فوايد و تأثيرات نماد (2)
- 1. چنان كه پيش از اين گفتيم، نمادها با تبادل سريع پيام، روابط اجتماعى انسان را آسان مىكند. رنگ مشخص اتومبيل، رانندة تاكسى را از تلاش براى اعلام شغل بىنياز مىكند؛ همانگونه كه عصاى سفيد موقعيّت جسمانى فرد نابينا را به راحتى براى ديگران روشن مىنمايد.
- 2. علاوه بر اين، نمادها بر ذهن و جان انسان - هر چند در ميان جمع نباشد و قصد ارتباط با ديگران را نداشته باشد - اثر مىگذارند. نماد با يادآورى معنا و احضار آن در ذهن، «توجّه» ما را جهت مىدهد و غفلت را مىزدايد. اين «توجّه» در شكلدهى ارادة ما بسيار مؤثر است.(1) شركتهاى بزرگ كه براى تبليغ فراوردههاى خود، مبالغ هنگفتى هزينه مىكنند با جلب توجّه و تداعى معانى مكرّر، در ناخودآگاه وجود ما باورهاى جديد ايجاد مىكنند و ارادة ما را براى خريد آن كالاها تحت فشار قرار مىدهند.
- 3. فايدة ديگر نماد اين است كه باطن و شخصيّت فرد را مىنماياند. پيراهن مشكى شيعيان در ايام محرم و مجالس سوگوارى عشق و علاقة آنها را به امام حسينعليه السلام و اعتقاد آنها را به فرهنگ عاشورا بيان مىكند. شيخ فضل اللّه نورى با امتناع از نصب پرچم بيگانه بر آستانة منزل، ايمان و باور خود را نماياندهاست.
با توجه به اصل تأثير باطن بر ظاهر، از ظواهر افراد تا اندازهاى به حقيقت وجود آنها دست مىيابيم.(2) اگر در يك كشور غير مسلمان، كسى تصوير امام خمينىقدس سره را در منزل يا محل كار خود نصب كرده باشد، چقدر با او احساس خويشاوندى مىكنيم؟ اين تصوير، گوياتر از هزار كلمه، دلبستگى او را به ارزشها و آرمانهاى امام بيان مىكند. حجاب دختران دانشجوى اروپايى كه با مخالفت شديد دولتمردان روبرو شد، همين نقش را ايفا كردهاست.
لباس هر انسان پرچم كشور وجود اوست، پرچمى است كه او بر سر در خانة وجود خود نصب كردهاست و با آن اعلام مىكند كه از كدام فرهنگ تبعيت مىكند. همچنان كه هر ملتى با وفادارى و احترام به پرچم خود، اعتقاد خود را به هويت ملى و سياسى خود ابراز مىكند هر انسان نيز مادام كه به يك سلسله ارزشها و بينشها معتقد و دلبسته باشد لباس متناسب با آن ارزشها و بينشها را از تن به در نخواهد كرد.(3)
بر اين اساس، تغييرى كه در تيپ ظاهرى انسانها رخ مىدهد، نشان از طوفانى درونى دارد كه بر زواياى افكار و اميال آنان اثر گذاشتهاست.لباس انسان در نگاه نخست شأنى از ظواهر اوست و جلوه بيرونى شخصيت او به شمار مىرود، اما در نگاه دقيق پيوندى ناگسستنى با باطن او دارد و پردهاى از واقعيات درون او را مىنمايد.
شايد بسيارى از خوانندگان اين مصراع شعر را شنيده باشند كه رنگ رخساره خبر مىدهد از سرّ ضمير، مقصود شاعر اين بودهاست كه تغيير رنگى كه به طور طبيعى در چهرة انسان پيدا مىشود از تغيير وضع و حال درونى او خبر مىدهد. ما مىتوانيم قدرى از مقصود شاعر فراتر رويم و بگوييم نه تنها رنگ طبيعى رخساره، بلكه آن رنگهايى كه به طور مصنوعى به رخساره مىزنند نيز از سرّ ضمير خبر مىدهد. نوع آرايشى كه زنان بر چهره دارند، با احوال درونى و تمايلات روانى آنان ارتباط مستقيم دارد، و نه تنها آرايش چهره، بلكه آرايش همة بدن و شكل و اندازة لباسى كه براى خود انتخاب مىكنند، از سر ضمير آنان خبر مىدهد.
