تبیان، دستیار زندگی
قذافی علی رغم آنکه پیوسته کباده کش انقلابی گری و مبارزه با امپریالیسم است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عناصر معاصر و متاخر در زوال مشروعیت سیاسی خاورمیانه

قذافی

تمام عواملی که در نوشته ی پیشین تحت عنوان ریشه های تاریخی زوال مشروعیت سیاسی در خاورمیانه، ذکر شد، دولت های خاورمیانه را در شرایط خاصی قرار داده است. حاکمان مستبد این دولت ها عموما از مشروعیت مردمی اندکی برخوردار بوده و در نتیجه برای بقای در قدرت چاره ای جز تکیه بر دولت های غربی ندارند. در این میان بن علی در تونس پیوسته تحت نفوذ دولت فرانسه قرار داشت. قذافی علی رغم آنکه پیوسته کباده کش انقلابی گری و مبارزه با امپریالیسم است، پیوسته تحت نفوذ حکومت ایتالیا قرار داشته و مبارک نیز مستقیما از سوی آمریکا و اسرائیل حمایت می شد. این دولتمردان در راستای تامین حمایت دولت های غربی، تعمدا تلاش داشته و دارند تا جو اسلام هراسی را در جهان گسترش دهند. در این باب، روش حسنی مبارک مثال زدنی بوده است. در حالی که اخوان المسلمین مصر همواره گروهی میانه رو و متعهد به ترتیبات دموکراتیک بوده، اما حکومت مبارک این گروه را یک گروه بنیادگرای اسلامی معرفی کرده و با حمایت ایالات متحده ی آمریکا و با دور نگاه داشتن این گروه از قدرت، به عنوان اصلی ترین اپوزیسیون دولت مصر، عملا قدرت را در انحصار خویش دراورده بود. به دیگر سخن، استبداد و وابستگی دولت های عربی دو روی یک سکه اند.

نکته ی دیگر، جایگاه کشور های عربی در نظام تقسیم کار بین المللی است. دولت های عربی به دو دسته ی عمومی تقسیم می شوند. اول کشورهای مالک نفت و دوم کشور های فاقد این موهبت طبیعی و الهی. عنصر مشترک میان این دو دسته کشور این است که هیچ یک از آنها دارای زیرساخت های صنعتی مستحکم نیستند. کشورهای دارای نفت به واسطه ی لزوم پالایش این ماده ی خام، صرفا توفیق یافته اند تا صنایع مرتبط با این ماده ی معدنی را ایجاد نمایند. عمده ی این صنایع نیز زیر نظر پرسنل خارجی اداره می شوند. دولت هایی مانند عربستان سعودی، با فروش نفت خام، منابع مالی عظیمی را طی نیم قرن حاکمیت رسمی بر عربستان ذخیره کرده اند. اما نکته ی تاسف بار این است که این سرمایه ی هنگفت که برخی آنرا بیش از یک تریلیون دلار تخمین می زنند تماما در خارج از خاک عربستان و عمدتا در آمریکا سرمایه گذاری شده. این روند  موجب شده که کشور های عربی مذکور علی رغم داشتن جمعیتی نه چندان زیاد، از نرخ بیکاری شدید رنج ببرند. فقدان صنایع در این کشور ها، عملا جامعه را به دو طبقه تقسیم کرده. خانواده های سلطنتی و شاهزادگان و نیز خانواده های وابسته و نزدیک به این گروه که از میلیارد ها دلار پول نفت بهره می برند. و در مقابل، اکثریتی که دچار فقر و تنگدستی اند.

این بحران هویت سیاسی نیز از عواملی است که سبب ساز بیگانگی مردم عرب از رژیم های سیاسیشان شده است.

