• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 27021
تعداد نظرات : 2747
زمان آخرین مطلب : 3219روز قبل
ایرانگردی
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛شهر قزوین كه حدود یك قرن در دوره صفویان پایتخت كشورمان بوده از شهرهای تاریخی با بافت سنتی، مذهبی و صنعتی و دارای جاذبه‌های گردشگری بسیار زیاد و متنوع است. قدمت برخی از اماكن به چند قرن هم می‌رسد. اما امروز و در این سفر شما را با یكی از شاهكارهای معماری در دوره صفویه آشنا می‌كنیم. این میراث گرانبها عمارت كلاه فرنگی یادگار باقیمانده از دوره صفویه است كه در وسط شهر قزوین همچون نگینی بر انگشتری تاریخ این شهر می‌درخشد.

عمارت كلاه فرنگی از معدود بناهای باقیمانده به صورت باغ از دوران صفویه در قزوین است. این عمارت بعدها در دوره قاجاریه در زمانی كه سعدالسطنه حاكم قزوین بوده بازسازی می‌شود و از آن به بعد به كاخ چهل ستون معروف شده است. این كاخ بسیار زیباست و درست در مركز شهر قزوین،در میدان آزادی(سبزه‌میدان) این شهر واقع شده است.

میدان آزادی یا همان سبزه‌میدان برعكس میدانهای دیگر كه گرد هستند به شكل مستطیل و در فضایی بسیار بزرگ با گلكاری و آب‌نما و حوضچه‌های زیبا و با صندلی‌هایی كه جهت استراحت در آن تعبیه شده دقیقاً روبروی كاخ قرار دارد، انگار در گذشته‌های دور جزو محوطه كاخ بوده است. قرابت این میدان و كاخ طوری است كه بین باغ كاخ و سبزه‌میدان فقط یك خیابان یكطرفه رد شده است.

                                            

به علت فضای سبز و گلكاری این میدان در قدیم عكاسانی در این مكان بودند كه از مراجعان عكس یادگاری می‌گرفتند. اكثر افرادی كه از این میدان عبور كرده‌اند حتماً‌ در آلبوم خود یك عكس یادگاری از این فضای زیبا دارند. در حال حاضر هم نرده‌های اطراف میدان را برداشته‌اند و تندیس عكاس‌باشی را در وسط آن نصب نموده‌اند كه جلوه خاصی به میدان داده است. این میدان اكثر اوقات روز،‌ خصوصاً‌ در هنگام عصر پاتوق مردم و بیشتر بازنشستگان است. و اما فضای باغ گلكاری شده در اطراف عمارت كلاه فرنگی نیز جلوه خاصی به آن داده و چشم‌های گردشگران را به خود خیره می​کند. این محوطه در سالهای قبل در زمانهای خاصی جهت بازدید عموم باز می‌شد و پذیرای بازدید كنندگان بود. بیشتر نمایشگاههای مناسبتی مثل نمایشگاه هفته دفاع مقدس در این محوطه برگزار می‌شد.

اما در حال حاضر جهت بازدید گردشگران در آن همیشه باز است و محوطه اطراف باغ هم جهت استراحت افراد مراجعه‌كننده اختصاص یافته است.بنا به گفته‌ها و نوشته‌های گذشتگان، عمارت كلاه فرنگی زمانی كه شاه‌طهماسب صفوی بر مسند شاهی در ایران نشسته بود ساخته شده است. در سال 951 هجری قمری شاه طهماسب به علت ترس از حمله دولت عثمانی به تبریز كه در آن زمان پایتخت ایران بود و در نزدیكی مرز حكوت عثمانی قرار داشت،‌ تصمیم گرفت پایتخت را از تبریز به شهر قزوین كه دارای قدمت تاریخی بود و تمام راههای مواصلاتی كشور به سمت غرب از آن می‌گذشت منتقل كند. با این كار هم پایتخت را از دسترس دشمن دور می‌كرد و هم موجب می‌شد بازار صادرات و واردات ایران به علت واقع شدن پایتخت در مسیر عبور كاروانها رونق بگیرد.

 این امر باعث شد كه شاه صفوی زمینهای موسوم به زنگی‌آباد كه متعلق به شخصی به نام میرزا شرف جهان از معتمدین و بزرگان قزوین بود را خریداری و دستور ساخت مجموعه كاخهای شاهی را صادر نماید. برای ساخت كاخ، شاه صفوی كاركشته‌ترین معمارهای كشور را فراخواند و گفت باغی به شكل مربع درست كنند و در وسط آن عمارت كاخ را كه از مجموعه تالارها،‌ ایوان‌ها و حوضچه‌ها درست شده بود بسازند. امروزه از این كاخ فقط در عالی قاپو در خیابان سپه و عمارت كلاه فرنگی كه زمانی ساختمان فرمانداری بود باقی مانده‌ است. عمارت كلاه فرنگی كه در زمان شاه طهماسب در شمال كاخهای شاهی قرار داشت محل پذیرایی مهمانهای خارجی بود.این عمارت ساختمانی است در دو طبقه و به شكل هشت‌ضلعی با ستونهای آجری و با طاقهایی به شكل نیم‌دایره در طبقه پایین‌ ساخته شده است.

                                             

دیوارهای این طبقه مزین به نقاشی‌ها، نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نگارگری‌های بسیار زیبایی است كه به نگارگری مكتب قزوین كه شهرت جهانی دارد مربوط می‌شود. در روزگار قدیم خاتم‌كاریها و طلاكاری‌های در و دیوار بسیار زیبا بوده ولی به مرور زمان این تزئینات زیبایی اولیه خود را از دست داده است.

عمارت كلاه فرنگی از بس زیباست كه با گفتن نمی‌شود وصفش کرد،‌ حتماً‌ باید رفت و از نزدیك آن همه شكوه و عظمت معماری سنتی را دید. در طبقه دوم، دور تا دور آن را ایوانی با ستونهای چوبی بوسیله پنجره‌ها یا همان ارسی‌هایی با شیشه‌های رنگارنگ مزین شده است.
دوشنبه 8/7/1392 - 15:5
سخنان ماندگار

در محضر بزرگان فرصتی است برای آموختن نکاتی که در هیچ کتابی یافت نمی‌شود و در حقیقت راه میان‌بری است به سوی خوبی‌ها و درستی‌ها که تقدیم به همه کاربران عزیز می‌گردد.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
حجت الاسلام قرائتی از سفرهای درسی خود این خاطره  را نقل می کند: «به یکی از مساجد شهرستان بابل رفتیم تا نماز بخوانیم. برخی گفتند: هرچه در مورد امر به معروف و نهی از منکر می گوییم، تاثیری ندارد. به آن ها گفتم: کد دارد و باید از راهش وارد شد. دوده و گچ هر دو منکرند. اگر در یک دست، دوده و در دست دیگر گچ بنشیند، برخورد صحیح با آن به این شکل است که با گرده گچ باید به طور انقلابی برخورد کرد، ولی دوده را باید با باد ملایم دور ساخت، اما اگر کسی بخواهد با دوده برخورد انقلابی کند، هم دستش سیاه می شود و هم دوده به لباس یا پوست بدنش می چسبد و سیاه می شود یعنی باید با برخی خشن برخورد کرد و با عده ای دیگر باید ظریف بود. همه جا نمی توان صحبت از امر به معروف و نهی از منکر کرد؛ در هر جا باید به تناسب شرایط آن سخن گفت».
دوشنبه 8/7/1392 - 15:4
عقاید و احکام
کلیدهای زندگی؛

در پی استقبال بی‌نظیر از کتاب مستطاب «مفاتیح الحیات» نوشتۀ عالم بزرگوار آیت الله جوادی آملی برآن شدیم تا هرشب بخشی از مطالب آن را پیشکش کاربران عزیز باشگاه شبانه کنیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
رسول خدا فرمود: هرکس فرزندش را ببوسد خدا برایش نیکی می نویسد؛ همچنین فرمود: فرزندانتان را زیاد ببوسید، به راستی که برای شما در برابر هربوسه درجه ای در بهشت است که مسافتش پانصد سال است.
عبدالله بن مسعود می گوید: نزد پیامبربودم. وقتی حسین بن علی وارد شد پیامبر وی را گرفت و او را بوسید... و دهانش را بر دهان وی نهاد و فرمود: خدایا! من او را دوست می دارم، پس تو نیز دوست بدار او را و هرکه وی را دوست می دارد.

نکته: از این حدیث شریف و دعای حضرت رسول درآن، برمی آید که توصیه آن گرامی این است که فرزندان را دوستدار امام حسین تربیت کنید و فرزندی که دوستدار امام حسین باشد مشمول دعای پیامبر است.


دوشنبه 8/7/1392 - 15:3
تاریخ
1140 جنگ در 2720 سال؛

اولین درگیری بین انسان‌ها به زمان هابیل و قابیل برمی‌گردد، زمانی که قابیل دست به قتل برادرش می‌زند تا منافع خود را حفظ کند.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  گرچه خداوند از طریق پیامبرانش همواره انسان‌ها را به عشق و مهرورزی و روابط انسانی دعوت می‌کند، اما در بخش‌هایی نیز بر جهاد علیه کسانی که فساد و ظلم می‌کنند، اشاره دارد. آنچه مسلم است جنگ امری گریزناپذیر در روابط انسانی است، چراکه در وجود انسان‌ها علاوه بر صفاتی انسانی قوایی مثل غضب و خشم به ودیعه گذاشته شده است تا برای دفاع از آن استفاده کنند.

