابعاد گسترده فرهنگی، اجتماعی، عرفانی، و... است وبدینسان نمی توان و نباید آنرا صرفا با رویکرد تاریخی کاوید.

در میان انبوه اندیشمندانی که در باره چیستی و چگونگی این حادثه سخن گفته اند؛ دکتر سید جعفر شهیدی از معدود مورخانی است که کوشیده است با رهیافتی نو، که همان رهیافت تاریخی است اما با نظر داشت شرایط اجتماعی، اقتصادی و حتی جغرافیایی حاکم بر این رویداد شگفت،  به تحلیل آن بپردازد.

حاصل این تلاش ارزنده کتابی است با عنوان "پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام" که اگر عنایت حضرت شامل حال شود، هر روز شما را به خواندن پاره ای از آن میهمان می کنیم.

اینک اولین مقاله از این نوشتار پیش روی شماست.

سایت تبیان

ابوالقاسم شکوری


"اگر کسی بخواهد تنها با تتبع در سی سال تاریخ اسلام، حادثه سال شصت و یکم هجری را تحلیل کند، ممکن است به چنین نتیجه ای برسد:

از نیمه دوم خلافت عثمان تا پایان دوران حکومت معاویه بتدریج، اصول و یا بعضی از اصول رژیم حکومت اسلامی دگرگون شد و به اصطلاح مسلمانان بدعتها در دین پدید گشت. در حکومت معاویه این دگرگونی به نقطه اوج رسید، از آن جمله عدالت که رکن اصلی این دین است، تقریبا منسوخ گردید. قتلها، تبعیدها، مصادره اموال بدون مجوز شرعی یا به استناد مجوزهای قابل انتقاد، شکنجه و آزار بخاطر گرویدن به مذهبی خاص، یا داشتن طرز تفکری مخصوص، رواج یافت. ظهور این بدعتها سبب پدید آمدن و رشد سریع مردم ناراضی شد و جامعه عربستان آن روز را مهیای شورش ساخت. اما در سراسر زندگانی معاویه مانعی بزرگ مجال نمی داد ناخشنودان، با وی یا با عاملان وی درافتند.

این مانع، قدرت مرکزی شام در سایه زیرکی و کاردانی زمامدار از یک سو و هشیاری و شدت عمل حاکمان و ماموران آشکار و مخفی آنان از سوی دیگر بود. تسلط دستگاه بر اوضاع، هر اجتماع مخالفی را در هم می ریخت و هر توطئه را در کوتاهترین مدتی سرکوب می کرد.

مرگ معاویه و زمامداری یزید دریچه ای به روی مردم ناراضی گشود. آنان فرصتی یافتند تا گرد هم آیند و یزید را که گذشته از نداشتن شرایط اخلاقی لازم برای عهده داری خلافت، برخلاف رژیم معمول اسلامی عهده دار حکومت شده بود براندازند، و خلافت را به مسیر نخستین خود، انتخاب پیشوا از راه اجماع امت- مراجعه به آراء عمومی- برگردانند و چندان که بتوانند بدعتها را نسخ کنند.

هنگامی که یزید به پادشاهی نشست سه تن از فرزندان صحابه در مدینه بسر می بردند. این سه تن در دیده مردم بزرگ بودند و جامعه اسلامی به آنان ارج می نهاد: حسین ابن علی، عبدالله پسر زبیر و عبدالله پسر عمر، مسلم بود که پسر زبیر و پسر عمر آن شایستگی را که حسین می داشت نداشتند.

به ظاهر هدف مخالفان و ناخشنودان این بود. اما از سوی دیگر، حکومت تازه دمشق که بر پایه قدرت موروثی- و برخلاف سیرت مسلمانی- بنا گردید، می خواست تا هر چه زودتر اساس سلطنت نو بنیاد را محکم کند. طبیعی است که در چنین موقعیت، نخستین اقدام او مطیع ساختن ایالتهای اسلامی- حجاز و عراق- تابع دمشق و بیعت گرفتن از نامزدهای احتمالی خلافت در این ایالتها و تسلیم کردن آنان بود.

حجاز از اهمیت معنوی خاص برخوردار بود و مردم آن در دیده مسلمانان ارجی مخصوص داشتند. اسلام در شهر مکه آشکار شد. قبله مسلمانان و زیارتگاه هر ساله ایشان در این شهر قرار داشت. مدینه مقر پیغمبر و خلفای او بود. سی و پنج سال کارهای حوزه اسلامی در این شهر حل و فصل می شد. قبر پیغمبر و مسجد او که مسلمانان بدان ارج فراوان می نهادند در این شهر بود.

مسلم است که سیاست پیشگان دمشق موقعیت این شهرها را بخوبی می دانستند، اما اطمینان داشتند از جانب مکه خطری متوجه آنان نیست.

زیرا گروهی بزرگ از خویشاوندان حکومت جدید (بنی امیه) در آن شهر بسر می بردند. این قبیله با دیگر قبیله ها پیوند خویشاوندی و یا زناشویی داشت و رعایت سنتهای قبیله ای مانع می شد، بیگانه را بر خویش ترجیح دهند.

