تبیان، دستیار زندگی
در تاریخ تفسیر شاهد جریانات گوناگون تفسیری هستیم و این جریان­ها ریشه در تحولات اجتماعی و فرهنگی دارند و در بستری از اتفاقات جغرافیایی یا سیاسی شکل گرفته و مفسرانی در بستر این جریان ها رشد و تعلیم یافته و به سمت و سوی نوعی خاص از تفسیر روی آورده اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گزارشی کوتاه از گرایش‌های مختلف در تفسیر قرآن کریم
ایازی

مقدمه

در تاریخ تفسیر شاهد جریانات گوناگون تفسیری هستیم و این جریان‌ها ریشه در تحولات اجتماعی و فرهنگی دارند و در بستری از اتفاقات جغرافیایی یا سیاسی شکل گرفته و مفسرانی در بستر این جریان‌ها رشد و تعلیم یافته و به سمت و سوی نوعی خاص از تفسیر روی آورده‌اند. به همین دلیل رابطه‌ای میان تفسیر متن مقدس و واقعیت‌های بیرونی فرهنگی و اعتقادی شخصیت مفسران آن وجود داشته است. شناخت این تحولات تفسیری کمک فراوانی می‌کند که ببنییم حقیقت تفسیر چیست و نقش مفسران در این میانه چه بوده و چه عواملی در این گرایش‌ها تأثیر‌گذار بوده است. تردیدی نیست که فهم و کشف مراد متکلم اساس پویش‌ها و کوشش‌های مفسران بوده، اما به واسطه نوع برخورد این مفسران با منابع، و دانش آنها که در این گرایش‌ها بسیار تأثیرگذار بوده، شیوه استفاده از این منابع تغییر کرده، مانند استفاده از حدیث یا عقل، یا استفاده از منبع دیگر مانند علم، فلسفه، تاریخ یا دانش‌های جدیدِ زبان‌شناسی، معناشناسی و هرمنوتیک که خود مایه گوناگونی استفاده از قرآن در تفسیر شده است. این امر به چندگانگی تفسیر دامن می‌زده و باعث شده مفسران در برخورد با آیات جهت‌گیری‌ها و گرایش‌های گوناگونی داشته باشند. بر این اساس، یکى از تقسیمات تفسیر قرآن دسته‌بندی آن بر اساس گرایش‌ها و جهت‌گیری‌هاى ذهنى و علمى مفسر بوده است. اگر مفسرى به مباحث کلامى توجه داشته باشد، تمام تلاش خود را در تفسیر آیات صرف تبیین مسائل کلامى می‌کند؛ اگر به مباحث فلسفى توجه داشته باشد تمام کند و کاوهاى او صبغه عقلى و فلسفى پیدا می‌کند؛ و اگر گرایش او اجتماعى باشد موضوعات و مسائل اصلى جامعه در دستور کار تفسیر او قرار می‌گیرد. در نوشتار حاضر نمونه‌ای از جریانات تفسیری به صورت کوتاه و فشرده معرفی می‌شود.

