تبیان، دستیار زندگی
«هاضمة روحی شما، ظرفیت تحمل عبادت فراوان را ندارد، فقط وقتی که اشتهای روحی فراوان دارید، اعمال مستحبی را انجام دهید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حالا که طلبه شدی...؟!
حالا که طلبه شدی...؟

آشنایی با حاج آقا، برای من یک نعمت فوق‏العاده بود؛ گویا او از جانب خدا برای راهنمایی ما مأموریت داشت. مثل یک پدر دلسوز و به قول خودش مثل یک برادر، از احوال ما خبر می‏گرفت و تجربه‏های خود را خالصانه برای ما بیان می‏کرد. در این چند سال چه خدمات ارزنده‏ای برای ما داشت. ما را با شخصیت‏های موفق حوزه و فضلای روشن‏بین موفق آشنا کرد. هر چه می‏دانست، با حوصله به ما یاد داد و با استدلال ما را متقاعد می‏کرد، و هر جا که به بن‏بست می‏رسیدیم، به دیگران ارجاع می‏داد. تذکرهای او ما را در مقابل همه این حکایات که برای اطرافیان‌مان اتفاق افتاد بیمه کرده بود.

حالا که طلبه شدی...؟

درباره انجام عبادات و مستحبات، مرتب سفارش می‏کرد که زیاده‏روی نکنیم. احادیث باب «الاقتصاد فی العبادة» را برای ما می‏خواند و می‏گفت: «هاضمة روحی شما، ظرفیت تحمل عبادت فراوان را ندارد، فقط وقتی که اشتهای روحی فراوان دارید، اعمال مستحبی را انجام دهید». بیشتر به واجب و حرام تأکید داشت و می‏گفت: «عمدة همّت انسان باید بر انجام واجب و ترک حرام که مهمّ‏ترین فرامین خدا هستند، متمرکز باشد».

مفاتیح الجنان را به سوپرمارکتی تشبیه می‏کرد که میوه، لبنیات، انواع غذاهای مقوی و خوراکی‏های مفید در آن یافت می‏شود، می‏گفت: «هیچ‏کس همة غذاهای سوپرمارکت را یک‏باره نمی‏خورد. هر بار به تناسب اشتها، کمی از آن‏ها را باید انتخاب کرد، البته در طی زمان تنوع غذایی را هم باید مراعات کرد. در انجام عبادات هم، روح ما به انواع عبادات، البته در فواصل زمانی مختلف، نیازمند است. تلاوت قرآن، دعا، استغفار، مناجات، توسل، زیارت و نماز، هر کدام به نوبت باید در برنامه ما باشد».

در بارة درس خواندن، مرتب سفارش می‏کرد که درس را در اولویت اول قرار دهیم و به عنوان مهمّ‏ترین واجب صنفی به آن نگاه کنیم. امّا طوری هم نباشد که در دراز مدّت نتوانیم آن را ادامه دهیم. می‏گفت:

«جسم انسان مَرکب و حمّال وجود اوست که باید او را به مقصد برساند؛ اگر به او رسیدگی کافی نکنیم و کاه و جوی او را به موقع تأمین نکنیم، ما را در نیمه راه وا می‏گذارد».

تغذیة درست، پرهیز از غذاهای مصنوعی و کم‏خاصیت، خوردن میوه و لبنیات، ورزش و تحرک جسمی از توصیه‏های همیشگی او به ما بود. گاهی خودش هم با ما به کوه یا استخر می‏آمد و عملاً ما را به ورزش تشویق می‏کرد.

هر بار که به حوزه انتقاد می‏کردیم، خوب گوش می‏داد و می‏گفت: «قبول! بر فرض به همة این کاستی‏ها اعتراف کنیم و این همه نقطه ضعف را بپذیریم، چه جایی بهتر از حوزه برای آشنایی با معارف دین و مکتب اهل‏بیت‏‌ (ع) سراغ داری؟ اگر جایی سراغ داری به همان جا برو و وظیفه‏ات را در آنجا، خوب انجام بده».