جامعه‌شناسان نیز درباره جنگ نظرات مختلفی ارائه می‌دهند. برخی محققان و صاحب‏نظران، جنگ را جزو طبیعت آدمی دانسته و گروهی دیگر بر عکس، جنگ و ستیزه را جزو طبع آدمی ندانسته و معتقدند بروز این پدیده، علت‏ اجتماعی دارد و زندگی اجتماعی است که انسان‌ها را وادار به جنگ می‌کند.

ابن‌خلدون، متفکر بزرگ اسلامی از کسانی است که جنگ را جزو طبیعت آدمی دانسته و می‌گوید: «باید دانست انواع جنگ‌ها و زد و خوردها از نخستین روزگاری که خداوند مردم را آفریده، پیوسته در میان آنان روی ‏داده است و اصل آن از کینه‏توزی و انتقام‌گرفتن یکی از دیگری سرچشمه می‏گیرد و آن‏وقت وابستگان هریک از دو دسته پیکارکننده به هواخواهی و تعصب برمی‏خیزند پس به این سبب دو گروه به نبرد با یکدیگر برانگیخته شوند و در برابر هم بایستند.

این خوی در میان بشر طبیعی است، چنان‏که هیچ ملت و طایفه‏ای دیده نمی‏شود که از آن بی‏بهره باشد و سبب این انتقامجویی غیرت و رشک و تفاخر یکدیگر یا تجاوز یا خشم گرفتن بر گروهی در راه خدا و دین او یا برانگیخته‌شدن در راه حفظ تاج و تخت و کوشیدن برای بنیان نهادن و استحکام آن است».

ابن‌خلدون چهار نوع جنگ مشخص می‏کند: نوع اول جنگ میان قبایل مجاور و همسایه یا عشایر رقیب است که اتفاق می‌افتد. نوع دوم، جنگ تجاوزطلبی و استثمارگرانه واقع می‌شود. نوع سوم، جهاد و جنگ ایدئولوژیک است و نوع چهارم، جنگ دفاعی حکومت‌هاست که با مبارزان خود و کسانی که به نوعی علیه آنها قیام می‌کنند، می‌جنگند. دو نوع از این جنگ‌ها، جنگ عدوانی و تجاوزطلبانه است، اما دو نوع دیگر، دفاعی و آزادی بخش است.

آنچه مسلم است در طول تاریخ جهان جنگ‌های بسیاری با انگیزه‌های مختلف روی کره زمین از کوچک و بزرگ رخ داده است و بررسی‌های صورت گرفته روی تاریخ جنگ‌های ایران نشان می‌دهد که ایرانیان از زمان مادها تا به امروز حدود 1140 جنگ با بیگانگان انجام داده‌اند که آخرین آنها جنگ هشت ساله تحمیلی و دوران دفاع مقدس بوده است.

اما بررسی جنگ‌های ایران نشان می‌دهد بیشتر جنگ‌های صورت گرفته میان ایران و دیگر کشورها با انگیزه دستیابی به ثروت نبوده و به غارت و چپاول نپرداخته‌اند و این جنگ‌ها یا جنبه دفاعی داشته است یا جنبه قدرت‌طلبی، حتی شاهان دوره باستان از جمله کورش کبیر که توانست کشورگشایی‌های بسیاری داشته باشد بسیاری از پیروزی‌هایش بدون خشونت و دست یازیدن به منابع مالی دیگر کشورها صورت گرفته است، به طوری که حتی نخستین بیانیه حقوق بشر را مربوط به فرمان کورش دانسته‌اند، فرمانی که پس از شکست دادن نبونئید و تصرف کشور بابل نوشته شده‌است.

در بخش‌هایی از این فرمان آمده است من برده‌داری را برانداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچ‌کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه‌های خود برگرداندم، خانه‌های ویران آنان را آباد کردم.



صدور چنین فرمانی آن هم در زمانی که بسیاری از پادشاهان آن دوره به چپاول و کشت و کشتار فکر می‌کردند، نشان می‌دهد ایرانیان در کشورگشایی هم به موضوعاتی والاتر فکر می‌کردند و داشتن چنین تمدنی، افتخاری است برای ما ایرانیان. فرمان کورش از آنچنان اهمیتی برخوردار است که سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی منتشر کرد و بدلی از این منشور نیز در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری می‌شود.

در دوران پیش از اسلام، ساسانیان به عنوان رقیب قدرتمند دولت روم، جنگ‌های متعددی را با آن دولت انجام داد و این کشمکش‌ها تا پایان حکومت آنها امتداد یافت و زمانی ایران و زمانی روم فاتح این جنگ‌ها بودند. ساسانیان با تصرف سرزمین‌های پهناور بر قلمرو خویش افزودند، به طوری که قلمرو ساسانیان در دوره حکومت خسروپرویز به قلمرو هخامنشیان در زمان اوج این حکومت نزدیک شده بود، ولی این حکومت مقتدر و بزرگ سرانجام مقهور قدرت نوظهور اعراب مسلمان گردید و اعراب با کمترین امکانات به ایران حمله کرده و موفق به شکست حکومت ساسانیان شدند.

گرچه ایرانیان به دلیل نارضایتی از تبعیض طبقاتی موجود در کشور، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند، ولی با این حال هرگز مخالفت خودشان را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبش‌های استقلال‌طلبانه‌ای را به پا ساختند.

آغاز تهاجم مغول در دوره حکومت خوارزمشاهیان به خاک ایران و انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل‌عام مردم ایران یکی دیگر از جنگ‌های ناخوشایند بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه شد.

پس از مغول‌، تیموریان به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.

از دوره صفوی مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی و باعث اتحاد و استقلال ایران شد و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ کرد و ایران توانست بار دیگر به عنوان قدرتی بزرگ سیاسی و مذهبی قدعلم کند.

نادرشاه افشار، افغان‌ها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمام خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس کرد و لشکرکشی‌هایی را به هندوستان داشت.

در دوره قاجاریه نفوذ قدرت‌های استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و این قدرت‌ها با تحمیل عهدنامه‌هایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمین‌های وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند.

در زمان پهلوی اول نیز ایران شاهد وقوع جنگ‌ جهانی است که به نوعی به طور غیرمستقیم درگیر مسائل جنگ و تبعات آن می‌شود.

پس از انقلاب نیز جنگ عراق با ایران که از آن به «دفاع مقدس»، «جنگ تحمیلی» و «جنگ هشت‌ساله» یاد می‌شود از طولانی‌ترین نبردهای کلاسیک (منظم) در قرن بیستم محسوب می‌شود. جنگ ایران و عراق از 31 شهریور 59 با درگیری‌های پراکنده مرزی دو کشور آغاز و با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگی تمام عیار تبدیل شد. جنگ ایران و عراق پس از حدود هشت سال، مرداد ۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف خاتمه یافت.

مبادله اسیران جنگی نیز بین دو کشور از سال ۶۹ آغاز شد. جنگ عراق علیه ایران آنقدر ناجوانمردانه بود که در این جنگ ارتش عراق به طور گسترده از جنگ‌افزارهای شیمیایی علیه کردهای عراقی و مردم و نظامیان ایران استفاده کرد.

از بعد نظامی عراق با استفاده از عنصر غافلگیری در ابتدای جنگ موفق شد بخش‌هایی از خاک ایران از جمله شهر خرمشهر را اشغال کند و ایران نیز در سال‌های دوم و سوم جنگ موفق شد بیشتر مناطق اشغالی از جمله خرمشهر را آزاد کرده و در سال چهارم و پنجم جنگ نقاط مهمی همچون شبه جزیره فاو در جنوب و نیز ارتفاعات مشرف به سلیمانیه در شرق عراق را تصرف کند.

عزیزالله علیزاده، نویسنده و پژوهشگر که کتاب «فرهنگ جنگ‌های ایران» را در دست انتشار دارد و در آن به تاریخ جنگ‌های ایران از زمان مادها تا امروز می‌پردازد، درباره جنگ‌های ایران به جام‌جم می‌گوید: ایرانیان طی 2720 سال و از زمان مادها تا امروز 1140 جنگ با بیگانگان انجام داده‌اند.

وی که در این کتاب تلاش دارد به‌وقوع جنگ‌های بی‌شمار و بی‌حاصل و تاثیرآن بر عقب‌ماندگی‌های کشور بپردازد، می‌افزاید: از سال 84 دنبال آن بودیم که دلایل برخی عقب‌ماندگی‌های ایران در دوران مختلف تاریخی را بررسی کنیم و در این زمینه از150 منبع داخلی وخارجی بهره گرفتیم و به این نکته رسیدیم که در حوزه سیاسی جنگ‌های زیادی صورت گرفته که همین موضوع علت عقب‌ماندگی‌های ایران است بجز معدودی از جنگ‌ها بسیاری از آنها بی‌دلیل و فقط برای این‌که دل‌شان خواسته بجنگند، رخ داده است و پس از پیروزی حتی حاکمان و پادشاهان از خزانه آن کشورها هم استفاده نکرده‌اند.

علیزاده با اشاره به این‌که در این کتاب اطلاعاتی مانند تعداد پادشاهان، سال وقوع جنگ‌ها، مدت زمان آنها و اسامی پادشاهان طرف مقابل درگیری ذکر شده ‌است، ادامه داد: یکی دیگر از علت‌های عقب‌ماندگی ایرانیان، کشته‌شدن و عزل تعداد بسیاری از پادشاهان آن بوده، به‌طوری که از بین 417 پادشاه ایرانی، 182 نفر از آنان کشته یا عزل شده‌اند.

