تبیان، دستیار زندگی
مجموعه شعری از سروده‌های «بابك نبی» با عنوان «دیگری» به تازگی با مقدمه استاد «محمد علی معلم دامغانی» توسط موسسه تالیف،‌ترجمه و نشر آثار هنری فرهنگستان هنر منتشر شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شاعری؛ تخیل، استعداد و ریاضت


مجموعه شعری از سروده‌های «بابك نبی» با عنوان «دیگری» به تازگی با مقدمه استاد «محمد علی معلم دامغانی» توسط موسسه تالیف،‌ترجمه و نشر آثار هنری فرهنگستان هنر منتشر شده است.

شاعری ؛ تخیل،استعداد و ریاضت

این كتاب، گرچه نخستین كتاب شعر اوست اما كاربرد مضامین فلسفی و روایت گونه از وقایع روزمره، با قلمی شیوا و بیانی ساده و در عین حال رسا، آن را در زمره آثار قابل تامل درآورده است.

این گفتگوی كوتاه به خاطر استقبال از كتاب دیگری بابك نبی صورت گرفت است.

این شاعر جوان كه در رشته مهندسی صنایع تحصیل كرده، درباره علاقه‌مندی‌اش به شعر و چگونگی ورودش به این عرصه گفت:« پیش از آنكه وارد مدرسه شوم خواندن و نوشتن را از پدرم آموختم. او علاقه زیادی به شعر وهنر داشت و اغلب برایم اشعار شاعران کلاسیک و مدرن می‌خواند و همچنین متن های مهم تاریخی و ادبی ایران و حتی جهان را. برای همین هم كم كم به شعر علاقه‌مند شدم و شعر و ادبیات در خون و رگم جاری شد.

به طوری كه در 9 سالگی اولین شعرم را سرودم كه این چند خطش در ذهنم مانده:

در خسته خانه

شكسته و بی‌زبان

رنجور ز طعم لب سوز مرگ

بر روی این تن مقدس علیل

بردی ز آیینه انداخته‌اند

آذین شده با مرگ و خون »

وی افزود:«علاقه‌‌ام به ادبیات و شعر به گونه‌ای شد كه مرتب كتاب شعر می‌خواندم و به صورت پراکنده چیزهایی هم می‌نوشتم تا در دوره دبیرستان كه دكتر داود مقامی كه خود از اساتید بنام و برجسته‌ای در حوزه ادبیات استان مرکزی بودند مرا تشویق كرد تا از استعدادهایم بیشتر استفاده كنم این بود كه از سال1383 با همراهی ایشان و چند نفر از همكلاسی‌هایم مجله‌ای را منتشر كردیم و در آن اشعارم را منتشر می‌كردم كه بعداز آن از سوی حوزه هنری استان مرکزی دعوت كردند تا عضو جوانان نخبه این شهر به صورت فعال در مراسم و ... شركت كنم. و به این ترتیب بود كه به صورت جدی‌تری به شعر پرداختم.»

بابك نبی درباره قالب اشعار مورد علاقه‌اش تصریح كرد:«همینطور كه می‌دانید، این مجموعه شعر، کلاسیک است. طبیعتا علاقه من به قالب کلاسیک بیشتر است به گونه‌ای که من روزگاری سرسختانه منکر شعر در قالب سپید و آزاد بودم اما امروز قالب از اهم زیادی برایم بر خوردار نیست و شعر بودن اثر برایم مهم تر است و خودم نیز گاهگاهی در قالب شعر سپید می نویسم و الان بر این عقیده هستم که شعر سپید دارای ظرفیت‌های بالایی است که مشکل امروز من با شعر سپید مشکل یک سری مبانی است که در این مقال نمی‌گنجد.»

