تبیان، دستیار زندگی
پس از شهادت آیت الله سیّد مصطفی خمینی فرزند امام در اول آبان 1356 که مراسم ترحیم در شهرهای مختلف ایران برگزار شد ، برای اولین بار حمایت از رهبری قیام 15 خرداد 1342 علنی شد. در پاسخ به این مراسم و اعلامیه ها و سخنرانی امام خمینی، رو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ارتشی که به مردم پیوست

پس از شهادت آیت‌الله سیّد مصطفی خمینی فرزند امام در اول آبان 1356 که مراسم ترحیم در شهرهای مختلف ایران برگزار شد‌، برای اولین بار حمایت از رهبری قیام 15 خرداد 1342 علنی شد. در پاسخ به این مراسم‌ و اعلامیه‌ها و سخنرانی امام خمینی، روزنامه اطلاعات به دستور شاه در روز 17 دی‌ماه سال 1356 مبادرت به درج مقاله‌ای کرد که بعدها از آن به عنوان نوعی انتحار سیاسی تعبیر شد.

فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

ارتشی که به مردم پیوست

تاسیس ارتش از چه زمانی بود؟

پیش از تشکیل اداره اطلاعات ستاد ارتش و پس از آن ساواک، کارهای اطلاعاتی خارج و داخل کشور، بر عهده رکن ۲ ستاد ارتش بود.

رکن ۲ ارتش، که پس از مدتی به اداره دوم ارتش تغییر نام داد، فعالیت‌های محدودی در عرصه اطلاعات داخلی داشت و عمده وظیفه آن نیز ضداطلاعات و جمع‌آوری اخبار و اطلاعات درباره کشورهای خارجی بود.

گفته می‌شود که گزارش‌های نهایی آن تا اواخر دهه ۱۳۲۰ برای شاه و نخست‌وزیری فرستاده می‌شد و گویا در مقاطعی نسخه‌ای از آن گزارش‌ها هم به اشرف پهلوی تسلیم می‌گردید. اساس کار رکن دوم ستاد کل، کسب اطلاعات نظامی از خارج کشور بود. بر اساس شرح وظایف این اداره، اطلاعات کسب شده باید روی سلاح‌های جدید، مداخله تکنولوژی در تاثیر سلاح‌ها از حیث برد، دقت، نشانه‌گیری در خنثی‌ کردن رزمجویان، روحیه و بخصوص روش‌های جنگی جدید و تحولات سیاسی اتحاد‌ها و سیستم مخابراتی دشمن‌های متعرض احتمالی تمرکز می‌یافت. چون دشمن احتمالی همواره روش‌های حمله را ارتقا می‌داد، پس رکن دوم وظیفه داشت با ایجاد شبکه‌های تجسسی وسیع، کارآگاهانه و هوشیارانه در خارج از کشور به صورت روزانه آگاهی خود را بالا ببرد و به تجسس خود ادامه دهد تا یقین حاصل کند در روز مبادا، عده‌ای خودی در اثر مواجهه با اوضاع غیرمترقبه و یا در برخورد با انواع سلاح‌های پیش‌بینی‌نشده، دچار غافلگیری و عوارض شوم آن نمی‌شوند.

پس از کودتای بیست‌وهشتم مرداد ۱۳۳۲ در رکن ۲ ارتش هم تغییراتی روی داد و بار دیگر وظیفه اطلاعاتی ــ امنیتی داخلی نیز برعهده آن نهاده شد تا ضمن همکاری با فرمانداری نظامی، مخالفان سیاسی حکومت را تحت تعقیب قرار دهد. مدت کوتاهی پس از کودتا، حسن پاکروان از ریاست رکن ۲ ارتش کنار گذاشته شد و به جای او سرهنگ مصطفی امجدی به مدیریت آن منصوب شد. با این ‌حال چنانکه انتظار می‌رفت، تحول مهمی در رکن ۲ و کیفیت فعالیت آن در عرصه داخلی و نیز خارجی رخ نداد.