وی گفت: طولانی‌ترین جنگ زمان اشکانیان رخ داده است که با رومی‌ها انجام گرفت که یک جنگ دوازده ساله بود که البته جنگ ایران و عراق هم که هشت سال به طول انجامید از جمله جنگ‌های طولانی محسوب می‌شود، اما درباره کوتاه‌ترین جنگ‌های ایران نمی‌توان دقیق اظهارنظر کرد، چرا که بسیاری از جنگ‌ها شروع و پایانش زیر یکسال به طول انجامیده است، اما این‌که چند ماه طول کشیده اطلاعات دقیقی وجود ندارد.

علیزاده درباره انگیزه پیدایش جنگ‌ها گفت: در نظریات مارکسیست بحث‌های مادی انگیزه وقوع جنگ است، اما در ایران بجز یکی، دو پادشاه مثل نادرشاه که در جنگ با هندوستان از ابتدا به دنبال خزانه هندوستان بود خیلی از جنگ‌های ایران بویژه جنگ‌های پیش از اسلام بیشتر برای اثبات خود، کشورگشایی و قدرت‌طلبی بوده است تا ثابت کنند امپراتور جهان هستند، اما بعد از اسلام یکسری از جنگ‌ها جنبه مذهبی نیز داشت. در دوره قاجار برخی از جنگ‌ها به‌دلیل بی‌کفایتی شاهان اتفاق افتاده است.

علیزاده در این کتاب به هشت سال دفاع مقدس می‌پردازد و از 30 سردار شهید در ارتش و سپاه نام برده است و می‌گوید این هشت سال برخلاف آنچه در چند قرن اخیر رخ داده است، نشان می‌دهد ایرانی‌ها گرچه روحیه صلح‌طلبانه‌ای دارند، اما در کنار این روحیه در مقابل هیچ تعرضی کوتاه نمی‌آیند و اگر کشوری بخواهد به مرزهای کشور دست‌اندازی کند و منافع کشور را به خطر بیندازد هر ایرانی در مقابل ظلم و تعدی برای حفظ تمامیت ارضی خواهد ایستاد.

دوشنبه 8/7/1392 - 15:1
تاریخ


در طول سال های متفاوت آتش سوزی های بسیار زیادی رخ داده است و برخی از آن ها بسیار بزرگ و معروف بوده اند. این آتش سوزی ها گاهی سرنوشت یک ملت را تغییر داده اند.
به گزارش گروه خواندنی های باشگاه خبرنگاران، آتش سوزی همیشه ترسناک بوده است و در صورت بزرگ بودن می تواند تلفات بسیار زیادی را نیز به جا گذراد. همچنین به غیر از آسیب های جانی، خسارات مالی بسیار زیادی را نیز وارد می کند. در این مطلب به برخی از  آتش سوزی های معروف دنیا اشاره می کنیم.

** بوستون



در سال 1872 یکی از بزرگترین آتش سوزی های تاریخ و البته پرهزینه ترین آتش سوزی که در طول تاریخ آمریکا رخ داده است به وقوع پیوست. در این آتش سوزی که جنوب منطقه بوستون را فرا گرفت مناطق کاری و تجاری این شهر سوخته و بسیاری از سرمایه های مردم از بین رفت. این باعث شد تا فقر بخش اعظمی از شهر را فرا بگیرد. بسیاری از مردم شغل خود را از دست دادند و عده ای نیز دیگر حتی خانه برای زندگی کردن نداشتند. از آن پس شهر بوستون به آتش نشانی و ایستگاه های قابل قبول مجهز شد. در این آتش سوزی 776 ساختمان نابود شد.

** لندن



پایتخت انگلستان تا به حال چندین بار در آتش سوخته است و تلفات بسیاری بر جای گذاشته است اما در سال 1666 بار دیگر این شهر آتش گرفت ولی تفاوتی بسیار خاص با دیگر آتش سوزی ها داشت. این آتش سوزی تنها 6 نفر را به کام مرگ کشاند و حتی 90 درصد شهر را نیز نابود کرد. این آتش سوزی که به خاطر فراموش کاری یک شاگرد نانوا درخاموش کردن تنور رخ داد باعث شد تا تمام جوانب طاعون از بین برود و مردم بار دیگر شهر را روی یک محیط کاملا پاک ساختند. این آتش سوزی کمک بسیاری به علم کرد از این رو خیلی خرابی های آن به چشم نیامد.

** شیکاگو



شاید یکی از فراموش نشدنی ترین آتش سوزی های تاریخ در شیکاگو رقم خورده باشد جایی که درسال 1871 به دلیلی نامعلوم بیشتر شهر نابود شد. در آن زمان 17 هزار ساختمان از بین رفت و باعث شد تا 90 هزار نفر بی خانمان شوند. شهر شیکاگو پس از این حادقه دچار مشکلات بسیاری شد و زمستان سختی نیز در همان سال به مردم بی خانمان رسید. تنها شانسی که مردم این شهر داشتند سرعت کم آتش در گسترده شدن بود زیرا تنها 300 نفر به دام آتش افتاده و جانشان را از دست دادند. این آتش سوزی همچنین باعث شد تا شهری مدرن بر روی شهر قدیمی ساخته شود.

** رم



شاید کمتر کسی باشد که داستان آتش سوزی رم را نشنیده یا مطلبی در مورد آن نخوانده باشد. در میان داستان ها کتاب ها گفته می شود نرون پادشاه روم باستان این شهر را به آتش کشید تا در غروب آفتاب بتواند آهنگ غمگین بنوازد اما این موارد هیچگاه ثابت نشده است و در کتاب های اصلی تاریخ نیز اشاره به آن ها نشده است. به هر حال این پادشان خونخوار تصمیم گرفت این آتش را راهی برای از بین بردن مذهبیان مسیحی کند و افراد بسیاری را در آتش سوزاند. گفته های تاریخی حاکی از ان است که این آتش سوزی برای مدت 5روز و نیم شهر را سوزاند و بیش از نیمی از شهر را کاملا با خاک یکسان کرد.

**سانفرانسیسکو

یکی از بزرگترین آتش سوزی های دنیا در سال 1906 و در سانفرانسیسکوی امریکا رخ داد. این آتش سوزی بیش از 25 هزار ساختمان در 490 بلوک را بلعید و تلفات بسیار زیادی نیز از خودش به جای گذاشت.



آمار کشته شدگان در این آتش سوزی در حدود سه هزار نفر بود و علت آن نیز انسان و طبیعت شناخته شد. پس از اینکه یکی از سنگین ترین زمین لرزه ها در تاریخ آمریکا در این شهر رخ داد آتشی به وجود آمد و پس از آن به علت از بین رفتن منابع آب و کم تجربه بودن آتش نشان ها این حادثه گسترش پیدا کرد و نیمی از شهر را از بین برد.

**ویسکانسین

درست در همان موقع که آتش بزرگی در "شیکاگو" به وجود آمده بود، 100 ها کیلومتر دورتر آتش بزرگتری در حال شعله ور شدن بود که عده بسیار کمی از آن با خبر بودند. این آتش سوزی که یکی از مرگبارترین حوادث در تاریخ آمریکا شناخته می شود در یکی از مناطق آمریکا به نام "ویسکانسین" رخ داد و در آن بیش از سه هزار و 500 نفر جان خودشان را از دست دادند.



در این حادثه بیش از 1700 نفر از اهالی روستای پشیتگو در آتش سوختند و هیچگاه بقایای ان ها پیدا نشد. عده ای هم که در حال فرار از آتش بودند به رودخانه رفتند و برخی نیز در آن غرق شدند.

**هالیفکس

این اتش سوزی با اینکه وسعت بسیار زیادی داشت اما چون در دوران جنگ اتفاق افتاد خیلی کسی از ان با خبر نشد. این آتش سوزی در یکی از جزیره های کانادا رخ داد. این در حالی است که این اتفاق به عنوان بزرگترین حادثه اتفاق افتاده به دست بشر شناخته می شود.



اتفاق زمانی رخ داد که یک کشتی باری در اسکله این شهر برای بارگیری مهمات پهلو گرفت و پس از پر شدن بر اثر اشتباه های انسانی این مهمات ها که تخمین زده می شود بیش از 3 تن بوده اند منفجر می شوند. در این حادثه بیش از  هزار نفر کشته و نزدیک به 9 هزار نفر دیگر نیز مجروح می شوند. همچنین نیمی از شهر نیز در این آتش سوزی از بین رفت.

**توکیو

اتش سوزی توکیو نیز علتی مانند سانفرانسیسکو داشت و همه چیز دست به دست هم داد تا این فاجعه به وجود آید. یک زلزله بسیار قوی آن هم در زمان ناهار که بسیاری در حال اشپزی بودند رخ داد این باعث شد تا آتش خیلی سریع رشد کند. همچنین تسونامی حاصل از زلزله نیز مزید بر علت شد و تلافت بیشتری را به جای گذاشت.



بر اساس آمارها بیش از 142 هزار نفر در این حادثه آتش سوزی جان خودشان را از دست دادند و همچنین با تخریب شدن 570 هزار خانه نزدیک به 1.9 میلیون نفر نیز بی خانمان شدند. این حادثه به عنوان یکی از بزرگترین فجایع در تاریخ ژاپن و دنیا به شمار می رود.
دوشنبه 8/7/1392 - 14:59
تغذیه و تناسب اندام
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، همیشه «نصف مقداری که برای سیر شدن لازم است مصرف کنید.»

یکی از ترفندهای مؤثر برای این منظور آن است که بشقاب های کوچکتر از معمول به کار ببرید، به این ترتیب خودبه خود، غذای مصرفی شما کمتر می شود.