این شاعر جوان درباره میزان تاثیر تخیل شاعرانه و استعداد همچنین آموزش معتقد است: «به نظرم شاعری آمیخته‌ای از تخیل، استعداد و ریاضت است. اما استعداد شاید درصد كمی را به خود اختصاص ‌دهد(درصد کم اما بسیار مهم و بنیادی)، معتقدم در این راه باید ریاضت كشید و آموخت. یعنی كسی كه می‌خواهد شعر بسراید باید روزانه مطالعه فراوانی داشته باشد و هر روز بر اندوخته‌های خود بیافزاید تا اشعاری كه می‌سراید بار معانی بیشتری داشته باشد.»

وی درمورد اینكه چه میزان در روز را به مطالعه اختصاص می‌دهد، گفت:« من هر روز كتاب شعری را می‌خواندم و جزو لذت‌های زندگی‌ام خواندن اشعار بود. اگر كتابی را یكبار ‌بخوانم و لذت زیادی ببرم آن را برای بار دوم یا شاید سوم هم بخوانم. در حال حاضر خواندن كتاب‌های شعر جزو تنوعات روزمره من است اما دیگر برایم كفایت نمی‌كند به نوعی كه دیگر كتاب‌هایی با مضامین فلسفی،روانشناسی، اجتماعی، ادبی و ... نیز در فهرست مطالعات روزانه‌ام قرار گرفته و سعی می‌كنم از این كتاب‌ها نیز بهره ببرم.»

به نظرم شاعری آمیخته‌ای از تخیل، استعداد و ریاضت است. اما استعداد شاید درصد كمی را به خود اختصاص ‌دهد(درصد کم اما بسیار مهم و بنیادی)، معتقدم در این راه باید ریاضت كشید و آموخت

نبی درباره عدم انتخاب عنوان و تاریخ برای اشعارش افزود:«به نظرم عنوان و تاریخ دو موضوعی هستند كه در شعر به كار نمی‌آید. چرا كه عنوان موجب می‌شود تا ذهن مخاطب حذف شود و دیگر اینكه شعر تاریخ مصرف ندارد كه برای آن زمان و تاریخی بگذاریم البته در مطالعات سیر تاریخی یك شاعر كمك می‌كند تا بتوانیم تحول را در اشعارش مورد بررسی قرار دهیم اما به طور كلی تاریخ برای من مفهومی ندارد.»

همچنین وی در مورد فرایند سرایش اشعارش اضافه كرد:« خوب من آدم تصویر گرا هستم و شعاری هم كار نمی‌كنم به همین دلیل در ابتدا تصویر خاصی از یك موضوع در ذهنم نقش می‌بندد و این تصویر در اشعارم روایت می‌شود.

در گذشته زیاد شعر می‌گفتم در زمان گفتن اشعارم هم از قبل فكر خاصی نمی‌كنم و بیشتر به صورت كشف و شهود قلم را می‌گذارم و شعر را از نقطه‌ای آغاز می‌كنم و قلم را با پایان شعر از دفتر بر می‌دارم. پس از خواندن آن شاید دو تا حداكثر سه كلمه آن تغییر كند. برخی دو یا سه بیت می‌گویند و آن را ویراستاری می‌كنند و به سراغ ابیات دیگر می‌روند من این اعنقاد را ندارم، لبته منکر این هم نیستم که در مجموعه شعر «دیگری»20 درصد شعرها، در فرایند کامل ساخت قرار گرفته است. نگاه من به شعر نگاه ساختنی نیست نگاه سرودنی است. تقریبا آخرین شعرم را سه ماه پیش گفتم، اما الان دیدگاهم نسبت به نوشتن متفاوت شده و مسلما شعرهایم با فضای دیگری است.»

ِنبی درباره شعری كه درباره زنده یاد «منصوره حسینی» نقاش فقید، سروده اضافه كرد:« او هنرمند بزرگی بود كه تنها در خانه‌اش زندگی می‌كرد و مرگ او هم به صورت غریبی پیش آمد به طوری كه چندین روز از مرگش گذشته بود كه متوجه شدند. وقتی وارد اتاقش شده و با صحنه مرگ او مواجه شدم، دفتر خاطراتش كه در بغل داشت از دستانش بیرون كشیدم و بسیار متاثر شده بودم. همان لحظه شعری را كه در كتاب دیگری نیز منتشر شده، برایش سرودم. آن شعر برایم تداعی كننده احساسات و فضای آن لحظه دردآور و زاییده این حادثه بود كه بعدا هم هیچ تغییری در آن ندادم.»

