تبیان، دستیار زندگی
تسجیع روش تسجیع روش تسجیع در سطح کلمه انواع سجع سجع متوازی سجع مطرف سجع متوازن موسیقی سجع سجع و زبان عربی روش تسجیع در سطح کلام انواع سجع ترصیع موازنه یا مماثله تضمین المزدوج یا (اعنات القرینه) روش تسجیع تسجیع، یکی از روش های...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرایه های لفظی زبان  – تسجیع

روش تسجیع

روش تسجیع در سطح کلمه

انواع سجع

سجع متوازی

سجع مطرف

سجع متوازن

موسیقی سجع

سجع و زبان عربی

روش تسجیع در سطح کلام

انواع سجع

ترصیع

موازنه یا مماثله

تضمین المزدوج یا (اعنات القرینه)

روش تسجیعتسجیع، یکی از روش هایی است که با اعمال آن، در سطح دو یا چند کلمه (یک جمله) یا در سطح دو یا چند جمله (کلام) موسیقی و هماهنگی به وجود می آید و یا موسیقی کلام افزونی می یابد.

مدار بحث تسجیع، در نکته ی تساوی یا عدم تساوی هجاها و همسانی یا عدم همسانی آخرین واک اصلی کلمه (رَوی) است. بحث سجع، کلی تر از قافیه است. علاوه بر این اصطلاح قافیه را فقط در مورد اواخر ابیات شعر به کار می برند؛ حال آن که سجع در نثر و در حشو شعر هم واقع می شود.

الف – روش تسجیع در سطح کلمهحدود : حداقل دو کلمه و حداکثر چند کلمه در یک جمله.

به مصادیق تسجیع در سطح کلمه، سجع می گویند. سجع بر سه گونه است:

1) سجع متوازی   2) سجع مطرف   3) سجع متوازن

سجع متوازیو

آن با تغییر دادن صامت (تمام حروف به جز آ- ای- او- اَ- اِ- اُ ) نخستین در کلمات یک هجایی حاصل می شود (بقیه ی واک های هجا تغییر نمی کند):  مانند: بارbār   کارkārو یا تغییر نخستین صامت هجای قافیه (یعنی هجایی که دربر دارنده حرف رَوی باشد)  در کلمات چند هجایی است .

be-rastبرست/ be-bastببست / še- kastشکست

نکته: تساوی هجای کلمات سجع از نظر عدد و کمیت (کوتاهی و بلندی ) اجباری است:

مرفوعهMarfu?e / موضوعهMawzu?e

پس فرق سجع متوازی از نظر ساختار با قافیه این است که در  قافیه فقط صحت هجای قافیه شرط است و تساوی هجاهای کلمات قافیه شرط نیست؛ حال آنکه در سجع متوازی تساوی همه هجاهای کلمات مسجع از نظر عدد و کمیت نیز شرط است. مثلاً قافیه کردن  شکست و ببست درست است اما اطلاق سجع متوازی به آنها صحیح نیست.

تبصره1: اگر کلمه چند هجایی باشد می توان در هجای قافیه، صامت نخستین را تغییر نداد: پرواز / آواز. در این صورت گاهی در هجا یا هجاهای ماقبل هجای قافیه،  نخستین صامت را تغییر می دهند:

شمایلša-ma-yel / قبایلa-bā-yelע

تبصره2: واضح است که هجای نخستین دو کلمه می توانند کاملاً همسان باشند و فقط صامت نخستین ِ هجای دوم متفاوت باشد مثل، گلنار/ گلبار. گاهی ممکن است در وسط یکی از این کلمات یک مصوت کوتاهe (کسره اضافه) آمده باشد.

در این صورت به آن محلق ِ به سجع متوازی می گوئیم (زیرا تساوی هجاها به هم می خورد):

ای جویبار راستی از جوی یارماستی    بر سینه ها سیناستی بر جان هایی جانفزا

مولانا

تبصره3: همان طور که در علم قافیه گفته شده است، گاهی به ضرورت، همسانی صامت ماقبل آخر (حرف قید) در هجایCVCC رعایت نمی شود:

حسنhosn / یمنyomn  ، وردvard / کند kand، درستdo-rost / درشتdo-rošt

همچون اسکندری به یمن لقا  همچون پیغمبری به حسن خصال

(رشید وطواط)

از زمین گویی بر آوردند گنج شایگان     در چمن گویی پراکندند درّ شاهوار

(امیر معزی)

تبصره 4: در کتب سنتی از دو مورد بدیعی به نام های جناس مضارع و لاحق یادکرده اند که از نظر ساختار، همین سجع متوازی است. در این کتاب ها بین خالی و حالی یا سراب و شراب جناس مضارع است، زیرا صامت های آغازین آنها که از نظر نقطه با یکدیگر فرق دارند قریب المخرجند (یعنی محل تولید صدای آنها در داخل دهان، دو جای مختلف است). مثلاً بین زحمت و رحمت جناس لاحق است، زیرا صامت نخستین آنها که از نظر نقطه با هم فرق دارند بعید المخرجند.