یکی دیگر از نکات جالب توجه برای کاستن وزن آن است که پس از هر وعده غذا و نیز پس از مصرف مواد شیرین مانند کیک، بیسکویت، شکلات یا شیرینی، دندان های خود را کاملاً مسواک بزنید. به این ترتیب دوباره تمایل به خوردن پیدا نمی کنید و از آن دوری می نمایید چرا که احساس آلودگی مجدد دندانها به مواد خوراکی، حس گرسنگی را مهار مینماید.

نکتهی سوم برای لاغر شدن آن است که یک یا چند دوست که همانند شما دچار اضافه وزن هستند انتخاب کنید و با تشکیل یک گروه هماهنگ، رژیم و ورزش را رعایت نمایید. کارهای گروهی همیشه نتیجهی بهتری دارند.

اگر تاکنون چند بار تصمیم به کاهش وزن خود گرفته اید ولی نتیجه ی چشمگیری عایدتان نشده حتماً کار گروهی را امتحان نمایید. وجود افراد همسال در گروه موجب ایجاد حس رقابت میشود، به این ترتیب اعضای دیگر نه تنها از انجام توصیه های پرهیز غذایی و ورزش طفره نمیروند بلکه برای کسب نتیجه از یکدیگر سبقت میگیرند و به این ترتیب تأثیر اقدامات و سرعت حصول نتیجه ی کار دو چندان می شود.

از سوی دیگر وجود افراد دیگر موجب تبادل اطلاعات جدید، ایجاد انگیزه و رفع کسالت می-شود.

تجربه نشان داده است که کسانی که حال و حوصله ی رعایت رژیم و انجام فعالیت های ورزشی را ندارند، با قرار گرفتن در میان یک گروه که این اعمال را انجام میدهند به سرعت با دیگران هماهنگ میشوند و فعالیت را شروع میکنند.

نکته ی چهارم پرهیز از ناخنک زدن است. بسیاری از خانمها یا آقایان عادت دارند هنگام حضور در آشپزخانه، به غذای در حال طبخ یا پخته شده، ناخنک بزنند! همین کار نیز میتواند در جلوگیری از تأثیر رژیم اثر بگذارد. برای ترک این عادت، صبحها مقدار کمی هویج، ترب، کاهو، کلم یا کرفس را آماده کنید و در دسترس خود قرار دهید و هرگاه احساس کردید تمایل به خوردن مقداری از غذای در حال طبخ دارید، مقدار کمی از این گونه سبزیها مصرف کنید. از مصرف بیسکویت و شکلات بپرهیزید، چرا که حاوی مقداری مواد قندی هستند و موجب تشدید چاقی و نیز گرسنگی مجدد میشوند، درحالی که مصرف سبزیجاتی که نام برده شد نه تنها موجب چاقی نمیشود بلکه با تأمین ویتامینها و املاح ضروری بدن، از گرسنگی مجدد نیز جلوگیری مینماید.

نکتهی پنجم آن است که همیشه نیم ساعت پیش از ناهار یا شام، یک سیب بخورید. این کار باعث کاهش اشتها میشود و علاوه بر آن که کالری زیادی به بدن نمی رساند، از مصرف غذای زیاد جلوگیری می نماید و تأثیر به سزایی در کاهش وزن اضافی دارد.

نکته ی ششم بیشتر برای کسانی است که فقط اندکی اضافه وزن دارند و نیازی به رژیم های سخت ندارند تنها کاری که این گونه افراد باید انجام دهند آن است که مصرف غذاهای پر انرژی مانند نان، کره، شکره، کیک، بیسکویت، شکلات، غذاهای چرب، ماکارونی، برنج زیاد، کله پاچه، سیب زمینی و شیرینی جات را بسیار کاهش دهند و به جای آن از غذاهای بدون چربی، گوشت سفید، سبزیجات و میوه جات فراوان و روغن مایع استفاده نمایند. همچنین به جای سرخ کردن غذاها، بهتر است آنها را آبپز کنند، به این ترتیب در حین طبخ غذا، روغن اضافی به آن افزوده نمیشود.

نکتهی هفتم، توجه به نیازهای ضروری بدن است. بدن انسان به طور طبیعی نیاز به املاح (کلسیم، سدیم، منیزیم، روی، آهن)، ویتامینها (،A،B،C،D،E،R،) قندها (گلوکز، فروکتوز، نشاسته)، چربیها و پروتئینها دارد.

طی یک رژیم غذایی سخت ممکن است مقدار ویتامین ها و املاح ضروری بدن بیش از حد کاهش یابد و بدن را دچار عوارضی از قبیل ضعف، سستی، بی حالی، کمخونی، سردرد، سرگیجه، افت فشار خون، سرماخوردگی های مکرر ناشی از ضعف سیستم ایمنی، عصبانیت و بیقراری غیر طبیعی، لرزش دست و ... نماید. به همین جهت بهتر است کسانی که رژیم سخت و پرهیز شدید دارند، روزی یک قرص مولتی ویتامین مصرف نمایند تا از بروز این گونه عوارض و کمبودهای غذایی جلوگیری شود.

نکته ی هشتم، عجله نکردن است. بسیاری از افراد، میخواهند با یک رژیم سخت ظرف مدت کوتاهی لاغر شوند و مقدار زیادی وزن کم کنند. این کار نه تنها موجب تخریب نسوج بدن، کاهش مواد ضروری و بروز عوارض و ضعف هایی در سیستمهای فیزیولوژیک می گردد بلکه تأثیر آن موقتی است و پس از قطع رژیم به سرعت، اضافه وزن به سراغ فرد می آید.

هیچ گاه نباید بیش از 250 گرم در هفته از وزن خود بکاهید.

این را بدانید که اصول صحیح رژیم غذایی و ورزشی را در واقع باید در تمام عمر رعایت نمود و برنامهها و فرمولهای کوتاه مدت، نتایج کوتاه مدت و کوچک به دنبال دارد و شما را به نتیجه ی دلخواه نمی رساند.

پس:

*برنامه ی رژیم غذایی باید طوری تنظیم شود که بدن هر 6 گروه غذایی را در حد مورد نیاز دریافت نماید.

لیکن مواد غذایی باید از منابع کمچربی یا بدون چربی انتخاب شوند.

*کاهش وزن باید آرام و یکنواخت باشد.

*برنامه باید طوری تنظیم شود که تا حد ممکن فرد احساس گرسنگی و بیحالی نکند.

* در برنامه، غذاهایی گنجانیده شود که به راحتی در دسترس باشند. هیچ غذایی اثر جادویی برای کاهش وزن ندارد.

* در طول اجرای رژیم غذایی، ورزش فراموش نشود.

نکتهی مهم آن است که کودکان، نوجوانان و زنان حامله نباید رژیم بگیرند. افراد پیر و سال-خورده یا کسانی که به هر گونه بیماری بویژه بیماری قلبی، کلیوی، کبدی یا گوارشی دچار هستند پیش از رژیم باید با پزشک مشورت نمایند و از نظر داخلی بررسی شوند. بیماران مبتلا به «مرض قند» اگر انسولین تزریق میکنند یا از قرصهای پایین آورندهی قند خون استفاده میکنند نباید رژیم غذایی شدید بگیرند. این افراد در معرض کاهش قند خون و اغما هستند و هر گونه پرهیز غذایی آنها باید تحت نظر پزشک باشد.

در پایان یادآور میشویم که

صبحانه بخور همچون شاهان

ناهار بخور همچون شاهزادگان

و شام بخور همچون گدایان

منابع:

1. امیدوار، نسرین «تغذیه و بهداشت مواد غذایی» شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، 1384.

2.دکتر کریمی طاری، کوشیار «برنامهریزی برای جوان ماندن» نشر ژرف، 1380، ترجمه.
دوشنبه 8/7/1392 - 14:58
خواص خوراکی ها

پیاز خواص آنتی بیوتیکی و ضد مسمومیت دارد

بسیاری از ما از روی عادت بدون آنکه از خواص پیاز اطلاعی داشته باشیم آن را همراه غذا مصرف می‌کنیم در حالی که پیاز خواص درمانی زیادی از جمله تنظیم فشار و قند خون و پیشگیری از سرطان دارد.

خبرگزاری فارس: پیاز خواص آنتی بیوتیکی و ضد مسمومیت دارد

مریم مهرآزی متخصص تغذیه در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، در مورد مزایای مصرف پیاز در غذا اظهار داشت: پیاز گیاهی است که اثرات درمانی زیادی دارد و در حال حاضر در تمام مناطق دنیا کشت می‌شود ولی می‌گویند که منشأ آن از ایران و افغانستان بوده است.

وی افزود: امروزه این گیاه تقریباً‌ در محتویات اغلب غذاهای ایرانی به صورت سرخ شده، پخته یا خام و در کنار غذا دیده می‌شود ولی اغلب افراد بیشتر آن را برای خوش طعم کردن غذا یا گرفتن بوی برخی مواد غذایی مانند مرغ استفاده می‌کنند غافل از اینکه پیاز خواص زیادی مانند خاصیت ضد سرطان، درمان بیماری‌های دستگاه و تنظیم قند خون است.

به گفته این متخصص تغذیه ترکیبات موجود در پیاز از تکثیر بیش از حد و تغییر شکل سلول‌ها جلوگیری کرده و معمولاً مانع از بروز سرطان می‌شود.

عضو انجمن تغذیه ایران تصریح کرد: اگر چه خوردن خام پیاز در کنار غذا بوی نامطبوعی دارد اما باید گفت اثر پیاز خام و تازه بر سلامت بیشتر از پیاز‌های سرخ شده یا پخته است و در پیشگیری از سرطان کبد بسیار مهم است.

مهرآزی خاطرنشان کرد:‌ مردم قدیم عصاره پیاز را برای پیشگیری و درمان آسم استفاده می‌کردند و امروزه گفته می‌شود که ترکیبات موجود در پیاز سبب تحریک عضلات صاف و باز شدن نایژه‌های دستگاه تنفسی می‌گردد.