حالا که طلبه شدی...؟

می‏گفت: «حوزه با همة این کاستی‏ها، بهترین مرکز آشنایی با دین خداست. اگر این نقاطِ ضعف را دارد، صدها نقطة قوت هم دارد که می‏توان از آن‏ها بهره گرفت، چرا فقط به نیمة خالی لیوان نگاه می‏کنید؟ دارایی‏ها و سرمایه‏های حوزه بسیار زیاد است. این همه موجودی ارزش‏مند را رها کرده‏اید و روی مشکلات نشسته‏اید! اگر می‏توانید به بهبود وضعیت و رفع مشکلات حوزه کمک کنید، و در حدّی که از وظایف اصلی خود باز نمانید، اقدام اصلاحی داشته باشید و الا از مزایای فراوان حوزه بهره بگیرید، و مثل مردان بزرگ، رشد کنید. »هر بار تصمیم می‏گرفتیم که یک روش انقلابی پیش بگیریم و از برنامه‏های متعارف حوزه به گونه‏ای خارج شویم، ما را به احتیاط سفارش می‏کرد و می‏گفت: «راه‏های تجربه نشده، بر اساس حساب احتمالات مطمئن نیستند؛ به جای آن‏که از خودتان یک روش بدیع برای درس خواندن در بیاورید، به سیرة بزرگان نگاه کنید و مرتب احوال آن‏ها را بخوانید. نقاط امتیاز آن‏ها را با هم ترکیب کنید و یک الگوی مرکب که شامل امتیازات و برجستگی‏های روش همة آن‏ها باشد، برای خود در نظر بگیرید». جالب است بدانی که ارزش این سفارش حاج آقا اوایل برایم روشن نبود. وقتی به آستانة درس فقه رسیدم ذهن من انبان انتقادات ریز و درشت به کتاب درسی آن (شرح لمعه) بود. به همین جهت اصلاً انگیزة شرکت در کلاس آن را نداشتم. متن فقهی دیگری که به گمانم مفیدتر و پیراسته‏تر بود شناسایی کردم و تصمیم جدّی گرفتم که آن را در دستور کار قرار دهم.. . . چشمت روز بد نبیند! آن کتاب جدید نه استاد داشت، نه شرح داشت، نه نوار درسی داشت و نه ترجمه! نه کسی حاضر شد با من مباحثه کند و نه نظام آموزشی حوزه آن را از من پذیرفت. پایان سال هم مجبور بودم همان لمعه را امتحان دهم. ماحصل داستان این شد که زمان بیشتری صرف کردم و نتیجة کمتری گرفتم! آن وقت به یاد توصیة حاج آقا افتادم و از این که از مشاوره با او در این مورد طفره رفته بودم تأسف خوردم.

از ویژگی‏های حاج آقا این بود که به مطالعة سرگذشت مردان بزرگ اهمیت زیادی می‏داد. یک بار زندگی‏نامة علامة طباطبایی (ع) و یک بار هم زندگی‏نامة پروفسور حسابی را به من هدیه کرد.

برای برنامه‏ریزی، ما را به مطالعه، مشاوره و بررسی عقلانی دعوت می‏کرد. یک‏بار که بدون مطالعه و مشورت کافی، تنها با توسل به استخاره تصمیم به کاری گرفته بودم، به شدت از من ناراحت شد. بعدها متوجه شدم که با اصل تصمیم من موافق بوده، ولی به شیوة تصمیم‏گیری من اعتراض داشت.

حالا که طلبه شدی...؟

می‏گفت: آگاهی‏های موجود شما بسیار ارزش‏مند است، ولی شما، تنها انسان‏هایی نیستید که این آگاهی‏های ارزش‏مند را در اختیار دارید. دیگران هم شاید چندین برابر شما از این آگاهی‏ها جمع کرده‏اند و شما باید از آن‏ها بهره بگیرید. برای ازدواج 25 جلد کتاب به من معرفی کرد و بسیاری از آن‏ها را به من امانت داد که مطالعه کنم. اگر از هر عنوان آن کتاب‏ها فقط یک نکته استفاده کرده باشم، 25 نکتة کارگشا برای آغاز زندگی به‏دست آورده بودم.

قدرت اقناع فوق‏العاده‏ای داشت، معمولاً نصحیت نمی‏کرد؛ مگر آن‏که با ذکر چندین شاهد و استدلال و تمثیل ما را قانع کند. معتقد بود که اگر در بارة یک موضوع در زندگی، به‏خوبی و روش‏مند تصمیم بگیریم و مراحل انتخاب را به‏خوبی طی کنیم، قدرت برنامه‏ریزی و تصمیم‏گیری در وجود ما بالا می‏رود و استقلال شخصیت پیدا می‏کنیم؛ یعنی ماهی‏گیری را می‏آموزیم. به همین جهت، از موعظة بدون دلیل پرهیز می‏کرد. یکی از عبارت‏های عجیبش این بود: «شما به زودی از من عبور می‏کنید». می‏گفت: «اسیر من نشوید، زیرا شما، هم استعداد خوبی دارید و هم تجربة فراوانی به شما منتقل شده، پس بعید نیست که سرعت حرکت شما، بسیار بیشتر از من باشد و از من پیش بیفتید».

حاج آقا با همه رفقا همین رابطه را داشت.  مثلا همین محسن .... بقیه اش باشد تا وقت دگر.

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه

منبع : راه رسم طلبگی