اداره اطلاعات ستاد ارتش؛ مکمل رکن ۲

پس از الحاق ایران به پیمان بغداد، چون تجهیزات و جهازات جنگی کشورهای عضو پیمان می‌بایست یکسان می‌شد، تغییرات دامنه‌داری در ارتش ایران داده شد و سازمان جدیدی تحت‌نظر و مشورت مستشاران نظامی امریکایی پی‌ریزی گردید. تشکیلات ارتش ایران تغییر کرد و پنج سپاه به جای لشکرهای سابق ایجاد شد، به طوری که به جای ستاد ارتش، ستادهای نیروی زمینی و هوایی و ستاد کل تشکیل گردید و کلیه کشورهای عضو موظف شدند که در ارتش جدید از اسلحه و سلاح‌ها و مهمات امریکایی استفاده کنند. دولت امریکا جهت دستیابی دول فوق به این تشکیلات طی چند دوره، کمک‌های بلاعوض و وام‌های گران قیمت در اختیار ایران گذاشت.

بدین ترتیب در اول شهریور ۱۳۳۴ ستاد ارتش ایران با سازمان جدیدی که از سازمان نظامی امریکا الگو گرفته بود آغاز به کار کرد. سپهبد عبدالله هدایت به ریاست ستاد مشترک و سرلشکر هدایت گیلانشاه به ریاست ستاد هوایی منصوب شدند. سرلشکر میرجلالی معاونت ستاد مشترک و سرلشکر احمد وثوق سمت وزارت جنگ را برعهده گرفتند. در پانزدهم‌‌ همان ماه در ستاد ارتش اداره‌ای به نام اطلاعات تشکیل شد. این اداره همه روزه اخبار محرمانه نیروهای سه‌گانه را جمع آوری و تسلیم رئیس ستاد می‌کرد. در حقیقت این اداره بیشتر وظیفه جمع‌آوری اطلاعات داخلی را داشت و به نوعی مکملی برای رکن ۲ محسوب می‌شد. همین نیروهای اطلاعاتی دوگانه در کنار اطلاعات شهربانی بودند که در ‌‌نهایت موجبات تشکیل ساواک را فراهم آوردند.

هنگامی که ساواک تاسیس و تیمور بختیار از فرمانداری نظامی به ریاست آن منصوب شد، شاه بر آن شد به رکن ۲ ارتش هم پروبالی بدهد و به نوعی آن را در برابر ساواک و تیمور بختیار مطرح سازد. به همین دلیل سرلشکر حاجی علی کیا را، که از مخالفان و رقبای سرسخت بختیار بود، به ریاست رکن ۲ ارتش منصوب کرد و او توانست رکن ۲ ارتش را به‌عنوان رقیبی در خور اعتنا در برابر ساواک علم کند.

یکی از وظایف ساواک نظارت بر همه سازمان ها و ارگان ها بود که ارتش هم شامل ان ها می شد . آنها می خواستند مراقب ارتش باشند تا عملیاتی برای براندازی حکومت شاهنشاهی نداشته باشد.

عاقبت مقاله ی ایران و استعمار سرخ و سیاه

عصر روز هفدهم دی‌ ماه روزنامه اطلاعات با درج مقاله‌ای با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه، زمینه بروز و تجلی شور و حال انقلابی مردم را که به صورت آتش زیر خاکستری پنهان شده بود، فراهم ساخت. در آن مقاله به امام خمینی به گونه‌ای کینه‌توزانه حمله و تهمت‌های ناروایی به رهبری انقلاب اسلامی وارد شده بود. این مقاله از همان روز انتشار چنان در خشم و اعترض مردم تأثیر گذاشت که برخی صاحب‌نظران از آن به عنوان نخستین جرقه‌ در انبار باروت نظام شاهنشاهی ارزیابی می‌کنند.

