تبیان، دستیار زندگی
ویژگی اصلی این برنامه ، داستان محور بودن آن است ; داستان هایی برای كودكان نوشته می شود، كه به دلیل امتیازات متون داستانی (مثلا ارتباط عاطفی و هیجان )، این مفاهیم و روش های استدلال حتی به كودكان منتقل می شود....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

P4C و سنن ایرانی

داستان نویسی در سنت های فلسفی ایران

گفت و گو با غلامحسین ابراهیمی دینانی

آموزش

حدود 40 سال است برنامه ای با عنوان P4C (فلسفه برای كودكان و نوجوانان) در كشورهای پیشرفته اجرا می شود. این برنامه درصدد است ، تفكر را اعم از تبیین ، قضاوت ، داوری و استدلال آوری ، از دوران كودكی آموزش دهد.

بنیانگذاران این برنامه معتقدند دوران دانشگاه برای یادگیری بسیار دیر است. این برنامه از دوران دبستان شروع می شود و تا دوران دبیرستان به آموزش تفكر انتقادی ، تفكر خلاق و تفكر مراقبتی و نیز برخی مفاهیم اساسی علمی ، اخلاقی و زیبایی شناختی می پردازد.

گفتگوی حاضر در زمینه امكان استفاده از دستاوردهای این برنامه و اهمیت اجرای آن در ایران با دكتر غلامحسین ابراهیمی دینانی است.

ویژگی اصلی این برنامه ، داستان محور بودن آن است ; داستان هایی برای كودكان نوشته می شود، كه به دلیل امتیازات متون داستانی (مثلا ارتباط عاطفی و هیجان )، این مفاهیم و روش های استدلال حتی به كودكان منتقل می شود.

فلسفه برای كودكان ، شیوه جدیدی است كه در آن با به اجرا درآوردن برخی تعلیمات ، كودكان تفكر انتقادی و خلاق را می آموزند و همچنین مفاهیمی مانند مفاهیم اخلاقی ، اجتماعی ، دینی كه البته در سطح كودكان است مانند درستی ، زیبایی ، صداقت و... را از دوران كودكی به آنها با شیوه ای خاص تعلیم می دهند.

این برنامه مدتی است كه مورد آزمون قرار گرفته و به دلیل نتایج فوق العاده اش در كشورهای زیادی اجرا می شود.

پرسش من این است كه در محیط دانشگاه های ما وضعیت تفكر چگونه است؟ آیا ما نیز در ایران باید این آموزش را از دوران كودكی شروع كنیم ، یا این كه دانشجویان ما در دانشگاه می توانند تفكر انتقادی و خلاق خود را بالا ببرند و با شیوه های استدلال و داوری آشنا شوند؟

- البته این مساله كه فلسفه را با شیوه ای خاص در سطح كودكان آموزش دهیم ، در كشور ما تجربه نشده است ، ولی به نظر من این كار شایسته ای است و ممكن است اشخاصی استعداد خاصی داشته باشند كه گذشته را بشكنند و وارد تفكر بشوند; البته باوجود این كه شما گفتید چنین مساله ای در غرب تجربه شده و نتیجه خوبی نیز به دست آمده است ، صرف نظر از این آزمایش این گونه به مساله نگاه می كنم كه بسیاری از بزرگان گذشته كه به نبوغ فلسفی رسیده اند، كسانی بوده اند كه از ابتدا در خانواده شان تفكر فلسفی وجود داشته است ، یعنی از همان كودكی متوجه بوده است كه نباید حرفهای معمولی بزند.

فلسفه

فیلسوف كسی است كه ذهن نقاد دارد و می تواند طرح سوال بكند و كسی كه می تواند طرح سوال بكند، می تواند به سوالات دیگران گوش دهد و كسی كه طرح سوال می كند و به سوالات جدی دیگران گوش می دهد، دارای تحمل است و می تواند درست گفتگو كند. چنانچه ما نقادی ، طرح سوال ، اندیشیدن در مسائل و گوش دادن به سوالات دیگران را در كودكستان یا دبستان به سبك ساده ای به كودكان یاد دهیم ، مسلما موثر خواهد بود.

