• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 38736
تعداد نظرات : 5244
زمان آخرین مطلب : 3290روز قبل
ادبی هنری
در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

او در وطن دوستی سری پر شور داشت. به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.


ویژگیهای هنری شاهنامه

"شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است. شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که:

گرت زین بد آید، گناه من است
چنین است و آیین و راه من است
بر این زادم و هم بر این بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم

فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.

چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.

اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

حکیم فردوسی خود توصیه می کند:

تو این را دوغ و فسانه مدان
به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز معنی برد

شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و . . . همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است. ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.

اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.

نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند. در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.
سه شنبه 4/3/1389 - 12:28
ادبی هنری
فردوسی
زندگی نامه

حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود. از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

او خود می گوبد:

بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین ی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب

فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

اَلا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
به جای عنانم عصا داد سال
پراکنده شد مال و برگشت حال

بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.
سه شنبه 4/3/1389 - 12:28
ادبی هنری
رودکی


غزل رودکی وار، نیکو بود
غزلهای من رودکی وار نیست
اگر چه بپیچم به باریک و هم
بدین پرده اندر مرا راه نیست
"عنصری"



زندگینامه
رودکی، ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم.
از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.

برخی می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای از شعر او گواه می آورد.

رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می دانستند.

از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی (429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند. رودکی، شعرش را با ساز می خواند .

رفته رفته آوازه رودکی به دربار سامانیانرسید و نصربن احمد سامانی (301 ـ 331 ق) او را به دربارفرا خواند. برخی بر این گمانند که او پیش از نصربن احمد به دربار سامانیان رفته بود، در آنجا بزرگترین شاعر دربار سامانی شد. در آن روزگار در محیط ادبی، علمی، اقتصادی و اجتماعی فرارود، آن چنان تحولی شگرف روی داده بود که دانش پژوهان، آن دوره را دوران نوزایی (رسانس) ایرانی می نامند.

بر بستر چنین زمینه مناسب اقتصادی، اجتماعی و برپایه دانش دوستی برخی از پادشاهان سامانی، همچنین با تلاش و خردمندی وزیرانی دانشمند و کاردان چون ابوالفضل بلعمی (330 ق) و ابوعلی محمد جیهانی (333 ق)، بخارا به صورت مرکز بزرگ علمی، ادبی و فرهنگی درآمد.

دربار سامانیان، محیط گرم بحث و برخورد اندیشه شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی می آوردند.
بهترین آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی (سده چهارم هجری)، عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در جغرافیا، ترجمه تفسیر طبری که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (440 ق) وابوعلی سینا (428 ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد زکریای رازی (313 ق) ابونصر فارابی (339)، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا و بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (410/416 ق) در این روزگار یا متأثر از آن برآمده اند.

بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخارا بود که ابوعلی سینا آن را دید و گفت که نظیر آن را هرگز ندیده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره که در دوران پس از آن نیز پیدا است. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. نفوذ شعر و موسیقی او در دربار نصربن احمد چندان بود که داستان بازگشت پادشاه از هرات به بخارا، به خوبی بیانگر آن است.
هنگامی که نصربن احمد سامانی به هرات رفته، دیرگاهی در آن دیار مانده بود، هیچ کس را یارای آن نبود تا از پادشاه بخواهد که بخارا بازگردد؛ درباریان از رودکی خواستند تا او این وظیفه دشوار را بپذیرد.رودکی شعر پر آوازه « بوی جوی مولیان آید همی ـ یاد یار مهربان آید همی » را سروده است.
درباریان و شاعران، همه او را گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان رسالت، شاعر و فیلسوف. شهید بلخی (325 ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او دوستی و نزدیکی داشتند.

گویند که وی از آغاز نابینا بود، اما با بررسی پروفسور گراسیموف (1970 م) بر جمجمه و استخوانهای وی آشکار گردید که در دوران پیری با فلز گداخته ای چشم او را کور کرده اند، برخی استخوانهایش شکسته بود و در بیش از 80 سالگی درگذشت.