از سوی مردم مدینه نیز چندان نگران نبودند، زیرا از سالها پیش مهاجرانی از تیره ابوسفیان و نیای او و دوستداران آنان بدین شهر آمده بودند. آنان هیچگاه طرف بنی امیه را بخاطر بنی هاشم یا دیگر تیره ها رها نمی کردند. کارشکنی امویان پس از قتل عمر در راه خلافت علی(ع)- به هنگام تشکیل شورای شش نفری و- انتخاب عثمان نمونه ای از قدرت این دسته در این شهر است.

تنها ایالتی که حکومت تازه از آن نگرانی داشت عراق و از تنها نامزد خلافت که می ترسید حسین بن علی(ع) بود. در عراق از سالها پیش کفه تیره اموی وزنی نداشت، بلکه چنانکه در فصلهای آینده خواهیم دید توازن مضری و یمانی که بیشتر درگیری های عرب پیش از اسلام و پس از اسلام معلول این عدم توازن است بهم خورده بود، بدین جهت عراق دیده به بنی هاشم دوخته و از بنی امیه ناخشنود بود.

آشوب سالهای آخر خلافت عثمان که به کشته شدن او منتهی گشت، رویاروی ایستادن دو شهر بصره و کوفه در خلافت علی(ع)، جنگی که معاویه پدر یزید را تا آستانه سقوط راند، جدا شدن تیره بزرگی از مسلمانان پارسا از امت اسلام  و درگیری و کشتار آنان، همه در این منطقه پی ریزی گردید. یزید سخن پدر را بخاطر داشت ک: اگر عراقیان هر روز از تو بخواهند حاکمی را عزل و حاکمی را نصب کنی بپذیر، زیرا عوض کردن حاکم آسان تر است تا رویاروی ایستادن با صدهزار شمشیر.

هنگامی که یزید به پادشاهی نشست سه تن از فرزندان صحابه در مدینه بسر می بردند. این سه تن در دیده مردم بزرگ بودند و جامعه اسلامی به آنان ارج می نهاد: حسین ابن علی، عبدالله پسر زبیر و عبدالله پسر عمر، مسلم بود که پسر زبیر و پسر عمر آن شایستگی را که حسین می داشت نداشتند. پدر حسین سابق در اسلام، داماد پیغمبر و شوهر دختر او، سالها در عراق خلافت کرده بود. رفتار حسین با مردمان در عهد معاویه، بزرگواری و بزرگ منشی وی، آزادگی و آزادمردی او، عراقیان را شیفته اش ساخته بود. اگر عراقیان او را به سوی خود می خواندند، و اگر اوبپا می خاست، دمشق با فاجعه ای بزرگ روبرو می شد. یزید و پیرامونیان او بخوبی می دانستند باید به هر صورت که ممکن است حسین را زیر فرمان آورند و یا کار او را بسازند، تا بار دیگر عراقی سر جایش بنشیند، و جنگی نظیر آنچه در صحرای صفین روی داد، تجدید نگردد.

هنگامی که یزید به پادشاهی نشست سه تن از فرزندان صحابه در مدینه بسر می بردند. این سه تن در دیده مردم بزرگ بودند و جامعه اسلامی به آنان ارج می نهاد: حسین ابن علی، عبدالله پسر زبیر و عبدالله پسر عمر، مسلم بود که پسر زبیر و پسر عمر آن شایستگی را که حسین می داشت نداشتند.

آن نامه تند که یزید در نخستین روزهای خلافت برای حاکم مدینه نوشت نتیجه همین احساس خطر بود. اگر یزید بی آنکه آشوبی برخیزد و پیش از آنکه حسین متوجه عراق شود و پیش از آنکه عراقیان بتوانند با او ارتباطی برقرار کنند موفق می شد، کار پسر زبیر و فرزند عمر و دیگر دیده دوختگان به خلافت نیز پایان می یافت، و انقلاب پیش از آنکه رشد کند در نطفه خفه می گردید. برای همین است که یزید بیشتر فشار خود را بر حسین وارد آورد. اما پیش بینی دمشق چنانکه انتظار آن را داشتند تحقق نیافت. حسین نه در مدینه بیعت کرد و نه در آنجا و یا در مکه کشته شد. از مدینه به مکه و از مکه به عراق رفت تا کاری را که پدر و سپس برادرش آغاز کردند و ناتمام ماند پایان دهد.

هنگامی که دمشق از راه توطئه چینی شکست خورد و وسعت دامنه خطر افزایش یافت تصمیم گرفت از نیروی نظامی استفاده کند. فرماندهی لایق و سخت دل به عراق فرستاد. او نخست نماینده- حسین، مسلم- ابن عقیل- را که در کوفه بسر می برد با تنی چند از هواداران او کشت و زهرچشمی از مردم گرفت. سپس کار حسین و یاران او را پایان داد. این است خلاصه آنچه درباره علت این حادثه نوشته اند.

این تجزیه و تحلیل در نخستین نظر بسیار طبیعی و منطقی می نماید و شاید گروهی از پژوهندگان را خرسند سازد، اما در اینجا باز پرسشی پیش می آید که پاسخش در آنچه نوشته شد نیست"

ادامه دارد...

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.