تبیان، دستیار زندگی

توسل مرحوم کاشف الغطاء به امیر المومنین علیه السلام برای نجات جان یک شیعه

استاندار بغداد با فرماندار نجف تماس می گیرد و می گوید "شیخ حسن" عالم درجه یک شیعیان را به بغداد بفرستید. هم کاشف الغطاء و هم صاحب جواهر " شیخ حسن" بودند اما به صاحب جواهر مراجعه می شود و از ایشان می خواهند به بغداد برود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

توسل مرحوم کاشف الغطاء به امیر المومنین علیه السلام برای نجات جان یک شیعه

 شیخ حسن کاشف الغطا(1201-1262ق)، فقیه، اصولی، ادیب و شاعر. وی نزد پدرش شیخ جعفر کاشف الغطاء، از مراجع بزرگ شیعه در سده سیزدهم، علوم مقدماتی را خواند و پس از آن در حوزۀ درس برادرش شیخ موسی، سیدمحمدجواد عاملی، شیخ اسداللـه تُستری، سید عبداللـه شُبَّر، شیخ علی بَحرانی و شیخ سلیمان قطیفی شرکت کرد و خارج فقه و اصول را به پایان برد و از آنان اجازۀ روایت یافت. او در اغلب علوم روزگارش چیره‌دست بود، ولی بیش‌ترین شهرت را در فقه داشت. کتاب انوارالفقاهه او نشانۀ چیرگی وی در فقاهت است. عالمانی چون شیخ مرتضی انصاری، حاج ملاعلی خلیلی، سیدمهدی قزوینی، احمد دجیلی، حسن بلاغی و شیخ حسن مامقانی از شاگردان او بودند. او پیش از درگذشت برادرش شیخ علی در حلّه می‌زیست، ولی پس از آن در 1243ق به نجف آمد و به تدریس پرداخت(1) .  وی از مراجع نجف و معاصر با مرحوم صاحب جواهر (رض) بود.

مرجع بزرگوار آیت الله شبیری زنجانی در حکایتی از مرحوم کاشف الغطا می فرمایند:

«حاج آقا ابوالفضل و حاج آقا جواد زنجانی – که برادران حاج آقا رضا زنجانی هستند- از پدرشان حاج شیخ محمد و ایشان هم از شیخ حسن مامقانی این داستان را نقل می کنند. در دوران جوانی آشیخ حسن مامقانی یک شیعه ای در یکی از قهوه خانه های بغداد به یکی از بزرگان اهل تسنن طعنی کرده بود. این مساله را به قضات سنی گزارش می دهند که حکم ارتداد و وجوب قتل این شیعه صادر می شود. قانون این بود که مساله قتل باید به تایید شیخ الاسلام برسد. با استانبول تماس می گیرند؛ شیخ الاسلام می گوید چون این فرد شیعه بوده است حکم در حضور یک مرجع شیعه انجام شود.

استاندار بغداد با فرماندار نجف تماس می گیرد و می گوید "شیخ حسن" عالم درجه یک شیعیان را به بغداد بفرستید. هم کاشف الغطاء و هم صاحب جواهر " شیخ حسن" بودند اما به صاحب جواهر مراجعه می شود و از ایشان می خواهند به بغداد برود. صاحب جواهر راجع به این موضوع با کاشف الغطاء مشورت می کند،

کاشف الغطاء می پرسد: موضوع مشخص است؟

صاحب جواهر جواب می دهد: نه.

کاشف الغطاء می گوید هرچه هست موضوع مهمی است و از طرفی هم موضوع مشخص نیست. شما مرجع و رییس اسلام هستید و اگر لطمه ای به شما وارد شود فقط به شخص شما وارد نشده است اما من اگر لطمه ای ببینم به شخص خودم وارد شده، چون موقعیت شما را ندارم و لذا احتیاط این است که من بروم.

کاشف الغطاء وقتی وارد کاظمین می شود توسط شیعیان از موضوع مطلع می گردد. با حضور کاشف الغطاء در بغداد، فورا دستگاه قضا را تشکیل می دهند و قبل از ورود ایشان سنی ها تمام جلسه را اشغال می کنند و برای او جایگاهی را در پایین مجلس نظر می گیرند و به محض ورود ایشان شروع به نوشتن حکم اعدام می کنند.

مرحوم کاشف الغطاء از استاندار بغداد می خواهد قبل از حکم، متهم را پیش من بیاورید. متهم می آید و آشیخ به او صیغه توبه را می آموزد. مرحوم کاشف الغطاء قبل از امضاء حکم به امیرالمومنین علیه السلام متوسل می شود و همانجا به او الهام می شود که ابن جنید استتابه را قبل از حکم شرط می داند و این فتوای ابن جنید از فتوای ابوحنیفه اتخاذ شده است. مرحوم کاشف الغطاء این مساله را ندیده بوده اما گویا هاتفی به او می گوید نترس و بگو. کاشف الغطاء به متهم می گوید توبه کن و او صیغه توبه را می خواند و اینجا کاشف الغطاء به استاندار می گوید نظر به اینکه فتوای رسمی کشور بر اساس مذهب حنفی است، ابوحنیفه استتابه را قبل از حکم شرط می داند و حکمی که برای این فرد صادر شده بدون استتابه بوده است و الان که این متهم توبه کرده، شما حق اجرای حکم را ندارید.

علمای سنی می گویند اینگونه نیست و لذا کتاب می آوردند و می بینند ابوحنیفه استتابه را شرط می داند. استاندار عصبانی می شود و به قضات می گوید حیا کنید و خجالت بکشید، شما فقه خود را بلد نیستید. استاندار کاشف الغطاء را از پایین مجلس به صدر مجلس می آورد و برگه حکم را پاره می کند. و از کاشف الغطاء می خواهد در بغداد بماند اما ایشان قبول نمی کند و از استاندار می خواهد که متهم را تحویل او بدهند چرا که امکان این وجود داشت که در کوچه و بازار مورد تعرض قرار بگیرد(2) .

 

پی نوشت

1 - یوسفی اشکوری، حسن. مقاله: آل کاشف الغطاء. دانشنامه بزرگ اسلامی. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی. تهران.  1367ش.  ج2. ص 102.

2- به نقل سایت معظم له:  http://zanjani.net/index.aspx?pid=99&articleid=72230&itemid=70536 

 

گروه حوزه علمیه تبیان - علی محمد سرلک