کشور های فاقد نفت نیز دارای اقتصادی معیشتی و غیر صنعتی و غیر تجاری می باشند. برای مثال، کشاورزی در شکل سنتی خود، ماهیگیری در شکل غیر صنعتی، ساخت صنایع دستی و نیز بخش خدمات شهری. فقر و بیکاری در این کشور ها، حتی از کشورهای گروه نخست نیز شدید تر است. به همین علت است که امروز شاهدیم انقلاب های مردمی جهان عرب از تونس و مصر آغاز شده. یعنی دو کشوری که چندان تکیه ای بر منابع نفتی ندارند.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت، جایگاه کشور های خاورمیانه در نظام تقسیم کار جهانی جایگاهی است وابسته. دستورکار تعریف شده برای نظام اقتصادی این کشور ها مبتنی بر صدور مواد معدنی فاقد ارزش افزوده است. این امر در نهایت هر روز بیشتر این کشور ها را دچار فقر می سازد. باید با تاسف پذیرفت که در منطقه خاورمیانه تنها سه دولت غیر عربی دارای ساختار های صنعتی  منسجم می باشند: جمهوری اسلامی ایران، ترکیه، اسرائیل.

عنصر سوم این نارضایتی ملت های عرب از دولت هایشان اما عنصری هویتی است. اساسا، تعهد و وفاداری یک ملت به نظام سیاسی خود، در گروی وجود نوعی هویت مدنی- سیاسی مشترک است. برای مثال، مردم آمریکا و خصوصا آنها که در انتخابات خود را ملزم به دادن رای می دانند، برای خود قائل به هویت سیاسی لیبرال دموکرات هستند. در کشور های عربی، از دیر باز نوعی بحران در هویت یابی، انسجام درونی نظام های سیاسی را به چالش می طلبیده. پس از تاسیس اسرائیل، رهبران انقلابی عرب و خصوصا عبدالناصر در مصر تلاش نمودند تا این هویت سیاسی را با تکیه بر ناسیونالیسم عربی بنیانگذاری نمایند.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت، جایگاه کشور های خاورمیانه در نظام تقسیم کار جهانی جایگاهی است وابسته

اما شکست این ایدئولوژی در عرصه ی مقابله با اسرائیل و نیز تعارض نژاد پرستی عربی با گفتمان اسلامی که تمامی اعضای امت اسلام را برادر و برابر با یکدیگر می داند عملا موجب سرخوردگی توده های مردم از ناسیونالیسم عربی گردید. در این میان، رژیم های سرکوبگر مانند رژیم بعث در عراق نیز همچنان ایدئولوژی ناسیونالیستی را به مثابه ی محور هویت سیاسی خویش حفظ نمودند. امری که بیش از پیش موجب شکاف میان قومیت های مختلف در کشور های عربی گردید و از دیگر سو به بدنام شدن پان عربیسم نیز کمک فراوان کرد. این بحران هویت سیاسی نیز از عواملی است که سبب ساز بیگانگی مردم عرب از رژیم های سیاسیشان شده است.

مجموع سه عنصر فوق الذکر از دید نویسنده، بنیان های زوال مشروعیت سیاسی دولت های عربی را پی افکنده و بروز شورش هایی که اینک شاهد آن هستیم، هرچند از نظر زمانی غیر قابل پیش بینی بوده، اما جوهره ی وجودی این نارضایتی ها امری نیست که بر هیچ ناظری مکتوم مانده باشد. برای مشتعل شدن آتش خشم ملت های منطقه، تنها حادثه ای لازم بود و این حادثه، خودسوزی محمد بو عزیزی، جوان فقیر و تحصیل کرده ی تونسی در شهر بن عروس بود. آتشی جان سوز که بر پیکره ی خشک و توخالی دولت های عربی شمال آفریقا و سپس خاورمیانه شرر افکند و آتش خود را در خاورمیانه ی عربی، به اطراف پراکند و می رود تا با این خرمن سوزی بی مثال خویش، تاریخ و چهره ی سیاسی منطقه را برای همیشه تغییر دهد.

سروش آریا

بخش سیاست تبیان