گرایش اثری

یکی از گرایش‌های تفسیری در جهان اسلام گرایش اثری است. این گرایش از قدیم‌ترین گرایش‌ها و بنیادترین آنها است. حتی می‌توان گفت محور نزاع‌های پردامنه درباره بهترین روش تفسیری چالش با این گرایش بوده که مدعی انحصاری منبعیت فهم و تبیین کتاب شده است. درباره اهمیت این گرایش گفته شده که عوامل، معلومات و قرینه‌های بسیاری در فهم کلام دخیل است. مثلاً شخص باید استعداد و آمادگی فکری خاصی متناسب با محتوای کلام داشته باشد. این گمان درست نیست که بگوییم کسی که تمام کلمات زبان مادری‌اش (عربی) را می‌فهمد، تمام قرآن را به خوبی می‌فهمد. حتی کسانی که زبان مادریشان عربی است لزوماً نمی‌توانند تمام مفاهیم و واژگان این زبان را بفهمند و با آن آشنایی کامل داشته باشد. از این رو، فهم کلام و احاطه بر آن هیچ‌گاه صرفاً متوقف بر معلومات واژگانی نیست که با دانستن آن احاطه به معانی و پیام کلام حاصل و کامل شود. چنین احاطه‌ای گاه به فهم قرائن سخن و امور پیرامونی آن وابسته است که در فضای مخاطب و آشنایان به مخاطب به دست می‌آید. از این رو، نقش پیامبر (ص) به عنوان نخستین مرجع پس از قرآن برای بیان مبهمات از معانی آن آشکار می‌شود و این معنا در آیاتی چند بیان شده است، از جمله: «وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» (النحل: ۴۴)؛ و «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ» (القیامه: ۱۸). اینکه به پیامبر(ص) دستور داده می‌شود آنچه را ما نازل کردیم بیان کن و آنچه را ما می‌خوانیم متابعت کن زیرا بر ماست که آن را بیان کنیم، نشان می‌دهد که وظیفه پیامبر (ص)، افزون بر ابلاغ وحی، بیان مطالب و تفسیر و توضیح معانی پیام وحی بوده است. به همین دلیل، نقل شده که در موارد متعددی وقتی آیه‌ای نازل می‌شد و حضرت آن را برای مسلمانان می‌خواند، صحابه از معنای واژه، جمله یا مصداق آن پرسش می‌کردند و حضرت آن را توضیح می‌داد. عُدَی بن حاتم (م. ۶۷) نقل می‌کند هنگامی که آیه «وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» (البقره: ۱۸۷) نازل شد، به پیامبر(ص) عرض کردم آیا منظور از خیط ابیض و اسود دو ریسمان سیاه و سفید است. حضرت فرمودند خیر، منظور سیاهی شب و سفیدی روز است[۱] یعنی این جمله جنبه استعاره‌ای دارد نه معنای ظاهری.

درباره استناد به حدیث و اثر اتفاق نظری وجود ندارد، لذا در باب استفاده از آن در تفسیر دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد، از جمله: ۱) گروهی که سنت را یگانه منبع انحصاری برای فهم و تفسیر کتاب می‌دانند (از این گروه به اخباریون و اهل حدیث یاد می‌شود)؛ ۲) گروهی که منبع بودن سنت در کنار منابع دیگر را برای فهم کتاب مفید و بلکه ضروری قلمداد می‌کنند و این کار را روشی برای فهم می‌دانند؛ ۳) گروهی که حدیث را شاهد و مؤید فهم عقلایی و از جمله محتملات مرجح می‌دانند. تفسیر بیانی

یکی دیگر از گرایش‌های تفسیری گرایش ادبی و بیانی است. هدف از این جریان تکیه بر ابعاد زبان‌شناختی متن قرآن اعم از جنبه‌های مختلف لفظی و معنایی است. از این منظر، مفسر با متن به مثابه متنی نوشتاری معامله می‌کند و به دنبال کشف مراد با توجه به ویژگی‌های زبانی آن از ابعاد مختلف ادبی و بلاغی است. ویژگی این جریان این است که برای کشف و دریافت مقاصد الاهی از آیات شریفه، بر تحلیل و تبیین ادبی و هنری و تصویرپردازی‌های قرآن تکیه می‌کند بی آنکه سایر مسائل اعتقادی و کلامی را در نظر بگیرد.
این شیوه تفسیری پیشینه‌ای کهن و بس طولانی دارد و معتزله و برخی از اعجازپژوهان از قرون سوم تا ششم به آن اهمیت بسیار داده‌اند. مثلاً در قرن پنجم عبدالقاهر جرجانی (م. ۴۷۴ ه. ق.) تنوع اسلوب‌های بیانی قرآن را نمودی از متغیرهای ظریف معنایی می‌دانست، به این معنا که ساختار زبان قرآن صرفاً از قالب‌های خشک دستوری تشکیل نشده و متغیرهای دیگری همچون تقدیم و تأخیر حصر، قصر حذف و تکرار، تعریف و تنکیر، اِظهار و اِضمار، ایجاز و اِطناب، حقیقت و مجاز، حصر و اطلاق، و تأکید بر ارائه ظرایف و لطایف معانی و مضامین قرآنی اثرگذارند. البته این جریان در عالم اسلام و بیرون از آن یک طیف متنوع است و در دل خود شیوه‌های مختلفی دارد.
عنوان «تفسیر بیانی»، به عنوان گرایش و جریانی خاص، اصطلاحی جدید است که در دوره معاصر رواج یافته و نخستین بار آن را بنت الشاطی در کتاب التفسیر البیانی به متابعت از استادش امین الخولی به کار برده و پس از وی برخی دیگر از پژوهشگران آن را بر پژوهش‌های تفسیری خود اطلاق کرده‌اند.

