تبیان، دستیار زندگی
مراسم تنفیذ حکم ریئس‌‌جمهوری اسلامی ایران سید ابوالحسن بنی‌صدر به دست امام امت و با حضور شخصیت‌های برجسته سیاسی اعضای شورای انقلاب، میهمانان خارجی، در سالگرد انقلاب و با حضور خبرنگاران در اقامت‌گاه امام بیمارستان قلب تهران برگزار شد. برای همه کسانی که از
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روزهای سرنوشت...

سیری در پیدایش جریان نفاق تا معراج بهشتیان انقلاب

شهید بهشتی

16بهمن 58:

مراسم تنفیذ حکم ریئس‌‌جمهوری اسلامی ایران سید ابوالحسن بنی‌صدر به دست امام امت و با حضور شخصیت‌های برجسته سیاسی اعضای شورای انقلاب، میهمانان خارجی، در سالگرد انقلاب و با حضور خبرنگاران در اقامت‌گاه امام بیمارستان قلب تهران برگزار شد. برای همه کسانی که از نزدیک این مراسم را می‌دیدند، در طول مراسم گرفتگی در چهره امام که چند روز پیش وقتی همه را به حضور در انتخابات فرا می‌خواند آن همه آرام بود و مهربان، کاملاً مشهود بود و در آن سخنان کوتاه امام که از همین اول کار نشان از اخطار و هشدار داشت و آن حدیث « حب‌الدنیا رأس کل خطیئه» که در آغاز سخن آورد، همگی سرشار از معنا بود.

17 شهریور 59:

سخنرانی امروز بنی‌صدر به مناسبت سالگرد فاجعه جمعه خونین در میدان شهدای تهران، روند بحران و تشنج را به طول علنی و آشکار پی گرفت. روندی که از ابتدای تابستان امسال با جنجال و جریان‌سازی موسوم به «نوار آیت» و افزایش تهاجم به شخصیت‌های محوری حزب جمهوری ‌اسلامی و متهم کردن آیت به طرح توطئه براندازی رئیس‌جمهور و نسبت دادن این ماجرا  به حزب‌ جمهوری اسلامی و مانع‌تراشی در کار معرفی نخست‌وزیر و پافشاری در ممانعت از نخست‌وزیری «محمدعلی رجایی» تا سرحد امکان و انتشار مطالب تحریک‌آمیز و جوسازی و پرونده‌بازی و افشاگری های بی‌امان در روزنامه «انقلاب‌اسلامی» شتاب و شدت گرفت. امروز، بنی‌صدر جبهه‌گیری و صف‌آرایی علنی خود را در مقابل مجلس، دولت، حزب جمهوری اسلامی و در یک کلمه خط امام، به میان توده مردم کشاند و همه را دشمن خود قلمداد کرد و از باند چند نفره‌ای سخن گفت که قصد برانداختن رئیس‌جمهور یازده میلیونی را کرده‌‌اند.

19شهریور 59:

سخنرانی دو روز پیش رئیس‌جمهور که اختلافات را علنی و تضادها را عمده کرده، بازتاب گسترده‌ای در پی داشته است. برای اولین بار آیت‌الله دکتر بهشتی بر خلاف همیشه که لحن آرام و چهره متبسم داشت، خیلی جدی مقابل دوربین تلویزیون ظاهر شد و گفت، «ایشان [رئیس‌جمهور] کراراً در سخنان خود از گروه اقلیتی که مانع کارشان می‌شوند یاد کرده‌اند. اگر منظورشان حزب جمهوری‌اسلامی است که باید گفت مواضع حزب در قبال رئیس‌جمهور، دولت و مجلس مشخص و لذا تکلیف، روشن است.»

26 آبان 59:

امام در یک سخنرانی بسیار مهم برای اولین بار، صریح‌تر از پیش به مسائل داخلی، جنگ‌های جناحی و صف‌بندی گروه‌ها پرداخت و با زبانی تلخ و شکوه‌آمیز، ضرورت حیاتی وحدت را در وضعیت خطیر و پرالتهاب یادآور شد. جنگ و جدال اخیر، امام را چنان آزرده است که او را به گفتن چنین کلماتی وا می‌دارد، «ای سران! چرا این‌قدر خوابید؟ چرا چشمانتان را باز نمی‌کنید؟ چرا باید این روزنامه‌ها به اختلافات دامن بزنند؟ هر کس هرجا صحبت می‌کند، بر ضد هم صحبت می‌کند، هرجا می‌نویسد، برضد هم می‌نویسد...»