وی با اشاره به اینکه مبتلایان به دیابت می‌توانند با مصرف پیاز تا حد زیادی قند خون خود را کنترل کنند، افزود: پیاز دارای یک نوع انسولین گیاهی است که برای بیماران دیابتی بسیار مفید است و قند خون را پایین‌ می‌آورد و ترجیحاً‌ مصرف پیاز خام در کنار غذا برای این افراد توصیه می‌شود.

عضو انجمن تغذیه ایران در پاسخ به اینکه آیا این موضوع که توصیه می‌شود در کنار غذاهای رستورانی برای جلوگیری از مسمومیت باید پیاز خورد، گفت: پیاز نوعی آنتی‌بیوتیک قوی محسوب می‌شود که تأثیر فوق‌العاده‌ای در از بین بردن میکروب‌ها دارد بنابراین به افراد توصیه می‌شود برای از بروز مسمومیت غذایی حتماً با غذا پیاز خام مصرف کنند.

مهرآزی بر این نکته تأکید کرد که می‌توان برای از بین بردن بوی پیاز خام پس از مصرف مقداری گردو یا نان سوخته یا مقداری سیب میل کرد اما برخی هم عرق نعنا یا آدامس‌های حاوی اسانس‌های مختلف را انتخاب می‌کنند.

دوشنبه 8/7/1392 - 14:57
ایرانگردی

به علت خشکسالی و کم‌آبی تالاب‌های همدان
لب‌های پیرسلمان ترک برداشت

تالاب پیرسلمان شهرستان اسدآباد به علت خشکسالی و کم‌آبی با بحران بی‌آبی و خشکی مواجه شده است.

خبرگزاری فارس: لب‌های پیرسلمان ترک برداشت

به گزارش خبرگزاری فارس از اسدآباد، تالاب پیرسلمان در 35 کیلومتری غرب اسدآباد واقع شده که اخیر|ً به ثبت آثار ملی رسیده است.

این تالاب به لحاظ داشتن آب و هوای خوب و مناسب و همچنین قرار گرفتن آن در کنار امام‌زاده پیرسلمان جزء مکان‌های گردشگری، تفریحی و زیارتی محسوب می‌شود.

اما اخیراً به دلیل خشکسالی، کم‌آبی و حفر چاه‌های غیر مجاز این تالاب با بحرانی بی‌آبی مواجه و خشک شده است.

این امر بر کسی پوشیده نیست که تالاب‌ها یکی از مناطق گردشگری به شمار می‌روند و باید از هر نظر مورد توجه قرار گیرند.

گردشگری منابع اقتصادی بسیاری را با خود به همراه می‌آورد که در این میان، تالاب‌ها به خاطر مکان زیبا و دلنشین آن، بسیار مورد توجه گردشگران و توریست‌ها است.

حال، تالاب پیرسلمان، به عنوان یکی از تالاب‌های منحصر به فرد، بعد از اینکه به ثبت ملی رسیده و باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد، امروز با خشکی و کم‌آبی مواجه شده است.

در این زمینه گفت‌وگویی با بخشدار پیرسلمان شهرستان اسدآباد داشتیم که دلیل خشک شدن این تالاب را جویا شدیم.

بخشدار پیرسلمان اسدآباد در ابتدا به وجود آب و هوای مناسب، سرسبزی، تنوع گیاهان و همچنین وجود پرندگان اشاره کرد و اظهار داشت: تالاب پیرسلمان یکی از تالاب‌های زیبا و متنوع استان است که طی دو سال اخیر به عنوان یکی از مناطق گردشگری و ثبت آثار ملی استان مورد تصویب قرار گرفت.

محمدرضا شعبانی با بیان اینکه این تالاب بیش از دو سال است که ثبت آثار ملی شده است، تصریح کرد: با توجه به اینکه این تالاب در فصول مختلف مورد بازدید و توجه مردم قرار می‌گیرد، انتظار می‌رود مسئولان اداره کل میراث فرهنگی استان اعتباراتی را برای توسعه و ایجاد امکانات تفریحی در این محل تخصیص دهند.

وی با بیان اینکه تالاب پیرسلمان از طریق سه چشمه جوشان زیرزمینی آبگیری می‌شده و آب وسیعی داشته است، افزود: با استفاده از این تالاب، آبیاری بخش عمده‌ای از اراضی کشاورزی نیز انجام می‌شد که امیدواریم نزولات و باران الهی شامل حال این تالاب نیز شود.

بخشدار پیرسلمان اسدآباد در خصوص بی‌آبی تالاب پیرسلمان نیز گفت: این تالاب در سال 87 به علت کم‌آبی دچار خشکی شد و بعد از مدتی  مجدداً آبگیری و پر از آب شد.

 

وی اضافه کرد: امسال هم با افت شدید آب‌های زیرزمینی و کم‌آبی مجدداً دچار بحران بی‌آبی شده است.

شعبانی با بیان اینکه بی‌آبی تالاب پیرسلمان نباید باعث شود که مسئولان میراث فرهنگی نسبت به این تالاب و بحث گردشگری توجهی نشان ندهند از آنان خواست با اختصاص اعتباراتی در جذب مسافر و گردشگر و امکانات تفریحی ما را یاری کنند.

وی با اشاره به اینکه وجود امام‌زاده پیرسلمان در این مکان معنویت خاصی به منطقه داده است، از اداره اوقاف و امور خیریه نیز خواست اعتباراتی را برای بهسازی و مرمت این مرقد مطهر قرار دهند.

محمد مقصودی‌نژاد، دهیار روستای قاسم‌آباد لک‌لک نیز وجود مرقد مطهر امامزاده پیرسلمان را در تالاب پیرسلمان مهم خواند و گفت: تنها برنامه‌ای که برای تالاب در طی چند سال انجام گرفته این بوده که ثبت ملی شده است.

 

دهیار روستای نصرت‌آباد نیز عمق آب تالاب را در فصل زمستان کمتر از  یک متر دانست و گفت: تالاب پیرسلمان در چندین سال عمق خوبی داشته و باعث ‌می‌شد آب در فصل تابستان تبخیر نشود اما متأسفانه با فرسایش خاک و کم شدن عمق تالاب موجب شده در اولین فصل تابستان، آب تبخیر و خشک شود.

محمود سمائی‌فلاحی اذعان داشت: در صورت اختصاص اعتبارات برای توسعه و ایجاد امکانات گردشگری آمادگی لازم را برای توسعه آن داریم.

گویا برای تالاب پیرسلمان در سال 87 نیز بحران بی‌آبی رخ داده است، با این وصف به نظر می‌رسد باید مسئولان امر این تالاب را از بی‌آبی و تشنگی نجات دهند.

دوشنبه 8/7/1392 - 14:56
ایرانگردی


یک توریست، تاجر یا مقام دولتی خارجی که برای گردش یا کار به ایران می آید در تهران با تابلوهایی مواجه می شود که یا هیچ ردی از زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی بر آنها دیده نمی شود یا اگر باشد سرشار از اشتباهات املایی و گاه دستوری است.
 تصور کنید در یک کشور خارجی میدان یا خیابانی به اسم ایران یا تهران نامگذاری شده باشد. شما هم گذرتان به این کشور افتاده و برای دیدن جایی که نام کشورتان را بر خودش دارد می روید، اما می بینید اسم ایران را به اشتباه به جای IRAN نوشته اند ERAN یا به جای TEHRAN نوشته اند TIHRAN چه حالی به شما دست می دهد؟

حالا تصور کنید یک توریست، تاجر یا مقام دولتی خارجی را که برای گردش یا کاری به ایران آمده است. او در پایتخت کشور ما با تابلوهای حاوی اسامی میدان‌ها، خیابان‌ها، بانک ها، مراکز خرید یا اداراتی مواجه می شود که یا هیچ ردی از زبان انگلیسی به عنوان زبان بین المللی بر آنها دیده نمی شود یا اگر باشد سرشار از اشتباهات املایی و گاه دستوری است.

مسئولان و کارشناسان حوزه گردش گری، تهران را ترمینال ورود توریست ها به کشور می دانند؛ چرا که بخش عمده و اصلی توریست هایی که به ایران می آیند از راه فرودگاه بین المللی امام خمینی وارد می شوند، در تهران اقامت می کنند و سپس به دیگر شهرها سفر می کنند. با این حال پایتخت ایران در بخش زیادی از تابلوهای شهری و نیز در دیگر تابلوها اطلاعات چندانی برای پیدا کردن مسیر به  غیر فارسی زبانان نمی دهد.

تهران برای توریست ها و افراد خارجی که به این شهر آمده اند تابلو و ایستگاه راهنمایی ندارد. اگر تابلوهای خیابان ها و میدان ها را به حساب نیاوریم، در کمتر نقطه ای از پایتخت کشور می توان تابلویی دید که بر روی آن اطلاعاتی به انگلیسی نوشته باشد. عجیب‌تر اینکه بر روی همان اندک تابلوهایی که به زبان انگلیسی چیزهایی نوشته شده چنان اشتباهات املایی و دستوری فاحشی دیده می شود که یا  خارجی ها را سر در گم می کند یا حتی ممکن است اسباب تمسخرشان را فراهم سازد. همین امر موجب شده است انگلیسی زبان‌هایی که به تهران آمده اند در این شهر سردر گم شوند.