و ز آنجا رخت بربستند حالی    زگل ها سبزه را کردند خالی

(خسرو و شیرین نظامی)

پیداست که ذهن به اختلاف نقطه توجه نخواهد کرد؛ بلکه آن چه توجه را جلب می کند هماهنگی بین این کلمات است. باری بدیع نیز مانند عروض و قافیه از علوم مسموعات و موسیقی است نه مکتوبات و نقاشی.

در بحث جناس مضارع و لاحق تکیه بر قریب المخرج بودن یا نبودن صامت های نخستین است، اما این بحث غالباً با بحث نقطه دار بودن حروف در هم می آمیزد.

در کتب سنتی گفته اند که اگر بین دو کلمه فقط اختلاف نقطه باشد مثل : خط/ حظ، بساط/ نشاط، پیکر/ بتگر (اختلاف نقطه در حروف اول و دوم) یا: بتاختم/ بباختم (حرف دوم)، یا:  بار/ باز (حرف آخر) یا: درست / درشت (حرف سوم ) به آنها جناس خط یا جناس تصحیف و مصحّف گویند.

این موارد هم که در آنها اختلاف در هیئت املایی دیده می شود غالباً جزو سجع متوازی هستند، یعنی ارزش هنری آنها در هماهنگ بودن آنهاست(حوزه مسموعات) نه در اختلاف نقطه (مکتوبات). هنگامی که سعدی می گوید:

مرا بوسه جانا به تصحیف ده   که درویش را بوسه از توشه به

خود به اختلاف نقطه در بین بوسه و توشه راهنمائی کرده است و گرنه ذهن فقط هماهنگی بین بوسه و توشه را درمی یابد.

این گونه مسائل از آنجا پیدا شده که در رسم الخط قدیم بسیاری از حروف از قبیل ب، پ، ج، چ، س، ش ... را از نظر نقطه یکسان می نوشتند و خواننده از روی قرائن، حروف بی نقطه یا کم نقطه را باز می خواند. امروزه که مساله تصحیف منتفی است و اشتباه در همجنس پنداری حروف و کلمات از نظر نقطه پیش نمی آید، این اسم های متعدد نیز بی مورد به نظر می رسد و بهتر است این مثال ها را سجع متوازی و سجع متوازن بخوانیم.

تبصره 5: اگر دو سجع متوازی در جمله ای در کنار هم قرار گیرند صنعت ازدواج به وجود می آید:

اگر رفیق ِ شفیقی درست پیمان باش  (حافظ)

به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق  (سعدی)

شبی و شمعی و جمعی چه خوش بود تا روز          نظر به روی تو کوری چشم اعدا را

(سعدی)

سجع مطرّف(یعنی طرف دار: طرف اول یکی از کلمات از طرف اول کلمه دیگر سنگین تر است.)

در آن اتحاد رَوی شرط است و حداقل یکی از طرفین سجع باید بیش از یک هجا داشته باشد. سجع مطرف بر دو نوع است:

الف: دو کلمه در تعداد هجا متفاوت اند و صامت آغازین هجای قافیه متغیر است :

دست dast/ شکستše-kast / رازrāz / نواز na-vāz/ دانشمند / پند

ز بس گل که در باغ مأوی گرفت          چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت    (رابعه)

کلمات سجع از نظر تعداد هجا مساوی باشند اما هجاهای غیر قافیه از نظر کمیت یعنی کوتاهی و بلندی یکسان نباشند:

ko-Jā/کجا dar/yāدریا/ va-עar? / وقارat-vārاطوار

در این مثالat? وdar هجای بلند وva وko هجای کوتاه هستند.

نه باغبان و نه بستان که سرو قامت تو برست و ولوله در باغ و بوستان انداخت

(سعدی)

در باغبانbān-עbā و بستانbos-tān ، هجایעbāمانندbosسه واک دارد، اما از آن کشیده تر است (هجای کشیده).