تفسیر تاریخی

منظور از گرایش «تفسیر تاریخی» گرایشی است که در آن مفسر به دنبال کشف مراد قرآن از منظر تاریخی و فضای بیان آن در انس ذهنی مخاطبان آن است. تفاوت این گرایش با گرایش‌های دیگر مخاطب‌محوری و بازسازی فرهنگ و دانش مخاطبان برای شناخت این متن است، ولو اینکه زبان معیار امروز از این واژگان معانی دیگری دریافت کند. بدون شک این گرایش با مبانی و زبان خاصِ تاریخی فاهمه عصر نزول، به دنبال کشف، تحلیل و بیان کلام است و در آن ذهنیت، دانش و نحوه استعمال واژگان و انس ذهنی مخاطبان اهمیت درجه اول دارد. به همین دلیل، این جریان گاه لازم می‌بیند که در پرده‌برداری از معنای قرآن سوره‌ها و آیات را به ترتیب نزول از نو بچیند. در حقیقت در این نوع تفسیر از ترتیبی متفاوت با سایر تفاسیر استفاده می‌شود و روند پژوهش بر اساس نزول گام به گام وحی پیش می‌رود. از سابقه این بحث و گرایش به آن بیش از نیم سده نمی‌گذرد و دلیل این بررسی آن است که گروهی از قرآن‌پژوهان به این شیوه از تفسیر و توجه به ترتیب نزول روی آورده‌اند.
جدا از اهمیت بررسی گرایش تفسیر تاریخی، برای این گرایش فوایدی نقل شده و نمونه‌هایی از تفاوت در فهم بیان شده است. از جمله گفته شده که یکی از این فواید، تعیین بستر نزول و فضاشناسی آیات با سیر تاریخی و بافت اجتماعی به مدد بافت کلمه در بستر کاربرد تاریخی آن است. فایده دیگر تفسیر تاریخی قرآن، شناخت صحت و سقم روایات تفسیری از جمله روایات اسباب نزول، مکی و مدنی، و ناسخ و منسوخ است. پنهان نیست که قرآن صامت نیست و سیاق و آیات متحدالموضوعش از مراد خدای تعالی پرده بر می‌دارد، و لذا مفاد آن موافق پاره‌ای از روایات و مخالف برخی دیگر است. به همین دلیل عرضه روایات بر آیات قرآن نشان می‌دهد که پاره‌ای از روایات تفسیری به غلط ذیل آیات قرآن آورده شده و بر آنها منطبق شده‌اند. فایده دیگر تفسیر تاریخی قرآن این است که با چنین تفسیری می‌توان تاریخ و سیره نبوی را از طریق قرآن شناخت. آشکار است که بیشتر سوره‏های قرآن کمابیش به طور عام یا خاص سیر دعوت پیامبر اسلام (ص) را گزارش می‏کنند، به طوری که حتی اگر سوره‏های قرآن به تنهایی به ترتیب نزول مرتب شوند، سیر دعوت و سیره پیامبر اسلام (ص) را نشان می‌دهند. بی گمان تفسیر تاریخی یا ترتیب نزولی قرآن عمر کوتاهی دارد و مبانی، اهداف، بستر پیدایش، روش و فواید آن چندان روشن و منقح نشده و لذا با واکنش‌های تند مختلف مواجه شده و کسانی علیه آن شوریده‌اند.