به عنوان مثال نام گذاری میدان آرژانتین در مرکز تهران اقدامی بود با هدف دوستی میان این کشور و ایران که سالها پیش انجام گرفت. با این حال سالهاست بر تابلوهایی که بر روی چهارگوشه این میدان نصب شده و نام آرژانتین به  زبان های فارسی و انگلیسی بر  آن هانقش بسته واژه آرژانتین به زبان انگلیسی را به اشتباه نوشته اند.



بر اساس املای صحیح نام این کشور Argentina نوشته می شود. اما بر روی تابلوهای این میدان این نام به دو شیوه متفاوت Argentine  و Aarzhaanteen درج شده است. اگر چه در زبان لاتین شیوه نوشتاری نام این کشور Argentine  است اما آنچه بر روی تابلوی دیگر نوشته شده ریشه در هیچ زبانی ندارد و تنها از بی سوادی تهیه کننده و طراح این تابلو ها حکایت می کند.

مواردی از این دست که اسامی یا عناوین در تابلوهای شهری در تهران به اشتباه نوشته شده بسیار است. در ادامه به چند مورد از این اشتباهات عجیب اشاره شده است:

پایتخت خیابانی دارد به اسم "گاندی" که به یاد رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها نامگذاری شده ، املای صحیح نام او در زبان انگلیسی به این شکل است: " Gandhi" با این حال در تابلوهایی که شهرداری تهران در سرتاسر این خیابان نصب کرده است نام او را به اشتباه "Gandi” درج کرده است.

در موردی دیگر شهرداری منطقه 11 تهران خواسته است یاد "هانری کُربَن" فیلسوف و شرق شناس فرانسوی را گرامی بدارد و به همین منظور یکی از خیابان های شهر  را به نام او اسم گذاری کرد. با این حال در تابلویی که در این خیابان نصب شده هانری کربن را که به لاتین باید به صورت  Henry Corbin نوشت به غلط این گونه نوشته است: HANRI CARBON



قصه اشتباه نویسی اسامی خارجی در تهران  اما به این ها خلاصه نمی شود، نگاهی به تابلوی اسامی خیابان های "برزیل"، "سئول"، "پاتریس لومومبا"، "نوفل لوشاتو" و دیگر خیابان های تهران که اسامی خارجی دارند نشان می دهد شهرداری تهران شیوه صحیح نوشتاری این اسامی در زبان اصلی را رعایت نکرده و اغلب انها را به اشتباه نوشته است.

بخش دیگر ماجرای اشتباه نویسی در تابلوهای شهری تهران نه به اسامی خاص که به دستور زبان بر می گردد. دو زبانه نویسی در تابلوهای شهری در حقیقت با این هدف انجام می گیرد که غیر از هموطنان فارسی زبان اگر فردی بیگانه گذرش به این شهر افتاد با نگاهی به تابلوها مسیر خود را پیدا کند. با این حال بسیاری از تابلوهای شهری تهران که از قضا به زبان انگلیسی هم روی آنها چیزی نوشته شده است نه تنها کمکی به افراد خارجی نمی کند بلکه آنها را بیش از پیش سردرگم خواهد کرد.

به عنوان مثال در ایستگاه مترو میدان انقلاب مثل دیگر ایستگاه ها تابلوهایی زرد رنگ نصب شده است که موقعیت مکانی را به شما یادآوری می کند. بر روی این تابلوها به فارسی اسم ایستگاه میدان انقلاب نوشته شده. در زیر آن اما به جای آنکه برای فهم افراد انگلیسی زبان این عنوان نوشته شده باشد فقط به زبان موسوم به "پینگلیش" همان عبارت بالایی درج شده است که نه به درد مخاطبان فارسی زبان می خورد و نه دردی از انگلیسی زبان ها دوا می کند.



موردی دیگر تابلوهایی است که شهرداری یا پیمانکاران طرف قراردادش در هنگام اجرای پروژه ها به صورت موقت نصب می کنند. این تابلوها هم اگر چه موقتی هستند اما در پاره ای مواقع در نوع خود بی نظیرند. بر روی یکی از این تابلوها، که چند روز پیش اسدالله امرایی مترجم شناخته شده آن را در فیسبوک خود منتشر کرده و روی یک پل عابر پیاده نصب شده است، به فارسی نوشته شده: " والدین گرامی مراقب کودکان خود باشید." در وسط تابلو نیز علامت سقوط گذاشته شده.



تا اینجای کار مشکلی نیست. پایین تابلو اما تهیه کننده آن تلاش کرده است همین مفهوم را به زبان انگلیسی هم به مخاطب برساند. نتیجه کارش اما این جمله عجیب و غریب و سرشار از اشتباهات املایی و دستوری شده است: "parents take cars of your children danger of fall dear به تعبیر یکی از کسانی که در زیر عکس آن نظر گذاشته بود معنای این جمله می شود: " ماشین های بچه‌ها رو بگیرین ازشون که یه‌وقت نیفتن اون پایین"!

اگر تهران بخواهد یک پایتخت در کلاس جهانی باشد و هر روزه توریست های زیادی را در خود ببیند، باید زیرساخت های لازم برای این کار را  فراهم کند. علاوه بر هتل، ظرفیت هواپیمایی، و خدماتی مانند این، یکی از ملزومات مورد نیاز برای گردشگران خارجی ارائه اطلاعات و راهنمایی هایی به زبان بین المللی است تا آنها در صورت نیاز بتوانند محل ها و نقاط مورد نظر خود در شهر را پیدا کنند.

حالا اگر با نگاه یک توریست که زبان فارسی نمی داند و راهنمای انگلیسی زبان و تور لیدری هم ندارد، به شهر تهران نگاه کنیم متوجه خواهیم شد نگاه کردن به این شهر کمترین اطلاعاتی به این افراد نخواهد داد. بنابراین طبیعی خواهد بود این افراد برای بازگشت دوباره به این شهر یا ماندن در آن رغبت چندانی نشان ندهند.


عصر ایران؛ صدرا محقق
دوشنبه 8/7/1392 - 14:42
مصاحبه و گفتگو


از یک خط خنده ساده شروع شد و تزریق اشتباه یک دکتر زیبایی، بیست سال از بهترین سال های عمرش را گرفت: تلاش بی وقفه برای بهتر شدن اشتباهی که روی صورتش اتفاق افتاده بود.
از یک خط خنده ساده شروع شد و تزریق اشتباه یک دکتر زیبایی، بیست سال از بهترین سال های عمرش را گرفت: تلاش بی وقفه برای بهتر شدن اشتباهی که روی صورتش اتفاق افتاده بود.

تجربه ی بارها و بارها تزریق دیگر، جراحی های مختلف و اعمال روش های گوناگون برای خارج کردن سیلیکون تزریق شده ، از"بانوفرجی " این زن موفق و قدرتمند ، زنی افسرده و ملول ساخت که بیست سال درها را به روی خودش بست ، چراغ ها را خاموش کرد، مهمانی نرفت و از این همه سال های عمرش ، حتی یک عکس یادگاری ندارد. تا این که تصمیم می گیرد خودش را از صورتش جدا کند ، به قدرت های نهفته در طبیعتش برگردد و دوباره به زندگی سلام کند.طبیعتا دعوت از این زن ، برای گفتگو و دوباره دیده شدن ، کار سختی بود ولی خودش معتقد است برای باورهایی که پیدا کرده ، دعوت من از او یک جور امتحان بود تا با این کارش به همه ثابت کند که آدم ها صورت شان نیستند و حقیقت وجودشان از صورت هایی که دارند، بسیار زیباتر است:

_ بیا از یک فلاش بک به زندگی ات شروع کنیم.

تهران به دنیا آمدم. 5 خواهریم و دو تا برادر. من سومین دختر و شیطان ترین و بی پرواترین و زیباترین دختر خانواده بودم.  خدا به پدر و مادرم اول 5 دختر داده بود که من سومی بودم و آن ها آنقدر پسر می خواستند که مرا مثل پسرها بزرگ کرده بودند. بازی های پسرانه می کردم. خیلی از پسرهای کوچه از دست من کتک خوردند. تمام بازی ها را فرماندهی می کردم. یادم هست وقتی پدر مادرم بعد از ظهر ها می خوابیدند اجازه نمی دادم بچه ها توی کوچه بازی کنند یا سروصدا راه بیندازند. می گفتم : پدر و مادرم خوابند و آن ها هم از من حساب می بردند و می رفتند.اگر با خواهرم حرفم می شد ، تمام بچه های محل را طوری قانع می کردم که مثلا نباید با خواهرم حرف بزنید. البته الان آن رفتارم را دوست ندارم ولی آنموقع دوران بچگی ام بود خیلی خوب و بد رفتارم را نمی فهمیدم.

_ چرا می گویی پدر و مادرم مرا مثل پسرها بار آورده بودند؟ مگر چطور رفتار می کردند؟

مثلا خانه ما در محله ی نوسازی بود و پدر و مادرم به من شهامت می دادند که دخترهای دیگر نمی توانند و فقط این می تواند برود با دوچرخه اش نان بخرد. یادم هست اگر در محل کسی به خواهر بزرگم حتی چپ نگاه می کرد، دمار از روزگارش در می آوردم. فکر می کنم خیلی این شهامت ها به ضررم تمام شد. چون یک سری ظرافت ها را در آن دوران از دست دادم البته بعدها در خودم گشتم و آن ظرافت ها را پیدا کردم اما بهای سنگینی هم برایش دادم.