شهید بهشتی

28 آبان 59:

عاشورا بود، سیل جمعیت به میدان آزادی ریخته تا بشنود که این بار بنی‌صدر پس از سخنان دو روز پیش امام و تعیین دقیق مرزها و معیارها در آن چه می‌گوید، امام هم گفته بود که در مراسم فقط نام امام حسین(ع) باشد و بس، اما ناگاه رئیس‌جمهور ضد انحصار طلبی و ارتجاع! پیدایش شد و هوادارانش هم از جلوی جایگاه سر و دست جنباندند و همچون پیش، سوت و کف زدند و حرمت این روز را شکستند.

7 آذر 59:

نماز جمعه امروز زیر رگبار تند باران برگزار شد. صحنه چترهای بی‌شماری که خیل نمازگزاران گشوده بودند به یاد ماندنی بود. آن هم در این هنگامه پر تنش و تفرقه و خصومت. امام جمعه تهران سخنش این روزها عطر و بوی جبهه‌های جنوب را می‌دهد که از آنجا باز آمده و در این شهر آلوده به سیاست‌زدگی‌ها طراوات می‌افشاند. این بار او سکوت چند ماهه را شکست و دردمندانه از حقایق ناگفته سیاسی، نظامی پرده برداشت. از اهمال کاری ها و بی‌تدبیری هایی که سرانجام به سقوط خرمشهر منجر شد و رویه مشکوک و غیرقابل توجیه رئیس‌جمهور در جایگاه فرماندهی  کل قوا و اداره و سازماندهی جنگ که به خطر عدم واگذاری سلاح به نیروهای داوطلب سپاه و بسیج موجب رکود و توقف در کار جبهه جنگ شده و آن گاه در برابر انبوه نمازگزاران از استخوان در گلو گفت و صبری که شاید یک روز به انتها برسد.

10آذر 59:

بازار تهران امروز به حمایت از روحانیت مبارز تعطیل بود.  خطبه‌های جمعه (3روز پیش) حجت‌الاسلام خامنه‌ای، یار و یاور همیشگی بهشتی و افشاگری‌های بی‌سابقه او درباره جریان نفاق داخلی، موثر بوده است. حرکت قشر متعهد و متعلق به خط حزب‌الله در بازار، خنثی‌کننده اقدام اخیر بود که به حمایت از «صادق قطب‌زاده» و اعتراض به بازداشت او، بازار تعطیل شد و آن طومارها و نامه‌نگاری‌ها و ... که سرانجام با دخالت امام و حکم به آزادی او، قضیه خاتمه یافت.

15آذر 59: لحن امام، تندی و قاطعیت بیشتری گرفته و پیدایش که امام دوباره برای حفظ تمامیت انقلاب احساس خطر می‌کند که این گونه سخن می‌گوید، «خیال نکنید در این نسل می‌شود کودتا کرد... مردم با کسی که می‌خواهد قدرت خویش را تثبیت کند، مخالفت می‌کنند و کسی که بخواهد چنین کند، آبروی خویش را می‌برد.»

18 اسفند 59:

میتینگ نهضت آزادی را باید به منزله یکی از نقاط عطف در آشکار شدن پیوند لیبرال‌ها و منافقین پشت سر بنی‌صدر در مقابل جریان اصیل خط امام ارزیابی کرد. این تجمع در استادیوم امجدیه و با سخنرانی چهره‌های شاخص نهضت آزادی، مهندس بازرگان، دکتر یزدی، دکتر سحابی و مهندس صباغیان برگزار شد. اعتراض به عملکرد اکثریت خط امامی مجلس و انتقاد از عدم واگذاری فضا و فرصت به آنان جهت ایفای نقش بیشتری در مجلس، یکی از محورهای صحبت هر سه نماینده نهضت آزادی بود.

22 بهمن 59:

تهران و دیگر شهرها رفته رفته صحنه آشوب و درگیری‌های خیابانی می‌شود و عرصه سیاسی رو به تشنج و بحران دارد. خشونت چماق به دستان ضد چماق داری و ارتجاع! در روز 18 بهمن در میدان آزادی 1 کشته و 1مجروح به جا گذاشت. عناصر گروهک فدائیان اقلیت با پنجه‌بکس و چماق و چاقو به جان انحصارطلبان افتادند.

