یك لحظه دچار سستى نشد
در اوج انحطاط
ولادت آن بزرگوار، در دنیا و در تاریخ، در زمانى واقع شد كه بشریت، دو خصوصیت بارز داشت؛
خصوصیت اول این بود كه از لحاظ علمى، عقلانى و فكرى، نسبت به آحاد بشر در ادوار گذشته خودش، بسیار پیشرفته بود. در میان آنها، فلاسفهاى پدید آمده و دانشمندانى پیدا شده بودند؛ ریاضىدانها، پزشكان، مهندسان بزرگ و تمدنهایى برپا شده بود. این تمدنها، بدون علم كه نمىشد! آكادمىها در غرب، هگمتانهها در شرق، تمدن چین، تمدن مصر و تمدنهاى بزرگ تاریخى، همه عبور كرده بودند؛ یعنى بشر، كامل شده بود.
خصوصیت دوم كه جمع این دو خصوصیت با هم، خیلى عجیب است، این است كه بشر در آن روز، از لحاظ اخلاقى، از همیشه گذشته، منحطتر یا اگر نخواهیم این نسبت را بیان كنیم، باید بگوییم در اوج انحطاط بود؛ اسیر خرافات، اسیر خودخواهىها، اسیر ظلم و ستم و اسیر دستگاههاى حكومتهاى مردمكش و ضدبشرى بود. چنین وضعى، در دنیا حاكم بود. كسى اگر تاریخ را ملاحظه كند، خواهد دید كه در آن دوران، همه بشریت اسیر بودند؛ همانطور كه در كلام امیرالمؤنین علیهالسلام است كه در نهایت فتنه، فشار، مشكلات و برادركشى، بشر زندگى تلخى را مىگذرانید... در همین خطبه، امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرماید: «خواب راحت به چشم مردم نمىآمد».(1)
تكمیل مكارم اخلاق
جامعه ما - از فرد و مجموعه - باید روزبهروز، خود را به آنچه كه پیامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزدیك كند. اهداف والاى پیامبر اسلام را در یك جمله نمىتوان گنجانید؛ اما مىتوان سرفصلهایى از آن [را ]سرمشق كار خود، در طول یك سال، یك دهه و یك عمر قرار داد.
یك سرفصل عبارت است از تكمیل مكارم اخلاقى؛ «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقیات نیكو، نمىتواند به هدفهاى والاى بعثت پیامبر دست پیدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مىرساند، اخلاق نیكوست. اخلاق نیكو، فقط خوش اخلاقى با مردم نیست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نیكو و خلقیات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بین خود، دچار حسد باشند، دچار بدخواهى یكدیگر باشند، دچار حیلهگرى باشند، دچار حرص به دنیا و بخل نسبت به مال دنیا باشند و دچار كینهورزى با یكدیگر باشند، در این جامعه، حتى اگر قانون هم به طور دقیق عمل شود، سعادت وجود ندارد اگر علم هم پیشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، این جامعه، جامعه بشرى مطلوب نیست.
جامعهاى كه انسانها در آن از یكدیگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كینهورزى مىكنند، براى او توطئه مىچینند و نسبت به او و دارایىاش، حرص مىورزند، راحتى در این جامعه نیست؛ اما اگر در جامعهاى، فضایل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به یكدیگر، مهربان باشند، نسبت به یكدیگر، گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنیا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند، بخل نورزند، به یكدیگر حسد نورزند، در مقابل راه پیشرفت یكدیگر، مانعتراشى نكنند و مردم آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، این جامعه، حتى اگر از لحاظ مادى هم پیشرفتهاى زیادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسایش و سعادت مىكنند؛ اخلاق، این است. ما به این احتیاج داریم. ما باید در دل خود، خلقیات اسلامى را روزبهروز پرورش دهیم. قوانین فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسیلههایى براى سعادت بشرند؛ اما اجراى درست همین قوانین هم احتیاج به اخلاق خوب دارد.(2)
روش پیامبر در تربیت جامعه
یك وقت كسى دستور مىدهد یا توصیه مىكند كه مثلاً مردم حسن خلق، گذشت، صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامه عدل و داد باشند؛ یعنى توصیه، دستور دادن و تعلیم دادن مطرح است كه البته كار لازمى است و پیامبر اسلام هم تعلیم مىداد و درس معرفت و زندگى به مردم مىآموخت؛ اما یك وقت مطلب از یاد دادن بالاتر است؛ یعنى معلم كارى مىكند و رفتارى در پیش مىگیرد كه این اخلاق و وظیفه اسلامى، در جامعه، به شكل رنگ ثابت درمىآید؛ با عقاید غلط مردم، به مقابله برمىخیزد؛ با احساسات جاهلى و تهماندههاى رسوب كرده اخلاق غیراسلامى، مبارزه و مقابله مىكند؛ به جامعه و مردم، شوك وارد مىكند و در مقاطع مناسب و با روشهاى مناسب، كارى مىكند كه فضاى جامعه و محیط زندگى مردم، با این صفات و اخلاق و روش خوب، كاملاً ممزوج مىشود.