_ درسخوان هم بودی؟

درسم عالی بود. فقط باید 20 می گرفتم. اگر شاگردی از من نمره ی بیشتری می گرفت ، عصری لت و پار برمی گشت خانه. این عشق به درس خواندن در من بود. علوم ارتباطات قبول شدم. عاشق خبرنگاری بودم بعد از آن هم مامایی را دوست داشتم تا در لحظه ی تولد برای آن بچه تمام چیزهای خوب را آرزو کنم و اولین کسی باشم که یک بچه را در بدو تولد بغل می گیرم. یک جور باورم بود. اما چرخ زمانه طور دیگری چرخید. پدرم دفتر کار بزرگی داشت که به خاطر وام یک نفرضامن شد و سندش را بانک گذاشت و بعد، آن آدم ورشکست کرد و دفتر پدرم را مصادره کردند . بعد از آن هم پدرم یک بیماری گرفت و نتوانست دیگر مثل گذشته کار کند و من عاشقانه دوستش داشتم و ترجیح دادم دغدغه ی دانشگاه را رها کنم و پی کار بروم.

_ این اتفاق بعد از دیپلم افتاد؟ یعنی بلافاصله رفتی سرکار؟

نه دوسال هم رفتم انگلیس درس بخوانم. اول پدرم مخالفت کرد.چون هرچه سنش بالاتر رفت سخت گیر تر شد. بعد که اصرارهای مرا دید ، گفت فقط یک سال اجازه می دهم اما من دوسال ماندم و بعد پدرم خودش آمد انگلیس و مرا برگرداند. آمدم ایران. بعد پدر و مادرم مرا فرستادندکلاس تفسیر قرآن. من خیلی این کلاس ها را دوست داشتم. مرا فرستادند پیش حاجیه خانم مالک. پیش آن خانم قرآن خواندن را یادگرفتم و کمی هم تفسیرش را. بعد خیلی از عذاب آتش جهنم ترسیدم. یادم هست آن موقع فقط یک آرزو داشتم و آن آرزو این بود که آن قدر زشت بشوم که دیگر هیچ کس نگاهم نکند تا گناه کنم . بعد ها فهمیدم ذهن آدم هاست که آینده آدم را می سازد و ای کاش چیزهای بهتری آرزو کرده بودم. حواسمان باشد چه آرزو می کنیم و حتی شیوه ی آرزو کردن را به بچه هایمان یاد بدهیم. یادم هست بالا ی پشت بام درس می خواندم و هواپیماها را می دیدم و می گفتم که می شود یک روز من سوار این هواپیماها بشوم و بعد شدم مهماندار هواپیما.

_ پدرت مخالفتی نکرد؟ وقتی سخت گیر تر شده بود چطور اجازه داد بروی مهماندار هواپیما بشوی؟

مهماندار شدن را دوست داشتم ولی اصلا فکر نمی کردم پدرم اجازه بدهد. ولی وقتی پیش آمد و به پدرم گفتم شاید با خودش فکر کرد از این که از ایران بروم که بهتر است. من هم که عاشق مسافرت بودم و فکر کردم مهمانداری به من این امکان را می دهد که سفرهای زیادی بروم و با آدم های زیادی در ارتباط باشم.بعد هم هفت خان سختی را برای مهماندار شدن پشت سرگذاشتم. چندین هزار نفر شرکت کرده بودند و فقط 180 نفر می خواستند. بالاخره قبول شدم . خیلی از مسافرها اسم مرا به خاطر می سپردند. مثلا پرواز تهران به اصفهان فقط 35 دقیقه بود و بیشترش صرف نشستن و بلند شدن هواپیما می شد ولی موقع پیاده شدن مسافرها ، به یکی می گفتم امیدوارم توی امتحانت موفق بشوی. به دیگری می گفتم امیدوارم بیماری مادرت خوب بشود. به آن یکی می گفتم حتما برادر گمشده ات را پیدا می کنی و همکارهایم با تعجب نگاهم می کردند که مگر تو چقدر وقت داشتی که این ها توانسته اند در این مدت کم این همه با تو دردل کنند. به خاطر همین روحیه ام شاید عاشق خبرنگاری بودم.البته عاشق مجری گری و بازیگری هم بودم اما به خاطر اتفاقی که برای صورتم افتاد ، از این آرزو هم محروم شدم.

_ برویم سراغ انگیزه ات برای زیباتر شدن که کار دستت داد. مگر زیبا نبودی؟  یکی از شروط مهماندار شدن در آن سال ها برای قبول شدن در آزمون مهمانداری، زیبایی بود، این چه وسواسی بود که این همه دردسر آفرین شد؟

اعتماد به نفس نسبت به زیبایی ام نداشتم . آن قدر که خلق و خوی مردانه داشتم. همیشه هم از سنم بیشتر نشان داده می شدم. مثلا 18 ساله بودم همه می گفتند بیست و چند ساله ای . چون صورت بزرگی داشتم. دو نفر که پیش من بودند دائم به من می گفتند که بیشتر از سنت نشان می دهی. سی ساله که شدم یکبار به آینه نگاه کردم و دیدم خط خنده ام دارد عمیق می شود. هنوز عمیق نشده بود. رفتم پیش آقای دکتری که گفت کاری می کنم که دیگر هیچ وقت خط خنده را روی صورتت نبینی و کاری می کنم که دیگر هیچ وقت پیر نشوی.حتی من گفتم:" آقای دکتر شنیده ام دارویی که تزریق می کنید بعد از مدتی جذب می شود". گفت: "نه جذب نمی شود. فروکش می کند." این حرفش همیشه توی ذهنم ماند.

_ همان اول از دسته گل دکتر با خبر شدی؟ یا کم کم اتفاق افتاد؟

بعد که تزریق شد خیلی خوب شد. خیلی دوست داشتم. عالی شده بود. بعد از چند ماه حس کردم پایین صورتم دارد می افتد. رفتم و گفتم این چرا این طوری شد. گفت ناراحت نباش این بار تزریق را بالاترش می زنم . بعد از چند ماه دوباره همان حس و دوباره تزریق. حتی گفتم آقای دکتر مگر نگفتید یک بارتزریق برای همیشه؟ گفت: نه تقصیر خودت بود.من می خواستم یک سی سی تزریق کنم و تو گفتی همه اش را تزریق کن. خب من که چیزی نمی دانستم. می گفت بهتر می شود من هم می گفتم خب همه اش را بزنید. متاسفانه یک دسته از دکترها وقتی به بن بست می رسند تمام تقصیرها را گردن بیمار می اندازند.

این قصه تا جایی پیش رفت که تا نزدیک چشم هایم تزریق کرد و بعد تمام صورتم ریخت و خیلی بد شد.گفت حالا باید صورتت را بکشم بالا. و رفت تا نزدیک گیجگاه. حالا دیگر هرکسی به من می رسید به جای این که بگوید چند سال بزرگتر به نظر می رسی می گفت:اقلا بیست سال بزرگتر شدی. چرا اینطوری شدی؟ چرا عوض شدی؟ چرا یک شکل دیگری شدی؟ و این صداها مثل چکش می خورد توی سرم و این صداها هی بزرگ وبزرگ تر شد. 23 سال سردرد داشتم. 23 سال روزی سه تا قرص آمی تریپ تیلین می خوردم. دو تا فلوکسیتین می خوردم. مدت ها آمپرازولام می خوردم و ده ها قرص دیگر. شاید امروز اطلاعات پزشکی و روانشناسی من درباره زیبایی و افسردگی، در حد یک متخصص باشد.

_ آن موقع بچه هم داشتی؟ از کی بچه ها متوجه شدند مادرشان دارد تغییر می کند؟ این تغییرها در شیوه ی مادری ات ، چطور نمود پیدا کرد؟

آن موقع دختر و پسرم کوچک بودند و خیلی متوجه نبودند ولی بعد از یک مدتی می دیدند مامان توی عکس ها نیست.نمی گفتم دوست ندارم عکس بگیرم یک جوری طفره می رفتم. کم کم از توی عکس ها حذف شدم. دوست نداشتم جلوی آینه بروم. کم کم رفت و آمد هایم با دوست و آشنا و فامیل کم شد. اگر دخترم را می بردم کلاس نقاشی سه ساعتی که کلاس داشت از سعادت آباد نمی رفتم خانه. اگر زمستان بود پتو می بردم و روی سرم می کشیدم. یا اگر تابستان بود روسری را روی صورتم می کشیدم تا کسی مرا نبیند. همیشه یک گوشه توی تاریکی می نشستم. اگر در خانه چراغ روشن می کردند داد می زدم که چراغ ها را خاموش کنید. منی که همیشه در خانه ام تمام چراغ ها روشن بود شدم آباژوری. بعد اگر 5 تا آباژور روشن بود شد یکی.بچه ها می گفتند نور کم است ولی زیر بار نمی رفتم. داشتم شبیه پدرم رفتار می کردم. دیگر از خودم هم بدم آمده بود که چرا دارم این طوری رفتار می کنم؟



پروسه ی درمان صورتت چطور به تزریق ها و عمل های پی در پی رسید؟ هیچ نقطه ای وجود نداشت که بخواهی توقف کنی و کمی صبر کنی تا یک درمان قطعی پیدا بشود؟ هر دکتری می گفت می توانم، تسلیم می شدی؟

