تبیان، دستیار زندگی
آرتور رمبو کسی که تا ابد کسل بود و خاکستری مایل به شب!...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمبو کنار ما بود!

معرفی آرتور رمبو شاعر نو گرای فرانسوی

آرتور رمبو

"ژان نیکلا آرتور رمبو" در 20 اکتبر سال 1854 در فرانسه به دنیا آمد. پدر "رمبو" سرباز توپخانه بود و مادرش همواره با او رفتاری خشک و خشن داشت و "آرتور" به خاطر ترسی که از مادر داشت در مدرسه بچه درسخوانی بود. او در 15 سالگی در یونانی، لاتین، بلاغت ،تاریخ و جغرافیا جوایزی برد ، در همین سن است که شعرهای او به لاتین منتشر می شود. سیر و سفر در زندگی او نقش مهمی ایفا می کرد. او شاعر مسافری است که سرگردانی را به خوبی در شعرهایش انعکاس داده است. سفر برای او یافتن ناشناخته ها است. او به انگلستان، آلمان، بلژیک، هلند، ایتالیا، اتریش، سوئد، اندونزی، قبرس، مصر و حبشه سفر می کند،

اما در آخرین روزهای زندگیش در حالی که پای راستش را قطع می کنند به سرزمین زادگاهش باز می گردد. "رمبو" شاعری مبتکر است که در کودکی "هوگو" را شکسپیر کوچک خواند، البته شاعران بزرگی او را ستودند بسیاری چون "مالارمه "" ژول لافورگ" ، "آندره برتون" و "لویی آراگون" از او تاثیر گرفته اند. او بر قافیه پردازان که مفهوم شعر را در نیافته اند، می تازد و شاعر را دزد آتش می داند.

اما مثل بسیارى از شعرا، رمبو به همان اندازه كه براى اشعارش ستایش شده، براى نوع زندگى اش نیز مورد كنكاش و خطاب قرار گرفته است. به واقع تمام اشعار و كارهاى او، تا ۱۹سالگى وى نگاشته شد و از آن پس وى به سفر و سیاحت پرداخت تا به قول خودش از ركود و زندگى كسالت بار بگریزد.

به واقع تمام اشعار و كارهاى او، تا ۱۹سالگى وى نگاشته شد و از آن پس وى به سفر و سیاحت پرداخت تا به قول خودش از ركود و زندگى كسالت بار بگریزد.

زندگى رمبو، با نوعى احساس دائمى تكذیب و رد كردن آكنده بود. او همیشه بزرگ شدن خود را در یك محیط روستایى انكار مى كرد، برخى روابط اجتماعى بحث برانگیز خود را تكذیب مى كرد، حاضر نبود براساس اصولى زندگى كند كه جامعه آن را طبیعى مى پندارد و حتى سرودن شعر را هم تكذیب مى كرد و البته مخالف افتادن در ورطه عمیق كسالت بود. كار به جایى كشید كه عالم فرار از این «بایدها» و «نباید» ها، گذارش به آفریقا افتاد ودر منطقه اى سكنى گزید كه ابى سینیا خوانده مى شد و صحراى وسیعى است و امروز بین كشورهاى جیبوتى، اتیوپى و اریتره واقع است. او آنجا به كار تجارت پرداخت و اسلحه اى به كمر مى بست، اما این هم او را از آنچه یك زندگى تكرارى و فاقد هیجان مى خواند، نجات نداد و فضایى را كه مى طلبید، نصیب او نساخت. در ۳۴سالگى كه سه سال پیش از مرگش بود، در نامه اى كه به فرانسه فرستاد، آورده بود:

  1. «هنوز به شدت احساس كسالت مى كنم. هیچ وقت كسى راندیده ام كه به اندازه خودم كسل بوده باشد.»

با این وجود شعرهاى رمبو سحرانگیز بود ونوعى جهان نگرى استادانه در آنها حس مى شد، زبان سلیسى داشت و نوعى حس ناخودآگاه و هشدار دهنده كه از ضمیر شاعر برمى خاست، در آن جارى بود و كارش با هر مدل رایج آن زمان و این زمان تفاوت داشت و بسیارى از ایده آل گراها و نسل هاى بعد از او، سعى در تقلید از وى داشته اند.

رمبو با استفاده از یك روش آزاد در انتخاب كلمات وعبارات مورد نظرش مى توانست الگوى كسانى قرار گیرد كه سالها بعد از وى مى خواستند به اشكال مختلف شعر نو روى بیاورند. نمونه روشن اینگونه كارها، كتاب «فصلى در جهنم» است كه اتوبیوگرافى رمبو در خصوص رفتارهاى بد در زندگى او توصیف شده است.

آرتور رمبو

رمبو در شهر كوچك شارلویل در اردنه فرانسه و در نزدیكى بلژیك به دنیا آمد و از همان آغاز محصلى بسیار مستعد ولى غیرعادى نشان مى داد. یكى ازمعلمان او روزى گفته بود: «نه از قیافه اش خوشم مى آید ونه از نگاه و لبخندهایش. از سر او هیچ چیز عادى و در حد وسط بیرون نمى زند. آن چیز، یانبوغ خواهد بود و یا چیزى شیطانى.»

اما رمبو با فرار از خانه اش در همان سن ۱۵سالگى به واقع به همه گفت كه در حال طى كردن كدام راه است كه اولین مرتبه فرار از دفعات متعدد گریز او به حساب مى آمد و منتهى به آخرین فرار او به پاریس به دعوت شاعر دیگرى به نام پل ورلان شد. او نمونه اى از اشعارش را براى ورلان فرستاده بود كه مورد پسند وى قرار گرفته بود. رمبو با زیر بغل داشتن مجموعه شعرى به نام «قایق مست» وارد زندگى ورلان شد و زندگى او را نیز به هم ریخت و آشفتگى را بر آن حاكم ساخت. رفتار تند و پرخاشگرانه رمبو، ماتیلده همسر ورلان را كه به خودى خود از دست شوهرش عذاب زیادى كشیده بود، مستأصل تر كرد و این شامل گروهى از اشعار و هنرمندانى كه ورلان با آنها نشست و برخاست داشت واستفان مالارمه را هم در برمى گرفت نیز شد.

با ورود رمبو به این جمع، گردهمایى هاى این دسته از شاعران خطیرتر شد، در دوسال بعدى رمبو و ورلان دست به سفرهایى از جمله به بروكسل و لندن زدند و هم شعر و كتاب مى نوشتند و هم مباحثه و دعوا مى كردند وتا آن جا كه امكانپذیر بود، نظم هرچیز را مختل مى كردند. تا اینكه یك روز در اوج كشمكش ها ورلان كه اختیارش را از كف داده بود، هفت تیر كشید و به سمت رمبو شلیك و او را از ناحیه مچ دست مجروح كرد. با اینكه رمبو در دادگاه به نفع وى شهادت داد، او در پاریس بدنام شد و اعتبارش را از دست داد و باقى مانده عمر را در انزوا و فلاكت هنرى گذراند. رمبو هم كه طى آن سالها با مجموعه كارهایى درخشان مثل «توهم ها» و «فصلى در جهنم» به اوج اشتهار رسیده بود، از آن پس شعر و شاعرى را كنار گذاشت و به راهى قدم گذاشت كه مطلب مان را با آن شروع كردیم. او را نابغه بسیار جوانى نامیدند كه ناگهان گم شد و یك شاعر در عذاب توصیف كردند كه از هر چیزى و بخصوص خود زندگى سیر شده است. در دوسال بعد از واقعه ورلان، او در اروپا دست به سفر زد كه اغلب با پاى پیاده بود و چون آرام نشد، به آفریقا فرار كرد و همانطور كه پیشتر گفتیم، به تجارت در آنجا پرداخت. این مسأله او را دچار پیرى زودرس كرد و در ۳۷سالگى به بندر مارسى در فرانسه بازگشت تا پایش را كه دچار نوعى سرطان شده بود، از نیمه قطع كند، اما عمل جراحى غلط پیش رفت و او اندك زمانى بعد مرد. حس كردن و هضم برخى كارهاى او به آسانى امكانپذیر نیست. به عنوان مثال «سونات صداها» نوعى آهنگین كردن كلمات از طریق بخشیدن رنگ به هر صدا است. او به علاوه نوعى سمبل گرایى خاص را در ادبیات خود حفظ مى كرد و گاهى هر حسى را در محدوده و قالب حسى دیگر توصیف و تشریح مى كرد. به همین خاطر بود كه رمبو سالها توسط خوانندگان و هنردوستان بریتانیایى پس زده مى شد و برایشان غیرقابل فهم بود اما این وضع نیز با ترجمه بهتر و وسیع تر كارهاى او از دهه۱۹۳۰ به بعد بهبود یافت.