لباس نه تنها تحت تأثير فرهنگ جامعه است كه معرف شخصيت تكتك افراد نيز هست، و البته ميان شخصيت افراد و فرهنگ عمومى جامعه نيز ارتباطى قوى وجود دارد. در جامعهاى كه ارزشهاى والاى معنوى و انسانى، بىاعتبار باشد و عالم درون انسان، حيثيت و معنايى مستقل از نمايشها و جلوههاى بيرونى نداشته باشد، قهراً شخصيت انسان به كلى بر پاية توجه ديگران و اظهارنظر آنان دربارة وى، شكل مىگيرد و پيداست كه افراد در چنين جامعهاى سعى مىكنند با هر وسيله و از جمله با لباسى كه به تن مىكنند، براى خود نوعى تشخص و تعيّن ايجاد كنند. مد و تغييرات بىشمار و بىدليلى كه مرتباً در لباس رخ مىدهد، چنين زمينهاى در ضمير و روان افراد دارد. مخصوصاً در جامعههاى غربى كه نظام ادارى محكم و جاافتاده، ماشينيسم، و تسلط نظامهاى اقتصادى و دولتها بر آموزش و پرورش و وسايل ارتباط اجتماعى، افراد جامعه را روز به روز به هم شبيهتر مىكند و امكان هرگونه ابراز وجود فردى و ابتكار عمل را از آنان مىگيرد، اين نياز به ابراز وجود و خود را از ديگران متمايز كردن، بسيار ديده مىشود و فرد وقتى نتواند خود را از راههاى منطقى و معقول ممتاز و مشخص كند، به هر اقدام ديگرى دست مىزند وبسا كه سعى مىكند با ايجاد هرگونه تغييرى در شكل لباس و نوع آرايش سر و صورت، توجه ديگران را به خود جلب كند و خود را از گم شدن در جامعه نجات دهد، چرا كه او كه به حقيقتى برتر از جامعه، مثلاً خدا، معتقد نيست، گم شدن در جامعه را فناى شخصيت و مرگ خود مىداند.
اكنون نوبت مدسازان است كه به اين عطش سيرىناپذير پاسخ دهند و از اين ضعف اخلاقى كه ناشى از يك انحطاط معنوى است، بهرهجويى كنند. اما مدپرستى دلايل اخلاقى و روانى ديگرى نيز دارد. در جامعهاى كه اختلاف طبقاتى شدت دارد، اين اختلاف طبعاً در نوع خانه، مدل اتومبيل، سبك زندگى و مخصوصاً در نوع لباس، منعكس مىشود و مخصوصاً اشراف و ثروتمندان سعى مىكنند ثروت خود را با نوع لباسى كه مىپوشند به ديگران اعلام كنند و لباس بهترين وسيلة تفاخر است، چون هميشه همراه انسان است، اتومبيل و خانه همه جا همراه شخص نيست، اما لباس حتى در هنگام شنا نيز كه به حداقل مىرسد مىتواند به ديگران بفهماند كه با چه كسى طرفند!