- من با طرح شما موافق هستم و آن را كاملا مفید می دانم ، اما این كه اجرای آن چگونه باید باشد، طبیعتا نیازمند افراد خوش فكری است كه اولا مسائل مهم فلسفی را خوب بدانند و نیز بدانند چه مسائلی لازم به طرح است و اساسی ترین مسائل حیات ، زندگی و هستی چیست و بعد در طرح این مسائل اساسی كه به حیات و زندگی مربوط است ، به شكل زیبایی ، كه قابل فهم برای ادراك كودكان است ، بیان كنند.

این افراد باید آدمهای ادیبی باشند و نیز ادبیات كودكان را بشناسند. پس چند عامل مورد نیاز است.

تجربیات فلاسفه غرب نشان داده است كه ما می توانیم فلسفه را به زبان روز ترجمه كنیم.

البته ما در تاریخ فلسفه اسلامی و در سنت اسلامی ، داستان نویسانی همانند ابن سینا ، سهروردی و برخی عرفا را داشته ایم ، اما هرچه به دوران معاصر نزدیك تر می شویم ، این سنت به فراموشی سپرده می شود.

یعنی آن حالت رمزی و داستانی اش را از دست می دهد. بله هرچه به زمان حال نزدیك شده ایم بیشتر به این صورت درآمده است.

به نظر شما دلیلش چیست؟

- باید گفت قدری تفاوت است میان داستان نویسی امثال سهروردی و ابن سینا كه در آنها الفاظ با عناوین عجیبی به كار رفته است.

مانند عقل سرخ ، لغت موران و صفیر سیمرغ كه اینها مطالب رمزی است. علت این كه آنها این گونه می نوشتند، این نبود كه برای كودكان بنویسند، ولی عموم مردم به یك معنا در حكم كودكان فلسفه هستند.

آنها فكر می كردند مطالب متعالی و والایی وجود دارد كه بیان آنها به زبان منطق و اصطلاح های خشك فلسفی غیرممكن است.

اینها به صورت رمز، این حقایق الهی را كه بسیار متعالی اند، بیان كردند در حالی كه حتی منطق ارسطویی گنجایش و كشش این مطالب را نداشت. آنها با توسل به زبان رمز و تمثیل به بیان حقایق پرداختند.

قرآن كریم نیز به این صورت كه زبان وحی است و كه از زبان فلسفه نیز بالاتر است و در آن خداوند سخن می گوید گاهی این سخنان به صورت قصه بیان می شود.

مانند قصه حضرت یوسف (علیه السلام). البته نمی گوییم این قصه ها واقعیت ندارد كه البته دارد، اما حالت رمزی و تمثیلی هم دارد.

این را هم باید یادآوری كنم كه در قرآن قؤصص آمده است نه قؤصص كه برخی قؤصص می خوانند. نه این كه بخواهد بگوید ما بهترین قصه ها را برای شما می گوییم.

قصه

قؤصص نیست كه جمع قصه باشد، بلكه قؤصص است ; یعنی می گوید ما بهترین نوع سراییدن مطلب را به شما می گوییم ; یعنی بهترین بیان را برای شما ارائه می كنیم.

قؤصص یعنی نوع سراییدن ، یعنی برای شما قصه نمی گوییم بلكه با بهترین روش سخن گفتن با شما صحبت می كنیم.

می توان نتیجه گرفت كه نقل مطالب به صورت داستان نیز كه در قرآن است جزو بهترین نوع بیان است؟

بله البته برخی قدمای ما نیز به علت این كه حقایق بهتر مفهوم بشود آنها را به زبان رمز و تمثیل بیان می كردند. یكی از دلایلی كه زبان رمزی در متون امروزی كم شده است این است كه قدری عقل به خشكی رفته است.

شاید دلایل دیگری هم وجود داشته باشد، ولی به هر حال این اتفاق افتاده است. این زبان تمثیل یك مقداری به دلیل غلبه نوعی منطق گرایی از میان رفته است.

مثل غرب كه اول به زبان علم و منطق رفتند و دوباره به زبان افسانه و رمان برگشتند; البته میان رمانهای امروزی و قصه های سابق قدری تفاوت است كه این در جای خود بحث مفصلی دارد.

رمان امروز با قصه های رمزی قدیم تفاوت هایی جوهری و اساسی دارد. به هرحال بنده با طرح شما موافق هستم و به نظرم مفید می آید.

در هر جامعه ای و همچنین جامعه ما، اگر بتوانیم كودكان را با زبان فكر و تفكر متناسب با سطح خودشان آشناكنیم ، كار مفیدی انجام داده ایم. ولی باید اشخاصی را پیدا كنیم كه هم صاحب فكر باشند و هم صاحب بیان خوب كه بتوانند از عهده این كار برآیند.

با توجه به این كه نقطه شروع P4C اصلا وضعیت تفكر در دانشكده های علوم انسانی بوده است و موسس این برنامه چون از یاد دادن تفكر درست به دانشجویان ناامید شده ، تصمیم گرفته است این كار را از دوران كودكی آغاز كند.

حال پرسش این است كه وضعیت یادگیری تفكر در گروههای فلسفه ما چگونه است؟

عرض كنم كه من ناراضی نیستم ، ولی به این معنا نیست كه نمی تواند بهتر از این بشود و مسلم است كه می تواند خیلی بهتر از این بشود.

در حال حاضر ما خیلی نقص داریم و بهتر از این خیلی ممكن است. ما هنوز این كارها را نكرده ایم. البته به معنی این نیست كه من ناامید باشم ، خیر. به آینده امیدوار هستم ، اما هیچ وقت ادعا نمی كنم كه وضع كامل است.

من بدون این كه تجربه شما را داشته باشم ، همیشه این موضوع را به یك زبان دیگر می گویم كه به مطلب شما نزدیك است.

گاهی دانشجویان من وقتی سوالی در كلاس مطرح می شود، می بینیم در جواب اصطلاحها و واژه های پرت و پلایی مطرح می كنند. حال این اصطلاح یا انگلیسی است یا فرانسوی یا... مثلا كتابهای فلسفی خوانده اند و اصطلاحات را یاد گرفته اند.

دانشجو

به آنها همیشه توصیه می كنم كه بهتر است با زبان مادری خودتان فكر كنید. درست است كه غالبا فلسفه را به زبان عربی ، انگلیسی و فرانسوی یا به زبانهای دیگر می آموزید اما باید با زبان مادری فكر كنید.

متاسفانه ما كتابهای فلسفی به زبان فارسی كم داریم ، یا كسانی كه در غرب تحصیل كرده اند و زبان انگلیسی و فرانسه آموخته اند یا فلسفه اسلامی را به زبان عربی خوانده اند.

فرآیند این اشتباه آن است كه جمله ها بتدریج جای تفكر را در ذهنشان اشغال می كند و بعد می بینیم كه تفاهم با آنها مشكل است. همیشه به آنها توصیه می كنم حالا كه فلسفه را به زبان عربی ، انگلیسی و غیره آموختید، عیبی ندارد، اما بعد اینها را به زبان مادری خود تبدیل كنید و به زبان مادری فكر كنید، انسان به زبان مادری بهتر می تواند فكر كند.

جمله كه از یك زبان به زبان دیگر می رود، اگر به زبان مادری تبدیل شود، بهتر می تواند فهمیده شود. من همیشه می گویم به زبان مادریتان فكر كنید و منظورم این است كه همین كه شما توضیح دادید، یعنی اندیشه درست و اندیشه خالص انجام دهند نه این كه درگیر قلمبه سلمبه گویی باشند و مغلق بگویند، وقتی شما می گویید بچه ها را به اندیشیدن عادت دهیم ، یعنی بتواند درست فكر بكند و كسی كه بتواند درست فكر بكند، به زبان مادری اش بهتر می تواند با آن درگیر شود و بفهمد مشكل كجاست.

- سوال آخرم درباره كاربردی كردن فلسفه است. در غرب برخی فلاسفه مثل ژان پل سارتر برای بیان كردن آرای فلسفی به رمان روی آوردند و تلاش كردند آرای فلسفی خود را با داستان بیان كنند.

بعد از آن نیز پای فلسفه به سینما كشیده شد، به این دلیل كه عموم مردم بیشتر استفاده كنند، یعنی فلسفه را به زبان عموم مردم مطرح و آن را كاربردی كرده اند.