14 اسفند 59:

میتینگ امروز دانشگاه تهران به مناسب سالروز وفات دکترمصدق به صحنه بزرگ و بی‌سابقه‌ای از صف‌آرایی  ورودرویی جبهه متحد ضد انقلاب، چپ‌های آمریکایی و گارد میلیشای بنی‌صدر با مردم و توده‌های انقلاب و مدافع خط امام تبدیل شد. این‌بار، دیگر همه آمده بودند. جمعیتی عظیم سراسر دانشگاه، زمین چمن و خیابان‌های اطراف را در بیرون فرا گرفته بود. جمعیت مثل انبار باروتی بود هر دم امکان داشت با یک جرقه مشتعل شود و مثل حریفی دامن گستر، همه‌جا را به آتش بکشد. در جلوی پایگاه سخنرانی، جوانان دختر و پسری حضور داشتند که نظم و هماهنگی در شعارها و همه حرکات و به خصوص لباس‌های متحدالشکلشان نشان‌گر یک انسجام تشکیلات از پیش سازماندهی شده بود و به نظر می‌آمد که غالب آنان از اعضای میلیشان مجاهدین هستند. در وسط زمین چمن پلاکاردهایی با این نوشته‌ها به چشم می‌خورد، «چوب، چماق، شکنجه، دیگر اثر ندارد.»، «مسلمان به پا خیز، حزب شده رستاخیز» پوسترهایی از دکترمصدق در میان جمعیت خودنمایی می‌کرد. در خارج از دانشگاه و خیابان‌های جنوبی و شرقی زمین، گروه مخالف و معتقدان به خط امام شعارهایی با این عناوین می‌‌دادند، «ابوالحسن پینوشه، ایران شیلی نمی‌شه.» ، « مرگ بر لیبرال»، «تا مرگ شاه دوم نهضت ادامه دارد.» و پلاکاردهایی از سخنان امام بر ضد ملی‌گرایان و تصاویر از ایشان به دست آنها بود. ناگهان جوانی در میان جمعیت به سوی چند دختر چادری که عکس‌های امام را به دست داشتند یورش برد و آنها را پاره پاره و به هوا پرتاب کرد و جمعیتی که شاهد صحنه‌ بود، با کف زدن از عمل انقلابی او تحلیل به عمل آورد. دیگر، کار از دشمنی با حزب جمهوری و دکتر بهشتی  و یاران امام گذشته بود و خفاش‌ها مستقیماً پنجه بر آفتاب کشیدند. ساعت 40/3 دقیقه، بنی‌صدر در میان سوت و کف زدن جمعیت به جایگاه آمد و خانمی یک حلقه گل به گردنش انداخت و شعارهای ضد حزب به اوج رسید. ناگاه با اصابت یک نارنجک و پرتاب سنگ، وضعیت بحرانی شد و با هدایت میلیشیای مجاهدین، جمعیت داخل زمین چمن نیز به دادن شعارهای جهت‌دار پرداختند، «اخلال تو میتینگ‌ها کار حزبه» «چماق‌دار، چماق‌‌دار! مرگت فرار رسیده.»، «بنی‌صدر افشاکن، بهشتی را رسوا کن.»

امروز شعار مرگ بر بهشتی ترجیع‌بند هیاهوی منافقان بود. بنی‌صدر در قسمتی از سخنانش در حالیکه چند برگ و کارت شناسایی را به جمعیت نشان می‌داد و آنها را متعلق به افرادی از کمیته‌ انقلاب‌اسلامی و حزب جمهوری‌ اسلامی خواند که آنان را به عنوان چماق‌دار دستگیر کرده بودند. پس از اعلام این مطلب با شعار «سردسته چماق‌داران، بهشتی» مورد تشویق قرار گرفت. در این هنگام از ضلع و جلوی جایگاه، جماعتی یا به زمین کوبیدند و فریاد می‌زدند «بنی‌صدر بنی‌صدر حکم تهاجم بده» و «بنی‌صدر اذن جهادم بده!» و سرانجام جواز حمله را از مجتهد اعلم خویش این گونه دریافت کردند که، «مردم! اینها را از اینجا بیرون کنید. اینان را بیرون کنید.» و بعد پشت سرهم افرادی که صورتشان با ضربه‌هایی شکافته و خونین شده بود، در حالی که همچنان بر سر و صورتشان مشت و لگد کوفته می‌شد،  از دیوار شرقی به پایین پرتاب شدند. مهاجمین حالتی وحشیانه به خود گرفته بودند و با شعارهایی که به وسیله  دوستانشان داده می‌شد، بیشتر تحریک می‌شدند و با حرص و ولع، هرازگاهی یکی از مرتجعان را صید می‌کردند و تا جا داشت می‌زدند. حقیقتاً امروز دیوانگی و درنده‌خویی به اوج خود رسید. هرکس ریش داشت و اورکت آبی و سبز، به نشانه مرتجع بودن به باد کتک ‌گرفته شد.

16 اسفند 59:

سرانجام از سوی امام امت در پاسخ به تلگرام بسیار مهم آیت‌الله العظمی گلپایگانی درباره حادثه پنج‌شنبه گذشته دانشگاه تهران که در آن خواستار اقدام فوری و سریع ایشان، قبل از بروز فتنه‌های خطرناک و حوادث غیرقابل پیش‌بینی» شده بودند، فرمان تاریخی شناسایی و مجازات عالملان حادثه پنج‌شنبه صادر شد. امام فرمودند، «باید گروه‌ها و دسته‌های منحرف بدانند که من با احساس تکلیف با آنان برخورد می‌کنم و به شرارت‌های ضد‌ اسلامی خاتمه می‌دهم.»

24اسفند 59:

امروز ملاقات تاریخی سران کشور و چهره‌های اصلی دو گروه مخالف یکدیگر در داخل نظام مرکب از: آیت‌الله دکتر بهشتی، بنی‌صدر، آیت‌الله موسوم اردبیلی، نخست‌وزیر محمدعلی رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و مهندس مهدی بازرگان با رهبر کبیر انقلاب، با حضور در منزل ایشان انجام گرفت. در این دیدار مهم و تعیین‌کننده، حاج سیداحمد خمینی هم حضور داشت. این جلسه با ابتکار و پیشنهاد امام و در راستای همفکری مسئولان و حل اختلافات و گفت‌و‌گو برای رسیدن به تفاهم صورت گرفته و تأثیرات و نتایج مهم و محسوسی در روند موضع‌گیری‌ها و برخوردهای آینده به همراه خواهد داشت. از مفاد گفت‌وگوها و مباحث طرح شده در این جلسه اطلاعی در دست نیست. اما با توجه به حساسیت و اهمیتی که داشته تا ساعت‌ها به طول انجامید و امام برای این ملاقات اهمیت بسیار زیادی قائلند.

21 اردبیهشت 60:

امام در سخنرانی بسیار مهم خود به تقاضای سازمان مجاهدین خلق برای دیدار و گفت‌وگو با ایشان پاسخ گفت و شرایط پذیرش آنان را اعلام کرد. امام هر گونه دیدار و مذاکره را مشروط به تبعیت از قانون و پذیرش مقررات کشور، تحویل سلاح‌ها و بازگشت به آغوش ملت از سوی آنان نمود و در عین حال مجاهدین را از کیفر اقدام مسلحانه علیه حکومت اسلامی از سوی همه مردم بیم داد.

7 خرداد 60:

سرانجام سکوت به پایان رسید. امام در سخنرانی سرنوشت‌ساز امروز در دیدار با نمایندگان مجلس به طور علنی در برابر بنی‌صدر و ائتلاف گروهک‌های ضدانقلاب به‌طور بی‌سابقه‌ای موضع قاطع گرفت و بر کژی‌های جریان منحرف از خط اصیل اسلام انگشت نهاد و آن را افشا کرد، امام این بار بر قدرت و محوریت مجلس تأکید کرد و آن را «مرکز همه قدرت‌ها و  قانون‌ها» خواند و بدین ترتیب بر القائاتی که رئیس‌جمهور را تافته جدا بافته و همه کاره و مالک الرقاب مملکت و قطبی مستقل و مافوق همه نهادها و نظارت‌ها می‌داند، خط بطلان کشد، «غلط می‌کنی قانون را قبول نداری، قانون تو را قبول ندارد... اگر آقای رئیس‌جمهور یک قدم از حدودش در قانون اساسی کنار برود، من با تمام قوا با او مخالفت می‌کنم... ملت، شخص‌پرست نیست. این‌قدر تبعیت از هوای نفس نکنید... بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست...»

آیت‌الله دکتربهشتی امروز در مصاحبه مهمی به موارد تخلف بنی‌صدر از قانون پرداخت و عدم همکاری او را با سایر قوای کشور اعلام  کرد و در مورد ملاقات خود با امام گفت، «امام سخت تأکید داشتند که: 1هر مسئولی و نهادی به وظایفش در چهارچوب قانون اساسی عمل کند، 2 همه بکوشند از ایجاد جو تشنج و جوسازی دور بمانند.»

