تبیان، دستیار زندگی
گاهی برخی از انحرافات اجتماعی از فرط تکرار به عنوان رفتارهایی عادی و روزمره در میان شهروندان پذیرفته می شوند یعنی آن قدر بدیهی جلوه می کنند که دیگر کسی از ناحیه آن انحراف احساس خطر نمی کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حسن فرامرزی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فضا برای این انحراف باز است!

گاهی برخی از انحرافات اجتماعی از فرط تکرار به عنوان رفتارهایی عادی و روزمره در میان شهروندان پذیرفته می شوند یعنی آن قدر بدیهی جلوه می کنند که دیگر کسی از ناحیه آن انحراف احساس خطر نمی کند.

حسن فرامرزی - بخش اجتماعی تبیان
دروغ

گاهی برخی از انحرافات اجتماعی از فرط تکرار به عنوان رفتارهایی عادی و روزمره در میان شهروندان پذیرفته می شوند یعنی آن قدر بدیهی جلوه می کنند که دیگر کسی از ناحیه آن انحراف احساس خطر نمی کند.  تیتر رسانه ای نمی شود، حساسیتی را برنمی انگیزاند، شاخکی را تیز نمی کند و عملا  هشداری درباره عواقب دامنگیر شدن آن انحراف داده نمی شود و در یک توافق نانوشته  فضا برای بسط آن انحراف مساعد می شود چون جامعه به نوعی با آن انحراف خو می گیرد.
آنچه در سال های گذشته در جامعه ایرانی بسط پیدا کرده مساعدتر و مسطح تر شدن فضا برای دروغ گویی در روابط اجتماعی بوده است. مهم ترین  نشانه های بروز این اتفاق را در همان عبارتی می توان دید که بارها و بارها شنیده ایم: قبح دروغ در جامعه ما ریخته است. اما چرا ما به چنین وضعیتی دچار شده ایم؟ ریشه ها و علل این رخداد در کجاست؟  این مطلب می کوشد به صورت کوتاه به دو علت عمده در این زمینه اشاره کند.
دروغ از چشمه تعارض آب می خورد
از جمله عوامل بسط دهنده دروغ در روابط اجتماعی و میان فردی، احساس دوگانگی، تعارض یا از دو سو کشیده شدن در جامعه است. احساس وجود دوگانگی یا تعارض در جامعه ، عملا نشانی مقصدی جز دروغ  را به شهروندان نمی دهد.

از جمله عوامل بسط دهنده دروغ در روابط اجتماعی و میان فردی، احساس دوگانگی، تعارض یا از دو سو کشیده شدن در جامعه است. احساس وجود دوگانگی یا تعارض در جامعه ، عملا نشانی مقصدی جز دروغ  را به شهروندان نمی دهد.

اما تعارض یا دوگانگی چیست؟ تعارض یا دوگانگی، حس ناهمخوانی و ناهمگونی دو پیامی است که همزمان در کنار هم صادر می شود.  فرض کنید در یک بیلبورد در بزرگراهی در تهران از زبان معصومین علیه السلام، مخاطب را به قناعت در مصرف تشویق می کنیم و بلافاصله در بیلبورد بعدی همان مخاطب را به مصرف بیشتر و بیشتر یک خدمت ارتباط تلفنی فرا می خوانیم که اگر مثلا طول تماس او بیشتر از 3 دقیقه در هر تماس باشد می تواند از آن اپراتور تلفن همراه تخفیف بگیرد ضمن این که شانس برنده شدن در  قرعه کشی یک هواپیمای شخصی یا فلان خودرو مجلل را خواهد داشت.