آیا فلسفه شرقی نیز می تواند وارد داستان و حتی سینما بشود؟

- البته فكر می كنم كسی تاكنون نبوده است كه به صورت قوی فلسفه شرق را به این دو صورت درآورده باشد; هر چند تلاشهایی در این زمینه انجام شده است.

این سوال بسیار مهمی است كه شما مطرح كرده اید. به نظر من ، قضیه عكس است. اتفاقا فلاسفه اسلامی در آغاز این كار را كرده اند و شاید اولین كسانی بوده اند كه این كار را كرده اند، اما شاید بتدریج این شیوه بیان مسائل فلسفی كهنه شده و از بین رفته و در حال حاضر دیگر نیست.

ابن سینا كه شیخ الفلاسفه ماست ، درست است كه همه فلسفه اش را به زبان رمز ننوشته ، ولی گاهی آنها را به صورت قصه بیان كرده است.

البته این مطالب عرفانی است.

بله ، خود این عرفان جز فلسفه نیست عرفان یك بعد عملی و یك بعد نظری دارد و بعد نظری آن تقریبا شبیه فلسفه است.

من نمی گویم عرفان فلسفه است. عرفان ، فلسفه نیست ، بلكه یك تفكر متعالی است ; یك تفكر سطح بالا كه به زبان قصه بیان می شود.

مهمترین و هنرمندترین كسی كه این كار را كرده ، عطار است. فكری را كه عطار به صورت منطق الطیر و در یك قصه مصیبت نامه كه مجموعه ای از قصه هاست بیان كرده است.

فلسفه

این فكرها از فكر فلسفی و از فكر ارسطو یا سقراط نیز بالاتر و متعالی ترین افكار است ، افكاری كه به یك معنی فلسفی است. درست است كه فلسفه نیست ، ولی یك فكر متعالی و الهی است كه عطار به صورت قصه بیان كرده است ، یا مولوی زمانی كه قصه طوطی و بازرگان را تعریف می كند یا قصه فیل را می گوید شما قصه ماهی و خرس را تعریف می كنید و مولوی قصه فیلی را بیان می كند، كه در شب تاریك عده ای به قسمتهای مختلف بدن فیل دست می كشند و هر كدام برداشتی برای خود دارند. خود كلیله و دمنه یك دنیا حكمت است ، یك كتاب فلسفه است.

هیچ كتابی فلسفی تر از كلیله و دمنه نیست ، چون فلسفه اجتماعی ، فلسفه سیاسی ، فلسفه محض است و همه فلسفه ها در كلیله و دمنه است ، اما به صورت قصه و گفتگوی حیوانات.

حتی خود خداوند این كار را كرده است. خود خداوند در وحی منزل كه كلام وحیانی و بالاترین كلام و با معانی است ، گاهی به صورت یك قصه یا داستان سخن می گوید.

این كار در سنت ما انجام می گرفته ، اما بتدریج از میان رفته است و این كه این حالت رمزگونه حتی در غرب نیز از بین رفته و علمی محض شد، فلسفه محض شده است.

حالا در غرب دوباره شروع كرده اند، اما به یك زبان دیگر و كاملا درست فرمودید، مثلا در سینما برخی فیلمها كاملا فلسفی است ; یعنی یك ایده ، فكر و سوژه در یك تفكر فلسفی به صورت فیلم درآمده است و محتوای عمیقی دارد.

رمان نیز این طور است. البته فیلم و رمان با آن رمزها و تمثیل ها تفاوت هایی دارد كه بررسی عمیقی می طلبد.

آن هم ریشه های فلسفی دارد، كه فلسفه سابق چه اقتضایی داشته كه باید آن جور بیان می شده و فلسفه امروز چه اقتضایی دارد كه به صورت رمان و فیلم مطرح می شود.

اجمالا باید بگویم این امر همیشه بوده است ، ولی ما فكر می كنیم نبوده. حالتی كه در مولوی ، عطار وسنایی بود، تدریجا به دلایل تاریخی ، اجتماعی و سیاسی رو به ضعف نهاد.

من معتقدم بزرگان گذشته این كار را به نحو احسن انجام می دادند. شما وقتی كتب عرفا مثل

منطق الطیر را می بینید، به شما یك ایده و فكر می دهد.

منبع: جام جم آن لاین

بخش ادبیات تبیان