تبیان، دستیار زندگی
سحر ماه مبارک رمضان بود که ریختند خانه، دنبال اسلحه می گشتند. در این جستجو، چند هزار اعلامیه امام خمینی را در خانه ما پیدا کردند و متعاقب آن بنده، برادرم (حاج حبیب لبانی) و فرزندانم را دستگیر کردند و همگی ما را به زندان اوین بردند . . .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته های حاج  محسن لبانی

سحر ماه مبارک رمضان بود که ریختند خانه، دنبال اسلحه می گشتند. در این جستجو، چند هزار اعلامیه امام خمینی را در خانه ما پیدا کردند و متعاقب آن بنده، برادرم (حاج حبیب لبانی) و فرزندانم را دستگیر کردند و همگی ما را به زندان اوین بردند . . .

مصاحبه: فهیمه سادات آقامیری - بخش تاریخ تبیان

امام ، اسلام ، لبانی

حاج محسن لبانی مطلق متولد سال 1308 در خیابان بوذر جمهوری تهران است. وی بعد از پشت سر گذاشتن تحصیلات ابتدایی، همزمان با اشتغال کسبی، به تحصیل علوم حوزوی در حوزه علمیه مروی پرداخت و تحصیلات خود را تا سطح مکاسب و منظومه ادامه داد. اساتید وی در مکاسب شیخ انصاری، مرحوم آیت الله سبط و مرحوم حاج آقا صدر رضوی بودند و منظومه را نیز نزد آیت الله شعرانی خوانده و سپس در درس خارج فقه مرحوم آیت الله مهدوی کنی شرکت کرد.
حاج محسن لبانی، قبل از پیروزی انقلاب نماینده حضرت امام خمینی (رحمت الله) در بازار بود و در جریانات قبل از انقلاب به کمک اعتصاب کنندگان اصناف و کارکنان شرکت نفت شتافت. وی بعد از انقلاب به همراه مرحوم آیت الله انواری و مرحوم شهید محلاتی به عضویت شورای عالی حج در آمد و همچنین نماینده حضرت امام در سرپرستی صندوق تعاون صنفی به همراه شهید محلاتی و مرحوم حبیب الله عسکر اولادی بود.
در نوجوانی با شهید نواب صفوی آشنا شد و به فعالیت در گروه فدائیان اسلام پرداخت. از سال 1342 به بعد با حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آشنا شد و در مبارزات علیه استبداد رژیم ستم شاهی همراه ایشان گردید و همزمان به فعالیت در گروه هیئت های موتلفه اسلامی پرداخت و از دهه 1350 ارتباط و همکاری نزدیکی با جامعه روحانیت مبارز تهران برقرار نمود.

وقتی ماجرای 15 خرداد پیش آمد من کربلا بودم. یک روز صبح دیدم روزنامه های عراقی تیتر زده اند: "تظاهرات بزرگ در ایران به سبب دستگیری آقای خمینی."

حاج محسن لبانی ریاست شورای مرکزی اصناف را برعهده داشته و همچنین نماینده و معتمد امام در بازار همراه با مرحوم حاج سعید امانی بود و از طرف امام به مسئولیت نظارت بر موقوفات حوزه مروی و از طرف رهبر معظم انقلاب به وکالت در صندوق تعاون صنفی انتخاب گردید. حاج محسن لبانی مطلق، از مبارزین نهضت اسلامی ایران و از فعالان کمک به جبهه های جنگ در دوران دفاع مقدس است.

از آقای شاه آبادی خاطره خاصی دارید؟                                                                            یک مسجدی بود در بازار؛ اطراف مسجدجامع بازار، از آنجا شروع شد. آنجا شیفته آیت الله شاه آبادی شدم. استاد اخلاق و عرفان امام خمینی. من مُکبّر نمازهای جماعت آیت الله شاه آبادی بودم. در همین مسجدجامع بازار با آقاشیخ محمدحسین زاهد هم آشنا شدم، ایشان حجره ای در مسجد جامع داشت. آقای شاه آبادی دعای کمیل را سحرها می خواند. یک ساعت قبل از اذان صبح به شبستان مسجد جامع بازار می آمد و دعای کمیل را می خواند.                                                             آقای شاه آبادی یک عارف به تمام معنا بود. صاحب نَفس بود. نَفَس اینها در آدم تاثیر می گذاشت. برخی از آقایان امروزی ما بروند بگردند، پیدا کنند و ببینند چرا نَفَس ها از اثر افتاده. قدیمی ها با یک تذکر، آدم ها را منقلب می کردند. سرنوشت ها را عوض می کردند. حالا چرا نَفَس و موعظه برخی از این آقایان اثر ندارد. اثر ندارد که هیچ، بلکه شنونده را به لَج و لج بازی می کشاند. چرا؟ بروند بگردند مشکل را پیدا کنند. نَفَس امثال شاه آبادی و آقا شیخ محمد حسین زاهد به سنگ هم اثر می کرد، چه رسد به آدم.

آقاشیخ محمدحسین زاهد کدام مسجد بازار، نماز می خواندند و موعظه می کردند؟
آقا شیخ محمدحسین زاهد در مسجد هفت تَن بازار نماز می خواند. جوان ها خیلی به ایشان علاقه مند بودند. بعد از آقای شیخ محمّد حسین زاهد، آقای حق شناس آمدند. ایشان هم درس اخلاق می گفتند. مرحوم آقا سید علی آقا میرهادی در این مسجد دعای ابوحمزه ثمالی و دعای افتتاح در شب های ماه مبارک رمضان می خواند.
در آن روزها ما برای نهضت امام خمینی (رحمت الله) تلاش می کردیم. شهید حاج صادق اسلامی با ما همکاری زیادی داشت. در ضبط و پخش و تکثیر اعلامیه های امام، ما با آقای حاج صادق اسلامی بودیم. خیلی زحمت می کشید. در زمان ورود امام خمینی (رحمت الله) به ایران نیز بنده جزو مسئولین فرودگاه بودم.
به راستی که پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بازگشت امام خمینی (رحمت الله) به ایران از امدادهای الهی بود. خانه ما، مقر حضور بسیاری از سران انقلاب بود. برخی از آنها چندین روز و هفته در خانه ما زندگی می کردند. یکی از طبقات خانه ما در اختیار انقلابیون بود. برای این انقلاب خیلی زحمت کشیده شده است.
ما صبح های جمعه می رفتیم هیئت بنی فاطمه (سلام الله علیها). یکی از جلسات هیئت افتاده بود امامزاده قاسم شمیران که گفتند امام هم آمده امامزاده. آن موقع به امام می گفتند حاج آقا روح الله. اولین بار که بنده امام خمینی را دیدم آنجا بود. آقای زریباف هم بود. بعد از آن مرتب به مناسبت های مختلف به خدمت امام می رسیدیم. تا رسیدیم به 15 خرداد سال 1342 هجری شمسی؛ وقتی ماجرای 15 خرداد پیش آمد من کربلا بودم. یک روز صبح دیدم روزنامه های عراقی تیتر زده اند: "تظاهرات بزرگ در ایران به سبب دستگیری آقای خمینی." ما از همان جا رفتیم دیدار مراجع و از آنها خواستیم تا نسبت به دستگیری ایشان اعتراض کنند. دیدار آقای حکیم و آقای خویی رفتیم.
همراهی حاج آقای لبانی در مبارزات انقلابی
- امام به کربلا مشرف شده بودند ، کف حرم مرطوب بود و امام روی سنگ ها می نشستند و کمرشان درد گرفته بود ، من گفتم اجازه دهید برای شما فرش بیاورم ، امام قبول نکردند و گفتند مگر همه ی مردم فرش دارند که من فرش داشته باشم.
- یک بار هم در دوره مبارزات همراه با شهید نواب صفوی دستگیر شدم. من از همرزمان شهید نواب صفوی بودم.
- فردای شهادت شهید اندرزگو ریختند خانه ما. شهید اندرزگو در کوچه سقاباشی شهید شد و خانه ما یکی دو کوچه پایین تر از کوچه سقاباشی بود. سحر ماه مبارک رمضان بود که ریختند خانه، دنبال اسلحه می گشتند. در این جستجو، چند هزار اعلامیه امام خمینی را در خانه ما پیدا کردند و متعاقب آن بنده، برادرم (حاج حبیب لبانی) و فرزندانم را دستگیر کردند و همگی ما را به زندان اوین بردند. حدود سه ماه در زندان اوین بودیم. منوچهری بازجوی ما بود. بنده و برادرم حاج حبیب لبانی زودتر آزاد شدیم، اما بچه هایم تا مدت ها در زندان اوین بودند، ونزدیکی های پیروزی انقلاب از زندان آزاد شدند.
خاطره ای از دیدار با امام بعد از انقلاب اسلامی
زمان بنی صدر با چند نفر از برادران نزد امام رفتیم، بعضی از کارهای بنی صدر بیان شد، امام فرمودند: کارهای بنی صدر را برای مردم بگویید، من عرض کردم اگر به مردم بگوییم،مردم خواهند گفت اگر این حرف ها درست است پس چرا امام او را تایید می کنند! امام پاسخ دادند من تایید سیاسی می کنم و اگر روزی احساس خطر کنم او را در همین حیاط زندانی می کنم. ولی اجازه ندادند این مطلب را در آن زمان بازگو کنیم.
امام خمینی یک عارف بزرگ بود
من کتاب دعای سحر امام را دارم می خوانم. یک دنیا عرفان و معنویت در این کتاب است. امام خمینی (رحمت الله) یک مجتهد مبارز و آگاه بود. آن روزی که در مدرسه فیضیه قم خطاب به شاه مخلوع گفت که کاری نکن که بگویم از کشور بیرونت کنند، بدن همه لرزید. به هر حال همه می دانیم که امام برای اسلام خیلی زحمت کشید و در نهایت انقلاب را با درایت و اقتدار تمام ، به ثمر رساند.