و تنها ترس با من می ماند
عابرانِ با شکوه - شاعر: ارنست پِ پَن مترجم: شادی سابُجی
ما عابرانِ با شکوه
پیش می آید که راهمان را گم کنیم
پیش می آید که امیدمان را گم کنیم
نورِ بسیار
چشمانمان را زخم میکند ”¨سایه ی بسیار
پلک هایمان را در روز غرق می کند
اما سالها می گذرد
بر جایِ زخم های رویاهایمان
زیر نیم پرتوی چروک های چهره هامان
اما
ما ایده آل را می گشاییم
چون دفترچه ایی بر لبه ی طلسم
دفترچه ایی مغناطیسی
ما سازِ جهان را
با درخششِ قلب هامان
و انبوهِِ معجزاتِ کودکی هامان
کوک می کنیم
و در مقابل جریان ها
به همه ی بادهای جهان اعلام می کنیم
نوئل بر همگان مبارک
سفر: ادمون ژَبس, سارا سمیعی
صحراگرد یا دریانورد، میان این سرزمین بیگانه و آنیکی
همیشه، – دریا یا صحرا ـ فضایی هست با مرزهایی از سرگیجه
که یک به یک، از پا درمیآیند در آن
سفر در سفر
سرگردانی در سرگردانی
در ابتدا انسانیست در انسان
همچون هسته که در میوه است
یا دانهی نمک در اقیانوس
با اینحال میوه است
با اینحال دریاست
تنها ترس میماند/ اریش فرید/ آزاد عندلیبی
میخواهم
که بگریم
اشکهایت را
برای تو
اما چشم تو
خشکیده است:
شنزار و نمک،
آنقدر که اشکهایم
برهوتی از تو ساخته است.
از من چه مانده است:
خشمام
که خاموشاش کردهام
کینهام
که دیگر نمیشناسماش
حتا اگر در خیابان ببینماش
و اُمّیدم
که بازش نمینهم
اما
همه از دست میروند
آرامتر از عمری
که لمسات کردهام.
و تنها ترس
با من میماند.
سموئل بکت: طریقی کوتاه در انداز/ نیما فرحبخش
پس طریقی کوتاه در انداز
از میان این زباله ها
به هر آن کجا که
همه تاریک و بی تمنا
بی شرح و بی الفاظ
بی حس و بی نیاز
از این گنداب
طریقی کوتاه تر در انداز
به جایی که به یک نگاه
سرچشمه هویداست
سالگردِ تولد/ شاعر: فلیپ سوپو/مترجم: شادی سابجی
می خواهم تو راتاجی هدیه دهم
آذین شده از همه ی ستارگان آتشین
می خواهم تو را
آوازی هدیه دهم
از آواز بلبلان همه ی زمین
می خواهم تو را از
سکوتِ زمستان
لبخندِ بهار
شفافیتِ تابستان
شعله های پاییز
هدیه دهم
می خواهم تورا
از هر آن چه که نمی توانم و نمی دانم
هدیه دهم
هدیه دهم تو را
از زندگی ام
ازابدیت مان
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع:خانه شاعران جهان/ هشتاد/ آوان گاردها