شاید این صفحات معجزه کند
بازخوانی متفاوت آیاتی از قرآن که بارها خواندهایم (62)
دلم میخواهد قرار بگذارم با تو. همینجا... جلوی چشم این همه آدم که میآیند و از سـر تفنن و وقتگذرانی حتی این صفحه را باز میکنند؛ قرار میگذارم. اصلاً با هم قرار بگذاریم که روزی یک صفحه قرآن بخوانیم.
دلم میخواهد قرار بگذارم با تو. همین جا... جلوی چشم این همه آدم که میآیند و از سر تفنن و وقتگذرانی حتی، این صفحه را باز میکنند؛ قرار میگذارم. من آدم خیلی خوشقولی نیستم. این را از رفیق گرمابه و گلستانم میشود بپرسید. شاید اصلاً برای همین بدقولیهاست که میخواهم اینجا قرار بگذارم با تو؛ یعنی با هم قرار بگذاریم؛ که روزی یک صفحه قرآن بخوانیم. یک صفحه از این قرآنهای عثمان طه، با معنی.
استاد معارفمان میگفت: «بیشتر از پنج دقیقه وقت نمیگیرد»، استاد معارفمان همیشه راست میگفت. راستش یک چیز دیگر هم هست که میخواهم بین خودمان بماند. من تا به اوج نگرانی نرسم، تصمیم نمیگیرم. سر درس خواندن برای کنکور هم همینطور بودم. دو ماه مانده به کنکور که نگران قبولی شدم، تصمیم گرفتم درس بخوانم و پای ِ درس خواندن ایستادم. حالا هم، حال همان روزها را دارم کم و بیش. این روزهای بهاری که هر سال مرا سر ذوق میآورد، این روزهای نیمه زمستانی- بهاری که هرسال منتظر رسیدنش بودم، امسال نگرانم کرده و ناخوش. حالا من، نگران ِ این حال ِ ناخوشم. به خیلی راهها برای درمان این ناخوشی فکر کردم، به یادگرفتن یک ساز فکر کردم، به سفر و سینما و ورزش و بیخیال روزگار را گذراندن فکر کردم، اما تمامش مسکن بود انگار.
شب که شد، توی تاریکی ِ تنهایی، دیدم که انگار میدانم ریشه ناخوشیم فراموشی است و فاصله. فراموشی ِ "من یتوکل علی الله فهو حسبه" و "یرزقه من حیث لا یحتسب"(1) ها است. دلم "یا ایها الانسان" میخواهد. دلم لکزده برای "یا ایها الذین امنوا" ...
اصلاً دلم تکرار میخواهد. حرفهای تکراری. قصههای تکراری... تکرار ِ بدیهیات ِ ساده. تکرار ِ"شیطان بد است و خدا خوب است و لطیف و مهربان"...
تکرار ِخدا، خوبها را دوست دارد. آدم خوبها بهشت میروند، بدها جهنم. دلم میخواهد پای سادگی حرفهایش اشک بریزم. سبک شوم. دلم حرفهای قطعی میخواهد. "حتماً" و "قطعاً" و "بیتردید" میان شک و تردید و ریسک و "نمیدانم" این روزها، عجیب میچسبد...
یقین، میان ِ شک، حال آدم را عوض میکند. یقین به "میشود"، "درست میشود"، "خدا میبیند "(2)، "حواسش هست. یقین به اینکه "خوبیها گم نمیشود، برمیگردد"(3). ذرهای خوبی را میبیند. شاید اگر بنشینم پای حرفهایش، بهتر میشود این حال ِ ناخوش. نگرانی، شال و کلاه میکند و میرود از جانم. نگرانی از "حالا چه میشود؟". دلشوره فرداهای نیامده. بهار از راه نرسیده. نگرانی وضعیت گرانی خانه و ماشین و همه چیز اصلاً.
خدا را چه دیدهای؟ شاید سال دیگر همین موقعها آمدیم و گفتیم این صفحهها، معجزه کرد. آرامترمان کرد. مونس لحظههای وحشتمان شد. رفیق همیشه همراهمان شد.
اصلاً شاید سال دیگر آمدیم و گفتیم قرآن، مهربانترمان کرده است. چشمهایمان بیشتر برق میزند. از بدقلقیهای زندگی، کمتر به هم میریزیم. حادثهای، خیلی نمیتواند ناراحتمان کند. تاریکیهای زمین نمیترساندمان. شاید آمدیم و گفتیم دوستیهایمان دیگر پوستی نیست.(4)
درصد لبخندهایمان افزایش پیدا کرده و اخمهایمان، سیر نزولی دارد. خوشحالتریم و خدا را دوستتر داریم. اصلاً شاید آیههای دوستداشتنیمان را از حفظ پشت سر هم ردیف کردیم برای هم. خدا را چه دیدهای؟ شاید با گوشت و پوست و خونمان آمیخته شد(5)، آیههای این کتاب تنهایی...
نویسنده: زهرا نوری لطیف
کارشناس شبکه تخصصی قرآن تبیان
1. وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا / او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را میکند؛ خداوند فرمان خود را به انجام میرساند؛ و خدا برای هر چیزی، اندازهای قرار داده است! / سوره مبارکه طلاق آیه 3
2. إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا /چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بودهای! / سوره مبارکه طه آیه 35
3. فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ / پس هر کس، هموزن ذرهای کار خیر انجام دهد، آن را میبیند! /سوره مبارکه زلزله آیه 7
4. عبارت، وام گرفته از شعر "درد دوستی" مرحوم قیصر امین پور
5. پیامبر اکرم (صلواتاللهعلیه): هرگاه جوان مۆمنی قرآن بخواند، قرآن با پوست و گوشتش آمیخته خواهد شد.