تبیان، دستیار زندگی
بیمار چشمان خود را باز کرد بلافاصله کتاب را برداشت و پرسید از کجا ماند؟!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نسکافه با طعم کتاب
نسکافه با طعم کتاب

بیمار چشمان خود را باز کرد بلافاصله کتاب را برداشت و پرسید از کجا ماند؟!

کوشش در تحصیل علم تا دم مرگ

شخصی با حال آشفته به حضور حضرت علی علیه السلام رسید عرض کرد: احساس می کنم که تا ساعتی دیگر خواهم مرد.

فرمود: مرگ بیمی ندارد همه می میرند.

عرض کرد: در این ساعت چه کاری کنم؟

فرمود: تحصیل علم کن!

شدت علاقه خواجه نصیر الدین طوسی به کسب علم

نوشته اند مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی آنچنان به تحصیل علوم عقلی و دینی علاقه داشت که شبها کمتر به خواب میرفت و کتب متنوع و گوناگون در نزد خود می گذاشت.

اگر از یکی خسته می شد به دیگری می پرداخت و برای آنکه کسالت را از خود دور سازد همیشه شبها نزد خود آب داشت و با آن رفع کسالت و خواب می کرد.

در این شبها و در این موقع بود که به کشف معضلات و مشکلات علمی نائل می آمد و از شدت فرح و انبساطی که در آن حالت وی را رخ میداد فریاد میزد: « این ابناء الملوک من هذه اللذه»

شاید خواجه نصیر در دو بیت شعر مشهور خود اشاره به همین دوران شیرین زندگانی خود نموده که در خصوص اعتزال از لذائذ زندگی و بی اعتنائی به وجود و عدم آن و تمرکز افکار در یک نقطه و هدف عالی یعنی مطالعه و درس، میفرماید:

لذات دنیوی همه هیچ است نزد من      در خاطر از تغییر آن هیچ ترس نیست

روز تنعم و شب عیش و طرب مرا     غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

شهید مدرس و دو روز کارگری در هفته!

شهید مدرس در اوائل جوانی که در مدرسه علمیه اصفهان دوران طلبگی و تحصیل خود را می گذراند روزهای پنجشنبه و جمعه به کارگری می رفت و مزد این دو روز را صرف هزینه پنج روز تحصیل خود می نمود.

استقامت مرحوم امین(  صاحب اعیان الشیعه)  در دوران تحصیل

مرحوم امین در شرح احوال خود در دوران تحصیل و تدریس در نجف اشرف حکایت کرده است:

در عراق سه سال قحطی و گرانی به وجود آمد و هم زمان با آن در لبنان ( جبل عامل) هم قحطی شده بود و در سال فقط پنج لیره عثمانی برای ما که آن موقع هفت سر عائله بودیم می آمد و به جائی نمی رسید.

از هیچ جای دیگری هم چیزی به ما نمی رسید .

پس در سال اول قسمتی از لوازم منزل را که می شد از آن دست کشید فروختيم و در مخارج قناعت به کم و اکتفاء به اغذیه نامناسب را در پیش گرفتیم.

سال اول با قحطی و گرانی روز افزون در عراق و لبنان گذشت و ما همچنان به درس و بحث مشغول بودیم و از مراجعه و استمداد از این و آن روی گردان بودیم و به گرانی و کمبود اعتنائی نمی کردیم. مثل اینکه وضع عادی است.

در سال دوم، قمستی از کتاب هائی را که ممکن بود بفروشیم فروختیم و آن سال را گذراندیم و در سال سوم، زیورآلات خانواده را فروختیم و سال چهارم آمد در حالی که ما هیچ چیز برای فروختن و امرار معاش نداشتیم و قحطی و گرانی هم همچنان ادامه داشت ما نیز بدون اعتناء به آن وضع به مطالعات و درس و بحث خود مشغول بودیم.

خدا نیز ما را به حال خودمان رها نکرد و به فضل جاری و همیشگی اش ما را متنعم ساخت یک روز عصر که در منزل مشغول مطالعه بودم با صدای در برخاستم و در را باز کردم دیدم شیخ عبداللطیف العاملی الحداثی رحمة الله است.

نامه ای به من داد. آن نامه از مردی بنام شیخ محمد سلامه عاملی بود.

در آن نامه نوشته بود که: « حاج حسین مقدار ده لیره یا بیشتر، لیره طلای عثمانی به من داده است تا آن را برای شما بفرستم...» و من نه حاج حسین را می شناختم و نه تا آن وقت از شیخ محمد سلامه چنین سابقه ای دیده بودم. دانستم که این قضیه کار خدا است ... .

