تبیان، دستیار زندگی
گفتگو با شیوا مقانلو نویسنده و مترجم درباره ترجمه کتاب، انتخاب آثار و ضرورت ترجمه خوب برای نوجوانان
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کتابی ترجمه می کنم که دوستش دارم(مصاحبه)

گفتگو با شیوا مقانلو نویسنده و مترجم درباره ترجمه کتاب، انتخاب آثار و  ضرورت ترجمه خوب برای نوجوانان

مصاحبه: حمید بابایی - بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
آن ها کم از ماهی ها نداشتند


برای اهالی کتاب نام شیوا مقانلو به عنوان نویسنده و مترجم، نامی آشناست.برای او که با کلمات زندگی می کند فرقی ندارد  که نویسنده باشد یا مترجم. چرا که هدف او  معرفی واژه ها به بهترین شکل ممکن است. خواه این واژه ها از ذهن خودش تبدیل به داستان شود یا ذهن دیگری.درباره حال و هوای این روزهای ترجمه کتاب و  دغدغه کار برای نوجوانان با او به گفتگو نشستیم.

علاقه شما به ادبیات و داستان نویسی چگونه شکل گرفت؟ 

از زمانی که خیلی کوچک بودم پدر و مادر و مادربزرگ، اقوام و خلاصه همه به طور مرتب کتاب قصه می خریدند و برایم می خواندند. از 2 سالگی کتاب های قصه چاپی داشتم و قصه گویی شبانه در خانه ما برقرار بود.از همان کلاس اول دبستان انشای خیلی قوی داشتم. در حدی که انشای همکلاسی ها را هم من می نوشتم و این در تمام سالهای مدرسه یک روال ثابت بود! گاهی در زنگ تفریح برای بچه های غریبه کلاسهای دیگر هم چیزی می نوشتم!کتابخانه بزرگی در منزل  داشتیم. پدرو مادرم اهل مطالعه بودند و خریدن کتاب های جدید برایمان اهمیت داشت. رمانها را نوبتی می خواندیم و درموردش صحبت میکردیم. پدرم دبیر تاریخ بود و رمان ها و کتاب های تاریخی،ایرانشناسی، و سسیاحت نامه های جهانگردان به وفور در کتابخانه ما یافت می شد. ضمن اینکه شعر و ادبیات کلاسیک ایران و جهان نیز از  علاقه مندی های مادرم بود. مادربزرگم هم علاقه خاصی به رمان ونیز مجلات جدول داشت.بنابراین من در محیطی بزرگ شدم که کتاب ها اولین و بهترین دوستانم بودند. بخش زیادی از اوقات درسی، غیر درسی و حتی شب های امتحانم به خواندن کتاب داستانی می گذشت و هیچوقت هم بابت این مساله بازخواست نمی شدم.

و از چه زمان احساس کردید باید اندوخته تان را در قالب کتاب منتقل کنید؟

کمی که بزرگتر شدم، حس کردم نیاز به نوشتن نیازی اساسی در وجودم است که باید دنبالش کنم. یعنی چیزهایی بود که باید با کلمات زنده می کردم و به تصویر می کشیدم و مردم را نیز در آن شریک می کردم.فکر می کنم نوشتن یک راه خیلی خوب و مطمئن برای لذت بردن از اتفاقات عمر و تحمل سختی های زندگی است و می تواند علاوه بر خودت زندگی را برای بقیه مردم هم راحت تر کند. در واقع هنر، دنیا را به مکانی برای زندگی بهتر تبدیل می کند. پس نوشتن را انتخاب کردم که هم حرف هایم را بزنم و هم آدم هایی را پیدا کنم که با آن حرف ها همسو هستند و  تا حدی از تنهایی های مشترک در بیاییم.


ملاک های شما برای انتخاب یک کتاب و  ترجمه آن چیست؟

اکثر کارهایی که تا امروز ترجمه کردم، انتخاب خودم بوده و بر اساس علاقه شخصی انتخاب شده اند. معمولا این که دوست دارم برای اولین بار نویسنده ای را به جامعه ایران معرفی کنم.
خیلی از نویسندگانی که از آنها ترجمه کرده ام مثل دونالد بارتلمی ،ادوین دانتیکا یا لوییس بونوئل (که بیشتر به عنوان فیلمساز میشناسیمش)،  همگی اولین بارشان بوده که کتابی مستقل  به زبان فارسی  ازشان ترجمه می شده.  یعنی حتا از بونوئل کتاب خاطرات خیلی خوبی داشتیم اما شعر و داستانهایش را اولین بار در مجموعه "بونوئلی ها" معرفی کردم. همینطور  از بارتلمی یکی دو تک داستان ترجمه  شده بود، اما کتاب مستقلی وجود نداشت.