تفسیر فلسفی

در این گرایش مفسر به دنبال تبیین و تعلیل فلسفی آیات قرآن است. از نظر فیلسوف، قرآن حقایقی را بیان کرده که وجه و جهت آن نیاز به بیان دارد؛ از این رو او با مبانی و زبان خاص فلسفی به دنبال کشف، تحلیل و بیان این حقایق است. از طرف دیگر، در قرآن معارفی بیان شده که نیازمند استدلال‌هاى عقلى است تا آن حقایق در قالب برهان و دلیل عرضه شوند. به عبارت دیگر، از نظر فیلسوف الاهی پرسش‌ها و دغدغه‌هایى در زندگى بشر وجود دارد که در قرآن به زبان عمومى بیان شده است، از جمله آغاز آفرینش و فرجام زندگى، نفس انسانى، اسماء و صفات الاهى و اثبات واجب. این پرسش‌ها گاه آن چنان فشرده و ساده بیان شده که گویى در مقام بیان عقیده است نه استدلال. اما فیلسوفان اسلامى با تفسیرهایی که در این محورها انجام داده‌اند، آن را در دستگاه استدلال و برهان خاص ریخته و براى اثبات آنها از زبان مخصوص این علم بهره گرفته و میان آن استدلال‌ها و معارف قرآن نوعى تطبیق و تبیین فلسفی به وجود آورده‌اند.
گرایش فلسفى در تفسیر از جنجالى‌ترین گرایش‌هایى است که در میان تفسیرپژوهان مطرح شده و کسانى با این شیوه از تفسیر به مخالفت برخواسته و آن را ناراست‌روی از روشِ معهود مسلمانان و تطبیق قواعد و اصطلاحات فلسفى بر آیات قرآنى دانسته‌اند و اظهار ناخشنودى کرده‌اند. مشهورترین مفسران گرایش فلسفى فارابی (م. ۳۳۹)، بوعلى سینا (م. ۴۲۸)، ملاصدراى شیرازى (م. ۱۰۵۰)، ملاعلی نوری (م. ۱۲۵۷)، حاجی سبزواری و در عصر حاضر علامه طباطبایی و برخی شاگردان ایشان هستند. از طرف دیگر، مخالفان این گروه‌اند در میان مسلمانان با این گرایش به نحو گسترده مخالفت ورزیده‌اند. طیف این مخالفان از سلفیه و اخباریون تا افرادی از خود فلاسفه را در بردارد، افرادی که به برخی از روش‌ها و برداشت‌های پیشینیان انتقاد کرده‌اند یا در دوره معاصر با ادبیاتی متفاوت به مخالفت برخاسته‌اند.

تفسیر کلامی

از آنجا که هدفِ تفسیر کشف و پرده‌برداری از معانی است، مفسر در این گرایش با استناد به آیات قرآن یا از طریق توضیح کلمات و جملاتِ آیه، به دفاع از عقیده‌ای خاص بر می‌خیزد، یا مباحث کلامی قدیم و جدید را در لابه‌لای تفسیر مطرح می‌کند، یا همانند متکلمان که برای اثبات عقاید از آیات استفاده می‌کنند، آنان نیز در موضوعات کلامی به استناد آیات قرآن استدلال می‌کنند. لذا در جایی گفته‌ام: «وهو تفسیر کان لونه الغالب هو الدفاع عن عقیده المفسر فی عرض الآیات التی لها تعلق بالموضوع العقائدی أو الفقهی المذهبی».[۲] بنابراین، تفسیر کلامی تفسیری است که اساس پرده‌برداری‌ها و کشف و بحث‌های موضوعی در آن را جهت‌گیری عام علم کلام و دفاع از عقیده مفسر شکل می‌دهد.
نکته درخور توجه اینکه تفسیر کلامی بر خلاف علم روانشناسیِ دین و جامعه‌شناسیِ دین که کاری به حقانیت و صدق و کذب عقاید ندارند، به روش تاریخی یا به روش پدیدارشناسانه (به عنوان واقعیت موجود) به بررسی دین می‌پردازد و به حقانیت و صدق دین حساسیت دارد و متکفل دفاع از آن است. در نتیجه، تفسیر کلامی بیان مسائل و موضع علم کلام اسلامی و پیگیری اهداف این علم در تفسیر آیات قرآن است. از باب نمونه، متکلم از وجود آثار به وجود مؤثر و از وجود معلول به وجود علت در ذات واجب می‌رسد، و مفسر کلامی آیه شریفه «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (فصلت: ۵۳) را دلیل کلامی بر ذات الاهی می‌داند، یعنی برای اثبات وجود مؤثر یا استناد به موجودات، بر استدلال به آثار یا وجود موجد تکیه می‌کند و می‌گوید قرآن هم از این شیوه کلامی بهره برده است.[۳] در عین حال، علم کلام عهده‌دار سه مسئولیت است و به تعبیری قضایای علم کلام از سه بخش تشکیل شده‌اند:
۱) امور تبیینی: اموری که به تبیین مفاهیم و تصورات بنیادین دینی همچون خدا، اوصاف الاهی، فرشته، نبی، معجزه و معاد می‌پردازند و این علم عهده‌دار روشن ساختن آنها است. اهمیت بیان آن از این جهت است که این قسم از تصورات در واقع موضوع یا محمول سایر قضایای کلامی واقع می‌شوند و از مبادی آنها به شمار می‌روند، زیرا بدون داشتن تصوری صحیح از این مفاهیم، اثبات آن قضایا ممکن نخواهد بود. مثلاً، روشن ساختن مفهوم «الله»، «ملائکه» و «معاد» کمک می‌کند که درباره موجود بودن خصوصیات دیگر مانند واحد، مجرد و بسیط یا تبیین آنها سخنانی گفته شود و از این کلمات معانی معرفت‌بخش به دست آید. وانگهی، روشن ساختن این مفاهیم، اهمیت شفاف ساختن مفاهیم دینی و تأثیر آن در ترسیم عقیده صحیح و جهت‌دار را روشن می‌کند و برتری این بخش از دین در مقایسه با ادیان دیگری که این مفاهیم در آنها به اجمال آمده را آشکار می‌کند.
۲) امور اثباتی: از کارهای دیگر علم کلام اثبات قضایا و تصدیقات بنیادین دینی است که حاکی از نگرشی خاص به جهان هستی، آغاز و فرجام زندگی و پدیده‌های جهان مشهود و غیبی آن هستند، از جمله اثبات واجب، عالم مجردات، و ثبوت اوصاف جلال و جمال برای ذات واجب. البته بعضی از مباحث کلام جدید در حوزه تفسیر کلامی، مانند شناخت وحی و اثبات تحقق آن پس از بحث از امکان آن، نیاز به استفاده از روش‌ها و مباحث روانکاوانه و رواشناسانه و حتی استفاده از روش‌های علوم تجربی دارد. مثلاً، روشن ساختن و اثبات تحقق اینکه چگونه در حالت وحی شخص از خود بی‌خود می‌شود و کلماتی را ادا می‌کند که از خود او نیست و چیزهایی بر زبان او جاری می‌شود که خود انتخاب نکرده، یا روشن ساختن حالاتی مانند احساس سنگینی یا حیرت، با استفاده از متونی صورت می‌گیرد که این حالات را برای پیامبر (ص) بیان می‌کنند و نیاز به بهره‌گیری از این علوم دارد.
۳) امور دفاعی: مراد از این بخش اموری است که علم کلام متکفل پاسخ دادن به شبهات آن است. به تعبیر دیگر، اثبات قضایا و تصدیقات دینی مجال را برای پرسش‌ها و اشکالاتی فراهم ساخته که این علم پاسخگوی آنها بوده است. مهم‌ترین این بخش‌ها که پیشینه درازی هم دارد و در کلام جدید با زبان دیگری مطرح شده، بحث عدالت خداوند، عصمت پیامبران، جبر و اختیار، انتقال اعمال انسان به دیگری (مائده: ۲۹) ماهیت خلقت عالم و تفسیر شرور (نساء: ۷۹) است.[۴]