بیهوشی در پای درس

در پاورقی کتاب تعلیم و تعلم صفحه 76 آمده است:

از شادروان استاد جلال همائی نقل شده  که در مصاحبه رادیوئی می گفت :

من با مرحوم آیة الله حاج شیخ هاشم قزوینی که از اساتید حوزه علمیه مشهد بود در دوران جوانی در اصفهان همدرس بودیم روزی در اثنای مباحثه ناگهان حال ایشان منقلب شد و بیهوش بر زمین افتاد .

ما با وحشت و اضطراب طبیبی را به بالین او آوردیم  ، طبیب پس از معاینه لازم دستور داد به او شربت قند دادیم خوشبختانه مفید واقع شد بیمار چشمان خود را باز کرد بلافاصله کتاب را برداشت و پرسید از کجا ماند؟!

جالب تر آنکه طبیب چون از حجره بیرون رفت مرا با اشاره به نزد خویش طلبید و محرمانه به من گفت بیهوشی شیخ از گرسنگی است هر چه زودتر غذائی به او برسانید .

چون ما تحقیق کردیم معلوم شد دو روز بوده ایشان غذا نخورده بود .

علماء شیعه زحمت ها کشیده اند...

نویسنده کتاب لمعات می گوید:

استاد ما جناب شیخ حسن ( فرزند مرحوم شیخ جعفر صاحب کتاب کشف الغطاء ) روزی فرمود :

شیخ کبیر شبها پس از اندک خوابی برمی خاست و تا موقع نماز شب به مطالعه می پرداخت بعد به نماز و تضرع و مناجات مشغول می شد تا هنگام سپیده صبح.

شبی ناله و گريه او را شنیدیم و مثل این بود که بر سر و روی خود می زد . ما برادران متوحش شده به خدمتش دویدیم او را با حالت منقلب مشاهده کردیم که دامنش از اشک دیدگانش تر شده بود و به سر و صورت خود می زد.

ما دست او را گرفتیم و چگونگی این حالت را از او پرسیدیم .

فرمود از من خطائی سر زده زیرا اول شب مسأله فقهیه ای در نظرم بود که علماء اعلام حکم آن بیان کرده اند .

می خواستم دلیل آن را از احادیث اهل بیت علیهم السلام ملاحظه کنم چند ساعت کتب اخبار را ملاحظه کردم پیدا نکردم از کمال خستگی گفتم خدای تعالی علما را جزای خیر دهد حکمی کرده اند بدون دلیل.

سپس خوابیدم در عالم خواب دیدم برای زیارت حضرت امیر علیه السلام روانه حرم مطهر هستم چون به کفشداری  رسیدم نگاه کردم دیدم که  جلوی ایوان ، فرش است و منبر بلند پایه ای در صدر مجلس زده شده و شخص موقری با صورتی نورانی بر بالای منبر قرار گرفته مشغول درس دادن است و ایوان پر بود از علمای اعلام .

از کسی پرسیدم این جماعت کیستند و آن آقای مدرس کیست؟

گفت او محقق اول صاحب شرایع است و این جماعت علمای امامیه اند من خرسند شدم و با خوشحالی جلو منبر رفته ، به محقق سلام کردم و متوقع بودم که ایشان هم به من اعتنائی و التفاتی کنند .

دیدم هیچ توجهی نمی کنند و جواب سلامم را با کمال بی توجهی دادند .

من ناراحت شده گله کردم عرض کردم مگر من از علمای امامیه نیستم؟

دیدم محقق با کمال خشونت فرمود : ای جعفر علمای امامیه زحمتها کشیده اند تا اخبار ائمه اطهار را از اطراف بلاد از روایان جمع نموده اند و هر حدیثی را هم در محل خود نوشته اند با اسامی روات و احوال راویان و تصحیح و توثیق و تضعیف آنها ، تا آنکه امثال شما بدون زحمت و مشقت دلیل احکام را ببینید .

شما بقدر چهار ساعت بر روی فرش نشسته و چند کتاب از کتب حاضر را ملاحظه نموده و تمام کتب موجوده حاضره خود را هنوز ندیده به علماء اعتراض کردی و نسبت دادی که فتوی داده اند بدن مستند و حال آنکه همین مرد حاضر که در پای منبر نشسته است در چند موضع از کتاب خود حدیث این حکم را نوشته و در میان کتب شما نیز این کتاب حاضر است و مؤلف آن همین شخص است که ملا محسن فیض نام دارد .

در این هنگام از کلام محقق لرزه بر اندامم افتاد و از خواب جستم و از گناه خود و ندامت و پشیمانی به این حالت افتاده ام .


تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه