• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
كلام
محمد سادات منصوري
بخش اول: تعاريف و كليات
مقدمه: تعريف و تاريخ اجمالي علم‌كلام
هيچ اعتقادي را نمي‌‌توان سراغ داد كه از توجيه عقلاني و استدلالي ديدگاهش خود را بي‌نياز بداند و در صدد توجيه عقلاني تفكراتش برنيايد. بشر از پذيرش احكام عقلي ناگزير است و نمي‌تواند خود را از سيطرة احكام عقلي خلاص كند. اگر كسي لحظه‌اي در انديشة خود به اين نتيجه برسد كه آنچه تاكنون مي‌انديشيده باطل و خلاف عقل بوده، ديگر هرگز نخواهد توانست به عقايد پيشينش پايبند باشد و لااقل اگر به آنها التزام هم داشته باشد از روي عادت و احترام به سنن پيشينايش است و هرگز اعتقاد و ايمان باطني به آنها نمي‌تواند داشته باشد.
به همين دليل است كه شايد هيچ دين ماندگاري را نتوان سراغ داد كه به گونه‌اي به توجيه عقلاني انديشه‌هايش برنيامده باشد و يا در مقام پاسخگويي به اعتراضات و انتقادات مخالفانش نباشد. همة اديان و مذاهب عالم به اهميت اين موضوع واقف بوده و مي‌دانسته‌اند كه غفلت از آن مي‌تواند منجر به نابودي مذهب شود. از اين رو متفكران و انديشمندان مذاهب, همواره سعي كرده‌اند مباني عقيدتي خود را توجيه عقلاني نمايند.
نخستين تبيين كنندگان و پاسخگويان، بنيان‌گذاران آن دين بوده‌اند كه در مورد اديان الهي انبيا عهده‌دار اين مهم مي‌شدند. اما به دليل آن كه معمولا در روزهاي آغازين هر ديني فرصتها براي تأسيس آن دين و مقابله با دشمنان فيزيكي صرف مي‌شد، كمتر به بحثهاي اين چنيني پرداخته مي‌شد و اين مهم به دوش معتقدان و پيروان بعدي آن دين مي‌افتاد تا اصول و مباني اعتقاد خود را تبيين كنند. اين نكته را در تمامي اديان بزرگ جهان همچون يهوديت و مسيحيت و اسلام به وضوح مي‌توان ديد.
مباحث اعتقادي فراواني را در كتابهاي مقدس يهود همچون تلمود و قبالا مي‌توان مشاهده كرد. گستردگي و تنوع مطالب مطرح شده در اين كتابها به هيچ وجه با بحثهاي ساده و ابتدايي تورات قابل مقايسه نيست.
در مسيحيت آباء اولية كليسا و شخصيت‌هاي برجسته‌اي همچون پولوس,كلمنت, ترتولين, آگوستين و... هستند كه هر يك با ديدگاههاي خاص خودشان به دفاع از مباني مذهب مسيحيت برخاسته و الهيات (ثئولوژي) مسيحيت را شكل دادند. اعتقادنامة نيقيه را از نخستين طرحهاي كلامي در مسيحيت مي‌توان شمرد.
در اسلام نيز به فاصله‌اي نه چندان زياد از رحلت پيامبر اكرم (ص) كوشش‌هايي در جهات فوق صورت گرفت. مجموعة اين تلاشها علمي به نام علم‌كلام را به وجود آورد. علم كلام در اسلام از ويژگي‌هاي منحصر به فردي برخوردار است كه از لحاظ گستردگي عنوانين و تنوع آنها و استفادة فراوان از برهانهاي عقلي از بحثهاي مشابه آن در ساير اديان كاملا متمايز است.