آرتور رمبو

و شهرت او فزونى گرفت، چنان كه امروز همانقدر كه در فرانسه مشهور است در خارج نیز معروفیت دارد و از سوى بسیارى از اشعار او ترانه هایى ساخته اند كه «توهم ها» با موسیقى بنجامین بریتن و تعداد زیادى از كارهاى لئو فرر نمونه هاى آن است. رمبو بر روى موزیسین هاى چنددهه اخیر نیز تأثیرگرانى داشته است و بخصوص بر روى كسانى كه «شعراى راك» توصیف شده اند. از آن جمله اند باب دیلن كه در كارهایش بارها به رمبو اشاره كرده، ون موریسون كه درباره او ترانه هایى را سروده است، جیم موریسون كه به زندگى مرگبار او تأسى كرد ومثل وى مرد ویا پتى سمیت كه صرفاً پیش از هر كنسرت اش تعدادى از اشعار او را مى خواند.

این چنین است كه انتقال شاعر ناآرام و خطرناك و مرگبار فرانسوى از درون قرن نوزدهم به قلب هزاره سوم به راحتى میسر شده است.این شاعر آوانگارد فرانسوی یکی از مهمترین افرادی بود که در کنار "لا مارتین " و "مالارمه" مورد تقلید نو پردازان ایرانی قرار گرفت و رویه سرودن او نه تنها بر اشعار نیمایی بلکه بر اشعار موج نو نیز بسیار تاثبر گذار بود ازین رو می توان رمبو در زمرمه شاعران نو پرداز اروپایی دانست که در تکون شعر نوی فارسی همیشه در کنار ما بودند!

شعر  سونات صدا ها :

آ سیاه، اِ سپید، ای سرخ، او سبز و اُ آبی است

روزی ای واکه‌ها ولادت مکتوم شما را باز خواهم گفت:

آ شکم بند سیاه و پر موی مگس ‌های براق،

که به گرد بوهای هولناک وزوز می‌کنند، خلیج‌های تیره؛

اِ ساده‌دلی بخارها و خیمه‌هاست،

سنان یخزارهای پرغرور، شاهان سپید، لرزش گل‌آذین‌های چتری

ای ارغوان، خون پنهان، خنده ای است بر لبان زیبا

به گاه خشم یا مستی‌های توبه‌کارانه؛

او چرخه‌ها، لرزه‌های ایزدیِ دریاهای سبزفام،

آرامش حیوانات پراکنده در چراگاه و سکون چین و شکنی است

که کیمیا بر پیشانی‌های بلند و کوشا نقش می‌زند؛

اُ صور واپسین، آکنده از هیاهوی شگفت،

سکوت گذر از دنیا و فرشته‌هاست

VOWELS

A Black, E white, I red, U green, O blue

I shall tell, one day, of your mysterious origins

A, black velvety jacket of brilliant flies

Which buzz around cruel smells

Gulfs of shadow; E, whiteness of vapours and of tents

Lances of proud glaciers, white kings, shivers of cow-parsley

I, purples, spat blood, smile of beautiful lips

In anger or in the raptures of penitence

U, waves, divine shudderings of viridian seas

The peace of pastures dotted with animals, the peace of the furrows

Which alchemy prints on broad studious foreheads

O, sublime Trumpet full of strange piercing sounds

Silences crossed by Worlds and by Angels

O the Omega, the violet ray of Her Eyes

As translated by Oliver Bernard: Arthur Rimbaud

Collected Poems 1962


تهیه کننده : مریم امامی - تبیان