اگر یك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحیح اسلامى را در خود به وجود آورد، محتاج همین روش است. شاید در چند آیه قرآن كه «یزكیهم» پس از «یعلمهم» یا قبل از آن اشاره شده است، مراد از تزكیه همین مطلب باشد؛ یعنى پاك كردن، طاهر كردن و پیراسته كردن مردم؛ مثل طبیبى كه به مریض خود فقط نمىگوید این كار را بكن و این كار نكن؛ بلكه او را در محل مخصوصى قرار مىدهد و آن چه را كه او لازم دارد، به او مىدهد و مىخوراند و آن چه كه براى او مضر است، از او باز مىگیرد. پیامبر اكرمصلىاللَّهعلیهوآله، چنین وضعیت و روشى را در طول بیست و سه سال نبوت، دنبال مىكرد؛ مخصوصاً در ده سالى كه در مدینه زندگى مىكرد و دوران حاكمیت اسلام و تشكیل حكومت اسلامى بود.(3)
یك لحظه دچار سستى نشد
كار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیاى ظلمانى زمان خود، پیامبر اكرم، دچار تشویش نشد؛ چه آن روزى كه در مكه تنها بود یا جمع كوچكى از مسلمانان او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صنادید قریش و گردنكشان، با اخلاقهاى خشن و با دستهاى قدرتمند قرار گرفته بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت؛ تكرار كرد؛ تبیین كرد؛ روشن كرد؛ اهانتها را تحمل كرد؛ سختىها و رنجها را به جان خرید تا توانست جمع كثیرى را مسلمان كند و چه آن وقتى كه حكومت اسلامى تشكیل داد و خود در موضع رئیس این حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز، دشمنان ومعارضان گوناگونى در مقابل پیامبر بودند؛ چه گروههاى مسلح عرب - وحشىهایى كه در بیابانهاى حجاز و یمامه، همه جا پراكنده بودند و دعوت اسلام باید آنها را اصلاح مىكرد و آنها مقاومت مىكردند - و چه پادشاهان بزرگ دنیاى آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم، یعنى ایران و امپراتورى روم - كه پیامبر نامهها نوشت؛ مجادلهها كرد؛ سخنها گفت؛ لشكركشىها كرد؛ سختىها كشید؛ در محاصره اقتصادى افتاد و كار به جایى رسید كه مردم مدینه، گاهى دو یا سه روز، نان براى خوردن پیدا نمىكردند. تهدیدهاى فراوان از همه طرف، پیامبر را احاطه كرد. بعضى از مردم نگران مىشدند؛ بعضى متزلزل مىشدند؛ بعضى نق مىزدند؛ بعضى پیامبر را به ملایمت و سازش، تشویق مىكردند؛ اما پیامبر در این صحنه دعوت و جهاد، یك لحظه دچار سستى نشد و با قدرت، جامعه اسلامى را پیش برد تا به اوج عزت و قدرت رساند و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ایستادگى پیامبر در میدانهاى نبرد و دعوت، در سالهاى بعد، توانست به قدرت اول دنیا تبدیل شود.(4)
پی نوشت ها:
1. از بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با مسئولان و قشرهاى مختلف مردم، 14/6/72.
2. از بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با بسیجیان، 6/1/85.
3. از سخنان مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران، 28/7/68.
4. از سخنان مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه تهران، 5/7/70.