تفسیر عرفانى

تفسیر عرفانى تفسیرى است که با تکیه بر سلسله مبادى نظرى و عملی عرفانى یا تعالیم فلسفى، یافته‌های خود از حقایق قرآن را در جهت معرفت جهان و خالق جهان و انسان و از راه سیر و سلوک براى وصول به حق بیان مى‌کند. در تفسیر عرفانى، افزون بر معلومات کسبی، وجدانیات عارف از جهان کبیر (عالم بیرونى) و جهان صغیر (انسان) برای تفسیر به کار مى‌آید و چگونگى ارتباط انسان با هستى جهان وحرکت او به آن سو، و راه‌های وصول و سلوک بازگو می‌شود. در نگاه عارف، هر آیه دو جنبه دارد، یکى آن چیزى که در جهان خارج مى‌بیند و ارتباط با نظام هستى دارد، و جنبه دیگر آن چیزى است که در درون خود مشاهده می‌کند. دیدن و ترسیم کردن جهان آفاقى و انفسى چیزى است که به نظر عارف به دست خدا صورت مى‌گیرد، و از مجرای ریاضت، کشف، شهود و تجربه عرفانی حاصل می‌شود. تمام این امور با خدا ارتباط دارد. البته تجارب عرفانى در زمان‌ها و مکان‌هاى گوناگون عرضه شده و تفاوت‌هاى چشمگیری در میان نحله‌هاى دینى و مذهبى داشته که با تعبیرات گوناگون بیان شده است.
تفسیر عرفانى در میان اصحاب این گرایش اصطلاحات متعددی دارد. هرچند این تفسیر با مدلول کلام و استناد الفاظ سر و کار دارد، اما کشف این معانى پنهان را با مفاهیمی قابل توجیه و در قالب اصطلاحاتی قابل استناد می‌داند و دربرگیرنده رموز و اشارات و لطایف عرفان تلقی می‌کند. از این تفاسیر گاه به «تفسیر اشارى»، گاه به «تفسیر فیضى» و گاه به «تفسیر شهودی» تعبیر شده است. اما مخالفان این جریان این نوع تفسیر کردن را بر خلاف قواعد کشف نصوص و مدلول الفاظ می‌دانند. زیرا نخستین راه براى پرده‌بردارى از مدلول کلام، استفاده از سایر عبارت‌هاى نص و به تعبیر رایج «تفسیر قرآن به قرآن» است. راه دیگر آن استفاده از قواعد ادبیات و قراین تاریخى و همچنین پرده‌بردارى از نص از طریق شناخت تاریخ نزول و اسباب نزول است. بنابراین، در این راه نمی‌توان الفاظ را جدا از شرایط تاریخى و جغرافیایى آن زمان در نظر گرفت.

[۱]. بخاری، صحیح، ج ۳، ص ۱۰۳؛ سیوطی، الدر االمنثور، ج ۱، ص ۴۸۰٫
[۲]. ایازی، سید محمد علی، المفسرون، حیاتهم و منهجهم، ج ۱، ص ۷۵ .
[۳]. الفضلی، عبدالهادی، خلاصه علم الکلام، ص ۶۴٫ در خصوص به کارگیری اصطلاحات متکلمان در ذیل آیه: ر.ک.: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص ۱۳۹، و چاپ جدید، ج ۹، ص ۵۷۳٫ نمونه دیگر استدلال زمخشری از آیه «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات» (انعام: ۷۵-۷۹) در استدلال به آثار دلیل بر وجود مؤثر. ر.ک.: زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص ۳۱-۳۲٫
[۴]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج ۵، ص ۹٫