اما وجه تسمية اين علم به نام كلام و تعريف آن چيست؟
معناي لغوي كلام همان معناي سخن گفتن است. بعضي از انديشمندان علت اين نامگذاري را آن دانسته‌اند كه مدعي اين علم با سخن, كلام و استدلال به مبارزه و مواجهه رقيب مي‌پردازد.گروهي ديگر معتقدند كه علت نامگذاري آن بوده است كه علماي اين علم عادت داشتند در كتابهاي خويش سخن خود را با تعبير «الكلام في...» آغاز كنند. اين روش در برخي از كتابهاي كلامي مثل «الملل و النحل‏» ابن حزم به كار رفته است صاحب مواقف به اين وجه اشاره كرده، چنين گفته است: «... او لان ابوابه عنونت اولا ب «الكلام فى كذا»[1].  چنان كه تفتازاني، همين مطلب را، به عنوان يكي از علل نامگذاري اين علم به «كلام‏» ذكر كرده است: «...و بعلم الكلام، لان مباحثه كانت مصدرة بقولهم: الكلام فى كذا وكذا»[2]. 
بالاخره بعضي ديگر معتقدند كه چون يكي از بحثهاي اوليه در اين علم بر سر كلام الهي بوده است كه آيا كلام خدا قديم است يا حادث، از اين‌رو اين علم به نام كلام نامگذاري شده است. . چنان كه بعضي در اين باب آورده‌اند: «اما لان اظهر مسالة تكلموا فيها و تقاتلوا عليها، هى مسالة الكلام، فسمى النوع باسمها»[3].
قريب به همين مضمون را ابن خلدون آورده است: «...به علت آن كه سبب وضع علم كلام و تحقيق و تتبع در آن، تنازع ايشان در كلام نفساني است‏»[4].
اما دليل  اين نامگذاري هرچه باشد، علم كلام را مي‌توان اين‌گونه معنا كرد كه «كلام، علمي است كه تلاش مي‌كند تا  عقايد اسلامي را با استفاده از استدلالات عقلي به اثبات ‌رساند».كلام را به شكلهاي ديگري نيز تعريف كرده‌اند. مثلاً معتزله موضوع علم كلام و مسائل اصلي طرح شده در آن را  پنج اصل مي‌دانند: توحيد و صفات خدا, عدل, وعده و وعيد, منزلت بين المنزلتين و امر به معروف و نهى از منكر. مرحوم شيخ طوسي عالم بزرگ شيعي موضوع علم كلام را تكليف قرار داده است و مسائل مهم اين علم را: توحيد و اثبات صفات, ماهيت كلام خداوند, تشريع كه راهنماي تكليف است، وعده و وعيد كه نتيجه برانگيختن انبياء است و به پا داشتن حكومت مذهبي و عدل اسلامي براي اجراي شرع و نتايج حاصل از آن (يعني بحث امامت) مي‌‌داند. معلم ثاني فارابي كلام را اين گونه تعريف مي‌كند «صناعت كلام ملكه‌اي است كه انسان به كمك آن مي‌تواند از راه گفتار, به ياري آراء و افعال محدود و معيني كه واضع شريعت آنها را صريحاً بيان كرده است بپردازد, و هر چه را مخالف آن است باطل نمايد». ميرسيد شريف جرجاني در كتاب تعريفات, كلام را علمي مي‌داند كه در آن از ذات و صفات خداي متعالي و احوال ممكنات از مبداء و معاد مطابق اصول اسلامي بحث مي‌كند. همچنين از نظر او علم كلام علمي است كه از معاد و متعلقات آن همچون بهشت, دوزخ, صراط و ميزان, ثواب و عقاب بحث مي‌كند.
معمولا محققان پيدايش علمي به نام كلام را نتيجة تحولات فكري و فرهنگي نيمة دوم قرن اول هجري و اوايل قرن دوم هجري مي‌دانند. حتي برخي معتقدند كه نقطة شروع اين علم را بايد در قرن سوم و چهارم هجري جستجو كرد. البته بايد گفت كه سابقة طرح انديشه‌هاي كلامي در اسلام به زمان رسول الله (ص) برمي‌گردد. در زمان پيامبر اكرم (ص) مسلمانان با طرح سؤالاتي كه بعضي از آنها جنبة كلامي دارند، سبب شده اند احاديثي با مضمون كلامي از رسول گرامي اسلام (ص) به نسلهاي بعدي انتقال يابد.
پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه, در طي ده سال حضور پيامبر در ميان مردم, مسلمانان اغلب درگير جنگهاي متعدد بودند. به طوري كه مورخان تا حدود صد غزوه و سريه را ثبت و ضبط كرده اند يعني به طور متوسط در هر سال ده درگيري نظامي. روشن است كه در شرايطي اين چنيني حتي اگر از سطح پائين سواد و آگاهي مردم صرف نظر كنيم فرصت كافي براي پرداختن به مباحث استدلالي وجود نداشته است.
