تبیان، دستیار زندگی
دوگانگی شخصیت محمدرضا و ریشه های آن ( قسمت سوم ) محمدرضا تا به آخر نسبت به ملت ایران بی تفاوت و بی رحم بود . او به دلیل شرایط غلط تربیتی، فقط خود را می دید و ولخرجی ها و بخشش های بی حد و حصر او به كشورهای دیگر نیز به دلیل م...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چرا محمدرضا شاه از درك روح معنوی ملت ایران غافل بود؟

دوگانگی شخصیت محمدرضا و ریشه های آن ( قسمت سوم )

محمدرضا تا به آخر نسبت به ملت ایران بی تفاوت و بی رحم بود . او به دلیل شرایط غلط تربیتی، فقط خود را می دید و ولخرجی ها و بخشش های بی حد و حصر او به كشورهای دیگر نیز به دلیل مطرح شدنش بود و هیچ گاه مصلحت و موقعیت ملت ایران را در نظر نداشت و هر چه می كرد یا برای استعمار بود یا برای مَـنـش بیمار گونه خود. حسین اردنی و انورالسادات مصری و حسن مراكشی و سایر صاحب منصبان امریكایی و اروپاییان ، بر همین اساس شاه را چپاول می كردند. روس ها نیز تا چكش را بلند می كردند، شاه می ترسید و سپس با  داس ، او را درو می كردند. حسین اردنی به گونه ای به ایران رفت و آمد می كرد كه گویی با محمدرضا قوم و خویش است. سادات كه خود نیز دچار بیماری خود بزرگ بینی بود با شناخت روحیه شاه ، می كوشید جیب  او را در جهت اهدافش خالی كند. به طور مثال بخشش اتوبوس های فراوان به مصر، آن هم به طورعلنی، هنگامی كه مردم گروه گروه در خیابان ها در انتظار اتوبوس بودند ، بیانگر ادعای فوق الذكر است.

محمدرضا به جمال عبدالناصر شدیداً حسادت می ورزید و از ترس غرب و توصیه استعمار و به لحاظ منش فردی خود هرگز به او نزدیك نشد. او با سرهنگ قذاقی دشمنی دیرینه داشت. محمدرضا می دانست كه قذاقی پلنگ صفت است و هیچكس را بالاتر از خود نمی پذیرد ، به همین دلیل او را دیوانه خطاب می كرد. از حسن البكر و صدام حسین هراس شدیدی داشت.  به راستی اطاقی كه محل تجمع عده ای محصل برای چپاول تنقلات و خوراكی  های محمدرضا بود، بعدها سفره ای شد كه متملقین در داخل ، و شاهان و استعمارگران در خارج  بر سر آن نشینند و شكم های خود را سیر كنند.

اكثر روان شناسان معتقدند كه اصل  شكل گیری شخصیت  در دوران كودكی است و در دوران بعد رو بناهای شخصیت بر آن پایه ساخته می شود؛ زیرا دوران كودكی، زمان تأثیر پذیری از محیط و مسائل تربیتی است.

محمدرضا دوران كودكی را با دو فضای كاملاً متضاد تجربه می كند و سپس در دوران  جوانی  می كوشد  با آن دو نگرش كنار بیاید ، اما موفق نمی شود. به نظر می رسد اعزام محمدرضا به سوئیس برای تحصیل از سوی انگلیسی ها برای آشنا ساختن وی  فرهنگ غرب بود. به همین دلیل با قرار دادن « ارنست پرون» در كنار شاه ، فرهنگ غرب از طریق داستان و شعر در ذهن او تزریق می شود.  محمدرضا  از شرایط سخت و محدودی كه رضاخان در رأس آن بوده است، به "سوئیس"، محیطی باز با فرهنگ غربی وارد می شود. هر چند دكتر نفیسی نقش رضاخان را در سوئیس و مدرسه لُه روزه برای محمدرضا بازی می كند ؛ اما محمدرضا موفق می شود طعم زندگی غربی را به دور از خشونت پدر بچشد؛ اما نكته بسیار مهم این است كه محمدرضا زمینه و ذهنیتی كاملاً منفعل در مقابل فرهنگ غرب پیدا می كند و نمی تواند در آینده تحلیل دقیقی از فرهنگ غرب داشته باشد.

بسیاری از  نخبگان  كشورهای آسیایی كه نام نیكی از خود به جای گذاشته اند در غرب تحصیل كرده اند، اما ذهنیت فعال و سلامت اخلاقی ، مانع گرایش آنان به ظواهر غربی شده و عَلَمدار مبارزه با استعمار غرب در كشور خویش گشته اند كه از میان آنان می توان به "جواهر لعل نهرو" اشاره كرد. او در مبارزه با استعمار انگلیس در منزل خود هر آنچه را كه رنگ و بوی غربی می دهد در آتش می سوزاند. خانم گاندی دختر جواهر لعل نهرو در خاطراتش می گوید  در آن زمان او كودك خردسالی بوده  كه عروسكی انگلیسی داشته و به آن علاقه داشت. اما به خاطر تصمیم پدرش ، آن عروسك را در آتش می اندازد تا در مبارزه پدر و ملتش علیه استعمار انگلیس شركت كند.

شاه  هیچگاه نتوانست ارزیابی صحیحی از غرب داشته باشد. دوران حضور او در غرب ، یعنی آزادی و رهایی از چنگال رضاخان و بازگشت به كشور و دوران قبل از مراجعت به سوئیس ، دوران اسارات او بود. به همین دلیل تجربه زندگی غربی چون موجودیت فردی او را ارضاء كرده بود، به آن وابسته و علاقه مند بود. شاه تحصیل در سوئیس را در كتاب "ماموریت برای وطنم" چنین بازگو می كند: " در لوزان ، من و برادرم در یك خانواده سوئیسی زندگی می كردیم. رئیس این خانواده مردی بود به اسم آقای مرسیه كه سه پسر و دو دختر داشت و من از اقامت و زندگی در بین این خانواده مهربان بسیار لذت می بردم." او در همان كتاب در جای دیگر می گوید:" اقامت چهار ساله من در سوئیس ، یكی از مهم ترین ادوار زندگی من بوده است و محیط دمكراسی و كاملاً غربی سوئیس در روحیات و اخلاق من پس از نفوذ معنوی پدرم بیش از همه تأثیر داشته است."

شاه تا آخر عمر با محرومیت از موهبت درك و شناخت در "كمیت و مادیات" ماند و گویی یكی از دردناك ترین و مصیبت بارترین مسائل برای او درك " معنویات" بود. او تا به آخر نگرشی " كمـّی و حجمی" نسبت به محیط خود داشت. تكیه بیش از حد به غرب، برپایی مراسم و جشن ها، بذل و بخشش های فراوان، همگی ناشی از چنین نگرشی در شاه بود.

رهبران بزرگ كه نام جاویدی در تاریخ از خود به ثبت رساندند كسانی بودند كه ذهن فعال و خلاق خود را به ماورای اشكال مادی معطوف داشتند و با درك نیروی واقعی مردم ، با قدرت های بزرگ زمان خود درگیر شدند. مهاتما گاندی، زعیم بزرگ هند، چنین روحی را در ملتی فقیر و پابرهنه تشخیص داد و پشت انگلیس غـدّار را به خاك نشاند. امام خمینی نیز به روح واقعی و قدرت معنوی مردم مسلمان ایران رسوخ كرد و با چنین پشتوانه ای با یكی از پیچیده ترین سیستم های سیاسی تاریخ ، یعنی آمریكا در افتاد و آن را تحقیر كرد.

ادامه دارد ...

در ادامه به علت گرایش محمدرضا به غرب خواهیم پرداخت.