آن عقدههاى چركينى كه از درون انسان به صورت شكل و نوع لباس سر باز مىكند، متعدد و بسيار است. يكى همان ميل به انگشتنما شدن و مشخص گشتن است و يكى ديگر تفاخر و اعلام ميزان مال و ثروت است. ميل به خودنمايى، حسادت و رقابت با ديگران نيز در لباس ظهور مىكند. جاهطلبى و ميل به سلطه بر ديگران نيز در انتخاب نوع لباس مؤثر است.(4)
- 4. نماد علاوه بر اينكه معناى خود را مىنماياند، درجة حضور و حيات آن معنى را در جامعه بيان مىكند. التزام مسلمانان به احكام شرعى، اعلام حضور اسلام و حيات آن در جامعه است. صليب و صداى ناقوس كليسا ابراز موجوديت فكر مسيحى است. مظاهر جبهه و جنگ نشاندهندة آن است كه اجتماع اسلامى پس از پايان جنگ نيز شهادت و جانبازى در راه خدا را ارزشمند مىداند. گردهمايى ساليانة حج، تظاهر به قدرت عظيم امت اسلامى و اتحاد آنها گرد محور بندگى است و نشانة بقاى اسلام.امام صادق(ع) مىفرمايد:
- لايزال الدين قائماً ما دامت الكعبه(5)
- تا كعبه باقى است، دين پايدار است.
- يعنى بقاى يك نماد بقاى فرهنگ و ادامة حيات آن است.
- 5. نماد، توسعه دهندة فكر و ايده و فرهنگ در اجتماع خصوصاً براى نسلهاى آينده است. مثلاً نماز يك مسلمان يادآور فرهنگ اسلامى و تبليغ غير مستقيم انديشة توحيدى است.
پس ما با استفاده از «نماد» چه بخواهيم و چه نخواهيم:
1. پيامى را انتقال مىدهيم و توجه فراوانى جلب مىكنيم؛ 2. اثرى مىپذيريم؛ 3. باطن خود را مىنمايانيم؛ 4. حضور و حيات انديشهاى را پاس داشته، موجوديت آن را اعلام مىكنيم؛ 5. فكرى را ترويج و فرهنگى را تبليغ مىكنيم. |
انديشمندان و مصلحان بزرگ در طول تاريخ از نقش كارآمد نماد در برنامههاى اصلاحى و تربيتى خويش بهرة فراوان جستهاند.
در ميان برنامههاى عبادى اسلام نيز نماز و حج صورت نمادين آشكارى دارد. ركوع نماد تعظيم، سجده نشانى از نهايت كرنش و خاكسارى، قنوت نماد تذلل و در خواست عاجزانه، قربانى جلوة دست بر داشتن از همة دلبستگىها، رمىجمرات طرد همة وسوسهها... و لباس احرام، طواف كعبه، قبله، وضو، سعى صفا و مروه هر كدام يك نشانه و يك شعار(6) است.
شياطين و منكران نيز براى پيشبرد اهداف پليد خويش اين اهرم توانا را فراموش نكردهاند. آنها براى انتشار فرهنگ و انديشة خود دو تلاش موازى انجام مىدهند:
1. نمادهاى خود را در سراسر جهان توزيع مىكنند. زبان، خط، لباس، آرايش ظاهرى، معمارى، رفتارهاى اجتماعى، خوراكىها و نوشيدنىها و همة مظاهر فرهنگ خود را بينالمللى مىكنند و با اين نشانهها در صددند تا فرهنگ و باور و سليقة خود را برتر اعلام كنند و حضور دائم خود را به رخ جهانيان بكشند.