دروغ و صدور پیام های متضاد گیج کننده

تعارض در همین جا شکل می گیرد که مخاطب در تلویزیون ببیند در یک برنامه درباره فرهنگ تولید و کارآفرینی و متکی نبودن جوان ها به رویابافی و خیال پردازی در رسیدن به درآمدهای یک شبه سخن به میان می آید اما بلافاصله در برنامه بعدی مجریان یک شرکت بسته بندی برنج خبر از این می دهند که برنده خوشبخت قرعه کشی این برنامه، صاحب 100 میلیون تومان پول نقد بادآورده خواهد بود. پس در واقع پیام هایی که ما در آن دو بیلبورد به عنوان تبلیغ محیطی یا در تلویزیون  به سمت مخاطب فرستاده ایم  دو پیام متضاد گیج کننده  است انگار که در آن واحد به کسی می گوییم به راست و چپ برو، ذهن او در تحلیل این پیام متضاد دچار گیجی می شود.
اگر شهروندان یک جامعه احساس کنند میان آنچه مسئولان در تریبون های رسمی بر زبان می آورند با آنچه در عمل اتفاق می افتد  تعارضی وجود دارد – مثلا اگر در تریبون های رسمی شهروندان به مراعات اخلاق در کسب و کار و پرهیز از رانت خواری دعوت شوند اما شهروندان در عمل ببینند آن مسئولان یا فرزندان و اطرافیان آن ها این گونه نیستند و از  انواع رانت ها برای رسیدن به ثروت و قدرت بهره می برند - باز با وضعیت متعارضی روبرو خواهیم بود. در چنین جامعه ای آدم ها به سمت "چیزی را گفتن و چیز دیگری را عمل کردن" سوق داده می شوند یعنی همان تعریفی که ما از دروغ در ذهن داریم. دروغ جز این نیست که آدمی چیزی می گوید در حالی که به گونه ای دیگر عمل می کند.

وقتی کنترل کننده های درونی از دست می رود

اما اگر صورت مسأله فراگیر شدن دروغ در جامعه را در یک شکل کلی تر،  تضعیف یا از هم پاشیدگی اخلاق بدانیم در آن صورت یکی از مهم ترین مولفه های بسط دروغ در یک جامعه، تضعیف کنترل کننده های درونی خواهد بود. در جامعه ای دروغ زیاد شنیده می شود که کنترل کننده های درونی در آن جامعه، ضعیف یا از دست رفته باشد.

واقعیت آن است که ما به هر میزان که در جامعه ،شهروندان اخلاق مدار را از دست می دهیم و تعداد آن ها رو به کاهش می گذارد یکی از مهم ترین مهارکننده های اجتماعی یعنی کنترل کننده های درونی را از دست می دهیم

آدم ها در یک جامعه از دو ناحیه کنترل می شوند؛ کنترل کننده های بیرونی و کنترل کننده های درونی.  در واقع از دو حوزه به انسان امر و نهی می شود، از بیرون او که نهادهای نظارت کننده و به تعبیر کلی تر قوانین هستند و کنترل کننده های درونی که همان باید و نبایدهایی است که در درون انسان ها وجود دارد. نیروی پرهیزی است که حتی اگر آن ها حس کنند در جایی می شود قانون را دور زد یا کسی متوجه فلان تخلف اقتصادی یا اجتماعی نمی شود اما به خاطر  پایبندی به ارزش های درونی مرتکب آن فعل نمی شوند.

گرفتار شدن در تسلسل ناظران بیرونی

واقعیت آن است که ما به هر میزان که در جامعه ،شهروندان اخلاق مدار را از دست می دهیم و تعداد آن ها رو به کاهش می گذارد یکی از مهم ترین مهارکننده های اجتماعی یعنی کنترل کننده های درونی را از دست می دهیم. در چنین وضعیتی است که اتکای ما بیشتر به سمت کنترل های بیرونی خواهد بود.  به این معنا که سعی خواهیم کرد با ناظرهای بیرونی افراد را به  سمت قانون گرایی سوق بدهیم اما در چنین وضعیتی ما در تسلسل باطل ناظرهای بیرونی گرفتار خواهیم شد چون عملا با از دست رفتن کنترل کننده های درونی همه نیازمند ناظرهای بیرونی هستند و اگر مثلا فرد الف را ناظر بر اعمال فرد ب کرده باشیم باز سوال این خواهد بود که چه کسی ناظر بر اعمال فرد الف خواهد بود و همین طور این تسلسل پیش خواهد رفت و دوباره سوالات و ابهامات بیشتری به ذهن خواهد رسید که اصلا از کجا معلوم  میان نظارت شونده و نظارت کننده تبانی ای صورت نگیرد؟ یعنی فرد الف که مسئولیت مراقبت از اعمال فرد ب را دارد از کجا معلوم با فرد ب تبانی نکند و در قبال دریافت مزایا و امتیازاتی  چشم های خود را بر تخلافات او  نبندد؟


دروغ های نُقلی، اما مخرب‌
نابغه های دروغگو!

شهروند بی مسئولیت
در ازدحام و شلوغی شهر