دورة خلافت خلفاي سه گانه نيز به همين ترتيب سپري شد و مسلمانان درگير جنگهاي برون مرزي شده و از پرداختن به مباحث فكري و كلامي غافل بودند. تنها موضوعي كه در اين مقطع مطرح بود, مسئلة امامت و رهبري جامعه بود, كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) بحث‌هايي را به وجود آورد كه در اين مقطع بيشتر جنبه سياسي داشت. در عين حال درگيري مسلمانان در جبهه‌هاي شرق و شمال اين بحث را نيز تحت الشعاع خود قرار داده بود. در دورة خلافت علي (ع), مسلمانان گرفتار جنگهاي داخلي بودند و توجهات به مشكلات و مسايل داخلي معطوف بود. آنچه از اين دوره به دست ما رسيده, به غير از قرآن مجيد, كلمات و خطبه‌هاي رسول‌اكرم(ص) و علي ابن ابي طالب (ع) (مخصوصاً در دوره كوتاه خلافت رسمي) و سخنان برخي ديگر از بزرگان اصحاب و تابعين است. احاديث, خطبه‌ها و سخنان پيامبر اكرم (ص) و علي (ع) بهترين گواه اين مدعاست. اين هر دو مأخذ بعدها بسيار مورد استفاده متكلمان قرار گرفت.
اكنون سخن در آن است كه علم كلام در  اثر كدام عوامل در اسلام پديد آمد؟ گروهي از محققان برآنند كه علت اصلي پيدايش علم كلام، آشنايي مسلمانان با فرهنگ و تمدن كشورهايي چون ايران، يونان و مصر بوده است. آنان مي‌گويند كه با گسترش قلمرو اسلام، مسلمانان با پيروان ساير مذاهب برخورد كردند. مذاهبي چون يهوديت و مسيحيت كه از نظر كلامي رشد كرده بودند و به مباني عقلي مسلح شده بودند در برخورد با مسلمانان آنان را به چالش مي‌انداختند و به فكر وادار مي‌نمودند و همين امر به علاوة ترجمة آثار فلاسفة يونان و ايران، زمينة پيدايش علم كلام را در اسلام فراهم آورد. بنابراين در نظر اين گروه از محققان عامل اصلي پديد آمدن علم كلام عاملي خارجي است و نه داخلي.
اما به نظر مي‌آيد كه چنين قضاوتي عجولانه باشد. زيرا هرچند نمي‌توان منكر تأثير عوامل خارجي در پيدايش علم كلام شد اما اين نكته را نيز نمي‌توان ناديده گرفت كه اختلافات داخلي مسلمانان پيش از آشنايي آنان با فرهنگهاي بيگانه مباحث متعددي در كلام را به وجود آورد كه هيچ سابقه‌اي از آنها را نمي‌توان در فرهنگهاي ديگر يافت. مباحثي مانند امامت (كه بلافاصله پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) در جامعة اسلامي به يكي از بحثهاي اصلي در ميان مسلمانان تبديل گرديد)،  جبر و اختيار، مهدويت، اسباب ارتداد و ... مباحثي هستند كه پيش از آشنايي مسلمانان با بيگانگان در ميان آنان مطرح شده بود.
بدون ترديد اولين بحث كلامي ميان مسلمانان موضوع امامت است كه هم ريشه در مباحث سياسي داشته و هم در بسياري ابعاد، جنبه كلامي دارد. اين موضوع بلافاصله پس از رحلت رسول‌خدا(ص) مطرح شد.
