تبیان، دستیار زندگی
داستان وفاداری دوشریک!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شرکاء با وفا

دزد

یکی از شرکای تجارت خانه در حال احتظار بود و با مرگ چندان فاصله ای نداشت. شریک دیگرش را صدا کرد و در حالی که اشک در چشمانش پر بود، به او گفت: شریک عزیزم، باید منوحلال کنی، من باید اعتراف کنم که در این مدت که با تو شریک بودم، همیشه سر تو کلاه می گذاشتم و با صورت سازی یک بار دویست هزار تومان به جیب خودم ریختم و باید اعتراف کنم مالیاتی که در دفتر ارد می کردم، همه اش را خودم برداشت می کردم و اعتراف می کنم که تمام اجناس را به دو برابر قیمت می خریدم و باید اعتراف کنم . . . شریک دیگر که با خونسردی به اعترافات او گوش می داد، در اینجا حرفش را قطع کرد و گفت : انشاء الله که خدا رحمتت کند، ولی من هم باید اعتراف کنم که توی غذای امروز زهر ریخته بودم!

از کتاب لطیفه های شیرین / فریدون پور حسین

تنظیم: آقایی


برای خرید اشتراک کتاب کلیک کنید.

برای خرید از فروشگاه اینترنتی کلیک کنید.