تبیان، دستیار زندگی
ای قــدح پـیـمـــا درآ، هــویـی بـزن / گـوی چـوگـانـم سـرت، گـویی بـزن/ شعری از شاعر عارف عمان سامانی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سر خیل مخموران حسین علیه السلام

محرم، امام حسین علیه السلام

در مطلبی با نام " سوگ سرودن" ، شخصیت شاعر توانمند اهل بیت علیهم السلام " عمان سامانی " را به اختصار معرفی کردیم . اما از آنجا که نمایاندن هنر ولایی او تنها با نمایش اشعارش معلوم می شوند به مرور اشعاری از اورا برای علاقه مندان به شعر متعهد گرد می آوریم .

مثنوی این نوبت بیان عرفانی حرکت سید الشهداست که با لفظی بدیع و معنایی عمیق مطرح شده و ظرایف اعتقادی ی این شاعر توانمند شیعی را می نماید.

  1. در بیان اینکه چون مطلوب را رغبت شامل و طالب را استعداد کامل آمد ، توسن مقصود رام است و باده ی مراد در جام . از انجاست که محرم خانه ی راز محقق شیراز خواجه حافظ می فرماید :
  2. سایه ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ؟
  3. ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود.
  4. و در اینجا مقصود حسینی استعداد است که در طریق جانبازی طاق و در قانون خانه پردازی ربده و اکمل عشاق است:
  5. بـاز سـاقـی گفت تـا چـنـد انتظـار
    ای حـریـف لا ابـالــی1 ســـر بـــر آر
    ای قــدح پـیـمـــا درآ، هــویـی بـزن
    گـوی چـوگـانـم سـرت، گـویی بـزن
    چون‌به‌موقع‌ساقی‌اش‌درخواست‌كرد
    پیـر می‌خواران 2ز جـا قد راست كرد
    زیـنـت‌افــزای بـســاط نـشـــأتـیــن
    سرور و سر خیل مخموران حسین
    گفت آن‌كس را كـه می‌جویی منم
    بــاده‌خـواری را كـه می‌گـویی منم
    شـرط‌هـایش را یكایـك گـوش كــرد
    سـاغـر مـی را تمـامی نـوش كـرد
    بـاز گفت از این شـراب خـوش‌گوار
    دیگـرت گـر هست یك سـاغر بیـار