در روز 19 دی ماه تظاهراتی در قم برپا شد که به علت درگیری پلیس با آن‌ها، تعدادی به شهادت رسیدند و مجروح شدند. از این زمان به بعد یک دوره از مراسم چهلم شهدا هر کدام به منظور یادبود شهدای مراسم قبل در  نقاط مختلف سطح کشور برگزار شد. پس از علنی شدن مخالفت‌های رژیم و نیروهای انقلابی در ارتش نیز شور و نشاط بیشتری برای بروز فعالیت‌های انقلابی آشکار شد. البته این فعالیت‌ها با ارتباط مخفیانه و به طور غیرعلنی انجام می‌گرفت

در روز دهم فروردین ماه سال 1357 مراسم چهلم شهدای تبریز در شهرهای مختلف ایران برگزار شد. این بار در شهر یزد تظاهرات و درگیری ایجاد شد که مراسم چهلم شهدای یزد در نوزدهم اردیبهشت ماه با شدت بیشتری در نقاط مختلف ایران برگزار شد. در این‌روز بازار و‌مؤسسات‌آموزشی اعتصاب ‌کردند و تظاهرات قم، بار دیگر با تیراندازی نیروهای‌پلیس به‌مجروح شدن و شهادت عده‌ای منجر شد. از جمله پیامدهای مستمر این درگیری‌ها و تظاهرات، برکناری نصیری و سفر شاه به مشهد برای زیارت بود. موج خروشان خشم و اعتراض مردم که در قالب تظاهرات انعکاس می‌یافت با این گونه تغییرات ظاهری آرام نمی‌گرفت. اعلامیه‌های امام خمینی نیز در هدایت و رهبری مسیر انقلاب و حرکت مردم تأثیر به‌سزایی داشت. این اعلامیه‌ها بسرعت میان مردم و حتی  در پادگان‌ها و سربازخانه‌ها نیز پخش می‌شد.   تظاهرات یکی پس از دیگری در شهرهای مختلف ادامه می‌یافت و در اصفهان به طور کامل کنترل از دست نیروهای انتظامی و دولت خارج شد، به طوری که اولین حکومت نظامی در اصفهان برقرار شد. دولت پس از حکومت نظامی توانست اصفهان را دوباره کنترل کند.

شاه برای جلب نظر مردم، آموزگار را از نخست‌وزیری برکنار‌کرد و جعفر شریف امامی را به نخست‌وزیری تعیین کرد. شریف امامی، دولتش را آشتی ملی نام نهاد؛ آزادی مطبوعات بیشتر شد، احزاب قدیمی به صحنه بازگشتند، تقویم شاهنشاهی لغو شد، بیشتر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شدند و تعدادی از کاباره‌ها و قمارخانه‌ها تعطیل شد و دولت اجازه داد که روز عید فطر راهپیمایی بدون توسل به خشونت و «مرگ بر شاه» انجام شود.

در انجام راهپیمایی باشکوه روز عید فطر، دکتر مفتح نقش محوری را به عهده داشت. در شانزدهم شهریور بیش از نیم میلیون‌نفر به‌تظاهرات پرداختند و برای نخستین بار شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی سر دادند و خواستار برقراری حکومت اسلامی شدند.

شاه و سران دولت که تمهیدات مختلف خود را در آرام کردن مردم بی‌اثر دیدند و در برابر وسعت مخالفت و تظاهرات و راهپیمایی‌های خیابانی نتوانستند به سازمان‌هایی چون ساواک و شهربانی تکیه کنند، تصمیم گرفتند به ارتش روی آورند و آن را در مقابل مردم قرار دهند. به این ترتیب از سحرگاه روز هفدهم شهریور 1357در تهران و 11 شهر دیگر، حکومت نظامی اعلام کردند. اما برخلاف انتظار سران حکومت پهلوی، هرچه از حضور ارتش در خیابان ها و تماس آن با مردم می‌‌گذشت، امکان کاربرد مؤثر آن علیه انقلاب و سرکوب مردم کمتر می شد. حتی روی کارآوردن دولت نظامی ازهاری نتوانست کاری بیش از دولت‌های قبل از آن به انجام رساند.

سازماندهی انقلابیون ارتش

افسران انقلابی دربدنه ارتش شاهنشاهی، فراوان بودند. آنها گروه‌های سه نفره تشکیل داده بودند تا  در صورت شناسایی همه دستگیر نشوند و این نوع تشکیل سازمان بر اساس پیشنهاد سروان (شهید سپهبد) صیاد شیرازی برقرار شد. اولین گروه سه نفره با حضور سروان صیاد، سروان حسام هاشمی و سروان علی صادقی‌گویا تشکیل شد.  تشکل‌ها و گروه‌های انقلابی نیروهای ارتشی در شهرستان‌ها با هم در ارتباط بودند. در قزوین سروان نشاط افشاری، در همدان ستوان یعقوب احمدبیگی و ستوان صناعی که با سروان (شهید سرتیپ) اقارب‌پرست و سرهنگ نامجو در تهران ارتباط داشتند. گروه سه‌نفره‌ اصفهان شامل سروان صیاد شیرازی، سروان حسام هاشمی و سروان علی صادقی گویا با گروه دیگری از نظامیان در مشهد از جمله سروان مدنی جلساتی برقرار می‌کردند.

سروان حسام هاشمی با سرهنگ دبیر احمدی در قوچان ارتباط برقرار کرد. سروان صیاد شیرازی از اصفهان نیز با سروان کلاهدوز که در گارد شاهنشاهی خدمت می‌کرد و از سال 1342با شهید بهشتی در ارتباط بود و همچنین با سروان اقارب‌پرست ‌و‌ ستوان توتیایی و سروان (شهیدسرتیپ) سیدعلی‌اکبر هاشمی ارتباط داشت.   از جمله کارهایی که این گروه‌های ‌متشکل انقلابی در پادگان انجام می‌دادند، پخش نوارها و اعلامیه‌های امام و ترغیب سربازان به فرار و تشویق نظامیان به حضور در تظاهرات و هماهنگی با مردم بود. سروان صیاد شیرازی با روحانیون اصفهان از جمله آیت‌الله‌خادمی و حجت‌الاسلام سالک نیز جلساتی برقرار می‌کرد و اعلامیه‌ها یا نوارهای سخنرانی امام خمینی را از آنان تهیه می‌کرد. با تلاش و فعالیت‌های سروان صیاد شیرازی، بسیاری از نظامیان در اصفهان وارد فعالیت‌های انقلابی شدند. گاهی تعدادی از نظامیان‌انقلابی مورد حمله عوامل حکومت نظامی قرار گرفته و مورد ضرب و شتم واقع می‌شدند. یک بار که تعدادی از سربازان و دانش‌آموزان در آسایشگاه‌های خود شعارهای انقلابی نوشته‌بودند، توسط مأموران‌رژیم با باتوم مورد حمله قرار گرفتند. در همان هنگام سروان صیاد شیرازی افسر نگهبان بود  و باید صبح به فرمانده مرکز گزارش می‌داد. فرمانده مرکز که وارد شد، سروان صیاد از دادن گزارش امتناع ورزید. فرمانده از او پرسید:  چرا گزارش نمی‌دهی؟

صیاد شیرازی گفت:گزارش ندارم.

فرمانده در جواب گفت: تو باید وظیفه‌ات را انجام بدهی.

در ادامه صیاد شیرازی جواب داد: شما به چه حقی جوانان و نوجوانان مردم را با باتوم کتک زدید؟ کدام قانون به شما اجازه می‌دهد که آنان را با باتوم بزنید و مورد ضرب و شتم قرار دهید؟

فرمانده پاسخ داد: به تو ربطی ندارد. من حتماً به وظیفه خودم آشنا هستم که چنین دستوری داده‌ام.

از آن روز به بعد سروان صیاد شیرازی را دو مأمور ضد‌ اطلاعات تحت نظر گرفتند. بعد از سرلشکر ناجی در اصفهان سرلشکر غفاری فرمانده حکومت نظامی شد. وی پس از انتصاب به فرمانده نظامی اصفهان برای نظامیان در سالن آمفی‌تئاتر طی یک سخنرانی، آن‌ها را از حضور در تظاهرات مردم منع کرد و گفت:«این‌ها تعدادی کمونیست و خرابکارند و درصدد برهم زدن امنیت و نظم کشورند.»