در شعر که پیرو قواعد عروضی است باغبان با بستان تساوی هجایی ندارد. از این رو قسمت «ب» سجع مطرف هیچگاه نمی تواند قافیه باشد.

سجع متوازن

کلمات از نظر هجا، عدداً و کماً (کوتاهی و بلندی) مساویند؛ اما در واک رَوی مشترک نیستند. صامت نخستین هجای قافیه می تواند متغیر باشد یا نباشد:

کامKām / کارkār / بام / کار ، مستبینmos-ta-bin/ مستقیمimעmos-ta-،

ستانندهsa-tā-nan-de / گشایندهgo-šā-yan-de / مواجmav-vāj / نقادādע-עna

تبصره1:هر چه واک های مشترک بیشتر باشند، سجع متوازن موسیقیایی تر است و اوج آن وقتی است که اختلاف واک فقط در واک رَوی باشد: عامل/ عامد

این موارد را می توان از دیدگاه تجنیس (تجنیس مطرف) نیز مورد بررسی قرار داد.

تبصره2: اگر اختلاف رَوی فقط در نقطه باشد مثل سوز/سور، شور/ سوز، در نزد برخی از قدما جناس خط یا تصحیف محسوب می شد. این موارد از نظر ما همان سجع متوازن است.

تبصره3:فرق سجع متوازن با هم هجائی این است که در سجع متوازن علاوه بر رعایت تساوی عددی هجاها، تساوی کمی هجاها هم شرط است: بی نظم/ پرواز، اما در کلمات هم هجا فقط تساوی عددی هجاها مطرح است:

خداxo-da/ کیسهki-se / نقاشیa-šiע-עna / شکستمše-kas-tam

تبصره4: اگر اسجاع متوازن در جمله، کنار هم قرار گیرند (ای صراف نقاد) موسیقی کلام، افزونی بیشتری خواهد یافت.

فرمول های سه گانه

پس به طور کلی می توان فرمول های زیر را برای سه نوع سجع ارائه داد:

وزن و رَوی یکی = سجع متوازی (مراد از وزن، تساوی عددی و کمی(امتداد) هجاهای کلمات است.

وزن یکی و رَوی مختلف = سجع متوازن

وزن مختلف و رَوی یکی = سجع مطرّف

و اگر وزن، مختلف و رَوی نیز مختلف باشد، کلمه از دیدگاه بدیع لفظی، فاقد ارزش موسیقیایی است و کلمه عادی محسوب می شود.

موسیقی سجعاز دیدگاه موسیقی، قوی ترین اسجاع، متوازی و ضعیف ترین آن، متوازن است.

خود سجع متوازن هم مراتبی دارد. ضعیف ترین آن این است که کلمات فقط در وزن، متحد باشند: مثل نیل/ صاف که حتی هیچ واک مشترکی هم ندارند. در کلماتی از قبیل حساب/شمار یا کرم / هنر، قطع نظر از تساوی هجاها فقط یک مصوت مشترک وجود دارد. قوی ترین سجع متوازن آن است که اختلاف دو کلمه فقط در یکی از دو واک باشد و حروف رَوی هم قریب المخرج باشند مثل مستبین / مستقیم . در آیه ی قرآنی: وَ آتَینا هُما الکتابَ المُستَبینَ و هَدَیناهُما الصِّراطَ المُستَـقیم. و چنان که گفتیم برخی به سجع های متوازنی که فقط در رَوی فرق دارند جناس مطرف نام نهاده اند.

سجع و زبان عربیسجع اساس نثر فنی و مقامه نویسی است و در قرآن مجید نیز نقش برجسته ای دارد. باید توجه داشت که هیچ زبانی مانند زبان عربی برای سجع مناسب نیست؛ زیرا زبان عربی زبان قالبی است و تمام کلماتی که در یک قالب باشند (مثلاً قالب فاعل یا مفعول) نسبت به هم یا سجع متوازنند یا سجع متوازی.

نوعی سجع هم بوده است که در گفتار صوفیان قدیم و نیز در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری به چشم می خورد و ظاهراً منشاء آن را در ادبیات ایران پیش از اسلام بوده است و مأخوذ از ادب عرب نیست.

روش تسجیع در سطح کلامگاهی به جای دو کلمه، دو جمله با هم هماهنگ اند. یعنی تقابل اسجاع دو جمله را هماهنگ می سازد. مصادیق این روش عبارت اند از: ترصیع، موازنه، تضمین المزدوج یا اعنات القرینه و مزدوج یا قرینه.