دوران نوجوانی دوران مهمی است. هرچه خوراکی به دهن مخاطب می دهیم سالم تر باشد بدن سالم تری هم ساخته می شود. من هم کتاب هایی را که برای نوجوانان کار کردم دوست دارم و تمام قد پای این کتاب هامی ایستم.

یا همین امسال و مجموعه داستان "اسلیپی هالو " که برای اولین بار یک کتاب کامل از واشنگتن ایروین به زبان فارسی منتشر شده است. قبلا فقط یکی دو داستان از او  ترجمه شده بود. یا چند سال پیش از جان بارت مجموعه «گمشده در شهربازی» را ترجمه کردم که هنوز مجوز نشر آن صادر نشده و اگر همان زمان منتشر می شد اولین اثر این نویسنده به زبان فارسی بود.

هیچ وقت بر اساس مد و گرایش مردم به نویسنده ای خاص سراغ ترجمه نرفته اید؟

نه چون خیلی برایم مهم است که  نشان دهنده یک مسیر و شروع کننده یک جریان باشم . برای همین هیچ وقت بر اساس مد و گرایش بازار یا  اینکه کدام نویسنده می فروشد کار را انتخاب نمی کنم. به سلیقه خودم، اهمیت اثر برای مخاطب و تاثیرش در  روح او و ارتباط خودم با آن توجه می کنم.
در مورد کارهایی هم که ناشران پیشنهاد می کنند، باید کار مهمی باشد و آن را دوست داشته باشم.  کتابی را که به نظرم مهم نیست ، هیچ وقت صرفا بر اساس پیشنهاد ناشر ترجمه نمی کنم. مثلا مجموعه زندگینامه های مشاهیر که به پیشنهاد انتشارات ققنوس برایشان ترجمه کردم و تا الان چندین جلدش منتشر شده،مجموعه موفقی بود و در جشن لاک پشت پرنده که بهترین کتاب های کودک و نوجوان انتخاب می شوند پلاک طلا گرفت (همراه با سایر همکارانی که در  این مجموعه ترجمه کرده بودند).

کتابی را ترجمه می کنم که برایم مهم است و دوستش دارم(مصاحبه)




حال و هوای این روزهای ترجمه کتاب چطور است؟ 

حال ترجمه از جهاتی خیلی خوب و از جهاتی دیگر خیلی بد است. نکته خوبش این  که امروزه ما با سرعت بالایی و  به کمک اینترنت و روابط مجازی و  ... به راحتی به آثار روز جهان دسترسی داریم. ارتباط ها و خرید ها به راحتی انجام می شود و دوستانی داریم که کارهای جدید را همان شب پخش در بازار جهان برای ما هم ارسال می کنند. همه اینها باعث شده کارهای خوب ومعتبر به سرعت ترجمه شوند و این همراهی و حرکت با اتفاقات ادبی دنیا از جهاتی نمونه است.

اما نکته منفی هم وجود دارد که با این سرعت بالا و ولع برخی مترجمان و ناشران به افزایش تولید و انبوه سازی بی کیفیت،گزینشگری و انتخاب خوب هم کمرنگ می شود. متاسفانه خیلی جاها اشتیاق به  افزایش کمیت بر کیفیت پیشی گرفته است و به جای سرمایه گذاری بلند مدت روی ترجمه و  صبر و پشتکار، از ترجمه های شتابزده استفاده می شود تا فقط خوراک نامناسبی به بازار برسد.
آفت دیگر این که به جای بسترسازی برای آشنایی صحیح با ادبیات معتبر جهان،صرفا کتابها بر اساس مد و گرایش بازار ترجمه می شود. یا از یک اثر چندین و حتا چندده ترجمه به بازار می آید که  ماحصل آن بی اعتمادی مخاطب است.

ولی در نهایت آمار کتاب خوانی بالا می رود!

آخر به چه قیمتی ؟ مثلا مخاطب جوانی که به قصد خرید کتاب وارد کتابفروشی می شود و با دهها جلد کتاب جدید روبرو می شود. این کتاب ها اتفاقا اسامی قشنگ و دهان پرکن دارند. طراحی جلد خوب هم دارند و بعضا توسط ناشران معتبر روانه بازار شده اند. اما این ویژگی ها  دلیل نمی شود که محتوی آن از لحاظ کیفی هم تایید شده باشد.

کتابفروشان هم که متاسفانه همگی حرفه ای و دلسوز نیستند و حتی ممکن است راهنمایی نادرست یا مغرضانه ای بکنند و در نهایت مشتری با کتابی خارج شود که ببیند سرش کلاه رفته: ترجمه بدی است، زبان نامناسب و نامفهوم است، لحن درنیامده، غلطهای متنی و ویرایشی دارد و خلاصه مطلوب نیست. همه این اتفاقات به علت ورود بی رویه کتاب به بازار است.

بنابراین در عین حال که افزایش سرعت در خواندن ادبیات روز جهان مطلوب است ولی این تعجیل ها هم زیان بار است. ناراحتم از اینکه بسیاری از آثار خوب کلاسیک یا جدید ترجمه نمی شود اما ناگهان چندین ترجمه از یک اثر بازاری و کم ارزش ادبی وارد بازار می شود. گرچه باید قبول کنیم و صادق باشیم که به صرف بحث محتوا نمی شود کار نشر را چرخاند. همه ما از این راه نان می خوریم و به درآمد نیاز داریم. یعنی بحث بازار اتفاقا خیلی مهم است و هر شغل هنری نیاز به بازار مناسب دارد. اما وظیفه اصلی متولیان ادبیات این است که با برنامه ریزی و  مدیریت صحیح کاری کنند که پول از همان آثار فاخر و خوب دربیاید و آنها دیده و خوانده شوند، نه اینکه به صرف بازار فروش چشمشان را روی آثار خوب ببندند. اگر ذائقه و سلیقه مردم تربیت شود،خود به خود روی آثار خوب پول می دهند.

در حوزه ترجمه کتاب نوجوانان چند اثر از شیوا مقانلو دردسترس مخاطب است . چه دغدغه و علاقه ای شما را به این سمت سوق می دهد؟

بر اساس آمار عددی که در خانه کتاب ثبت شده 15 کتاب به نام من ثبت شده اما به نظر خودم نیمی از آنها صرفا برای مخاطب کودک و  نوجوان است و بقیه به طور مشترک می تواند مخاطب بزرگسال هم داشته باشد.اغلب این کتاب ها برای ترجمه پیشنهاد ناشران بوده است. مانند همان مجموعه مشاهیر انتشارات ققنوس،یا خلاصه رمان های کلاسیکی که انتشارات ثالث آنها را روانه بازار کرده است. الان بچه ها آن انرژی و حوصله و وقت نسل قدیم را ندارند که مثلا یک رمان طولانی مانند سفرهای گالیور را با نثر و ادبیات آن زمان انگلستان بخوانند و تمام کنند، ولی این خلاصه رمانها باعث می شود حداقل با کلیت ماجرا آشنا شوند و بدانند که چنین ادبیات مهمی هم وجود دارد و بعد  اگر خواستند نسخه های دیگرش را دنبال کنند.

در عین حال که افزایش سرعت در خواندن ادبیات روز جهان مطلوب است ولی این تعجیل ها هم زیان بار است. ناراحتم از اینکه بسیاری از آثار خوب کلاسیک یا جدید ترجمه نمی شود اما ناگهان چندین ترجمه از یک اثر بازاری و کم ارزش ادبی وارد بازار می شود.

یا مثلا یکی از کتاب هایی که برای کتابسرای تندیس ترجمه کردم رمان «نور شعله ور» اثر خانم تریسی شوالیه است که یک ماجرای تاریخی را در قرن نوزدهم روایت می کند. داستان درباره ویلیام بلیک شاعر و نقاش معروف آن زمان است. اما دو کاراکتر اصلی این داستان دو دختر و پسر نوجوان هستند که با همان  زیبایی ،معصومیت و شیطنت خاص سن خود  وارد ماجرای پیچیده ای می شوند که بلیک هم به عنوان همسایه مرموزشان در آن حضور دارد. پس این کتابی است که هم بچه های سیزده چهارده  ساله می تواند لذت ببرند و هم بزرگسالان و مخاطبان عام و هم مخاطبان خاص هنری که بلیک را می شناسند و می دانند او چه کسی بوده است.

احتمالا گرایش تان به ترجمه کتاب برای نوجوانان،به خاطر تجربه خودتان از دستاوری که در این سن بدست آوردید نیست؟

به نظر من پایه سازی فرهنگی خیلی مهم است . اگر مطلبی را در دوران نوجوانی خواندیم که خواندیم،اما در بزرگسالی دیگر نمی شود با تمرکز و قدرت آن دوران چیزی خواند. ذهن آدمهای بزرگ آنقدر مغشوش و اطلاعات ورودی بلا استفاده اش زیاد است که نمی توانیم با تمرکز و لذت دوران کودکی و نوجوانی مطالب را به خاطر بسپاریم. شخصا در سالهای اخیر کتاب های بسیاری خوانده ام که چیز خاصی در ذهنم نمانده، ولی بدون اغراق هرچه در دوران نوجوانی خواندم چه یک داستان ساده یا  رمان جنگ و صلح با همه جزییاتش در ذهنم مانده است.

دوران نوجوانی دوران مهمی است. هرچه خوراکی به دهن مخاطب می دهیم سالم تر باشد بدن سالم تری هم ساخته می شود. من هم کتاب هایی را که برای نوجوانان کار کردم دوست دارم و  تمام قد پای این کتاب هامی ایستم.