  1. در بیان اینکه چون طالب ، تعینات را در قمار طلب بباخت و هستی خود را در هستی مطلوب ، نیست ساخت و در فنای او باقی شد ( یعنی از او هیچ نماند الا محبوبش) لا جرم هم میخواره شد و هم ساقی شد و اگر باده و جامش خوانند رواست [ همه چیز او شد و او همه چیز شد چون حسین که در محبوش فانی شد همه خدا شد و او ثار الله و وجه الله و لسان الله و ...]
  2. دیگر از سـاقـی نشـان بـاقی نبـود
    زآن‌كه آن‌می‌خواره جز ساقی نبود
    خـود بـه معنی بـاده بود و جام بود
    گـر بـه صــورت رنـد دُرد آشــام بود
    شـد تهی بـزم از مـنـی و از تـویی
    اتحـاد 3آمـد، بـه یك سو شد دویی
  3. در بیان آنکه چون صاحب جمال [ازلی] جمال خود نماید و ناظران [ارواح بیدار و عقول الهی مومنان و اولیا] را دل از کف رباید ، بر مقتضای حکمت به آزارشان کوشد [ تا میزان عشق آنان محک خورد] و عاشق را شرط است که از آن آزار نرمد و نخروشد تا بر منتهای خواهش کامران شود ، بر مصداق حدیث مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَمَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَمَن عَرَفَنی اَحَبَّنی
  4. وَمَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَمَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ وَمَن عَشَقْتُهُ قَتَلتُهُ وَمَن قَتَلته فَعَلَیَّ دِینِهِ وَمَن عَلَیَّ دَینِهِ فَانَّا دِینُهُ
  5. هركه مرا بخواهد می جویدم و هركه مرا یافت می شناسدم وهركه مرا شناخت دوستم می دارد و هر كه دوستم داشت عاشقم می شود و هركه عاشقم شود عاشقش می شوم و هر كه را من عاشقش شوم می كشم و هركه را من بكشم خونبهایش بر من است و هر كه خونبهایش بر من باشد پس من خود خونبهای او هستم :
  6. بـازگـویـد رسـم عـاشـق ایـن بـود
    بلكه ایـن مـعـشـوق را آیـیـن بـود
    چـون دل عشـاق را در قـیـد كـرد
    خـودنـمـایی كرد و دل‌ها صید كرد
    امتحان‌شان را ز روی سرخوشی
    پیش گیرد شیوه‌ی عاشق‌كشی
    دوسـت می‌دارد دل پـر دردشان
    اشك‌هـای سرخ و روی زردشان
    چـهـره و مـوی غـبــار آلـودشـان
    مـغــز پـر آتـش دل پــر دودشـان
    دل‌پریشان‌شان‌كند‌چون‌زلف‌خویش
    زآن‌كه عاشق را دلی باید پریش
    خـم كنـدشان قـامت مانند تیـر 
    روی‌چون‌گل‌شان‌كند‌هم‌چون‌زریر4
    یعنی‌این‌قامت كمانی‌خوش‌تر است
    رنگ عاشق زعفرانی‌خوش‌تر است
    جمعیت‌شان‌در پریشانی‌خوش‌است
    قوت،‌جوع‌و جامه،‌عریانی‌خوش‌است
    خود كند ویران، دهد خود تمشیت5
     خود كُشدشان باز خود گردد دیت
    تـا گـریزد هـر كـه او نـالایق است
    درد را منكر، طرب را شایق است
    تـا گـریزد هر كـه او ناقـابـل است
    عشق‌را مكره 6هوس‌را مایل‌است
    وآن‌كـه را ثـابت قـدم بینـد بـه راه
    از شفقت می‌كـنـد بـر وی نـگـاه
    اندك‌‌اندك‌می‌كشاند سوی‌خویش
    می‌دهد راهش‌به‌سوی‌كوی‌خویش
    بدهـدش ره در شبستـان وصـال
    بخشد او را هر صفات‌و هر خصال
    متحـد گـردنـد بـا هـم ایـن و آن
    هـر دو را مـویی نگنجد در میان
    می‌نیارد كس‌به‌وحدت‌شان‌شكی
    عاشق و معشوق می‌گردد یكی

ادامه دارد...


پی نوشت ها :

1در لسان عرب به معنای «باك ندارم» و در فارسی یكی از معانی آن همان «بی‌باكی» و «بی‌پروایی» است

2منظور وجود مبارک حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام است.

3  اشاره است به این حدیث : «انّ لله تعالی شراباً لاولیائه، اذا شربوا طربوا و اذا طربوا طلبوا و اذا طلبوا وجدوا و اذا وجدوا طابوا و اذا طابوا ذابوا و اذا ذابوا خلصوا و اذا خلصوا وصلوا و اذا وصلوا اتصلوا و اذا اتصلوا فلا فرق بینهم و بین حبیبهم». یعنی: خدای تعالی را شرابی است دوستانش را، هرگاه بیاشامند، شاد می‌شوند و هر گاه شاد شدند، جویای حق می‌شوند و چون جویا شدند، می‌یابند و چون یافتند، پاك می‌شوند و هر گاه پاك شدند، محو می‌شوند و آن گاه كه ذوب و محو شدند، خالص می‌شوند و چون خالص شدند، به وصال می‌رسند و چون به وصال رسیدند، به حق متّصل می‌شوند و چون به مقام اتّصال رسیدند، فرقی بین آنها و محبوبشان نیست.

4نام گیاهی است زرد رنگ كه در قدیم به وسیله‌ی آن جامه را رنگ می‌كرده‌اند

5 به راه انداختن

6بر وزن مسرف ، نا خوش دارنده


شعر از عمان سامانی

توضیحات داخل متن : مریم امامی