رودکی گذشته از نصربن احمد سامانی کسان دیگری مانند امیر جعفر بانویه از امیران سیستان، ابوطیب مصعبی، خاندان بلعمی، عدنانی، مرادی، ابوالحسن کسایی، عماره مروزی و ماکان کانیققا نیز مدح کرده است.
از آثار او بر می آید که به مذهب اسماعیلی گرایش داشته است؛ شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری، همین باشد.

با توجه به مقاله کریمسکی، هیچ بعید به نظر نمی رسد که پس از خلع امیر قرمطی، رودنیققا نیز به سبب هواداری از قرمطیان و بی اعتنایی به مذهب رایج زمان کور کرده باشند.

آنچه مسلم است زندگی صاحبقران ملک سخن ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی در هاله ای از رمز و راز پوشیده شده است و با اینکه بیش از هزار و صد سال از مرگ او می گذرد، هنوز معماهای زندگی او حل نشده و پرده ای ابهام بر روی زندگی پدر شعر فارسی سایه گسترده است.

رودکی در پیری با بی اعتنایی دربار روبرو شد و به زادگاهش بازگشت؛ شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری است. رودکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی است. شعرهای اندکی از او به یادگار مانده، که بیشتر به صورت بیتهایی پراکنده از قطعه های گوناگون است.


سیری در آثار
کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، 35 وزن گوناگون دیده می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.
جمله های کوتاه، فعلهای ساده، تکرار فعلها و برخی از اجزای جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست. وجه غالب صور خیال در شعر او، تشبیه است.

تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.

وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است. تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی را به او نسبت می دهند. رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است؛ رودکی به اقتضای آوازه خوانی به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته، شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر گویندگان روزگارش در ساختن آهنگها از آن سود برده باشد. از بیتها، قطعه ها، قصیده ها و غزلهای اندکی که از رودکی به یادگار مانده، می توان به نیکی دریافت که او در همه فنون شعر استاد بوده است.
معرفی آثار
تعداد شعرهای رودنیققا از صدهزار تا یک میلیون بیت دانسته اند؛ آنچه اکنون مانده، بیش از 1000 بیت نیست که مجموعه ای از قصیده، مثنوی،قطعه و رباعی را در بر می گیرد. از دیگر آثارش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی آن را از عربی به فارسی برگرداند و رودکی به خواسته امیرنصر و ابوالفضل بلعمی آن را به نظم فارسی در آورده است (به باور فردوسی در شاهنامه، رودکی به هنگام نظم کلیله و دمنه کور بوده است.)

این منظومه مجموعه ای از افسانه ها و حکایتهای هندی از زبان حیوانات فابل است که تنها 129 بیت آن باقی مانده است و در بحر رمل مسدس مقصور سرود شده است؛ مثنویهای دیگری در بحرهای متقارب، خفیف، هزج مسدس و سریع به رودکی نسبت می دهند که بیتهایی پراکنده از آنها به یادگار مانده است. گذشته از آن شعرهایی دیگر از وی در موضوعهای گوناگون مدحی، غنایی، هجو، وعظ، هزل ، رثاء و چکامه، در دست است.

عوفی درباره او می گوید: " که چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت، چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بر بط بیاموخت و در آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید.




زادگاه او قریه بنج از قراء رودک سمرقند است. یعضی او را کور مادر زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است. وفات وی به سال 320 هـجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا به خاک سپرده شده است.

رودکی در سرودن انواع شعر مخصوصاً قصیده، مثنوی ، غزل و قطعه مهارت داشته است و از نظر خوشی بیان در تاریخ ادبیات ایران پیش از او شاعری وجود ندارد که بتواند با وی برابری کند.

به واسطه تقرب به امیر نصر بن احمد سامانی (301-331) رودکی به دریافت جوائز و صله فراوانی از پادشاه سامانی و وزیران و رجال در بارش نائل گردید و ثروت و مکنتی زیاد به دست آورده است چنانکه به گفته نظامی عروضی هنگامی مه به همراهی نصر بن احمد از هرات به بخارا می رفته، چهار صد شتر بنه او بوده است.

