تبیان، دستیار زندگی
بیستم دی ماه ،روز به شهادت رسیدن امیر کبیر است ...یکی از بزرگترین و مقتدرترین مدیران ایران زمین.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

امیر چگونه کبیر شد؟

بیستم دی ماه ،روز به شهادت رسیدن امیر کبیر است ...یکی از بزرگترین و مقتدرترین مدیران ایران زمین.

فرآوری: ه-هدایتی -بخش تاریخ تبیان
امیر کبیر

میرزا محمد تقی خان فراهانی ٝمشهور به امیرکبیر، یکی از صدراعظم های ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزت الدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، پدر تاج الملوک همسر مظفرالدین شاه قاجار و پدربزرگ محمدعلی شاه، ششمین پادشاه از دودمان قاجار بود.
اصلاحات امیرکبیر اندکی پس از رسیدن وی به صدارت آغاز گشت و تا پایان صدارت کوتاه او دنبال شد. مدت صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود. وی بنیان گذار دارُالفُنون بود که برای آموزش دانش و فناوری های نو به فرمان او در تهران پایه گذاری شد. هم چنین انتشار روزنامهٔ وقایع اتفاقیه از جمله کارهای وی به شمار می آید. امیرکبیر پس از این که با دسیسهٔ اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین به دستور ناصرالدین شاه و توسط حاجب الدوله به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شده است.

میرزا تقی خان از زمانی که منشی دستگاه قائم مقام بود تا وقتی که به صدارت رسید، به سه مأموریت سیاسی رفت. به روسیه، ایروان و به عثمانی. این سفرها از نظر ماهیت و مقام و مسئولیت او بکلی متفاوت بودند

میرزا محمدتقی خان امیرکرزاتقی خان طی سالهای آتی بیش از پیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلی شاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذربایجان وارد خدمت شد. چند سال بعد و در ۱۲۵۳ قمری میرزا محمدتقی وزیر نظام آذربایجان گردید. میرزا محمدتقی که اینک به امیرنظام ملقب شده بود در ۱۶ شوال ۱۲۵۳ به همراه ناصرالدین میرزا ولیعهد عازم روسیه شد و در ارمنستان (ایروان) با نیکلای اول تزار روسیه ملاقات کرد. از مهمترین مأموریتهای سیاسی امیرنظام در دوران سلطنت محمد شاه ریاست نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح ارزنة الروم بود که به عنوان ٜوکیل تام الاختیار ٝ ایران در ماه صفر ۱۲۵۹ آغاز شد و به رغم تمام مشکلاتی که بروز کرد پس از چهار سال که از اقامت امیرکبیر در عثمانی سپری می شد قرارداد صلح مطلوبی با عثمانی به امضا رسید. پس از عقد قرارداد صلح در ۱۶ جمادی الثانی ۱۲۶۳ امیرنظام سخت مورد تشویق و تفقد محمدشاه قرار گرفت. امیرنظام که از سالها قبل با ناصرالدین میرزا الفت و نزدیکی پیدا کرده بود پس از فوت محمدشاه مقتدرانه مقدمات و اسباب بر تخت نشستن ناصرالدین شاه را فراهم آورد و در ۱۴ شوال ۱۲۶۴ سلطنت ناصرالدین شاه را اعلام کرد.

مأموریت های سیاسی/مأموریت روسیه و ایروان

میرزا تقی خان از زمانی که منشی دستگاه قائم مقام بود تا وقتی که به صدارت رسید، به سه مأموریت سیاسی رفت. به روسیه، ایروان و به عثمانی. این سفرها از نظر ماهیت و مقام و مسئولیت او بکلی متفاوت بودند. در سفر روسیه که همراه خسرو میرزا رفت (45-1244) جوان بیست و دو ساله و در زمره دبیران بود. نه سال بعد که با ناصرالدین میرزای ولیعهد، برای ملاقات تزار روس روانه ایروان شد (1253) وزارت نظام آذربایجان را برعهده داشت. پس از شش سال که به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزیده شد، با مقام وزارت، به نمایندگی مختار دولت در آن کنفرانس (63-1259) شرکت جست.

روزى که امیرکبیر به شدت گریست

سال 1264 قمرى، نخستین برنامه ى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانى را آبله کوبى مى کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله کوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى خواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مى شود.

هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باخته اند، امیر بى درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مى کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس ها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله کوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى شدند یا از شهر بیرون مى رفتند.

میرزا محمدتقی خان امیرکرزاتقی خان طی سالهای آتی بیش از پیش در انجام امور دیوانی و غیره لیاقت و شایستگی نشان داد و در اواخر دوران سلطنت فتحعلی شاه در دستگاه محمدخان زنگنه امیرنظام و پیشکار آذربایجان وارد خدمت شد.

روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه ى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى صد و سى نفر آبله کوبیده اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى شود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى هاى مى گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده اند.
امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس ها بساطشان را جمع مى کنند. تمام ایرانى ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

نحوه قتل امیر کبیر

در مورد قتل نیز چنین آمده است که چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فین رسیدند علی اکبر بیک چاپار دولتی را دیدند که منتظر بیرون آمدن امیر از حمام بود که جواب نامه مهدعلیا را به عزت الدوله بگیرد فراشباشی با ماموران خود وارد حمام شدند و راه ورود و خروج حمام را بستند و سپس فراش باشی فرمان شاه را ارائه نمود امیر خواست عزت الدوله را ببیند و یا وصیت کند که اعتماد السساطنه اجازه نداد پس امیر به دلاکش دستور داد تا رگ های هر دو بازویش را بزند


منابع : مشرق نیوز / مهر / پرشین