2. نمادهاى فرهنگ اصيل ما را تضعيف يا تحريف مىكنند. تلاش براى از بين بردن نمادهاى دين و ارزشهاى انسانى و يا قطع ارتباط آن نمادها با محتوايشان از مهمترين برنامههاى بيگانگان است. براى آنكه جهاد و شهادت از خاطرهها محو گردد،
بايد نام و تصوير شهدا و بنا يا مجلس يادبود آنها را كه تداعى كنندة عزت و شرف و فداكارى است از ميان برداشت. شهيد نماد پرداختن همة دارايىها و سرمايهها در راه خداست. شهيد نماد معاملة جان با رضاى اوست. شهيد و آنچه متعلق به فرهنگ شهادت است، بايد از جامعه زدوده شود تا روحية شهادتطلبى و جانبازى در راه خدا بر اثر طول زمان دستخوش فراموشى گردد. چفيه كه حامل قداست اين فرهنگ است، بايد بر سر دختران بدحجاب بازارى ديده شود تا معناى تازهاى جايگزين مفاد آن گردد و ارزش و قداست آن لوث شود. نام شيرين امامان معصوم كه نماد عشق و علاقة نسلهاى ما به انسانهاى كامل و فضيلتهاى مجسم است، به جرم عَربى بودن! تحقير مىشود و نام پادشاهان خونريز تاريخ به بهانة احياى زبان فارسى، شيوع پيدا مىكند.(7) پرچم آمريكا و انگليس كه منفورترين دولتهاى جهان هستند، برچسب ماشينها مىشود. عكس سگ و خوك و خوانندگان و هنرپيشگانغربى بر روى پيراهن جوانان ما تبليغ مىشود. در مقابل، پوشيدن چادر مشكى يا به دست كردن انگشتر عقيق مورد تمسخر قرار مىگيرد. انباشتهاى از مو كه ما را مشابه گروههاى بى هويت غربى مىگرداند، حرام نيست، ولى اندكى ريش كه نشان تشبّه ما به شهدا و پاكان و نماد مورد توصية دين براى مردان مسلمان است، براساس قواعد بهداشتى، زيانبخش تلقى مىگردد!
چند درصد سود بيشتر، اتومبيل پر از اسكناس، كليد زرين يك واحد مسكونى، سكههاى طلا كه مانند باران بر سر يك برندة خوششانس! فرو مىبارد و مظاهر فراوانى از اين دست، همراه با آهنگى كه ذهن را رها نمىكند، در كار تبليغ مستمر ارزشهاى مادى و ايجاد التهاب و عطش براى از دست ندادن يك فرصت استثنايى! علاقهها و حساسيتهاى مردم را دستكارى مىكنند. نشان شركتهاى بزرگ صنعتى در ابعاد چشمگير دور تا دور ما را گرفته و دائم، ذهن و دل ما را به اسباب رفاه اين دنيا فرا مىخواند.
كودكان ما نيز هر روز در معرض داستانها و فيلمهايى كه آداب زندگى غرب را مىآموزانند و لطيفهها و بازىهايى كه نمادهاى فرهنگ بومى را تحقير مىكند، قرار مىگيرند. از باب نمونه به بازى كامپيوترى «شاهزادة ايرانى - Prince of Persia» اشاره مىكنيم كه محل وقوع درگيرى، در كاخ چند طبقة مجللى است با نماى خارجى مسجد، داراى گنبد و گلدسته و مقرنسكارى اسلامى0 در داخل، متعلق به كسى به نام جعفر كه لباس بلند شرقى بر تن و عمامه بر سر دارد. او در طبقة نهايى اين كاخ دختركى را محبوس كرده و تدابير امنيتى شديدى از جمله نگهبانانى با همان هيأت و لباس، براى محافظت در نظر گرفته است. بازيگر بايد با تمام اين مظاهر شيعى، اسلامى يا شرقى مبارزه كند تا بتواند آن زيبايى در بند را دريابد.