علاوه بر دارا بودن مقام ظاهری رفعت پایه سخنوری و شاعری رودکی به اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی، نظامی عروضی، عنصری، فرخی و ناصرخسرو از او به بزرگی یاد کرده اند.
ویژگی سخن
سخنان رودکی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف ،کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ادبیات وی مشاهده می شود که مایه تأثیر کلام او در خواننده و شنونده است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد مشهود است و این حالت گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر نتیجه فراخی عیش و فراغت بال او نیز می باشد. با وجود آنکه تا یک میلیون و سیصد هزار شعر بنا به گفته رشیدی سمرقندی به رودکی نسبت داده اند تعداد اشعاری که از او امروزه در دست است به هزار بیت نمی رسد.

از نظر صنایع ادبی گرانبهاترین قسمت آثار رودکی مدایح او نیست، بلکه مغازلات اوست که کاملاً مطابق احساسات آدمی است، شاعر شادی پسند بسیار جالب توجه و شاعر غزلسرای نشاط انگیز، بسیار ظریف و پر از احساسات است.

گذشته از مدایح و مضمون های شادی پسند و نشاط انگیز در آثار رودکی، اندیشه ها و پندهایی آمیخته به بدبینی مانند گفتار شهید بلخی دیده می شود. شاید این اندیشه ها در نزدیکی پیری و هنگامی که توانگری او بدل به تنگدستی شده نمو کرده باشد، می توان فرض کرد که این حوادث در زندگی رودکی، بسته به سرگذشت نصر دوم بوده است. پس از آنکه امیر قرمطی را خلع کردند مقام افتخاری که رودکی در دربار به آن شاد بود به پایان رسید.

با فرا رسیدن روزهای فقر و تلخ پیری، دیگر چیزی برای رودکی نمانده بود، جز آنکه بیاد روزهای خوش گذشته و جوانی سپری شده بنالد و مویه کند.


نمونه اشعار
زمانه پندی آزاد وار داد مرا ----- زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز ِ نیک ِ کسان گفت تا تو غم نخوری ----- بسا کسا که به روز ِ تو آرزو مند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه ----- کرا زبان نه به بند است پای دربند است
سه شنبه 4/3/1389 - 12:27
ادبی هنری
بزرگ ترین شعرا(معرفی بزرگترین شاعران ایران )
شعرای کلاسیک


شعرای سده چهارم و نیمه اول سده پنجم

• رودکی
• بلخی
• دقیقی
• کسایی مروزی
• رابعه قزداری
• فردوسی
• فرخی سیستانی
• عنصری
• منوچهری دامغانی
• ابوسعید ابوالخیر


شعرای میانه قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم هجری
• فخرالدین اسعد گرگانی
• باباطاهر
• ناصر خسرو
• مسعود سعد سلمان
• حکیم عمر خیام
• سنایی غزنوی
• انوری
• ظهیرالدین فاریابی
• خاقانی شیرازی
• نظامی
• عطار


شعرای سده هفتم تا پایان قرن هشتم هجری

• مولوی
• سعدی
• سیف فرغانی
• شیخ محمود شبستری
• امیر خسرو دهلوی
• خواجوی کرمانی
• ابن یمین
• عبید زاکانی
• سلمان ساوجی
• حافظ


شعرای قرن نهم تا اوایل قرن دهم هجری
• شاه نعمت الله ولی
• جامی
• هلالی جغتایی
• اهلی شیرازی


شعرای قرن دهم تا اوایل قرن دوازدهم هجری
• لسانی شیرازی
• وحشی بافقی
• محتشم کاشانی
• عرفی شیرازی
• شیخ بهایی
• طالب آملی
• کلیم کاشانی
• صائب

شعرای دوره بازگشت ادبی

• مشتاق اصفهانی
• فتحعلی خان صبا
• نشاط اصفهانی
• وصال شیرازی
• فروغی بسطامی
• سروش اصفهانی
• قا آنی
• یغمای جندقی