9 خرداد 60:

بنی‌صدر با سخنرانی در پایگاه هوایی شیراز، رسماً آغاز گر تخلف از فرمان 10ماده‌ای امام در مورد خودداری سران سه قوه از سخنرانی تا پایان جنگ شد.

15 خرداد 60:

امروز، ملت با حضور سیل‌آسای خود، با امام عهدی دوباره بست و همه نقشه‌ها و نیرنگ‌ها را زیر پا گذاشت. مردم این بار احساس تکلیف جدی کرده بودند و چنان آمدند که فقط در تهران، به گفته حاج احمد آقا که برای خواندن پیام امام به دانشگاه آمده بود، جمعیت از عاشورای 57 هم بیشتر بود. امام در پیام امروز خود گفت. «اینان با نام آنکه در ایران قانون نیست و حکومت جنگل پا برجاست. می‌‌خواهند راه را برای اربابان خود باز کنند و ایران عزیز را با اسم آزادی که مراد آنان بی‌بند و باری است به لجن بکشند و امت مسلمان را از صحنه خارج کنند.»

18خرداد 60:

در پی توقیف روزنامه «انقلاب‌اسلامی» به همراه چندین نشریه دیگر از سوی دادستان انقلاب به اتهام تشویق اذهان و مطالب کذب، بنی‌صدر طی اظهاراتی شدیداً تشنج‌آمیز و در یک واکنش انتحاری، نقاب از چهره برداشت و علناً مردم را به قیام علیه غول استبداد تحریک کرد و بارها مردم را به مقاومت و استقامت فرا خواند، «اینها گمان می‌کردند به مناسبت 15 خرداد می‌توانند مردم را به خیابان‌ها بکشند و آنها را برانگیزند تا بر ضد رئیس‌جمهور منتخب خودشان شعار بدهند و چون مردم نیامدند و این شکست آشکار را دیدند، اینک به راه دیگری رفتند، به راه پرونده‌سازی، توقیف روزنامه‌ها و اختناق...»

امروز امام با سخنرانی تاریخی‌شان، پشت دیکتاتور زمان و اذناب او را درهم شکسته و پرچم داد را بر بام حماسه برافراشتند. به فاصله چند ساعت پس از اظهارات بنی‌صدر در همدان، او را و تفکری را که او نماینده و سخنگوی آن شده است، افشا کردند و مقاومت قلابی بنی‌صدریان را نقش برآب ساختند و با لحن قاطع تهدید کردند که با آنان همان می‌کنند که با شاه کردند. طنین فریاد امروز امام آغاز شمارش معکوس محور جریان‌های منحرف و سقوط بنی‌صدر از قدرت بود: «هر کسی برخلاف قانون عمل کند دیکتاتور است. دیکتاتورها از قانون بدشان می‌آید. دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود می‌آورد و نه به شورای نگهبان و نه به قوه قضاییه و نه به دادستانی و نه به همه ارگان‌ها... با اشخاصی که در مقابل مجلس و دادستانی صف‌آرایی کنند، آن خواهم کرد که با شاه کردیم.»

شهید بهشتی

20خرداد 60:

«خمینی روح خدا فرمانده کل قوا» این شعاری بود که امروز در سراسر ایران یکباره طنین‌انداز شد. امام امت در اقدامی بی‌سابقه، ابوالحسن بنی‌صدر را از مقام فرماندهی کل قوا عزل نمود و از این پس قوای مسلح مأموریت خود را مستقیما تحت نظارت امام و با قدرت کامل ادامه خواهد داد. بنی‌صدر که برای بازدید از جبهه‌ها به ایلام و کرمانشاه رفته بود، به دنبال فرمان امام بر عزل وی برنامه سفر را لغو کرد و به تهران برگشت.

25 خرداد 60:

انقلابی دیگر به راه افتاد. با سخنرانی امروز امام انقلاب چهارم به نقطه اوج خود رسید و تهران، آتشفشانی بود که یکسره فوران خشم و التهاب و خروش و فریاد شد. امام، جبهه‌ ملی را در پی اعلام راهپیمایی علیه لایحه قصاص، رسماً محکوم به ارتداد کرد و یادآور شد که در تمام طول سلطنت‌ رضاخان و محمدرضا چنین جسارتی به اسلام و قرآن نشده است. امروز امام به بنی‌صدر و نهضت آزادی مهلت توبه داد.