با خلافت ابوبكر, دورة خلافت خلفاي راشدين شروع شد. در اين دوره از تاريخ اسلام مسلمانان درگير مشكلات داخلي و خارجي زيادي بودند. جنگ با اهل رده و اشخاصي كه به دروغ ادعاي پيامبري مي‌كردند, از مشكلات عمدة دورة خلافت ابوبكر بود. در اواخر خلافت او جنگهاي خارجي مسلمانان شروع شد و با شدت هر چه تمامتر در دورة خلافت دو خليفة بعدي ادامه يافت. تا زماني كه مسلمانان درگير جنگهاي داخلي و خارجي بودند, به مباحث عقلي و كلامي كمتر پرداخته و حتي از نظر سياسي هم گرفتار اختلاف عمده‌اي نشدند. پس از آن كه حوزة جنگها به مناطقي بسيار دور نسبت به مركز حكومت اسلامي منتقل شد و مسلمانان از اقوام تحت سلطه, جهت تدوام اين جنگها استفاده نمودند و در مركز حكومت اسلامي نوعي ثبات سياسي و نظامي ايجاد گرديد, يك بار ديگر اختلاف دامنگيرشان شد.
در دورة خلافت شيخين اين اختلافات چندان محسوس نبود. تنها گاهي مورخان به احتجاجاتي ميان مسلمانان اشاره مي‌كنند و يا سئوال كننده‌اي سخن مي‌گويند كه مسايلي از خليفه و يا از يكي از اصحاب رسول الله (ص) مي‌پرسد و او پاسخ مي‌دهد. برخي از اين سئوالات جنبة كلامي دارند. مثلاً از اثبات صانع يا وجدانيت او مي‌پرسند.
موضوع امامت با وجود تسلط حاكميت بر قدرت، هر روز ابعاد وسيع‌‌تري مي‌يافت. نبود پيامبر اكرم (ص) بوضوح احساس مي‌شد. بعضي‌ها تأسف مي‌خوردند كه چرا در حيات پيامبر (ص) سئوالات خود را از وي نپرسيده‌اند. وقتي كه نوبت خلافت به خليفه سوم (عثمان بن عفان) رسيد, هم اختلافات سياسي ابعاد وسيع‌تري يافت و هم مباحث جديدي مطرح شد.
دورة كوتاه پنج ساله خلافت علي (ع) در تاريخ اسلام نقش مهمي دارد. در اين دوره علي(ع) به غير از جنگهاي كوچك و موضعي در سه جنگ داخلي بزرگ درگير شد كه هر يك از اين جنگها در تعيين مسير و خط آينده اسلام مؤثر بود. جنگ جمل, جنگ صفين و جنگ نهروان. در اين ميان نبرد صفين از اهميت خاصي برخوردار است. مهمترين نتيجة جنگ جمل ايجاد جوّ ترديد در جامعه بود به گونه‌اي كه گروهي از ياران علي (ع) از او دوري گزيده از پذيرش فرمان او سرباز زدند. اما جنگ صفين در اين ميان نقطة عطفي در تاريخ اسلام محسوب مي‌شود. زيرا ماجراي حكميت و پيدايش گروه خوارج در نتيجة اين جنگ بود. از اين پس شيعه به عنوان يك گروه متمايز در برابر اكثريت اهل سنت مطرح شد و خوارج نيز عقايد و تفكرات خود را مطرح كردند.
در آن روزگار، دسته‏هاي سياسي و مذهبي براي تثبيت مدعاي خود و مغلوب ساختن خصم از ظاهر آيات قرآن سود مي‌‏جستند: هنگامي كه علي عليه السلام عبدالله، پسر عباس ، را براي گفتگو نزد خوارج فرستاد، بدو فرمود: براي آنان از قرآن حجت مياور، چه ظاهر قرآن تاب تحمل معني‏هاي گوناگون دارد، از حديث پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم استفاده كن!
خوارج از جمله گروه‏هاي سياسي عقيدتي هستند كه در تاريخ اسلام اهميت فراوان يافتند و نيز فصلي مفصل از تاريخ، كلام و بخشي از فقه اسلامي را به خود اختصاص داده‏اند.  
از جمله مباحث كلامي كه در زمان امام علي عليه السلام آغاز گرديد و تقريبا بيشتر اذهان اهل فكر اواخر نيمه اول قرن اول هجري و سپس تمام نيمة دوم اين قرن را به خود مشغول داشت، بحث ايمان يا كفر مرتكب كبيره بود.