سروان صیاد شیرازی که در میان کارکنان حضور داشت، بدون آن که اجازه‌ای بگیرد، از جایش برخاست و گفت: «مطالبی که شما بیان کردید، غیرواقعی است. این انقلاب مردمی است که شکل گرفته و هرگز از خارج هدایت نمی‌شود.» این اعتراض سبب شد که سروان صیاد شیرازی بازداشت شود که این بازداشتی از اواخر پاییز تا روز 22 بهمن‌ماه به طول انجامید. با بازداشت سروان صیاد شیرازی، سایر گروه‌های‌انقلابی‌ در ارتش به فعالیت‌های خود ادامه دادند.

افرادی هم بودند که به طور انفرادی فعالیت می‌کردند به عنوان نمونه، سرگرد(سرهنگ بازنشسته) محمدمهدی کتیبه در دانشکده فرماندهی و ستاد (دافوس) از سال 1356‌تا‌پیروزی انقلاب، نوار و اعلامیه‌های امام را تکثیر و بین افسرانی که می‌شناخت، توزیع می‌کرد. گرچه وی از سال 1353 به گروهی از نیروهای ارتشی مرتبط می‌شد که با امام‌خمینی در تماس بودند و رابط وی با این گروه دکتر سیدحسن آیت و سرهنگ (شهیدسرتیپ) نامجو بودند، اما او به تنهایی در دافوس به‌مدت دو‌‌سال به ‌تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و سخنرانی‌های امام خمینی مبادرت ورزید. علاوه بر سرگرد‌کتیبه،‌سرهنگ(شهیدسرلشکر)‌فلاحی نیز در دانشکده فرماندهی و ستاد خدمت می‌کرد. سرهنگ فلاحی در آن دانشکده معاون آموزش و از اساتید بود. سرهنگ نامجو با شهید دکتر آیت و گروهی از افسران از جمله سرهنگ‌رحیمی و سرگرد کتیبه در یک سازمان و گروه انقلابی فعال بودند و با سروان کلاهدوز و آیت‌الله‌دکتر بهشتی رابطه داشتند، یکی از وظایف این‌گروه شناسایی افراد متدین و مذهبی و مدیر در ارتش بود.

سرهنگ نامجو که می‌دانست سرهنگ فلاحی از افسران دانشمند و با ایمان است، پس از راهپیمایی مر

هر چه زمان می‌گذشت، کنترل و نظارت فرماندهان وابسته و عوامل آن‌ها نسبت به نیروهای انقلابی ارتش کم‌تر و ناتوان‌تر می‌شد. در چنین شرایطی امید شاه و بسیاری از امرای ارتش و فرماندهان عالی‌رتبه به لشکر گارد بود، غافل از آن که در لشکر گارد هم نیروهایی حضور داشتند و با گروه‌های انقلابی ارتش مرتبط بودند و یا در صورت عدم ارتباط حق را به مردم می‌دادند.