ترصیع حداقل در دو جمله (و یا به قول قدما فقره) اسجاع متوازی در مقابل یکدیگر قرار گیرند.

زبانش توان ستایش نداشت

روانش گمان نیـایش نداشت

(فردوسی )

ای منــور به تــو نجـوم جمـال

ای مــقرر به تــو رسـوم کمـال

بوستانی است صدر تو ز نعیم

آسمانی است قــدر تو ز جلال

(رشید و طواط)

به کلام آراسته به ترصیع، مرصع گویند. ترصیع از نظر موسیقیایی کلام را بسیار قوی می کند واز این رو در قرآن مجید فراوان است: اِن الابرارَ لفی نعیمٍ و ان الفُجّارَ لفی جَحیم. ان اِلَینا اِیابَهُم ثم اِن علینا حسابَهم . چون در این گونه جملات معمولاً تعداد هجاها مساوی و رَوی کلمات یکسان است، کلام موزون و مقفی می شود. از این رو ترصیع از مختصات فنی است که می خواهد تشبه به شعر کند. یعنی در واقع دو جمله یا دو فقره نثر، حکم دو مصراع را پیدا می کند و از نظر تساوی هجائی و رَوی و سکوت بین دو پاره، شعر گونه می شود.

تبصره1: گاهی به مناسبت قافیه، جایز است که در کلمات آخر دو مصراع شعر، به جای سجع متوازی از سجع متوازن استفاده شود:

گه خسته ی آفت لهاوورم       گه بسته تهمت خراسانم

(مسعود سعد سلمان)

تبصره2: اگر اسجاع متوازی در اواخر قرینه های (پاره) شعر بیایند، می گویند که شعر دارای قافیه درونی است:

آمد موج الست، کشتی قالب ببست    بازچو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست

(مولانا)

به این گونه اشعار در قدیم، مسمط (مسمط قدیم) یا چهارخانه یا شعر مسجع می گفتند.

هماهنگ کردن دو (یا چند) جمله به وسیله تقابل اسجاع متوازن است:

گردون چه خواهد از من بیچاره ی ضعیف         گیتی چه خواهد از من در مانده گدای

(مسعود سعد سلمان )

زشـت بایــد دیـد و انـگـاریـد خـوب       زهـر بـاید خـورد و انـگـاریـد قـند

(رابعه)

جایزاست که علاوه بر اسجاع متوازن، از تقابل اسجاع متوازی و مطرف هم استفاده می شود:

ستـــاننــده شـــــهر مازنــدران گشــاینــده ی  بنـــد  هـامـاوران

(فردوسی)

بری ذاتش از تهمت ضد و جنس         غنی ملکش از طاعت جن و انس

(بوستان سعدی)

قدمی در راه خدا ننهند

و

درمی بی مَنّ و اَذی ندهند    (گلستان سعدی)

تبصره1: می توان جهت دقیق تر کردن اسامی و اصطلاحات به جملاتی که فقط مرکب از سجع متوازن اند (و مثال آن کم است) مماثله و به نوع مخلوط دوم موازنه گفت.

تبصره2: گاهی موازنه کامل نیست:

رای بی قوت مکر و فسون است

و

قوت بی رای جهل و جنون       (گلستان سعدی)

تبصره3: استفاده از موازنه از مختصات سبک شخصی مسعود سعد سلمان است و او در اکثر قصاید خود از این صنعت استفاده کرده است:

نظمی به کامم اندر چون باده ی لطیف خطی به دستم اندر چون زلف دلربای

از رنج تن تمام نیارم نهاد پی    وز درد دل بلند نیارم کشید وای

گردون چه خواهد از من بی چاره ضعیف         گیتی چه خواهد از من درمانده گدای

گر شیر شرزه نیستی ای فضل کم شکر         ور مار گرزه نیستی ای عقل کم گزای

ای محنت ار نه کوه شدی ساعتی برو وی دولت ار نه باد شدی لحظه ای بپای

ای بی هنر زمانه مرا پاک در نورد        وی کوردل سپهر مرا نیک برگرای

از بهر زخم گاه چون سیمم فرو گداز     وز بهر حبس گاه چو مارم همی فسای

ای اژدهای چرخ دلم بیشتر بخور         وی آسیای چرخ تنم تنگ تر بسای    (مسعود سعد سلمان)

تبصره4: اگر موازنه مبتنی بر کلمات متضاد باشد به آن مقابله گویند. از مقابله در بخش صنایع بدیع معنوی سخن خواهیم گفت.