وی درباره این كه چقدر توانسته با نسل خود ارتباط برقرار كند، گفت:« من هیچگاه خود را درگیر مخاطب نكردم و معتقدم اشعارم باید از سطح مخاطب عام بالاتر باشد و فكر می‌كنم تا حدی توانستم با دهه 60 این ارتباط را داشته باشم. اما جوانان دهه 70 شاید دغدغه‌هایشان با نسل دهه قبل خود فرق داشته باشد و با توجه به این كه نحوه تفكر این دو دهه متفاوت از یكدیگر است،‌ نمی‌دانم اشعارم تا چه میزانی تاثیرگذار بوده است.»

بابك نبی درباره تكرار برخی كلمات در شعرهایش افزود:« نمی‌توانم بگویم این تكرار خوب است یا نه؟ به نظرم این تكرار ها به دلیل سئوالات ذهنی است كه دنبال جوابش هستید و دردی در شما ایجاد می‌شود، سئوالاتی كه برای آدم‌های بی‌درد شاید هیچ مفهومی نداشته باشد.»

وی درباره چگونگی برنامه ریزی برای آینده خود اظهار داشت:« آنچه برایم مهم است تلاش برای دانستن است زیرا دوست ندارم درجا بزنم و خودم را تكثیر كنم بلكه سرایش شعر، ادامه تحصیلم و برنامه‌های زندگی‌ام همه بر اساس این است كه بر اندوخته‌های خود بیافزایم.»

این ابیاتی از كتاب دیگری است كه در 96 صفحه، 42 قطعه شعر و با شمارگان 1000 نسخه توسط انتشارات فرهنگستان هنر منتشر شده است.

در ادامه دو  قطعه شعر از این کتاب می‌خوانیم:

میز در انزوای پوسیدن، در غباری‌ترین هوای اتاق

شمعدان بر تنش نشسته خموش؛ زخم‌دار از دو چشم شور چراغ

حلقه بستند سست دور تنش، صندلی‌های خالی از انسان

صندلی‌های لنگ و بی‌پایه، فکر از هم بریدگی و نفاق

سفره‌ی هندسی بی‌نظمی، سطحی از زخم را به خود پوشاند

میز چین‌خورده، پیر، زیر نقاب، ماه آن سوی پرده‌های محاق

چار بشقاب، چار قاشق، چار... ، پارچ، لب‌پر که خالی است از آب

پارچ، لب‌پر که انعکاس کجی‌ست، از حضور همیشگی کلاغ

چار «پایه» که دور و نزدیک‌اند، چار«پایه» مدام فکر فرار

چار «پایه» که چار «پا» بشوند، بدوانند میز را تا باغ

میز با چار پایه‌اش به جدال... که دراین بین می‌شود انسان

می‌دود سمت باغ سوی در... باز شد در، به روی گرم اجاق

***

كتاب را ورق بزن، ورق بزن كتاب را

بخوان بلند تر بخوان، رها كن اضطراب را

بخوان بلندتر بخوان ، بخوان صدای تو خوش است

بخوان بلند بشنوی ، بلندتر جواب را

جواب را شنید و ماه، قطره قطره آب شد

و قطره قطره خیس كرد رخت آفتاب را

نه سایه داشت روی خاك تشنه لب هراس داشت

كه غیر سایه گم كند، حقیقت سراب را

بخوان بلندتر بخوان دل از وجودها بكش

به موج‌ها دلی بزن خراب كن حباب را

و خواند رو به سایه‌ها، جواب ها سوال‌ها

ورق زد از نگاه خود به پلك ها كتاب‌ را

جواب را شنید دید هر طنین ترانه شد

بخوان بلندتر بخوان ، بخوان بلندتر بخوان،

بخوان...

بخش ادبیات تبیان

منبع: روابط عمومی فرهنگستان هنر