در بازى ديگرى به نام اف 15 كه ماجراى جنگ خليج فارس را نشان مىدهد هر جا كه صدام قرار گرفتهاست در پشت سرش اماكن مذهبى مسلمانان به چشم مىخورد. يعنى صدام برخاسته از چنين فرهنگى است و در نهايت اين فرهنگ بايد مورد اصابت قرار گيرد.(8) در ميان برنامههاى استعمارى انگليس براى گسترش نقاط ضعف و نابودى عوامل نيرو بخش مسلمانان به اين مطلب تصريح و تاكيد شدهاست. به اين دستورالعمل توجه كنيد:
هفدهم: در مورد علاقه و احترامى كه شيعه براى خاندان رسولصلى الله عليه وآله قائلند بايد با القاء ترديدهايى در انتساب آنان به پيامبرصلى الله عليه وآله اين دلبستگى از ميان برود. در راه حصول اين مقصود بايد عدهاى را اجير كنيم كه با عمامه سياه يا سبز در انظار ظاهر شوند و خود را، به دروغ اولاد رسول معرفى كنند. بدين ترتيب مردمى كه آنان را مىشناسند تدريجا در هويت سادات حقيقى هم شك مىكنند و به اولاد رسول، سوء ظن مىيابند. موضوع ديگر برداشتن عمامه از سر علماى دين و سادات حقيقى است تا هم وابستگى به پيامبرصلى الله عليه وآله از ميان برود و هم احترام علما در ميان مردم.(9)
ما و شعائر
با توجه به اهميت نماد و توانايى فراوان آن در انتقال فرهنگ، تلاش براى 1. اظهار و ابراز شعاير، 2. بزرگداشت آنها 3. محافظت از آنها 4. ايجاد و ابداع نمادهاى نوين يا تكميل نمادهاى موجود، يك ضرورت است. «محافظت از نماد» نيز، هم به معنى باقى نگاه داشتن ظاهر نماد و حضور مستمر آن در صحنة اجتماعى است و هم به معنى جلوگيرى از تحريف آن و حفظ رابطة نماد با معنى.
و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب(10)؛ «بزرگداشت شعائر الهى نشانة تقواى قلب است.» يا ايها الذين آمنوا لا تحلوا شعائر الله(11)؛ «اى اهل ايمان، حرمت شعائر الهى را نگاه داريد.» |
امام سجادعليه السلام كه مجسمة مهابت و وقار است(12)، از نماد گريه و اشك براى ابقاى حركت كربلا بهره گرفتهاست. اساساً مراسم سوگوارى امام حسينعليه السلام موجب انتقال فرهنگ عاشورا به نسلهاى پيوستة تاريخ است. تشييع پيكر شهدا كه پس از سالها در مناطق جنگى كشف مىشدند و نيز تدفين آنها در ميان جامعه، نه خارج از شهر و دور از چشمها، عطر فرهنگ شهادتطلبى را در كشور ما زنده و پايدار كردهاست. نامگذارى سالها و روزها و ماهها كه موجب تذكر مجدد ارزشها مىشود، بهانه كردن زمان و خلق نماد است. حضور رهبر انقلاب در مراسم تشييع پيكر شهدا و بوسيدن تابوت شهيد، ارج نهادن به مقام شهيد و تعظيم شعائر است.
بسيارى از شخصيتها، تبديل به نماد «فضائلى» شدهاند كه در طول حيات خود با مجاهدت به دست آوردهاند. تجليل از آنها، بزرگداشت آن مجاهدت و احياى آن فضايل است....
از طرف ديگر وظيفة موضعگيرى در مقابل سنتهاى باطل و انديشههاى نادرست مقتضى از بين بردن، تحقير يا تحريف نشانههاى آن است. توصيه به از بين بردن هياكل عبادت مثل بت و صليب، اقدام حضرت موسىعليه السلام در به آتش كشيدن گوسالة سامرى و به دريا ريختن خاكستر آن(13) و سوزاندن مسجد ضرار توسط پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، نمونههايى از اين موارد است.
كمترين موضعى كه دربارة اين قبيل شعائر مىتوان به كار گرفت، عدم استفاده و ترك آن است كه به مرور زمان منجر به مرگ آن خواهد شد. الباطل يموت بترك ذكره.
استفاده از نمادهايى كه متعلق به فرهنگ باطل است، تبليغ و تقويت آن فرهنگ و اعلام حيات و حضور آن در جامعه است. ما با اين نمادها عضويت خود را در آن انديشه و وفادارى خود را نسبت به آن اعلام مىكنيم و سياهى لشكر آن محسوب مىشويم.