دم در عید فطر سال 1357 به دانشکده فرماندهی و ستاد رفت و با سرهنگ فلاحی در یک دیدار خصوصی مشغول مذاکره و گفت‌وگو شد. سرهنگ نامجو در آن دیدار از سرهنگ فلاحی قول همکاری گرفت:  «جناب سرهنگ! همه دوستان و همکارانی که با شما خدمت می‌کنند، عقیده دارند که جنابعالی از افسران متفکر و با معلومات، با عقاید مذهبی و ملی هستید. به مردم و کشور عشق می‌ورزید و به سربلندی و عزت ایران تعصب دارید. در حال حاضر مردم از یکسری تبعیضات اجتماعی و بی‌توجهی به شعائر دینی عصبانی هستند و علیه ظلم و استبداد در حال قیام و انقلابند. ما از شما انتظار داریم که در جهت تحولات فکری و انقلابی، پرسنل و همچنین‌ رهبری‌انقلاب‌و‌مردم را یاری برسانید.» سرهنگ فلاحی نیز به وی گفت:«شما مطمئن باشید همان‌طور که به خاطر عقاید و اعتراضاتی که در سال‌های قبل داشته‌ام و به خاطر آن چند بار هم زندانی شده‌ام، در جهت کمک به کشورم و مردم و استقلال سعی و تلاش خودم را خواهم کرد.» حدود سه ماه پس از این دیدار وقتی سرهنگ فلاحی به درجه سرتیپی ارتقا یافت، از آن جایی که دارای دانش، اطلاعات نظامی و معلومات بالایی در علوم نظامی و آموزشی بود، به مرکز پیاده شیراز منتقل و به معاونت مرکز منصوب شد. حضور سرتیپ فلاحی در شیراز مقارن با اوج مبارزات انقلابی مردم و برقراری حکومت نظامی در شیراز بود. او با تلاش بسیاری، سعی در لغو حکومت نظامی شهر شیراز داشت. کرج یکی دیگر از شهرهایی بود که میان مردم و نیروهای ارتش همکاری و هماهنگی حاکم بود. سرتیپ حسام‌الدین بیان‌ که فرماندار نظامی‌کرج بود، چند‌بار همراه مردم کرج و پیشاپیش و همگام با آن‌ها در راهپیمایی‌ها شرکت کرد. در کرج تا لحظه پیروزی انقلاب اسلامی میان مردم و نیروهای ارتش همدلی برقرار بود، گرچه نیروهای ساواک سعی در بر هم زدن چنین اتحادی داشتند، اما موفقیتی به دست نیاوردند.

پشتوانه حکومت

هر چه زمان می‌گذشت، کنترل و نظارت فرماندهان وابسته و عوامل آن‌ها نسبت به نیروهای انقلابی ارتش کم‌تر و ناتوان‌تر می‌شد. در چنین شرایطی امید شاه و بسیاری از امرای ارتش و فرماندهان عالی‌رتبه به لشکر گارد بود، غافل از آن که در لشکر گارد هم نیروهایی حضور داشتند و با گروه‌های انقلابی ارتش مرتبط بودند و یا در صورت عدم ارتباط حق را به مردم می‌دادند.   اعتصابات گسترده موجب فلج شدن اقتصاد کشور و توقف صدور نفت شد. اعتراضات و درگیری‌های نظامیان با فرماندهانی که به انقلاب و امام اعتقادی نداشتند، شدت گرفت. هرچه که مردم بر اعتراضات و تظاهرات و اعتصاب خود می‌افزودند، در ارتش هم به‌همان نسبت موج اعتصاب‌ها و اعتراض‌ها شدت و توسعه می‌یافت. با استحکام پیوند و ائتلاف رهبران مخالفان، راهپیمایی‌ها و اعتصابات شدت‌‌یافته و در ماه‌محرم‌ به‌خشونت کشیده‌شد. تعدادی از سربازان و افسران در بسیاری از شهرها، از هدف قراردادن مردم اجتناب ورزیده و به مخالفان می‌پیوستند. شب‌ بیستم ‌آذرماه 1357 گروهبان‌ اسماعیل‌سلامت‌بخش، مسئول‌اسلحه‌خانه گردان توپخانه گارد شاهنشاهی در اسلحه‌خانه خود در حال نوشتن وصیت‌نامه بود که سرباز ناصرالدین امیدی عابدی که کمک‌اسلحه‌دار بود، به او پیوست. هر دو تصمیم می‌گیرند ظهر فردا که مصادف با روز عاشورا بود، در پادگان لویزان به ناهارخوری افسران گارد حمله کنند و افسران ارشد گارد را به رگبار ببندند. ظهر روز بعد، سرباز عابدی و گروهبان سلامت‌بخش وارد ناهارخوری شدند. ابتدا سرباز عابدی افسران را به رگبار بست و پس از تیراندازی در سالن غذاخوری هنگام خروج مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. اما گروهبان سلامت‌بخش به طور اشتباهی وارد سالن غذاخوری‌درجه‌داران شد و پس‌از‌چند شلیک و پی بردن به اشتباهش به قصد رفتن به ستاد فرماندهی خارج شد که هنگام خروج او نیز مورد هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. این حادثه 14 کشته و 52 زخمی داشت.   امام خمینی بیش از هر کس دیگری به این موضوع پی برده بودند که ارتش به جز افرادی معدود، با انقلاب و مردم هماهنگ و همگام است و اصولاً اعتقاد داشتند که به غیر از تنی چند از فرماندهان ارتش، بقیه معتقد به راه ملت هستند. چنان‌که در شانزدهم آبان‌ماه سال 1357 طی مصاحبه‌ای با روزنامه هلندی دی ولت کو انت گفتند که من از طرز تفکر خیلی از آنان آگاهی دارم  و بارها سیاسیون ایران مرا از ارتش بیم داده‌اند، ولی اشتباه می‌کنند، برای آنان جو کاذب به وجود آورده‌اند. یک روز پس از رفتن شاه، در پادگان‌ها اعتصاب غذا بیش از پیش رایج شد. بی‌‌نظمی و اعتصاب در اکثر پادگان‌ها به چشم می‌خورد، افسران و درجه‌داران و سربازان، فرمان ژنرال‌ها را اجرا نمی‌کردند و حمایت‌های مکرر امام از ارتش سبب هماهنگی و همدلی بیشتری میان مردم و نیروهای ارتشی شد.

همبستگی کامل ارتش؛ و پیروزی انقلاب

در‌ شامگاه‌ روز‌جمعه ‌بیستم ‌بهمن ‌ماه، ‌هنرجویان‌مرکز‌آموزش‌های نیروی‌صحرایی (پادگان دوشان‌تپه)در اتاق تلویزیون نشستند تا تکرار فیلم ورود امام‌خمینی به ایران را پس از اخبار سراسری از تلویزیون‌تماشاکنند. ‌تماشای فیلم ورود امام، سبب دادن شعارهای انقلابی و فرستادن صلوات از جانب آن‌ها شد و همین مسأله سبب درگیری نیروهای گارد با آنان و سپس مداخله مردم شد. در همان شب سروان کلاهدوز (از افسران گارد) که با تلاش فراوانی سعی کرده بود به جای افسر نگهبان مسئولیت را به عهده بگیرد، شب را در لشکر گارد ماند و در نیمه‌های شب با فداکاری و تلاش فراوانی، سوزن همه تانک‌هایی که قرار بود روز بعد وارد خیابان‌ها شود، خارج کرد و قدرت تیراندازی تانک‌ها را مختل کرد. روز بعد(21‌بهمن) هنرجویان مرکز آموزش نیروی‌هوایی به‌شعارها و تظاهرات‌ خود ادامه‌دادند، قفل اسلحه‌خانه‌ها را شکستند و پس از مسلح شدن به مقابله علیه نیروهای گارد پرداختند. در این میان تعدادی از کارکنان نیروی زمین به نظامیان انقلابی پیوستند. در روز 22 بهمن شورای عالی ارتش در جلسه صبح خود به اتفاق آرا تصمیم به اعلام بی‌طرفی ارتش در درگیری‌های سیاسی گرفت. این تصمیم به معنی همبستگی کامل ارتش با انقلاب و پشت پا زدن به حکومت شاهنشاهی بود؛ به همین دلیل برخلاف نظر بختیار، به واحدهای نظامی دستور داده شد به پادگان‌های خود برگردند. با اعلام همبستگی ارتش که خبر آن از اخبار ساعت 2 بعدازظهر روز 22بهمن از رادیو اعلام شد، مردم به پادگان‌ها و سازمان رادیو و تلویزیون وارد شدند و ساعاتی بعد سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی اعلام شد.

منبع: روزنامه ایران/ کتاب فرمانده تمام عیار، وحید بهرامی/ سایت تاریخ ایرانی