طرح اين بحث از نتايج مستقيم ماجراي حكميت در جنگ صفين بود. خوارج  معتقد بودند: مرتكب كبيره، كافر، مرتد و خارج از دين است و بايد كشته شود. بر همين اساس بود كه اين گروه در جامعة اسلامي، تحت رهبري امام علي عليه السلام به ايجاد بلوا و آشوب پرداخته، دست‏به جنايات متعددي زدند. تاريخ مواردي از آنها را ضبط كرده كه نمونه‏هايي از آن عبارت است از: كشتن عبدالله بن خباب (در سال 38هجري) حاكم علي عليه السلام در مداين و دريدن شكم زنش كه آبستن بود و نيز كشتن فرستادة علي عليه السلام به سوي آنان  و كشتن زنان ديگر[5].
طرح چنين بحث اعتقادي به انگيزة مخالفت ‏با امام علي عليه السلام بود. اتهام كفر به آن حضرت به خاطر پذيرش حكميت و سپس حكم به قتل وي، نتايج چنان اعتقادي بوده است.
نظرية خوارج در باب مرتكب كبيره، صرف‌نظر از ابعاد سياسي موضوع، باعث تحولات عمده‏اي در زمينة مباحث كلامي شد. چرا كه اولا باعث‏ شد عكس العمل‏ها و واكنش‏هايي نسبت‏ به اين موضوع از جانب ساير مسلمانان نشان داده شود كه طبعا تحرك فكري را به دنبال داشت، ثانيا به وجود آمدن فرقة بزرگ كلامي معتزله، محصول و معلول همين بحث و ناشي از همين اختلاف است. سپس هر يك از فرق كلامي در اطراف آن به بحث پرداخته، و نظرات مختلفي را عرضه نمودند:
جمعي چون مرجئه بر آن شدند كه ارتكاب كبيره، لطمه‏اي به ايمان شخص نمي‌زند و ايمان (و اقرار قلبي) مقدم بر عمل است و بايد حكم درباره كسي كه كبيره‏اي را مرتكب مي‌شود به تاخير انداخت تا خداوند دربارة او حكم فرمايد[6]. معتزله و پيشواي ايشان (واصل بن عطا) معتقد بودند كه مرتكب كبيره فاسق است‏يعني نه كافر است نه مؤمن، مرتبتي ميان اين دو رتبه و منزلتي ميان اين دو منزلت را داراست.
شيعه و برخي مذاهب اهل سنت ‏برآن رفته‏اند كه اگر مسلماني مرتكب گناه (اعم از صغيره و كبيره) شد، امكان توبه وجود دارد و با توبه، مغفرت و رحمت الهي شامل وي خواهد شد.
ريشه‌هاي آغازين بحث معروف جبر و تفويض را مي‌توان در همان دورانها جستجو كرد. عموماً مورخان به هنگام بحث پيرامون جبر و تفويض, موضوع را به اوائل نيمه دوم قرن اول هجري (اواخر دوره صحابه) بر مي‌گردانند. اين قضاوت صحيح است و دلايل فراواني در اثبات آن مي‌توان ارايه داد. اين دوره مصادف است با به قدرت رسيدن خاندان بني‌اميه. اوضاع و احوال سياسي و شرايط اجتماعي آن روزگار, طرح چنين بحثي را اقتضاء مي‌كرد. ظاهراً اولين دامن زنندگان به انديشة «جبر» نظريه‌پردازان و توجيه‌گران دربار اموي بوده‌اند. ولي همان طور كه گفته شد، نقطه شروع اين بحث را هم بايد ماجراي حكميت بدانيم. در جريان مباحثات بين عمرو عاص و ابوموسي, عمر و عاص از وي مي‌پرسد, چرا خدا پيمودن راهي را براي من مهيا مي‌كند و قدرت را از من سلب مي‌نمايد, سپس مرا شكنجه مي‌دهد؟
به هرحال انديشة افراطي جبر، انديشة تفريطي تفويض را بدنبال آورد. كساني همچون معبد جهني كه نخستين كسي است كه دربارة قَدَر سخن گفت و عبدالملك مروان او را بردار كرد، غيلان دمشقي، يعني غيلان بن مسلم قبطي معروف به غيلان‌بن‌ابي‌غيلان كه كيش قدري را از معبد فراگرفت, عمر بن عبدالعزيز او را توبه داد و هشام بن عبدالملك وي را كشت و جعدبن‌درهم؛ كه قدري مسلك بود و گويند كه مسئلة خلق قرآن را اول بار او بيان كرد. هشام بن عبدالملك او را به زندان انداخت و خالدبن عبدالله قسري او را كشت؛ همگي از پيشوايان اين انديشه‌اند.
پس از اين گروه پيشرو كساني چون واصل‌بن عطا و عمروبن عبيد (شاگرد واصل بن عطا از دوستان منصور خليفه عباسي كه او را امام مي‌دانست) اين انديشه را دنبال كردند و اينان در واقع بنيانگذاران فرقه كلامي معتزله اند.
در ميان فرق كلامي اسلام اكثر معتزليان, قدري مسلك و بيشتر اشاعره, معتقد به جبراند. شيعه اماميه براساس تعاليم ائمه, نه جبر را به صورت مطلق مي‌پذيرند و نه تفويض را. شيخ صدوق در اين مورد مي‌گويد, «اعتقاد ما در اين باب قول جناب صادق (ع) است كه, نه جبري است و نه تفويضي بلكه امري است ميان اين دو امر[7]».
به غير از مباحث «مرتكب كبيره» و «جبر و تفويض» بحثهاي ديگري چون بحث توحيد و بيان صفات خداوند و حجيت عقل و نقل و... نيز مطرح بوده است.
همه اين مباحث اعم از موضوعات مربوط به امامت يا جبر و اختيار بحث مرتكب كبيره, توحيد و صفات و... قبل از آشنايي مستقيم مسلمانان با فرهنگ و معارف غير اسلامي بوده و خود بيانگر اين واقعيت است كه شروع بحثهاي كلامي معلول اختلافات داخلي خودشان بوده است. اما همان طور كه گفته شد نمي‌توان انكار كرد كه آشنايي مسلمانان با معارف غير اسلامي و طرح شبهاتي از جانب مخالفان و معاندان در رشد بحثهاي كلامي موثر بوده است. فرقه‌هاي كلامي اسلامي را به يك اعتبار مي‌توان به دو گروه عمده تقسيم كرد:
اول فرقه‌هايي كه صرفاً كلامي نبوده شكل‌گيري و رشد آنان معلول حوادث ديگري مثلاً حوادث سياسي بوده است. مانند:كيسانيه, زيديه, خوارج و... اما به بحث پيرامون مباحث كلامي نيز پرداخته‌اند و از آن بحثها غافل نبوده‌اند. دوم فرقه‌هايي كه شكل‌گيري آنها عمدتاً ريشه در مباحث كلامي دارد. همچون معتزله و اشاعره.
شايد بتوان اوج مباحث كلامي را در زمان خلفاي عباسي و به ويژه در دوران امامت امام رضا(ع) و خلافت مأمون خليفة عباسي دانست. در اين دوران به بحثهاي كلامي فراواني در زمينه‌هاي گوناگون اعتقادي و مخصوصاً امامت بر مي‌خوريم. فرقه‌هاي متنوع كلامي نيز در اين دوران پديد آمدند.
چون در اين مقال درصدد بيان اجمالي تاريخ علم كلام بوديم به همين مقدار بسنده مي‌كنيم و توضيح تفصيلي آن را به مجال ديگري موكول مي‌نماييم.






 
[1]. قاضي عبدالرحمن ايجي/المواقف فى علم الكلام/ ص9
[2]. مسعود بن عمر بن عبدالله تفتازاني/شرح المقاصد/ ج1ص164
[3] . شهرستاني/الملل و النحل: 36/2
[4]. مقدمه ابن خلدون (عبدالرحمان)، ترجمه محمد پروين گنابادي:947/2، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران
[5]. تاريخ طبري/ج4/ص260؛ تاريخ يعقوبي/ج2/ص94؛ اخبار الطوال/ص 252؛ مروج الذهب/‌ج1/ص793
[6]. مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، ص  74 الفرق بين الفرق، ص  145; الملل والنحل (شهرستانى) : ج1/ص179 و نيز، تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامي ج 1/ص43


[7] . شيخ صدوق/عتقادات, ص 38