سه سال طول کشید تا این تزریق ها از کنار لبم به گیجگاهم برسد و بعدش هم تازه دکتر رفتن هایم شروع شد. یک عده زیادی از دکتر های تهران و خارج از کشور مرا می شناسند. خیلی جاها می رفتم می گفتند کارخراب شده ی دکتر دیگر را دست نمی زنیم. خیلی جاها می رفتم می گفتند یک عمل ساده می خواهد.عالی می شود. مانده بودم چه کنم. اعتمادکنم یا نه؟ یکی می گفت باید صورت را از کنار گوش ها باز کنم و همه سیلیکون ها را دربیاورم و بعد تمام صورتم را باز کرد و بعدش گفت که این سیلیکون ها وارد نسج شده و نمی شود آن ها را جدا کرد فقط پخش شان کردم. بعد دوباره و دوباره. یکبار وقتی داشتم برای عمل دوباره ی صورتم ، می رفتم بیمارستان ،شهودی برایم رسید که نرو...نکن...ولی گوش نکردم. آن قدر توی فکر بودم که نفهمیدم کجا دارم می روم. داشتم در مسیر یک طرفه مسیر اتوبوس خلاف جهت می رفتم که پلیس جلویم را گرفت که چه کار داری می کنی؟ و من واقعا توی حال خودم نبودم و گیج می زدم بس که در فکر عمل صورتم بودم.بعد از آن عمل صاحب صورتی شدم که عین دف شده بود. بزرگ و گرد.باز از یک شکلی درآمدم و به شکل دیگری درآمده بودم. دوباره خودم را نمی شناختم. هیچ کدام از این صورت ها مال من نبود. دوباره رفتم یک دکتر دیگر. هیچ کس به من نمی گفت دیگر به این صورت دست نزن. صبر کن شاید چند سال دیگر علم پیشرفت کند و راه حل قطعی تری پیدا شود.بعضی از دکتر ها می گفتند : عمل نمی کنم ولی وقتی اصرار می کردم و پیشنهاد پول بالاتری می دادم قبول می کردند. عکسم را می بردم و می گفتم می توانید مرا شبیه قبلم بکنید؟ شاید الان عکس صورت من ، در بیشتر مطب های زیبایی تهران باشد. یک دکتر پیشنهاد داد که بیا خط خنده ات را باز کنم و سیلیکون ها را در بیاورم. مدام به حرف دکتر ها اعتماد می کردم چون دلم می خواست زودتر این ماسک را از روی صورتم بردارم. همه چیز برایم مسخره و مصنوعی شده بود.

سیلیکون ها غیر از این که زیبایی ات را گرفتند عوارض دیگری هم داشتند؟ یعنی نمی شد بی خیالشان بشوی؟

در مقاله ای خواندم که باید دستی را که سیلیکون تزریق می کند، قطع کرد . آن قدر که عوارض بدی دارد.بعد دوباره سیلیکون هایی که بالای صورتم بود راه می افتاد و می آمد پایین. وقتی به صورتم دست می زدم انگار به یک جسم سخت دست می زدم. شب ها که می خوابیدم سیلیکون ها راه می افتاد و قلمبه قلمبه می شد. باز ساکشن کردم . باز ورم و کبودی. یعنی جای تک تک سوزن ها روی صورتم یادم هست. یکبار دیگرساکشن و باز بهتر نشدن و دوباره دکتردوباره عمل باز و یک تزریق دیگر که ببینیم جذب می شود یا نه؟ شاید بعضی از دکترها تجربه ی کاری خوبی روی صورت من پیدا کردند و شدم موش آزمایشگاهی.تا دو سال پیش که رفتم سراغ یک دکترو او گفت من تمام این سیلیکون ها را در می آورم. باز چند دفعه عمل شدم. دفعه اول خیلی بی رحمانه برید و ریخت دور. یک مقداری از صورت من در عمل اول رفت. وقتی خودم را دیدم شاید ساعت ها بی وقفه گریه کردم. صورتم کج شد ومثل گلابی شده بود. بالای صورتم را بزرگ و چانه ام را خیلی کوچک کرده بود. جای بخیه ها بی رحمانه بود.گفتم باز هم این قیافه ی جدید را دوست ندارم و بعد باز هم عمل و عمل و عمل و این خط خنده از بینی تا چانه ام کشیده شد.

 تمام آن سال ها دغدغه ات صورتت بود؟ مثال می زنم خدای نکرده بیماری دیگری نداشتی که مثلا حواست را پرت کند و دست از صورتت بکشی؟

من کجی ستون فقرات داشتم . از 12 سالگی که تصادفی کردم و 3 روز در کما بودم این ناراحتی با من بود و آزارم می داد اما این قدر که خرج صورتم کردم و وقت گذاشتم به ستون فقراتم نرسیدم. به خودم نرسیدم . به زندگی ام ، بچه هایم. تمام دغدغه ام شده بود صورتم. شاید خیلی ها فکر کنند خیلی پول دارم ولی واقعا برای رسیدن به یک صورت نرمال سکه فروختم. دیگر دردم زیبایی نبود دردم این بود که می خواستم قیافه ی عادی قبلم را داشته باشم. یک بار اشتباه کردم ولی بعد دیگر نمی خواستم زیباتر شوم فقط می خواستم اشتباهم را جبران کنم. الان هم تا جایی که بتوانم می خواهم مانع اشتباه دیگران بشوم. مثلا چند روز پیش کفش فروشی بودم . دختری گفت شما همان هستید که رفته بودید توی تلویزیون.گفتم بله گفت چرا رفتی سیلیکون زدی مثل من چربی می زدی. نگاهش کردم دیدم شاید بیست و چند ساله باشد. الان سن این وسواس ها نسبت به زیبایی خیلی پایین آمده و خیلی همه گیر شده. امیدوارم واقعا کسی دچار این وسوسه ها نشود چون اتفاق ذره ذره می افتد. درد یک دفعه نازل نمی شود. از یک روزی یک جایی و یک نقطه ای شروع می شود و تا زمانی که سیگنال بفرستد مدت ها طول می کشد. خیلی دلم می خواهد آدم های دیگر اشتباه مرا تکرار نکنند.

_ یعنی خودت دیگر قید عمل و دکتر و درمان را زده ای؟

ببین صورت من درمان لازم دارد دیگر هیچ کدام از این عمل ها به خاطر زیبایی نیست. هنوز هم اگر دکتری باشد که بتواند این ماسک را از روی صورتم بردارد و یک جوری از روش و شیوه ی درمانش مطمئن شوم باز هم صورتم را به دست ها و دانشش می سپارم. البته واقعا دیگر نمی خواهم و نمی توانم هزینه ای بابتش بپردازم اما اگر واقعا مطمئن شوم بهتر می شوم ناچارم .ولی دیگر خیلی سخت اعتماد می کنم. اشتباه بزرگ من این بود که به تمام دکتر ها و هرچه می گفتند سریع اعتماد می کردم چون مثل یک آدم تشنه بودم که هر کسی نشانی از آب می داد ، می رفتم و چقدر سر در گم شدم بابت نشانی های غلط .

_ فکر می کنی در زندگی چه چیز هایی را از دست دادی؟

فکر کن کنار تمام این گیر و دارهای درمان های پی در پی ، تازه می خواستم همسر خوبی باشم ، مادر خوبی باشم و به کارهای خودم هم برسم. خب نمی شد.خیلی ها ترکم کردند. شاید باید ترکم می کردند. اما همین جا از بچه هایم عذر خواهی می کنم. به خاطر آن سردرد ها. به خاطر آن خانه ی تاریک. به خاطر گوشه گیر شدن مادرشان. بعضی وقت ها می خواستند جایی بروند گفتم نمی شود برویم چون خودم حوصله نداشتم یا می خواستم دیده نشوم. همین جا از آن ها معذرت می خواهم. یک دختردارم که متولد 1365 است . دختر بسیار خوبی است. آرشیتکت است ولی یک جاهایی مرا نبخشیده. یک پسر متولد 1367 دارم که مهندسی مکانیک جامدات خوانده وخیلی بچه های خوبی هستند فقط واقعا امیدوارم مرا ببخشند.

کجا به آخر خط رسیدی؟ یعنی تصمیم گرفتی جور دیگری زندگی کنی و جور دیگری لبخند بزنی؟ کجا و کی حصارها را برداشتی؟

آخرش صورتم عوض نشد. این بار با یک دید دیگری رفتم سراغ قرآن وبارها خواندمش. معنی باطنی اش را گرفتم و به آرامش رسیدم.در نهایت خودم باید عوض می شدم. باید این فکر از سرم پاک می شد که من صورتم نیستم. من دستم نیستم بدنم نیستم . من جانم. باید در نظر می گرفتم که من خیلی از صورتم زیباترم. کم کم پیله ام را کندم و زندگی جدیدی را شروع کردم. ذهنم را قوی کردم و از نظر درونی آن قدر قوی شدم که خیلی ها می آیند و برای من از مشکلات شان می گویند و کمک می خواهند. اصلا دوست دارم همین جا ایمیلم را بنویسید تا اگرکسی مثل من به آخر خط رسیده یا زندگی اش شبیه من بوده یا به مشکل دردسرزای یک عمل جراحی برخورده ، با تجربیاتم کمکش کنم:

اگر الان بعضی از مخاطب هایی که این مصاحبه را می خوانند ،دغدغه ی بهتر شدن صورت شان را داشته باشند، دلت می خواهد به آن ها چه بگویی؟

شما را به خدا به صورت هایتان ور نروید. خودتان را زیبا کنید. ذهن و قلبتان را زیبا کنید. سلول ها شعور دارند. می دانند چه اتفاقی دارد می افتد.خیلی وقت ها صورتم گزگز می کنند. احساس می کنم سلول هایم دارند از من شکایت می کنند.می گویند تو خیلی بلا سر ما درآوردی. بیست و چند سال از زندگی ام با دلشوره و افسردگی و درد گذشت. بیست و چند سال خودم را مقصر می دانستم . با این که مهماندار بودم و روزی 500 تا 700 نفر آدم می دیدم ولی سال های سال نمی توانستم حتی با یک آدم رو در رو شوم . با این حال ، دوسال است حالم و مراوداتم بهتر شده چون در یک کلمه خودم را - هرچه که هستم - پذیرفته ام و تسلیمم.


خبرآنلاین
دوشنبه 8/7/1392 - 14:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته