تبیان، دستیار زندگی
علم طب، به صورت یک هنر آغاز شد و طى قرن ها به تدریج به شکل یک علم درآمد. با پیگیرى تاریخ پزشکى...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اول شهریور؛ روز پزشک گرامی باد

روز پزشک

علم طب، به صورت یک هنر آغاز شد و طى قرن ها به تدریج به شکل یک علم درآمد. با پیگیرى تاریخ پزشکى از عهد باستان تا دوران نوین مى بینیم که دانش پزشکى به میزان بسیار زیادى از مسائل مشاهده اى و مستقیما درک شده و با استنباط ارزشیابی هاى تفسیر شده به دست آمده است و طبیعى است که در این ارزشیابى اعتقادات، خرافات و .... هر جامعه اى به شدت موثر بوده است.

در هند باستان یک روش پزشکى به کار مى رفته است که داراى مبانى نظرى و مبانى عملى بوده است. "آیوردا" روشى است که به صورت علم زندگى یا علمى که به وسیله آن مى توان زندگى را طولانى تر کرد تعریف شده است و سابقه آن به 5000 سال قبل از میلاد مى رسد. در همین چارچوب قوانین مانا که اصول و رمز بهداشت فردى محسوب شده است جایگاه مهمى داشته است. طب آیوردا به سلامت از نوع تلفیق یافته هاى روان تنى معتقد است و همانند پزشکى نوین شامل دو جزء اصلى پیشگیرى و درمان است.

در تفکر پزشکى چین بهترین پزشک را کسى مى دانسته اند که نه تنها اشخاصى را که بیمار هستند درمان مى کند بلکه اشخاصى را هم که هنوز بیمار نشده اند درمان مى نماید و رسالت پزشکان چین تامین و اعاده سلامت براى بیماران و حفظ بهداشت براى انسان هاى سالم بوده است.

اولین گامى که در تفکر پزشکى به سوى تفکیک موضوع علم پزشکى و رسالت پزشکان برداشته شد در غرب (یونان قدیم) و 1200 سال قبل از میلاد بود. درمان گرایى (طب درمانى) و بهداشت گرایى (طب پیشگیرى) با دو فلسفه متفاوت در یونان بنیانگذارى شد و دامنه آن در جهان غرب تاکنون کشیده شده است. 1400 سال بعد جالینوس، پزشک معروف رومى (130- 250 میلادى)، تعریف درست ترى از موضوع علم پزشکى و رسالت پزشکان بیان کرد که به رغم اصالت آن تا قرون نوزدهم مسکوت ماند. جالینوس درباره سلامتى گفته است "چون سلامتى هم از نظر اهمیت و هم از نظر زمانى مقدم بر بیمارى است بنابراین باید نخست به چگونگى حفظ سلامت و سپس چگونگى بهترین درمان براى بیماری ها پرداخت."

در تمدن و فرهنگ اسلامى، پزشکى به صورت علم الابدان عملا با فلسفه، حکمت، دین به عنوان معرفت کلى و جهان بینى و جامعه شناسى درآمیخته است و بسیارى از پزشکان معروف اسلامى و ایرانى، در عین حال متفکران برجسته فکرى و فلسفى نیز بوده اند که ضمن آموزش و توصیه جهت سلامتى جسم و روح بر حسب مورد به شناخت و درمان بیماری هاى رایج و شایع زمان نیز پرداخته اند.

در طب سنتى کشور ما توصیه هاى درمانى عملا به توصیه هاى بهداشتى ‌و تلاش جهت بهبودى بیماران با تلاش جهت سلامتى عموم درهم آمیخته است.

پزشک

در پایان قرن نوزدهم دو شاخه اصلى پزشکى وجود داشت: طب درمانى و بهداشت عمومی. پس از ورود به قرن بیستم با پیدایش واکسن ها و آنتى سرم هاى مختلف به تدریج شاخه اى در بهداشت پدیدار شد که بعدها به عنوان پزشکى پیشگیرى از بهداشت عمومى متمایز گردید. پزشکى پیشگیرى تنها به ایمن سازى محدود نگشت بلکه با پیشرفت در زمینه تغذیه و پیشگیرى دارویى بیماری هایى مانند مالاریا، سل و جذام ابعاد تازه ترى به آن بخشیده شد.

گسترش اقدامات غربالگرى براى تشخیص بیماری ها در مرحله قبل از بروز نشانه هاى بالینى اهمیت پزشکى پیشگیرى را بیش از پیش مورد تاکید قرار داد. به کمک این روش شناسایى عوامل خطر و یافتن افراد در معرض خطر شدید، میسر شد. پیش آمدن بحران جمعیت در بسیارى از کشورها اهمیت مراقبت منظم در تشخیص زودرس بیماری هایى مثل بیماری هاى قلبى ـ عروقى، بیماری هاى سرطانى و پیشرفت هاى روزافزون در علم ژنتیک از عوامل موثرى بود که بر اهمیت پزشکى پیشگیرى صحه گذاشت.

جنگ جهانى دوم آشکارا پزشکى غرب را به سوى درمان بیمارستانى گرایش داد. ویژگى اصلى این گرایش ارتباط فرد به فرد پزشک و بیمار بود که به سرعت در کشورهاى وارد کننده تکنولوژى و دانش و روش هاى آموزشى پزشکى غربى انتشار یافت.

در این زمان تفکر دنیاى غرب و دانشکده هاى پزشکى مقلد روش هاى آموزشى پزشکى غربى ‌مروج این عقیده بودند که وظیفه پزشکان، درمان بیماران با استفاده از آخرین شیوه هاى تکنولوژى و داروهاى شیمیایى است.

موضوع علم پزشکى شناخت بیماری هاى مختلف بود و بیشترین سهم در درس هاى دانشگاهى چه در تئورى و چه در عمل به شناخت بیماری ها اختصاص داده مى شد. این اجبار در بیمارى شناسى و تاکید بر درمان بیماری ها شاید در آن زمان به دلیل شیوع اپیدمى هاى بزرگى از بیماری ها اجتناب ناپذیر بوده و به این دلیل انجام مى شده است که بعدها فرصت مطالعه بیشترى دست خواهد داد و راه هاى اصولى و ریشه اى در کنترل و پیشگیرى بیماری ها کشف و مورد استفاده قرار خواهد گرفت، ولى عملا به صورت یک انحراف در بینش و روش ها به جهان سوم صادر گشت و خود مبدا انحرافات متعددى در پزشکى این جوامع گردید.

وقتى که اساس یک علم را حقیقت انسان ها قرار ندهیم و خود بیمارى (به مفهوم نبود سلامتى) مبناى کار واقع شود طبیعى است که به تدریج از حقیقت اصلى که سلامتى انسان ها است دور خواهیم شد و سرانجام دچار این اشتباه مى شویم که متخصص بیماری هاى مختلف هستیم نه مسئول حفظ سلامتى و اعاده آن در صورت لزوم. همان گونه که اکثر پزشکان متخصص و غیرمتخصص، چنین فکر مى کنند.

پزشک

این تفکر بیمارى شناسى در نهایت به تخصص هاى متعددى در حیطه بیمارى شناسى ختم مى شود که حتى در آن موضوع علم پزشکى یعنى سلامتى انسان نیز دچار تجزیه مى شود به نحوى که متخصصین متخلف دچار نوعى بیگانگى با اعضا و ارگان هاى دیگر بدن مى شوند و در حیطه محدود و چارچوب تنگ تخصصى خود به انسان ها و سلامتى آن ها مى نگرند. بدین ترتیب وحدت بینش و اندیشه شان در پزشکى خدشه دار مى شود.

این مسئله در عمل به یک مشکل عینى ختم مى شود که در حال حاضر متخصصین دنیاى غرب بدان مبتلا هستند و جامعه پزشکى ما نیز به تدریج بدان راه کشیده مى شود و آن فراخواندن چندین متخصص به بالین یک بیمار است که هر کدام فقط بخش کوچکى از قضیه سلامتى و بیمارى این مریض را مى دانند که این امر هزینه هاى تشخیص و درمان را نیز افزایش مى دهد.

هنوز بسیارى از کشورهاى جهان سوم در حال انجام این تجربه بودند و هستند که دنیاى غرب از سال 1981 مجددا تلفیق بین پزشکى پیشگیرى و پزشکى درمانى را به صورت عملى مورد توجه قرار داد و توصیه هاى متعددى از سوى محافل پزشکى بین المللى مبنى بر ضرورت انجام این تلفیق و تاثیرات اجتماعى آن در تامین سلامتى مردم انتشار یافت. پیشرفت هاى روز افزونی که در زمینه درمان بیماری ها حاصل شده است به هیچ وجه نیاز به مراقبت هاى پیشگیرى یا سودمندى آن را کم نکرده است، در دو دهه آخر قرن بیستم مجدداً علم پزشکى به ارزش واقعى خود که سلامتى آن هم براى همه به عنوان یک ارزش اجتماعى و قرین با عدالت است، نزدیک شده است. کنفرانس بین امللى آلماآتا در سال 1978 نقطة عطف این تحولات بود که با اعلام این که سلامتى امرى تفکیک ناپذیر و حق همه مردم است به این بحث پایان داد.

سرانجام بشر پس از گذار از یک بستر تاریخى چندین هزار ساله و انجام تجربیات بى شمار که به قیمت میلیون ها مرگ و زندگى تمام شد به این تعریف دست یافت که هدف اصلى طب، سلامتى است و تلاش براى سلامتى یک نفر عملا بدون تلاش براى سلامتى همه انسان ها بیهوده است.

به رغم این مسیر تاریخى و اعلام این نتیجه، هنوز تفکر پیشین، حاکمیت خود را در جهان حفظ کرده است. حاکمیت تفکر درمان و اظهار این مطلب که "وظیفه پزشکان فقط یا عمدتا درمان، آن هم در مطب یا بیمارستان است" هنوز سلطه خود را بر افکار بسیارى از دانشگاه ها و پزشکان و دانشجویان پزشکى حفظ کرده است.

پزشک

در بسیارى از کشورهاى جهان سوم فقدان وسیع برنامه ریزى بهداشتى، بهره بردارى اندک یا عدم بهره بردارى از تسهیلات بیمارستانى و آموزشى به خاطر بى توجهى به شرایط خاص این کشورها، فقدان کارکنان یا تجهیزات و... مشهود است. اغلب کسانى که بیش از همه به خدمات بهداشتى ـ درمانى نیاز دارند، نه به آن دسترسى دارند و نه مشارکتى در آن دارند. یادآورى این نکته الزامى است که سرگرم شدن به عملکرد بیمارستانى غالبا با به تعویق افتادن بررسی هاى لازم براى راه حل هاى جانشینى همراه است. سال هاى سال این فکرکه بیمارستان باید مرکزى براى خدمات پزشکى در کشورهاى جهان سوم باشد موجب شده سهم زیاد و نامتناسبى از منابع روانه بیمارستان و خدمات بیمارستانى گردد و این بیمارستان هاى پرزرق و برق با ابراز و روش هاى تشخیص و درمان معجزه آساى خود متاسفانه شرایط بهداشتى جامعه را تغییر نمى دهند و بهبود نمى بخشند و وظایف مربوط به ارتقا سطح سلامت، پیشگیرى از بیماری ها و آموزش عمومى و پژوهش هاى بهداشتى - کاربردى به دست فراموشى سپرده مى شود.

این نحوه نگرش، در عمل، پزشکى را هر چه بیشتر به سوى فردگرایى، تخصص گرایى، درمان گرایى، دورى از جامعه، بیمارگرایى، درمان هاى بیمارستان، آموزش هاى بیمارستانى، و آموزش هاى تئوریک در کلاس هاى در بسته دانشگاهى، اتکاى هر چه بیشتر به تکنولوژى پر خرج و قرار گرفتن پزشکان و خدمات پزشکى در خدمت طبقات مرفه پیش مى برد.

دقت کنیم که آنچه در این رهگذر قربانى مى شود انسان و عدالت اجتماعى (در توزیع خدمات پزشکى) است، این مسئله حتى در کشورهاى پیشرفته غربى نیز باعث بروز ناهنجاری هاى اجتماعى شده است.

بنا به نظر یونیسف در بسیارى از کشورهاى جهان سوم فقط 10 درصد مردم از خدمات بیمارستانى استفاده مى کنند در حالى که این خدمات، 85 درصد از اعتبارات بهداشتى ـ درمانى کشور را مى بلعد و خدمات بهداشتى با 15 دردصد بودجه، 90 درصد مردم را تحت پوشش قرار مى دهد.

پزشک

این نسبت در تمام کشورهاى جهان سوم باید دگرگون شود تا توزیع عادلانه منابع، اعم از اعتبارات مالى و یا نیروى انسانى و امکانات خدمات بهداشتى، تحقق یابد.

بدون دگرگونى در مفاهیم طب و رسالت پزشکان، این تحول امکان پذیر نیست و بدون این تحول طب عمدتا در درمان بیماران آن هم به صورت (فرد به فرد) محدود مى شود. وظیفه پزشکان به تشخیص و درمان بیماری ها محدود مى گردد که این نیز خود وابسته به امکاناتى مثل بیمارستان، دارو، تجهیزات، تکنولوژى، تشخیص و ... است و طبیعتا روز به روز از دسترس اقشار محروم، دورتر قرار مى گیرد. اگر روزى در جامعه دارو کمیاب شود خیل عظیمى از پزشکان بیکار مى شوند.

در این چارچوب، پزشکان اعتمادى به مسائل اپیدمیولوژیک، پژوهش هاى اجتماعى، بیماریابى، بهداشت و پیشگیرى ندارند ولى برعکس آخرین پدیده هاى تکنولوژى را در عرصه تشخیص و درمان مى شناسند.

متأسفانه واقعیت این است که در دانشکده هاى پزشکى ما نیز سال ها وضع بر همین منوال بوده است و اکثریت پزشکان فعلى طورى تربیت شده اند که خود را فقط در برابر "بیمار شدن" مسئول مى دانند. اگر جسته و گریخته احساس و اعتقادى هم به عوامل یاد شده داشته باشند این احساسات به صورت یک اعتقادى سیستماتیک نیست و بستر مناسبى جهت بروز و رشد پیدا نکرده است. در تفکر نوین پزشکى، پزشکان ما براین باورند که مسئول انسان هاى سالم نیز خواهند بود، اگرچه در حال حاضر، بخش اعظم نیروى کار پزشکان در چارچوب بسته طب درمانگرا، هدر مى رود.

سایت دانشگاه تهران

*مطالب مرتبط:

یادنامه روز پزشک

تندرستی؛ سکوت جسم

آنچه باید به پزشک خود بگویید

روز پزشک گرامی باد

تفاوت‌‌ زنان و مردان در مراجعه به پزشک

چگونه به پزشك خود كمك كنیم تا بیماری ما زودتر و آسانتر بهبود یابد؟

سوگند نامه پزشکی

بخش تغذیه و سلامت تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.