تبیان، دستیار زندگی
رنه ماگریت (René Magritte)، نقاش بلژیکی، یکی از برجسته‌ترین نمایندگان سوررئالیسم در نقاشی، و ابداع کنندهٔ جناس تصویری است.در آثار ماگریت واقعیت و توهم در هم تنیده اند و انسان موجودی است معلق در فضایی گنگ .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رنه ماگریت و تصویرهای عکس مانند


رنه ماگریت (René Magritte)، نقاش بلژیکی، یکی از برجسته‌ترین نمایندگان سوررئالیسم در نقاشی و ابداع کننده جناس تصویری است. در آثار ماگریت واقعیت و توهم در هم تنیده اند و انسان موجودی است معلق در فضایی گنگ .

رنه ماگریت و تصویرهای عکس مانند

رنه ماگریت، نقاش فرا واقعگرای بلژیکی، هنرمند راوی رازهایی چند مجهولی و نویدبخش زبان بصری جدید در قرن بیستم  است.

او در میان هنرمندان فرا واقعگرا به «انسان نامرئی» شهرت داشت. در 21 نوامبر 1898 در لسینز بلژیک به دنیا آمد. ماگریت کوچکترین پسر لئوپولد ماگریت خیاط بود. درباره دوران اولیه زندگی ماگریت اطلاعات کمی وجود دارد. او طراحی را از سال 191ظ  شروع کرد.مادر او در 12 مارچ 1912 با غرق کردن خود در رودخانه خودکشی کرد. این حادثه سبب شد که ماگریت به شارله روا برود و برای مطالعه متون کهن در آتنه نام نویسی کند. نقاشی های اولیه ماگریت از حدود سال 1915 آغاز شد. ماگریت در سال 1922 با جرجت برگر کسی که برای اولین بار او را در سال 1913 در بچگی دیده بود ازدواج کرد.

در سال 1916 ماگریت به بروکسل سفر کرد تا به فرهنگستان هنرهای زیبا وارد شود. او نقاشی را از دوازده سالگی آغاز کرده بود. بسیاری از ساز و برگ های جهان کودکی به شکل انتزاعی و آشنایی زدوده، به مصالح اصلی هنر نقاشی بزرگ سال تبدیل شدند؛ شکل های عجیب بادکنک وار، جاچتری ها و ستون های سنگی شکسته، یادگار قبرستان مخروبه ای که ماگریت با بچه های دیگر در آن بازی می کرد.

ماگریت در مقام یک آماتور، با کوبیسم، فوتوریسم و شیوه های دیگر به تجربه پرداخت. اما وقتی در سال 1922 ناگهان عکس یکی از تابلوهای جورج دکوریکو به نام آواز عشق را که در سال 1914 ساخته شده بود دید، حیرت زده شد و در سال 1926 به عنوان هنرمندی منفرد با سبکی متاثر از سبک کریکو وارد عالم هنرمندان شد.

در 1925 (میلادی) با انتشار دو مجله به نام های ازفاژ و ماری در زمینه معرفی هنر سوررئالیسم، آغازگر جنبش سوررئالیسم در بلژیک شد. از آن پس، با اثر پذیری از طرز نگرش کی ریکو که برتری شعر بر نقاشی را به او نشان دادشیوه شخصی خود را پدید آورد. در سال‌های 1927 (میلادی) تا 1930 (میلادی) که در پاریس بود به جمع سوررئالیست‌ها پیوست. پس از آن به بروکسل برگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند. نقاشی های ماگریت پس از گذشت چند دهه توانست توجه عموم را جلب کند. با نمایش آثارش در نیویورک (1965)، لندن و پاریس، جایگاه شایسته خود را در تاریخ هنر سده بیستم بدست آورد. سبک ویژه او به پوستر سازی، هنر تبلیغات و طراحی گرافیک بسیار اثر گذاشت.

وی به مطالعه متون فلسفی علاقه مند بود و همواره از نویسندگان محبوبش، هگل، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و میشل فوکو یاد می کرد.

در سال 1916 ماگریت به بروکسل سفر کرد تا به فرهنگستان هنرهای زیبا وارد شود. او نقاشی را از دوازده سالگی آغاز کرده بود. بسیاری از ساز و برگ های جهان کودکی به شکل انتزاعی و آشنایی زدوده، به مصالح اصلی هنر نقاشی بزرگ سال تبدیل شدند؛ شکل های عجیب بادکنک وار، جاچتری ها و ستون های سنگی شکسته، یادگار قبرستان مخروبه ای که ماگریت با بچه های دیگر در آن بازی می کرد.

ماگریت در میانه سال های 1960 «واژه ها و چیزها»ی فوکو را خواند. این کتاب توجه این نقاش را به خود جلب کرده بود؛ به طوری که نمایشگاهی از آثارش را با عنوان «واژه ها و چیزها» در شهر نیویورک برگزار کرد. جایگاه پیکره و جایگاه متن در آثار ماگریت همواره از نوعی فقدان مناسبت میان تصویر اشیاء و عنوان تابلو برخوردار است.

ماگریت انگارهای شاعرانه اش را در قالب تصویر هایی عکس مانند عرضه می داشت. ولی اسلوب واقع نمایی را به قصد بازنمایی جنبه قابل رویت چیزها بکار نمی گرفت، بلکه بدین وسیله بر حضور یا عمل رمزآمیز و ناشناخته آنها تاکید می کرد.از همین رو، در شیوه سوررئالیست او را نام رئالیسم جادویی نهادند. در پرده هایی چون آدمکش مورد تهدید (1926)، تمامی مشخصات نقاشی های بعدی ماگریت را میتوان بازشناخت: گزارشگری بغرنج، القای چیزهای غیر عادی به مدد چیزهای معمول، تحریف مقیاس ها، کیفیت شهوانی، شگفت آفرینی، رازگونگی و بیگانگی.اگرچه او به مضمون های مختلف می پرداخت، شیوه اش راتغییر نداد. از همین شیوه در نقاشی دیواری نیز استفاده کرد.

پل نوژه یکی از بهترین نقادان ماگریت در رابطه با آثار وی می نویسد: نقاش ها نقاش هستند یعنی برخورد آنها با اشیا به این اندیشه محدود می شود که چه طور از آن اشیا به نحو احسن برای نقاشی شان بهره برداری کنند. به گمان آنها، کار ایشان به این ضربه قلم، این صحنه، این درخت،یا این رنگ خلاصه می شود و همین است که آنها را ناچار می سازد اندیشه شان را به ظواهر محدود کنند و هر گونه واقعیت ژرفی را انکار نمایند.

رنه ماگریت و تصویرهای عکس مانند

ولی ماگریت بلافاصله جواب می دهد که «این یک پیپ نیست» و بدین گونه انسان به ناچار با تخیل به نحوی کاملاً متفاوت مواجه می شود. رنه ماگریت معتقد بود که نقاش باید به جز نقاشی، به چیز دیگری نیز بپردازد و آن چیزی که ماگریت به تاثیر از دکریکو به کار گرفت «برتری شعر از نقاشی» بود. در واقع ماگریت از نقاشی در مقام هدف غایی، به خودی خود گریزان بود و ترجیح می داد اندیشه گری قلمداد شود که از راه رنگ، رابطه برقرار می کند. هنر نقاشی به اعتقاد ماگریت «این امکان را به ما می دهد که فکری را که قابلیت آشکار شدن دارد تشریح کنیم.»

وی در جایی می گوید: «اندیشه تنها از چیزهای مرئی ترکیب شده است و نقاشی می تواند آن را مرئی نشان بدهد.»

و من طوری فکر می کنم که هیچ کس پیش از من آن طور فکر نکرده است. جهان تصویری ماگریت، جهان سکوت، جهان رمز و راز، جهان عناصر تهدیدآمیز در قلب تصویر و جهان آدم هایی است که پشت به ما دارند، سر ندارند و یا صورت شان را پوشانده اند، آدم هایی تنها با کلاه هایی سیاه، با توهم یک رویا، با اشیاء ساکن و غول پیکر که در دل این جهان عجیب و مرموز با پدیده ای گنگ و نامعلوم روبه روهستند: توهم یک واقعیت.

ماگریت به طرزی عینی و بدون احساساتی گری نقاشی می کند و یک شیء را طوری به کار نمی گیرد که از آن تابلویی به وجود آورد، بلکه آن را به جهانی وارد می کند که در آن اشیاء برای خود چشم دارند. ماگریت دقیقا می دانست که اشیاء عادی را کجا از بعد طبیعی شان خارج کند و طول و عرض و عمق آنها را از ابعاد معمولی خود به نوعی شگفتی غیرطبیعی تبدیل نماید.

در واقع قرار دادن اشیاء در جاهای غیر عادی، آفریدن اشیاء تازه، تغییر شکل اشیاء آشنا، عوض کردن ماده اشیاء، به کار بردن کلمه و تصویر با هم ... از ترکیباتی است که ماگریت همواره ازآنها سود می جسته است. در آثار ماگریت واقعیت و توهم در هم تنیده اند و انسان موجودی است معلق در فضایی گنگ و ابهام انگیز و آدم ها همواره در جستجوی هویت و اشیاء در جستجوی جوهره پنهان خویش در جهان معماگونه خود منجمد گشته اند.

در تابلوی «جنگ بزرگ» که در سال 1964 کشیده شده است ماگریت مردی با کلاه سیاه لبه دار، کت مشکی و کراوات قرمز را به تصویر کشیده است که سیبی سبز رنگ چهره اش را پنهان کرده و مانع شناسایی هویت وی شده است. انسان نامرئی و پنهانی که در میان میلیون ها انسان دیگر زندگی می کند، نفس می کشد، و می میرد.

رنه ماگریت معتقد بود که نقاش باید به جز نقاشی، به چیز دیگری نیز بپردازد و آن چیزی که ماگریت به تاثیر از دکریکو به کار گرفت «برتری شعر از نقاشی» بود. در واقع ماگریت از نقاشی در مقام هدف غایی، به خودی خود گریزان بود و ترجیح می داد اندیشه گری قلمداد شود که از راه رنگ، رابطه برقرار می کند.

در این جا باز همان جمله میشل فوکو طنین می اندازد که «کار بازرسی اوراق شناسایی را به پلیس ها و بوروکرات ها واگذار کنید و بگذارید از هویتم بگریزم، گشایشی به من نشان دهید برای رهایشی از استبداد چهره ام.» باید گفت بیشتر آثار ماگریت گریزی به سمت رهایی از هویت، رهایی از خود و پناه بردن به ساختارهای نامرئی و جهانی سراسر پنهان و واژگونه است.

هنرمندان معاصر تاثیر زیادی از آثار ماگریت گرفته اند که برخی از آنها عبارتند از: جان بالدساری، اندی وارهال، جاسپر جانز، مارتین کیپنبرگر. استفاده از شکل های گرافیکی ساده و تصاویر روزمره توسط ماگریت با کارهای پاپ آرتیست ها مقایسه شده است.تاثیر ماگریت در توسعه پاپ آرت به وضوح قابل تشخیص است اگرچه خود او این ارتباط را تکذیب می کرده .

فراوری: سمیه رمضان ماهی

بخش هنری تبیان


منبع :سایت فیروز

دانشنامه آزاد ویکی پدیا