من تشبه بقوم فهو منهم.(14) هركس به گروهى شبيه گردد، از آنها است. بهره گرفتن از يك نماد «پذيرش» آن و «ابراز مهر» به اوست و اين نتيجة تولى است: و من يتولهم منكم فانه منهم؛(15) هركس از شما كه تحت ولايت آنها رود، از آنها است. پيامبر اكرم به امت خود سفارش مىفرمودند: ولا تشبّهوا باليهود؛ ظاهر خود را مانند قوم يهود مگردانيد. |
به اين ترتيب بر ما است كه رابطة ميان نمادهاى دين و معانى آن را اگر گسسته شده، برقرار كنيم و اگر متزلزل گشته، محكم گردانيم و بايد بدانيم كه دينداران بى تعهد، بيش از دشمنان متعهد، مىتوانند در تغيير و تحريف نمادهاى دين تأثير داشته باشند.
در شرايطى كه گنبد و گلدستة مساجد، لابلاى برجهاى سر به فلك كشيده گم مىشوند و هر آنچه انسان را به ياد خدا و معنويت و ابديّت مىاندازد، كمفروغ مىشود و اطراف ما را مظاهر لذايذ مادى و دنياطلبى فرا مىگيرد و ابزارهاى لهو و لعب و سرگرمىهاى غفلتزا فراوان مىشود، بهترين خدمت، تذكر حقيقت و تداعى ارزشها و فضيلتها است؛ احياى نمادها و بلندكردن صداهايى كه در ميان اين همه هياهوى خاموش، دعوت انبيا را تداعى كند و پژواك پيام صالحان باشد.
اگر ما از سر ضعف يا جهل مظاهر فرهنگ و اصالت خود را پنهان كنيم، نسل آيندة ما كه در معرض هزاران پيام پنهان و آشكار قرار دارد، از ديندارى خجالت خواهد كشيد و از عمل به وظايف شرعى احساس حقارت خواهد كرد و آنگاه نماز خواندن، صدقه دادن، بسم الله گفتن، امر به معروف، نهى از منكر، اذان، سلام، چادر مشكى، عزادارى و... پديدهاى شبيه كالاى قاچاق و به تدريج دستخوش فراموشى خواهد شد.
لازم است اين نكته نيز به صراحت گوشزد شود كه تأكيد بر اهميّت نماد هرگز به معنى غفلت از روح و معناى آن نيست بلكه اهميت نشانهها در پرتو اهميت محتوا و مرهون واقعيت معنا است. نماد نماد است و واقع، واقع و نبايد جايگاه هيچ يك تغيير كند نه مىتوان نماد را واقع فرض كرد و نه مىتوان بدون نماد به واقع رسيد. گروهى كه نماد را واقع مىگيرند و به آن توجه مستقل مىكنند از عمق و محتواى آن محروم مىمانند. گروهى هم كه به معنى توجه دارند ولى به نماد اهميت نمىدهند راهى به سوى معنا نمىيابند.
تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه
--------------------------------------------------------------------------------
(1) هر عمل اختيارى از نوعى گرايش درونى و ميل نشأت مىگيرد. ما، هميشه آن را انتخاب مىكنيم كه دلخواه و مورد پسند ماست و به آن علاقهمنديم. اگر فرض كنيم در آنِ واحد، چند ميل مختلف در درون ما وجود داشته باشد، آن كه از همه قوىتر و شديدتر است منشأ عمل خواهد شد. ميل و علاقه ما به اشيا هم اغلب برخاسته از «آگاهى» ما نسبت به فوايد آن است.
آنچه مهم است دانستن اين نكته است كه «آگاهى»هاى ما - به مانند اميال و علاقههاى ما - شدت و ضعف مىپذيرد. صورتهاى ذهنى ما، گاهى پر فروغ و برجسته و گاهى نحيف و بىروح و افسردهاند. دانستههاى ما همه در يك سطح نيستند و به يك گونه تأثير نمىگذارند. برخى از دانستههاى ما به شدت فعال و زنده و مؤثرند و برخى ديگر به كلى مرده و بىروح و بىاثر. برخى هم در حوادث روزگار از صفحه ذهن ما محو و ناپديد مىشوند.