شعرای دوره مشروطه
• نسیم شمال
• ملک الشعرای بهار
• عارف قزوینی
• فرخی یزدی
• علی اکبر دهخدا
• میرزاده عشقی
• ابوالقاسم لاهوتی
• ایرج میرزا


شعرای معاصر
ملک الشعرای بهار
علی معلم
پروین اعتصامی
مظاهرمصفا
شهریار
مهدی حمیدی شیرازی
نصرالله مردانی
حسین منزوی
سهیل محمودی
حمیدسبزواری
حسن حسینی
مهرداد اوستا
سه شنبه 4/3/1389 - 12:26
شعر و قطعات ادبی
دل روشن من چو برگشت ازوی

سوی تخت شاه جهان کرد روی


که این نامه را دست پیش آورم

ز دفتر به گفتار خویش آورم


بپرسیدم از هر کسی بیشمار

بترسیدم از گردش روزگار


مگر خود درنگم نباشد بسی

بباید سپردن به دیگر کسی


و دیگر که گنجم وفادار نیست

همین رنج را کس خریدار نیست


برین گونه یک چند بگذاشتم

سخن را نهفته همی داشتم


سراسر زمانه پر از جنگ بود

به جویندگان بر جهان تنگ بود


ز نیکو سخن به چه اندر جهان

به نزد سخن سنج فرخ مهان


اگر نامدی این سخن از خدای

نبی کی بدی نزد ما رهنمای


به شهرم یکی مهربان دوست بود

تو گفتی که با من به یک پوست بود


مرا گفت خوب آمد این رای تو

به نیکی گراید همی پای تو


نبشته من این نامهٔ پهلوی

به پیش تو آرم مگر نغنوی


گشاده زبان و جوانیت هست

سخن گفتن پهلوانیت هست


شو این نامهٔ خسروان بازگوی

بدین جوی نزد مهان آبروی


چو آورد این نامه نزدیک من

برافروخت این جان تاریک من
سه شنبه 4/3/1389 - 12:25
شعر و قطعات ادبی
چو از دفتر این داستانها بسی

همی خواند خواننده بر هر کسی


جهان دل نهاده بدین داستان

همان بخردان نیز و هم راستان


جوانی بیامد گشاده زبان

سخن گفتن خوب و طبع روان


به شعر آرم این نامه را گفت من

ازو شادمان شد دل انجمن


جوانیش را خوی بد یار بود

ابا بد همیشه به پیکار بود


برو تاختن کرد ناگاه مرگ

نهادش به سر بر یکی تیره ترگ


بدان خوی بد جان شیرین بداد

نبد از جوانیش یک روز شاد


یکایک ازو بخت برگشته شد

به دست یکی بنده بر کشته شد


برفت او و این نامه ناگفته ماند

چنان بخت بیدار او خفته ماند


الهی عفو کن گناه ورا

بیفزای در حشر جاه ورا
سه شنبه 4/3/1389 - 12:25
ایرانگردی

 

زبان امروزی ساکنان قره داغ ( ارسباران ) تركی آذربایجانی می‌باشد که در نقاط مختلف آن با لهجه‌های گوناگون تلکم می‌شود. زبان نوشتار و رسمی آذربایجان در بیشتر دوره‌های تاریخی آن، زبان ترکی بوده‌است. اکثریت قریب به اتفاق نوشته‌ها و آثار مردم این منطقه نیز در دوره‌های مختلف به فارسی و ترکی بوده ‌است.زبان تركی دارای تاریخ بیش از هفت هزار ساله در جهان است كه دارای گویشهای مختلف آذربایجانی ، استانبولی ، تركمنی ، ازبكی ، یاقوتی ، چاووشی ، اویغوری ، چینی ، قرقیزی ، آلبانیائی ، بلغارستانی و ... هستند.

 آنها از شرق آسیا تا اروپا و حتی آمریكا گسترانیده شده اند و مجموعاً 360 میلیون نفر از جمعیت دنیا را تشكیل می دهند كه بعد از زبانهای چینی ، هندی ، انگلیسی و اسپانیائی و بالاتر از زبانهای عربی و فارسی بعنوان پنجمین جمعیت دنیا محسوب می شوند.

در جهان اسلام نیز زبان تركی با 300 میلیون نفر متكلم ، بیشترین تعداد را دارد و حتی بالاتر از زبان عربی قرار دارد. بعد از زبان تركی ، زبانهای عربی ، اردو و فارسی بیشترین تعداد مسلمانان را تشكیل می دهند.

در ایران نیز بیش از 20 میلیون نفر ترك زبان در آذربایجانغربی و شرقی ، اردبیل ، همدان ، زنجان ، قزوین ، تهران ، خراسان ، فارس و دیگر نقاط ایران بصورت پیوسته یا پراكنده زندگی می كنند.

از نظر زبانشناسان ، زبان تركی زبانیست شكرین ، بغایت زیبا و دلنشین و اصیل و قانونمند با ریشه ای هزاران ساله. تمام قواعد و گرامر این زبان هنری و شكری موزون و مبتنی بر ملودی است تا جائیكه بعضی زبانشناسان ، اختراع آنرا فوق بشری و اعجاز گونه و اعجاب انگیز خوانده اند.

زبانشناس نامی ، Man Muller ، انگشت به دهان از عظمت فوق بشری زبان تركی ، چنین سخن می راند: «زمانیكه ما زبان تركی را با دقت و موشكافانه می آموزیم با معجزه ای روبرو می شویم كه خرد انسانی در عرصه زبان آنرا آفریده است». Herman Vanbery از نظر زیبائی و كمال ، جایگاه آنرا بالاتر از زبان عربی می داند. «نیكیتا هایدن» زبانشناس نامی آلمانی و عضو مؤسسه اروپائی یوروتوم ، با شك و شبهه نسبت به خلق زبان تركی توسط فرمولهای پیچیده توسط اندیشمندان می گوید: «انسان در آنزمان قادر به خلق چنین زبانی نبوده ، یا موجودات فضائی این زبان را خلق كرده اند و یا خداوند به پیامبران خود ، این عالیترین كلام ارتباطی را هدیه كرده است».

در زبانشناسی تطبیقی ، فصل بسیار جذاب ، شیرین و علمی اتیمولوژی ، به ریشه شناسی كلمات بصورت علمی می پردازد. می توان بوسیله علم اتیمولوژی ، تأثیر زبانهای مختلف روی هم را دید. زبان غالب ، زبانی است كه توانمند بوده و زبان دیگر را تحت سیطره خود درآورده است ، طوریكه گاهی زبان مغلوب به گویشی از زبان غالب تعبیر می شود ، مانند زبان فارسی كه بنا به آخرین نتائج علمی و تحقیقاتی سازمان یونسكو بعنوان 33 مین گویش زبان عربی معرفی شد و بصورت زبانی مستقل پذیرفته نشد.

تأثیر زبانها روی هم گاهی برای دو زبان همسایه جغرافیائی اتفاق می افتد ، مانند زبان عربی و فارسی. گاهی برای دو زبان همسایه ادبی پیش می آید ، مانند زبان انگلیسی و فارسی كه هر دو از زبانهای هند و اروپائی اند. اما گاهی یك زبان با درنوردیدن قله های زمان و مكان ، همه را به تسخیر می كشد ، مانند زبانهای تركی و انگلیسی.

زبان تركی بعنوان كهنترین زبان دنیا با متكلمانی كه شرق و غرب عالم را تحت حاكمیت خود درآورده بودند ، جا پائی در تمام زبانهای دنیا دارد. شاید زبانی وجود نداشته باشد كه تحت تأثیر این زبان قرار نگرفته باشد. البته این تأثیر در كنار گستردگی جمعیتی و وسعتی حكومت تركان ، ناشی از توانمندی و زیبائی و قانونمندی زبان تركی نیز بوده است.

برای بررسی میزان تأثیرگذاری زبان تركی بر زبانهای صاحب نام جهان كافیست به گزارش سال 2002 مؤسسه A.M.T تحت مدیریت برجسته ترین زبانشناسان اروپا و آمریكا نظری داشته باشیم. طبق این گزارش:

20% واژگان انگلیسی

 40% واژگان ایتالیائی

 17% واژگان آلمانی

 10% از واژگان فرانسوی

 از زبان تركی گرفته شده اند. زبانی كه بتواند در آنسوی عالم چنین نفوذی در زبانهای غیر همنوع (تركی از زبانهای اورال ـ آلتای و زبانهای مذكور از زبانهای هند ـ اروپائی) داشته باشد ، بی تردید تأثیر عظیمی روی زبان همسایه خود ، پارسی ، خواهد داشت. دو قوم همسایه مانند ترك و فارس كه صدها سال باهم زندگی كرده و در كنار هم بوده اند و با هم وصلت نموده اند ، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی روی هم تأثیر نزدیك و متقابل داشته اند و این تأثیر متقابل فرهنگ ها اجتناب ناپذیر می باشد. از جمله این تأثیرات ، می توان به تأثیر فرهنگ ، آداب و رسوم ، اصطلاحات ، مثلها ، متلها ، داستانها ، لغات و حتی قیافه اشاره داشت كه اكثراً با ازدواجها وارد فرهنگ دیگر می شود. در حدود یك پنجم لغات زبان فارسی را نیز لغات تركی تشكیل می دهند.تأثیر زبان تركی بر فارسی در تاریخ اجتناب ناپذیر است بطوریكه John Perry ، مورخ نامی ، می نویسد: «همانگونه كه زبان عربی بعنوان زبان مبلغین اسلام تأثیر زیادی روی فارسی داشته است، پس تعجب آور نیست كه زبان تركی بعنوان زبان مبلغین شیعه ، تأثیر ژرفی در فارسی داشته باشد» زبان تركی اكنون در تمام جهان جای خود را پیدا كرده است و بعنوان كاملترین زبان در بسیاری از صنایع پیشرفته جا پا باز كرده است. مثلاً

 پیچیده ترین سیستم عامل كامپیوتری OS 2/8 و windows زبان تركی را بعنوان پایه فونتیكی قرار داده اند ، یا اینكه تمام اطلاعات ارسالی از رادارهای جهان به سه زبان انگلیسی ، فرانسوی و تركی علایم پخش می كند. كلیه سیستمهای اویونیكی و الكترونیكی هواپیماهای تجاری از سال 1996 به اینطرف به سه زبان انگلیسی ، فرانسوی ، تركی در كارخانه بوئینگ آمریكا مجهز می شوند. كلیه سیستمهای جنگنده قرن یعنی «جی.اس.اف» به دو زبان انگلیسی و تركی در 7000 فروند در حال ساخت است.زبان تركی و یا به بیان كلی ، زبانهای اورال ـ آلتای در تقسیم بندی زبانهای دنیا یكی از خانواده های گسترده و متنوع را در كنار خانواده زبانهای هند و اروپائی تشكیل می دهند. زبان تركی ـ صرفنظر از انواع گویشهای آن ـ جزو زبانهای كوتاه صائت التصاقی است. این زبان مانند زبانهای هند و اروپائی به قسمتهای جزئی تر تقسیم می شود. یكی از آنها زبان تركی با گویش آذربایجانی است.

سه شنبه 4/3/1389 - 12:25
شعر و قطعات ادبی
سخن هر چه گویم همه گفته‌اند

بر باغ دانش همه رفته‌اند


اگر بر درخت برومند جای

نیابم که از بر شدن نیست رای


کسی کو شود زیر نخل بلند

همان سایه زو بازدارد گزند


توانم مگر پایه‌ای ساختن

بر شاخ آن سرو سایه فکن


کزین نامور نامهٔ شهریار

به گیتی بمانم یکی یادگار


تو این را دروغ و فسانه مدان

به رنگ فسون و بهانه مدان


ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگر بر ره رمز و معنی برد


یکی نامه بود از گه باستان

فراوان بدو اندرون داستان


پراگنده در دست هر موبدی

ازو بهره‌ای نزد هر بخردی


یکی پهلوان بود دهقان نژاد

دلیر و بزرگ و خردمند و راد


پژوهندهٔ روزگار نخست

گذشته سخنها همه باز جست


ز هر کشوری موبدی سالخورد

بیاورد کاین نامه را یاد کرد


بپرسیدشان از کیان جهان

وزان نامداران فرخ مهان


که گیتی به آغاز چون داشتند

که ایدون به ما خوار بگذاشتند


چه گونه سرآمد به نیک اختری

برایشان همه روز کند آوری


بگفتند پیشش یکایک مهان

سخنهای شاهان و گشت جهان


چو بشنید ازیشان سپهبد سخن

یکی نامور نافه افکند بن


چنین یادگاری شد اندر جهان

برو آفرین از کهان و مهان
سه شنبه 4/3/1389 - 12:25
شعر و قطعات ادبی
ترا دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست


وگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دایم بوی مستمند


به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگیها بدین آب شوی


چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی


که خورشید بعد از رسولان مه

نتابید بر کس ز بوبکر به


عمر کرد اسلام را آشکار

بیاراست گیتی چو باغ بهار


پس از هر دوان بود عثمان گزین

خداوند شرم و خداوند دین


چهارم علی بود جفت بتول

که او را به خوبی ستاید رسول


که من شهر علمم علیم در ست

درست این سخن قول پیغمبرست


گواهی دهم کاین سخنها ز اوست

تو گویی دو گوشم پرآواز اوست


علی را چنین گفت و دیگر همین

کزیشان قوی شد به هر گونه دین


نبی آفتاب و صحابان چو ماه

به هم بستهٔ یکدگر راست راه


منم بندهٔ اهل بیت نبی

ستایندهٔ خاک و پای وصی


حکیم این جهان را چو دریا نهاد

برانگیخته موج ازو تندباد


چو هفتاد کشتی برو ساخته

همه بادبانها برافراخته


یکی پهن کشتی بسان عروس

بیاراسته همچو چشم خروس


محمد بدو اندرون با علی

همان اهل بیت نبی و ولی


خردمند کز دور دریا بدید

کرانه نه پیدا و بن ناپدید


بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق بیرون نخواهد شدن


به دل گفت اگر با نبی و وصی

شوم غرقه دارم دو یار وفی


همانا که باشد مرا دستگیر

خداوند تاج و لوا و سریر


خداوند جوی می و انگبین

همان چشمهٔ شیر و ماء معین


اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و علی گیر جای


گرت زین بد آید گناه منست

چنین است و این دین و راه منست


برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم


دلت گر به راه خطا مایلست

ترا دشمن اندر جهان خود دلست


نباشد جز از بی‌پدر دشمنش

که یزدان به آتش بسوزد تنش


هر آنکس که در جانش بغض علیست

ازو زارتر در جهان زار کیست


نگر تا نداری به بازی جهان

نه برگردی از نیک پی همرهان


همه نیکی ات باید آغاز کرد

چو با نیکنامان بوی همنورد


از این در سخن چند رانم همی

همانا کرانش ندانم همی
سه شنبه 4/3/1389 - 12:24
شعر و قطعات ادبی
چراغست مر تیره شب را بسیچ

به بد تا توانی تو هرگز مپیچ


چو سی روز گردش بپیمایدا

شود تیره گیتی بدو روشنا


پدید آید آنگاه باریک و زرد

چو پشت کسی کو غم عشق خورد


چو بیننده دیدارش از دور دید

هم اندر زمان او شود ناپدید


دگر شب نمایش کند بیشتر

ترا روشنایی دهد بیشتر


به دو هفته گردد تمام و درست

بدان باز گردد که بود از نخست


بود هر شبانگاه باریکتر

به خورشید تابنده نزدیکتر


بدینسان نهادش خداوند داد

بود تا بود هم بدین یک نهاد
سه شنبه 4/3/1389 - 12:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته