بازگشت مینا لاکانی بهترین بازیگر زن ایران در سال 1373
مینا لاكانی با اولین نشانههای تغییرات در سینمای پس از انقلاب، به عالم بازیگری آمد.
سینمای ایران در ابتدای دهه هفتاد تغییر و تحولاتی را تجربه كرد كه یكی از آنها ورود نسل تازهای از بازیگران جوان بود.
مطلع این اتفاق، «عروس» ساخته بهروز افخمی بود كه با آن نیكی كریمی و ابوالفضل پورعرب به عنوان بازیگرانی تازه نفس و خوشقریحه به میدان آمدند.
در سالهای بعد، مسیر قدری هموارتر شد و بازیگران دیگری هم به عرصه آمدند.
در میان این بازیگران، مینا لاكانی به مثابه یك پدیده مطرح شد. او بازیگری در سینما را با ایفای نقشی كوتاه در «پرواز را به خاطر بسپار» (حمید رخشانی)، آغاز كرد و یك سال بعد در كمدی «روز فرشته» ساخته افخمی نقش فرشته را ایفا كرد.
نقشی كه گرچه خیلی جای كار نداشت و فاقد بعد و فراز و نشیب بود، ولی تاحدی امكان دیدهشدن قابلیتهای لاكانی را فراهم كرد. او در این فیلم در كنار چهرههایی چون عزتالله انتظامی و اكبر عبدی قرار گرفت.
هر چند «روز فرشته» مثل فیلم قبلی افخمی اثر قابل قبولی نشد، ولی لاكانی را به عنوان بازیگری مستعد و توانا معرفی كرد.
محمدرضا هنرمند كه در «روز فرشته» با لاكانی همبازی بود، وقتی تصمیم به ساخت «دیدار» را گرفت، از همان ابتدا این بازیگر را برای نقش اصلی زن فیلم در نظر گرفت.
«دیدار» ملودرامی اجتماعی بود با محوریت به تصویركشیدن درد و رنجهای یك زن ارمنی كه با صبوری و پشتكار بر مشكلات غلبه میكند.
لاكانی دورههای مختلف كاراكتر ژانت را به بهترین شكل به تصویر كشید. «دیدار» در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و لاكانی موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن شد.
در زمان جشنواره، منتقدان به ستایش از بازی متفاوت لاكانی پرداختند و حتی عدهای او را سوسنتسلیمی تازه سینمای ایران نامیدند.
چیزی كه مسلم به نظر میرسید ظهور بازیگری خوشقریحه و مستعد بود. استعدادی كه همه برایش آتیهای درخشان را پیشبینی میكردند.
لاكانی پس از «دیدار» پیشنهادهای زیادی را برای حضور در سینما داشت كه به خاطر وسواس فراوان آنها را رد كرد. چنانكه بین «دیدار» و فیلم بعدی لاكانی نزدیك به چهار سال فاصله افتاد.
از بخت بد او، «دیدار» هم پنج سال در محاق ماند. لاكانی پس از «دیدار» در فیلمهای «جان سخت» و «زن شرقی» ایفای نقش كرد كه هیچ كدام آثار قابل قبولی نبودند و حضور او هم در این فیلمها جالب توجه نبود.
به این ترتیب بازیگر خوب فیلم «دیدار» به حاشیه و انزوا رفت. در سالهای اخیر لاكانی با حضور در تلویزیون بار دیگر به عرصه بازیگری بازگشته است.
او در سریال «آخرین گناه» برای اولین بار بازی در نقش منفی را نیز تجربه كرده است؛ نقشی كه نشان از تواناییهای بازیگری لاكانی دارد. بازیگری كه همچنان میتواند جایگاهی قابل توجه در سینما و تلویزیون داشته باشد. باید منتظر بازگشت او ماند.
سعید مروتی
ساعت یك بعد از ظهر به رویا رسیدم
خیلی وقت بود كه خبری از مینا لاكانی در عرصه بازیگری نبود.كجا بودید و چه میكردید؟
من سه- چهار سالی نبودم، كم و بیش پیشنهاد داشتم، ولی به نظرم سناریوهای ضعیفی میآمدند و قبول نمیكردم.
اما در چند كاری هم كه حضور یافتید كارهای نسبتاً ضعیفی بودند ،مثل همسفران و روزهای اعتراض؟
بله، كار ضعیف هم كردم، به این دلیل كه وقتی بازیگری مجبور میشود دست به انتخابهای غلط بزند، نتیجه چیزی جز این كه میبینید، نمیشود.
فكر میكنید دلیلش چیست كه بازیگری با یك شروع خوب مدتی فراموش میشود و بعد دوباره به میدان میآید؟
من ماندن خودم را مدیون «روز فرشته» و «دیدار» هستم. شروع خوبی كه نوید آینده خوبی را به من میداد، اما از سال 76 كه زن شرقی را كار كردم و اتفاق دیدار در آن نیفتاد دفتر این ماجرا را بستم و فقط به خاطر علاقه ویژهای كه به تئاتر داشتم، تلهتئاتر كسب و كار آقای فابریزی را كار كردم و بعد، از آن فضا كنار كشیدم.
در طول این مدت دوری، چه میكردید، اصلاً به بازیگری فكر هم میكردید؟
در این مدت به تنها چیزی كه فكر میكردم بازیگری بود و به خاطر این كه به نوعی از خودم انتقام بگیرم به ورزش روی آوردم و چیزی حدود 12 ساعت در روز را ورزش میكردم، از 8 صبح تا هشت شب، تا این كه سال 80، شهره لرستانی به من زنگ زد و پیشنهاد یك كار تئاتر را داد.
آخرین گناه چه فاكتورهایی راداشت كه حاضر به بازی در آن شدید؟
وقتی روزهای اعتراض را بازی كردم، بیتعارف میگویم كه از كار با حسین سهیلیزاده و گروه او راضی بودم. تجربه خوبی بود،اما ابتدا یك چیز راجع به همسفران بگویم، به نظرم فیلمنامه خوبی داشت، ولی به دلیل مشكلات زیاد آن طوری كه شروع شد و همه توقع داشتند، درنیامد.
در هر حال من دو كار قبلی آقای سهیلیزاده ( پیلههای پرواز و عشق گمشده) را دیده بودم و خیلی خوشم آمده بود، اما آنچه باعث شد در روزهای اعتراض نقش لیلا را بپذیرم ویژگی این نقش و سكوتی بود كه این دختر چادری مظلوم همه جا با خود به همراه داشت.
چه چیز نقش رویا در آخرین گناه برای شما جذاب یا عجیب و غریب بود و كارگردان چه توضیحی درباره نقش به شما داد؟
كارگردان گفت باید نقش منفی بازی كنی و من استقبال كردم و گفتم اتفاقاً استقبال میكنم، چون از یكنواختی نقشها خسته شدهام.
چگونه به رویا رسیدید و حسین سهیلیزاده برای درآمدن آن نقش منفی چقدر شما را هدایت كرد؟
من مثل هر كاری كه در اولین روزهایش استرس دارم، در این كار هم داشتم، ولی خوشبختانه فردای روز اول كه جلو دوربین رفتم ساعت 1 ظهر رویا را پیدا كردم و اصلاً آن را دیدم و تصور كردم.
این را هم بگویم كه من اصلاً فرصت زیادی برای رسیدن به رویا نداشتم، چون از لحظهای كه سناریو را خواندم تا زمانی كه جلو دوربین رفتم یك هفته فرصت داشتم، به همین خاطر حس میكردم دیالوگهایی كه به زبان میآید از باور و اعتقادات رویا نیست.
به نظر میآید بازیگرانی كه در یك فضای غیرواقعی حاضر میشوند، بازیها و جنس آنها رنگ میبازد و دیگر آن واقعنمایی یا واقعگرایی را ندارند، شما این را قبول دارید؟
به نظر من همه شخصیتها و كاراكترهای آخرین گناه وجود دارند و ما میتوانیم به راحتی آنها را آنالیز كنیم. به نظر شما ما ندا نداریم،رویا نداریم، آقای فخار نداریم كه با ظاهری آراسته، كارهای دیگری هم انجام میدهد. بهروز نداریم كه دو دوزه باز باشد، به نظر من چون ما شهامت روبهرو شدن با آنها را نداریم، نمیبینیمشان و در نتیجه آنها را تكذیب میكنیم، اما من به همین خاطر مجذوب این كار شدم.
به كدام خاطر؟
كه این قصه داشت راجع به آدمهایی صحبت میكرد كه هیچ ربطی به هم نداشتند، ولی شرایط آدمها را طوری كنار هم میگذارد كه هر كس كار خودش را میكند و ساز خودش را میزند، مثل زندگی الان ما، به نظر من در آخرین گناه این اتفاق افتاده پس آدمها فراواقعی نیستند.
اما ابتدای سؤالم توضیح دادم كه شاید فضایی به این شكل مثل این قضیه كه یك نفر چشم خود را وصیت كند تا به دیگری بدهد و یا از آن قرنیه چشم بتوان به عنوان چشم سوم درون آدمها را دید، كمی غیرواقعی است. میدانید آن آدم باید صاحب كرامات زیادی باشد تا بتواند به عنوان یك چشم سوم عمل كند، اما مسلماً اگر چنین آدمی هم امروزه باشد، هیچكس آن را قبول نخواهد كرد.
من هم موافقم كه ما چنین آدمهایی داریم، اما اگر آنها را نمیبینیم و یا باورشان نداریم، نمیتوانیم آنها را رد كنیم. من به همه چیز به شكل نسبی نگاه میكنم و به نظر من هیچ چیز مطلق نیست. واقعاً هستند كسانی كه از لحاظ درونی آنقدر رشد كردند كه میتوان به آنها تكیه كرد.
من خودم استادی داشتم كه در مقعطی از زندگی خیلی به من كمك كرد، به نظر من هستند كسانی كه نیروهایی دارند كه خیلی چیزها را متوجه میشوند كه ما متوجه نمیشویم و یا همین حس ششم كه برای بعضیها به شدت و زیاد از حد فعالیت دارد.
البته این قضیه برای آخرین گناه نكته قوت است كه در طول سریال توانسته مثل سریال او یك فرشته بود كه اتفاقاً آن هم برای شبكه2 بود به فضاهای ماورایی و تروكاژهای خاص دست پیدا كند و از جلوههای ویژه استفاده كند.
به نظر من این كه میگویند این كار خواسته به آن شكل شباهتهایی را با او یك فرشته بود داشته باشد اصلاً درست نیست. به نظر من او یك فرشته بود صددرصد یك كار تمثیلی بود كه به شدت از عالم واقع دور بود. هر چند كه خیلیها معقتدند شیطان میتواند جسمیت داشته باشد.
خوب شاید دقیقاً همین ماجراست، چون شیطان شاید در تكتك وجود ما باشد، گاهی كه كار خطا میكنیم دیگر انسان نیستیم و شیطانیم و گاهی كه كار خوب میكنیم، انسان هستیم، اما در آخرین گناه پیوند قرنیه چشم یعنی چیزی از بیرون به درون یك آدم متصل شود و آن را مصنوعی جلوه میدهد؟
ببینید من قبول ندارم مثلاً در همه جای دنیا هم وقتی قرار است یك كار ماورایی ساخته شود ممكن است تمها یكی باشد. مثلاً تروكاژ در كار اسپیلبرگ با كار جیمز كامرون ممكن است یكی باشد. استفاده از یك تروكاژ یك شكل، اشكال كار نیست، در واقع اینها تنها ابزار كار ما هستند.
ما كه نمیتوانیم از كره مریخ ابزار بیاوریم، مثلاً آتش، همان آتش است، از دیوار رد شدن همان است، بنابراین فضاهای آخرین گناه هیچ ربطی به او یك فرشته بود، ندارد. فضاسازی آخرین گناه شبیه فضاسازی زندگی روزمرگی و عادی ماست.
به خاطر این كه نقش باورپذیرتر باشد لنز گذاشتید؟ جالب این كه امسال در شبكه اول هم دو نقش اصلی باران كوثری و حسین محجوب هم لنز گذاشتهاند، اما درست به دلیلی بر عكس دلیل شما؟
هیچ ربطی به هم ندارد، من برای رویا چندین بار تست دادم، آقای موقی (طراح گریم)، ترجیح دادند رنگ چشمم عوض شود تا نقش كمی به سمت بدجنس بودن پیش برود، اما در هر كاری و بر روی هر چهرهای هم ممكن است رنگ لنز، تغییر متفاوتی بگذارد، برای من هم سختتر بود، چون تلاش كردم بدون لنز كار كنم، اما لنز باعث شد از مینا لاكانی بیشتر فاصله بگیرم و آن مهربانی و نرمی را از نگاه من گرفت.
ضمن این كه فكر میكنم رویا منفی نیست، كاراكتری است كه اصلاً هم بد نیست، اما شرایط او را خراب میكند و به سمتی میكشاند كه از دید خیلیها شاید هم جذاب نباشد.
پس حتماً در پایان مشخص میشود كه زیاد هم رویا به نفع فرهاد مودت كار نمیكند؟
رویا عاشق است و در عاشق بودن آن شكی نیست. كاش این مصاحبه را در پایان كار انجام میدادید تا من راحتتر میتوانستم راجع به رویا حرف بزنم.
اشكالی ندارد، شما همین الان پایان را برای ما بگویید؟!
اصلاً از پایان خبر ندارم. من فقط راجع به كاراكتر خودم میدانم.
مصاحبه : مریم دوستانی
منبع : همشهری جوان