تبصره5: به این که تقابل دو جمله، مبتنی بر اسجاع مطرف باشد نامی ننهاده اند.

تضمین المزدوج یا اعنات القرینهو

آن هماهنگ کردن دو (یا چند) جمله، به وسیله رعایت قافیه در فعل آخر دو جمله و تقابل انواع سجع در حشو هر جمله است. سجع باعث می شود که در هر جمله پاره های قرینه هم به وجود آید:

فلان به سیرت گزیده و عادت پسندیده، معروف است و به خدمتکاری دولت و طاعت داری حضرت موصوف است.

(مدارج البلاغ)

رابطه ی موسیقیایی دو جمله و اساس آهنگ آن مبتنی بر دو سجع متوازی «معروف» و «موصوف» است. اما در حشو هر جمله نیز اسجاعی آمده است. در جمله اول بین سیرت/ عادت سجع متوازی و بین گزیده / پسندیده سجع مطرف است. درجمله دوم بین خدمتکاری/ دولت داری و بین دولت / حضرت، سجع متوازی است. (در این مثال بین سیرت و عادت جمله اول و دولت و حضرت جمله دوم سجع متوازی است. اما چنین رابطه ای لازم نیست، زیرا در آن صورت یکی از دو وجه ترصیع یا موازنه پیش خواهد آمد.) در ضمن سجع باعث شده است که هر جمله به قرینه هائی تقسیم شود: سیرت گزیده/ عادت پسندیده، خدمتکاری دولت/ طاعت داری حضرت، معروف است/ موصوف است.

چون اوقات محسوب به اجل مضروب رسید و ایام معدود به شب موعود کشید .

مقامات حمیدی 26 (ص 187)

سجع اصلی یا پیوند، رسید و کشید است. اما در جمله اول بین محسوب و مضروب و در جمله دوم بین معدوم و موعود سجع متوازی است. توجه به این که کلمات قرینه اول با کلمات قرینه دوم سجع متوازن هستند ضرورتی ندارد) و در ضمن سجع باعث شده است که اوقات محسوب / اجل مضروب، ایام معدود/ شب موعود قرینه یکدیگر باشند.

تبصره1 : لازم نیست که دو پاره قرینه مساوی باشند:

وقتی در اقبال شباب، در اثنای اغتراب به نیشابور رسیدم و آن خطه آراسته پرخواسته دیدم.

مقامات حمیدی (ص 193)

تبصره2: هر چند در کتب قدما، کلمات حشو را به سجع محدود کرده اند، اما ممکن است کلمات حشو جناس باشند:

ابکار افکار هر یک ار باز جوید و بخور و بخار هر یک را ببوید.

مقامات حمیدی (ص 187)

بین بخور / بخار، جناس اختلاف مصوت بلند (اشتقاق) است.

تبصره3: گاهی به جای قافیه ، ردیف (فعل یا اسمی که تکرار می شود) دو جمله را به هم پیوند می دهد:

این چه اطناب است و اسهاب و این چه تطویل است و تهویل

مقامات حمیدی (ص 71)

تبصره4: فرق تضمین المزدوج با ترصیع و موازنه در این است که در تضمین المزدوج، کلمات مسجع و متجانس در کنار همند و رابطه آنها به هم افقی است.

و فقط سجع آخر جملات در محل فعل، دو جمله را به هم مربوط می کند و از این رو ممکن است طول قرینه ها مساوی نباشد. اما در ترصیع و موازنه، اسجاع هر جمله در تقابل با اسجاع جمله دیگرند و رابطه عمودی دارند.

و لذا جملات از نظر طول مساوی اند.

تبصره4: از نظر آماری ، نمونه های ترصیع و تضمین المزدوج کم و نمونه های موازنه زیاد است.

مزدوج یا قرینه

دو جمله یا فقره که قرینه هستند یعنی تساوی نسبی هجائی دارد (با یک یا دو مورد اختلاف) با سجعی هم بپیوندند:

کارها به صبر بر آید

و

مستعجل به سر در آید گلستان

هر که بر زیر دستان نبخشاید

به جور زبردستان گرفتار آید      گلستان

زر از معدن به کان کندن بدر آید

و

از دست بخیل به جان کنده (بدر آید)   گلستان

لذت انگور بیوه داند

نه خداوند میوه (داند)  گلستان