به عدم آگاهى «جهل»، به محو آگاهى «نسيان» و به مرگ آگاهى «غفلت» گفته مىشود. جهل نبودن علم و آگاهى است. فراموشى از بين رفتن دانستهاى كه وجود يافته و غفلت وجود سرد و بىتحرك آگاهى، وجودى شبيه عدم، خفته و بىروح و بدون اندكى تأثير. هرچه آگاهى ما پررنگتر و زندهتر باشد ميل شديدترى ايجاد مىكند و هر چه كمرنگ و نحيف باشد در ايجاد علاقه و انگيزه ناتوانتر است.
آگاهى برجسته و شديد ----- ميل شديد ----- اراده
نكته ديگر اين كه آگاهىها و صورتهاى ذهنى ما مشمول قاعده مرور زمان مىشود. يعنى اگر به حال خود واگذاشته شود آرام آرام رنگ و فروغ خود را باخته و به خواب مىرود. همچون شعلهاى از آتش كه اگر بر آن نفت بريزيم زبانه مىكشد. آنچه باعث بيدار شدن و برافروختن آگاهى مىشود «توجه» است. وقتى به دانستههاى خود نظر مجدد مىافكنيم و يك بار ديگر آنها را در فضاى ذهن راه مىدهيم، آنها را شعله ور و برجسته نمودهايم. «توجه» يعنى حركت آگاهى در صحنه ذهن و مرور آن. توجه و تذكر داروى غفلت است و آگاهىهاى فروخفته يا مرده ما را زنده و فعال و مؤثر مىگرداند. عمل نكردن و اقدام ننمودن گاهى مستند به ندانستن و ناآگاهى است كه بايد با «تحصيل و تعلم» درمان شود و گاهى به جهت غفلت و بىتوجهى است كه بايد با «تذكر» به درمان آن پرداخت.
اين تذكر خود صورتهاى متفاوتى دارد.
الف. تفكر: انسان خود، به خود تذكر مىدهد و آگاهىهاى نفس خود را زنده و فعال مىگرداند. به آن تدبر و تلقين به نفس هم مىگويند.
ب. موعظه: انسان در معرض تذكر ديگران قرار مىگيرد.
ج. مشاهده عمل ديگران كه در برانگيختن خاطرات ذهنى و احياء آگاهىها مؤثر است. بلكه تأثير آن در شعلهور ساختن آگاهىها به مراتب افزونتر و پايدارتر از گفتار است .
د. تجربه مستقيم فوايد يك شىء كه صورت بسيار پايدار و مؤثرى در ذهن ايجاد مىكند.
ه. تداعى معانى كه مورد بحث فعلى ماست و باعث مىشود بسيارى از آگاهىهاى غير فعال ما از برخورد با يك پديده غير منتظره فعال و مؤثر شود و عزم و اراده ما را جهتى خاص بخشد.
(2) رك: نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، ص 22.
(3) فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 40.
(4) همان، ص 43 تا 45.
(5) كافى 271 / 4.
(6) ان الصفا و المروة من شعائر الله (بقره 158 :2) و البدن جعلناها لكم من شعائر الله، لكم فيها خير (حج 36 :22)
(7) رجوع شود به روزنامه كيهان شماره 17795، دوشنبه 5 آبان 1382. مقاله «اين اسامى در برنامههاى صدا و سيما همچنان مظلومند»
(8) بررسى پيامدهاى بازىهاى ويديويى و رسانهاى، ص 194.
(9) خاطرات همفر (جاسوس انگليس در كشورهاى اسلامى) ص 85.
(10) حج 36 :22.
(11) مائده 2 :5.
(12) فرزدق شاعر در باره ايشان سرودهاست:
يغضى حياء و يغضى من مهابته
فما يكلم الا حين يبتسم
(بحار الانوار 122 / 46)
(13) لنحرقنه ثم لننسفنه فى اليم نسفا (طه 97 :20)
(14) نهج البلاغه، حكمت 207؛ عوالى اللئالى، 165/1؛ كنزالعمال، 287/4.
(15) مائده 51 :5.