مجادله نویسنده و نقاش
نوشتهای از کریستین ازوالد
مانه و فلوبر هر دو از پیشگامان نقاشی و ادبیات مدرنیستی* به شمار میرفتند. این دو، در ادامه رقابت تاریخی نقاشان و نویسندگان، صورتبندی نوینی از رابطه کلام و ادبیات ارایه کردند. این نگرش تازه، در واقع واکنشی بود به بحران هویتی که هم در عرصه هنرهای تجسمی و هم در زمینه ادبیات مشهود بود.
کلمنت گرین برگ، از نخستین نظریهپردازانی به حساب میآید که مدرنیسم هنر را با مبحث کلمه ـ تصویر توجیه میکند. به زعم گرین برگ، برخلاف شعار هوراس که کلمه و تصویر را قابل ترجمه به یکدیگر میدانست، در مدرنیسم دستورالعمل نوینی طراحی میشود که کلمه و تصویر را منفک از یکدیگر اعلام میکنند. هنرها برای رسیدن به خلوص یا ناببودگی باید از یکدیگر مجزا باشند. کلمه باید نشانهها و رویاهای تصویر را از خود دور کند و نقاشی نیز به همین منوال باید از آلودگی کلام و ادبیات تطهیر شود. از نظر گرین برگ، مدرنیسم با مانه شروع شد زیرا مانه نخستین کسی بود که نقاشی را از ادبیات نجات داد و به نقاشی هویتی مستقل از زبان اعطا کرد. در فاصله قرون 17 تا 19 ادبیات از باب هنرها محسوب میشد و نقاشی به طور سنتی در این دوران، ریزهخوار ادبیات بود. میل و اشتیاق نقاشان، همیشه رسیدن به مرتبهای همسنگ و همارز با شاعران و نویسندگان عنوان میشد. امیل زولا در مقالهای که درباره آثار مانه نوشت، وجه بارز شگرد هنری او را، نقاش بودن دانست و تصریح کرد که مانه نه نویسنده است و نه آوازهخوان. او فقط نقاشی میکند. از نظر زولا، نقاشی و ادبیات دو رقیب قدیمی هستند که هموار و مستمر با یکدیگر در حال رقابتاند.
در شرح آردن رید از ماجراهای کلمه و تصویر در تاریخ هنر و ادبیات غرب، به نظر ژرژ باتای برمیخوریم که با المپیای مانه، نقاشی از بوطیقا نجات مییابد. مانه، مبدع آزادی بیان به شیوه نقاشانه به شمار میآید. باتای، نقاشی مانه را «سکوت طبیعی» نام گذاشته و در ادامه از آن تحت عنوان «سرودی برای چشمها» یاد کرده بود.
در سال 1852، گوستاو فلوبر در نامهای خطاب به لوییز کوله چنین عنوان میکند که زیبایی کتاب مادام بواری به این واسطه است که کتابی است درباره هیچ. از «مادام بواری»، به جز سبک، هیچ عامل دیگری مراقبت نمیکند. فلوبر، رمانش را به کره زمین تشبیه کرده بود که هیچ نگهدارندهای در فضا ندارد. فلوبر، کتاب خود را بدون موضوع دانسته بود و مدام تاکید میکرد که موضوع مادام بواری نامریی است. در واقع، فلوبر سراغ طرح داستانی مستعملی رفت تا مگر از این طریق، خاصیت ارجاعپذیری زبان را به حداقل برساند. موضوع تکراری علاقه و گرایش به موضوع را از بین میبرد و توجه مخاطب را به جانب ساختار درونی اثر معطوف میکند.
ایده «تصویر شاعرانه» هوراس، ادبیات را به صورت نقاشی میخواست و نقاشی را به صورت ادبیات. هوراس، این دیدگاه را در برابر نگرش یونانی ماقبل خود قرار داد. در باور ادیبان و بلاغیون یونانی، ادبیات و نقاشی از اساس با یکدیگر متضاد و متعارض هستند. آردن رید بر این نظر است که تمایز کلمه و تصویر، بیش از آنکه متعلق به استتیک باشد، سیاسی و ایدئولوژیک است. زبان و کلمات با فرهنگ تجانس بیشتری دارند، زیرا مجموعهای از نشانههای قراردادی و دلبخواهی، مصنوعات انسانی را به صورت عناصر غیرطبیعی بر جهان، زمان، آگاهی و تاریخ، تحمیل میکنند. تصاویر همیشه بیشتر از مکتوبات طبیعی به نظر رسیدهاند. همواره باور عمومی چنین بوده که تصاویر همان چیزی را بازنمایی میکنند که اشیای واقعی از خود بروز میدهند. تصاویر همارز واژگانی چون ماده و بدن فرض میشوند و در جناح مقابل کلمات همارز با روح و وجدان نشانهگذاری میشوند. کلمات مردانه هستند، در کتاب مقدس نیز این آدم است که جانوران را نامگذاری میکند و تصاویر، زنانهاند و این حواست که به تصویرش در آبگیر خیره میشود.
پی نوشت:
*ادبیات مدرنیست و ویژگی های آن: هیچ دوره ی تاریخی را نمیتوان به طور دقیق از دوره های دیگر جدا کرد برای یافتن یک نقطهی شروع گاه باید به گذشته های بسیار دور بازگشت برخی معتقدند که مدرنیسم از دهه 1890 آغاز و پس از جنگ جهانی اول ( دهه 1920) به اوج خود میرسد. در واقع ، سال 1922 به عقیده بسیاری نقطه اوج مدرنیسم درانگلستان بود. در این سال اولیس نوشته ی جیمز جویس، سرزمین بی حاصل نوشته ی تی اس الیوت ، گاردن پارتی نوشته ی کاترین مانسفیلد ،و اتاق جیکوب نوشته ی ویرجینیا و ولف به چاپ رسید.
در نگاهی کلی تر، مدرنیسم به ویژگی های مشترک آثاری اطلاق میشود که درنیمه اول قرن بیستم نگاشته شده اند. این دوره در ادبیات انگلیس کم و بیش از جنگ جهانی اول آغاز و با پایان جنگ جهانی دوم پایان می یابد. با این تغییرات، مدرنیسم به تغییرات فرهنگی وزیبایی شناختی درهنر و ادبیات پس از جنگ جهانی اول اطلاق میشود و پاسخی است به حس در هم ریختگی اجتماعی زمان خود.هربرترید در سال 1933 میگوید دوره مدرنیسم «یک گسست کامل از تمام سنت است....هدف پنج قرن تلاش اروپا آشکار کنار گذاشته شد.» ( 658 . Drabble,) بدین گونه، مدرنیسم به گسستی تمام عیار و رادیکال از سنت های هنری وفرهنگی غرب و خلق شکل های نوین بیان هنری اطلاق میشود. متفکران این دوره،منطق گرایی ، قطعیات دنیای قدیم در حوزه ساختار اجتماع، مذهب، اخلاقیات و تلقی سنتی از انسان را به تمسخر گرفته و نقد می کنند.
مدرنیسم دوراه ای است که در آن شیوه های بیان هنری دچار تغییر و تحولی اساسی میشود به بیان دیگر، در این دوره با بحران بیان هنری رو به رو هستیم واما همان طور که هر بحرانی ،تولدی دیگر به دنبال دارد، این دوره نیز به سبب به چالش گرفتن مبانی مهم فلسفی و علمی به رهآوردی بی نظیر دست می یابد.
فرآوری: مهسا رضایی بخش ادبیات تبیان
منبع: روزنامه شرق- ترجمه: لاله کشاورز، مجله اینترنتی فصل نو