تبیان، دستیار زندگی

حافظ؛عشق،عرفان و فال!

امروز 20 مهر روز بزرگداشت حافظ است. به این مناسبت سلسله گفته هایی که در مراسم بزرگداشت این شاعر بیان شد را مرور می کنیم. این مراسم سه‌شنبه ۱۸ مهرماه به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران و با حضور حافظ‌پژوهان برجسته برگزار شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
حافظ
 
فال حافظ

میرجلال‌الدین کزازی ، استاد زبان و ادبیات فارسی: فال‌زنی به دیوان حافظ، رفتاری است فرهنگی که البته تنها در ایران زمین قرار دارد. از دید من فال‌زنی، رای‌زنی با آنچه زبان‌شناسان و به ویژه روانکاوان آن را ناخودآگاه می‌نامند، است؛ یعنی همان رایزنی با نهاد. می‌توان با فال‌زنی، رازهای نهفته گذشته و آینده را به دست آورد، چگونه و با چه فال‌ می‌زنیم؟ با هر آنچه می‌تواند نقش بپذیرید و هر آنچه سخت و افسرده نباشد، می‌توان فال زد. امروزیان با قهوه فال می‌زنند، چون قهوه نقش‌پذیر است. اما اینکه چرا باید ابزار فال، نقش‌پذیر باشد؟ از این‌روست که نیروهای نمادین در بند زمان نمی‌مانند و بر این ابزارها کارساز می‌افتند. فال‌بینی هنر فال‌بین نیست و آنکه سرنوشت فال را برمی‌نهد، فال‌بین یا فال‌گذار نیست، بلکه فال‌خواه است. دیوان حافظ نقش‌پذیر است و  از همین روست که ما و دیوان خواجه فال می‌زنیم و به عقیده من، نقش‌پذیرترین دیوان در سخن پارسی است. در خانقاه‌ها هم با سخنان مولانا فال می‌زدند و هنوز هم می‌زنند اما فال‌زنی با دیوان حافظ است که هنوز کارساز است.

ما هنگامی که بر سر دوراهی می‌مانیم و دودل هستیم، دست در دامان دیوان خواجه شیراز می‌زنیم. اینکه چرا دیوان خواجه نقش‌پذیر است، به این خاطر است که سروده‌ها و اشعار او سخت، فشرده و کالبدینه نیست. از دید من، برترین ویژگی این سروده‌ها، چیزی است که من آن را «آب‌گونگی» می‌نامم. «آب» سخت، درشت، فِسُرده و د‍ژم نیست، بلکه روان و بی‌ریخت است و از این رو در هر ظرفی بریزید، ریخت همان ظرف را به خود می‌گیرد؛  این همه گفتگو، کشاکش، ستیز و آویز درباره حافظ و شعر او، ریشه در همین آب‌گونگی دارد. همین ویژگی است که به کار فال‌زنی با دیوان حافظ می‌آید.

چند سال پیش دانشگاه‌های ما به روزی دچار آمده بود که من تاب ماندن در دانشگاهم را دیگر نداشتم. شبی از خواجه پرسیدم که چه می‌بایدم کرد؟ پاسخی به من داد که من در پگاه آن روز، بی‌هیچ درنگ نامه‌ای را با نمابر به دانشگاهم فرستادم و پای‌فشارانه خواستم که بازنشسته بشوم.خواجه در آن تفأل در غزلی بسیار آشنا پاسخ مرا چنین داده بود: چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی / آن شب قدر که این تازه براتم دادند. برات همان «حکم بازنشستگی من» بود!

در سالیانی که ایران در جنگ بود و جنگ به تهران، راه کشیده بود و شب‌ها، بمب بر این شهر می‌افکندند، ما در خانستانی ـ من خانستان را به جای مجتمع مسکونی به کار می‌برم ـ می‌زیستیم. همسایگان ما همگی به شهرها و روستاهای گوناگون رفته بودند. یادم می‌آید در آستانه نوروز بود و خانواده من بیمناک بودند که چه کنیم؟من از خواجه پرسیدم که بمانیم یا برویم؟ و این شعر با این مطلع آمد: خالی مباد کاخ جلالش زِ سروران/ بر ساقیان سروقد گلعذار هم. و شما می‌دانید نام من «جلال» است! ما پاسخ خواجه را پاس داشتیم و کمترین گزندی هم به کاخ «جلال» و کاخ‌نشینان آن هم نرسید.

مثنوی «آهوی وحشی»

غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی: مثنوی «آهوی وحشی» در پایان دیوان حافظ که با مطلع «الا ای آهوی وحشی کجایی/مرا با توست بسیار آشنایی» آغاز می شود، معمولا مورد کم توجهی قرار می گیرد؛ دلیل آن هم این است که توجه عموم معطوف به غزل های حافظ است و اصولا ذوق حافظ پژوهشان یاری نمی کند که قطعات یا مثنوی هایی را که در پایان دیوان او آمده است، جدی بگیرند.

اخیرا متوجه شدم که سال ها پیش استاد اسلامی ندوشن در جشن نامه ای که به احترام مرحوم ذبیح الله صفا منتشر شده، مقاله ای نسبتا کوتاه درباره این مثنوی از دیوان حافظ نوشته است، من سال گذشته که مطلبی در باب این مثنوی نوشتم، این مقاله را هنوز ندیده بودم. من در این مثنوی غور کردم؛ این مثنوی حدود ۳۰ بیت است همانطور که مرحوم خانلری هم گفته، این ۳۰ بیت بر یک سیاق نیست و پیوستگی مضمونی ندارد.

تعداد ابیات این مثنوی و تقطیع آنها به چند قطعه مستقل یا جداجدا، کاری است که هر کدام از مصححان دیوان حافظ به گونه ای انجام داده اند؛ یعنی کمتر دو نسخه ای پیدا می کنید که تعداد ابیات و ضبط کلمات آن یکسان باشد. من هم شکلی از این مثنوی را عرضه کرده ام؛ در واقع ۳۰ بیت از آن را آورده ام و آن را به چهار قسمت کرده ام.همه ابیات حول یک محور سروده شده و آن ماهیت و محتوای شعر خود حافظ است، گویا او می‌خواهد خود را از آن حیث که شاعر است، معرفی کند. او می خواهد بگوید من با سرودن شعر چه قصدی داشته ام و به این نتیجه برسد که طرز سخن من طُرفه تر زیست که مشهور عالم شده است.

«رندی» نزد حافظ یک مکتب است

اصغر دادبه، حافظ پژوه: در فلسفه و عرفان بزرگانی همچون سعدی و حافظ دو حس کارساز وجود دارد، یکی بینایی و دیگری شنوایی. این دو حس، در روزگار کنونی هم مبنای طبقه‌بندی هنرها قرار گرفته‌اند؛ هنرهای دیداری و هنرهای شنیداری. آنها بر آن بوده‌اند که با این دو حس می‌شود باطن را تزکیه کرد و نباید اینگونه بپنداریم که این همه تاکیدی که بزرگانی مانند سعدی و حافظ بر دیدن روی زیبا می‌کنند، مساله ای مبتذل و پیش پا افتاده است. این در واقع تاکید بر روش شناسی تزکیه باطن از دید این بزرگان است.آن‌ها در حوزه عرفان، رندی را جزیی از شکل‌گیری انسان کامل به کار برده‌اند، در عین حال رندی نزد حافظ یک مکتب به تمام معنا است؛ در واقع نزد کسانی مانند خواجو، رندی جزیی است از یک کل اما نزد حافظ اصل قضیه همان رندی است.

عشق و عرفان

حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران: آیا می‌توان در دیوان حافظ، ناب‌ترین و عمیق‌ترین مفاهیم عرفانی را که نه بر اساس ذوقی، بلکه محصول نگاه شاعرانه به عالم و مستند متکی به اصول و معانی عرفانی است، یافت یا خیر. البته در ظرف چند صد سال گذشته پاسخ صریحی به این سؤال داده شده است؛ همه معتقدند که حافظ در برخی از ابیات خود چنان پرده از اسرار ژرف ما برداشته که گویی در این حوزه یک استاد به تمام معنا بوده است و بلکه یک مواجهه عرفانی داشته است. در قلمرو عرفان، اگر مواجهه صورت نگیرد، سخن به زبان درنمی‌آید. در مورد حافظ پاره‌ای ابیات وجود دارد که از یکسو نقطه‌سنجان می‌بینند و می‌دانند که تابع‌النعل بالنعل، پیچیده‌ترین مفاهیم «فتوحات» و «فصوص» ابن‌عربی است.واقعیت این است که حافظ استعدادی خدادادی دارد؛ در این زمینه که حقیقت را آنچنان می‌گوید که خاص و عام و باسواد و بیسواد آن را درک می‌کنند؛ حتی اگر نتوانند درکی معرفتی بدست بیاورند، دست کم به درکی عاشقانه خواهند رسید.
منبع: مهر