28 خرداد 60:

آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران در خطبه‌های امروز پرده از حقایق حادثه 4 اسفند و نقش بنی‌صدر در این توطئه و تخلفات متعدد او در ریاست جمهوری برداشت. میلیون‌ها نمازگزار در تهران سراسر ایران با راهپیمای‌های عظیم، خواستار عزل و محاکمه بنی‌صدر شدند، از آن سو رادیو آمریکا و اسرائیل خبر می‌دهند فرانسه و ترکیه برای پناه دادن به بنی‌صدر اعلام آمادگی کرده‌اند و بنی‌صدر فعلاً متواری است.

30 خرداد 60:

جنگ مهیب و خونین منافقین خلق و گروهک‌های مسلح یا انقلاب و مردم رسماً آغاز شد و سراسر کشور را فرا گرفت. سازمان مجاهدین (منافقین) خلق با اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 28 عملاً وارد فاز عملیات مسلحانه علیه نظام و مردم شد. تهران امروز تا پاسی از شب ساعاتی خونین و خشونت‌بار را که در سه سال اخیر بی‌سابقه بود، پشت سرگذاشت. منافقین امروز با آلات قتاله و پنجه‌بکس و دشته و قداره و نارنجک چنان وحشیانه و جنون‌آسا حمله کردند که نفرت مردم را تا ابد برای خود خریدند. فرو رفتن دشنه 20سانتی در قلب یک کودک، بریدن سر یک پاسدار با کارد موکت‌بری، پاشیدن اسید و انفجار نارنجک و همه چیز حکایت از سازماندهی همگانی و برنامه‌ریزی تشکیلاتی وسیع از پیش تعیین شده برای کودتای مسلحانه و سرکوب مردم و ارعاب و به راه‌اندازی تسویه حساب خونین و در نهایت به دست گرفتن ابتکار عملی در برابر حاکمیت دارد.

31 خرداد 60:

حوادث دیروز تهران که اوج خون‌خواری دشمنان بود، 14 شهید و صدها مجروح داشت. پیکر شهدا امروز تشییع شد. تعداد زیادی از مردم جلوی مجلس تجمع کردند تا از نمایندگان، رای عدم کفایت سیاسی رئیس‌جمهور را درخواست کنند. این چیزی است که این روزها همه ملت آن را با صدای بلند به گوش نمایندگان رسانده است. سرانجام عصر امروز عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر با 177 رای موافق و ا رای مخالف به تصویب رسید و امام نیز آن را تأیید کرد و حیات سیاسی او در این کشور برای همیشه پایان گرفت.

6 تیر 60:

خبر کوتاه بود و تکان دهنده، اما با همین خبر کوتاه، شهر یکپارچه نگران و بی‌قرار شد. دل‌ها بی‌تاب و دست‌ها به دعا، امام جمعه تهران آیت‌الله خامنه‌ای را ترور کرده‌اند، تقریباً همه مردم مطمئن شده‌اند که کار منافقین خلق است. آیت‌الله خامنه‌ای با سخنان اخیرش خود را در تیررس مستقیم منافقان قرار داده بود.

7 تیر 60:

امروز عاشور است. با اعلام خبر آن فاجعه بزرگ و به راستی باورنکردنی، بوی عزا و بانگ ماتم در همه شهر و همه خانه‌ها پیچیده است. دیشب، جمع یاران یکی یکی وضو گرفتند و برای آخرین بار پشت سر شهید بهشتی به نماز ایستادند. پس از نماز، آن هنگام که بهشتی عزیز سخن می‌گفت و دستور جلسه بحث تورم و رئیس‌جمهور آینده بود، ناگاه در میانه کلام با نگاهی که انگار به جایی خارج از زمان و مکان خیره شده و با چهره‌ای که در آن معنویت و صفای ملکوتی موج می‌زد به جمع رو کرد و گفت،« بچه‌ها! بوی بهشت می‌آید! نمی‌شنوید؟» و چند لحظه بعد صدای انفجاری مهیب و شعله‌های عظیم آتش و دود و سیل‌آوار بر سرها و دیگر هیچ...

آن شب «سرچشمه» و «دفتر حزب‌ جمهوری‌اسلامی» کربلای ایران شده بود و معراج عشاق و میعادگاه مهاجران الی‌الله.

فرزاد زادمحسن