تبیان، دستیار زندگی
جهادگران عرب در تبلیغ وهابیت میان افغان ها بسیار هوشیارانه عمل کردند و کوشیدند با یافتن نقاط مشترک فقهی بین وهابیت و اهل سنت افغان، اندیشه های وهابی را غیرمستقیم به جامعه افغان تزریق کنند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : قبس زعفرانی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آشنایی با جریان سلفی وهابی افغانستان

جهادگران عرب در تبلیغ وهابیت میان افغان ها بسیار هوشیارانه عمل کردند و کوشیدند با یافتن نقاط مشترک فقهی بین وهابیت و اهل سنت افغان، اندیشه های وهابی را غیرمستقیم به جامعه افغان تزریق کنند.

قبس زعفرانی- بخش سیاست تبیان
افغانستان

آشنایی افعان ها با اندیشه وهابی سابقه حدودا یکصد ساله دارد و به سال 1912. م باز می گردد که شیخ «محمد شارع» از شهر «مدینه منوره» به دره فرغانه در آسیای مرکزی مهاجرت کرده و به تبلیغ مکتب سلفی در این منطقه می پردازد.
شیح شارع هوادارانی می یابد که بعدها اشاعه دهنده این مکتب در مناطق قبایلی بدخشان، کنر، خوست و نورستان افغانستان شدند که به دلیل همجواری با شبه قاره هندوستان محل مناقشه حاکمان افغانستان و انگلیس بودند و نوعی خلأ قدرت در سایه این مناقشات در آنها ایجاد شده بود.
ترویج اندیشه سلفی- وهابی در این مناطق توسط هواداران شیخ شارع به دلیل رقابت درون قبیله ای در این مناطق نه تنها با موفقیت همراه نشد، بلکه تشدید رقابت بین قبایل موافق و مخالف را به دنبال داشت.
به این ترتیب قبایل افغان در مناطق کوهستانی به لطف خلاء قدرتی که با آن مواجه بودند با اندیشه سلفی- وهابی در قالب ارشادی-تبلیغی آشنا شدند، اما هرگز در سطحی قرار نگرفتند که امکان گسترش این افکار و اندیشه ها را بیابند.
اشغال افغانستان به وسیله اتحاد شوروی سابق، زمینه نفوذ اندیشه سلفی- وهابی- تکفیری در این مناطق را هموار کرد تا قبایل کوچک با آغوش باز پذیرای اندیشه های سلفی- وهابی - تکفیری شده پیاده کننده احکام و ارزش های اسلامی مطابق برداشت وهابیت از اسلام شوند.
به این ترتیب در دهه پنجاه قرن گذشته تنها از سه قبیله در سه منطقه افغانستان نام برده شده که دارای گرایشات وهابی  بوده اند، ولی از آنجا که این مناطق کوهستانی و به دور از شهرهای بزرگ بودند، تأثیر چندانی بر تحولات جاری در افغانستان نداشتند و بعد از اشغال افغانستان توسط شوروی و مطرح شدن مقوله «جهاد» مورد حمایت غرب و ورود داوطلبان جهادی وهابی به میدان مبارزه، این قبایل کوچک در جریان غالب سلفی- تکفیری هضم شدند و دیگر نشانی از آنها باقی نماند.
در همین دوره زمانی است که هزاران داوطلب از کشورهای خاورمیانه به صفوف مجاهدین افغان ملحق می شوند، حمایت های سیاسی، مالی و تسلیحاتی شیوخ عرب حوزه جنوبی خلیج فارس از جهادگران در افغانستان با انتشار گسترده مدارس مذهبی در این کشور همراه بود تا تربیت جهادگران را قطع نظر از ملیت افغانی یا غیرافغانی آنها برعهده گیرد و این فرصتی تاریخی برای شیوخ وهابی خلیج فارس ایجاد کرد تا اشاعه دهنده وهابیت در افغانستان باشند.
در واقع شیوخ عرب از دو طریق درصدد تأثیرگذاری ایدئولوژیک بر افغانستان برآمدند:
-  شرکت مستقیم داوطلبان در امر جهاد در افغانستان
- تاسیس هزاران مسجد و مرکز آموزشی دینی شبانه روزی
با این حال این دو راهبرد آنگونه که باید در افغانستان نتیجه بخش نبود و نفوذ جریان سلفی وهابی همچنان در افغانستان محدود باقی ماند و از عمق کافی و لازم برخوردار نبود.
کارشناسان علت این امر را در واقعیت های محیطی متنوع جامعه افغانستان ملاحظه می کنند، وگرنه تردیدی وجود ندارد، هم جهادگران عرب سلفی وهابی و هم شیوخ عرب خلیج فارس از عزم و اراده کافی برای تأثیرگذاری بر جامعه افغانستان خوردار بودند و در این راه حداکثر تلاش خود را انجام دادند.
حتی می توان گفت، جهادگران عرب در تبلیغ وهابیت میان افغان ها بسیار هوشیارانه عمل کردند، بدین معنا که وقتی متوجه شدند، جامعه افغانستان در برابر پذیرش باورهایشان مقاوم است، سیاست های هوشیارانه تری در پیش گرفته، کوشیدند، با یافتن نقاط مشترک فقهی بین وهابیت و اهل سنت افغان، اندیشه های وهابی را غیرمستقیم به جامعه افغان تزریق کنند، سیاستی که به قوت خود همچنان باقی است.
از دیگر دلایل محدودیت انتشار وهابیت در این برهه باورهای فقهی افغان هاست که از سنخیت کافی با وهابیت برخوردار نبوده و مانع توسعه آن می شد. در واقع وهابیت در افغانستان در رقابت با چند باور ایدئولوژیک ریشه دار در افغانستان روبه رو و تأثیرگذاری آن محدود شد که عبارت بودند از:
- قدرت و نفوذ مکتب دیوبندی
- قدرت و نفوذ مکاتب صوفی نظیر نقشبندیه و قادریه
- قدرت و نفوذ مکتب تشییع
- قدرت و نفوذ مکتب معتدل تر اخوان المسلمین مصر
هرکدام از این مکاتب فقهی و فکری که به نوعی در جامعه سنتی و قبیله ای افغانستان نفوذ داشته اند، مقابل نفوذ وهابیت مقاومت می کردند.

واقعیت مهم دیگر ذهنیت تاریخی افغان ها مقابل ایدئولوژی ها و افکار خارجی است، مکاتب صوفی و دیوبندی که به دلایل تاریخی با جامعه افغانستان عجین شده اند، طبیعی است، با اندیشه جدید وارداتی که اندیشه افراط گرا و غیرقابل انعطافی است، مقابله کند، حتی مکتب میانه روی مانند اخوان المسلمین وقتی وارد افغانستان می شود، برای نفوذ به پیکره اجتماعی افغان ها تلاش می کند، ابعاد قومی را در خود تقویت  کند، با این وجود تنها موفق می  شود، تنها بین تاجیک ها نفوذ کند و میان ها پشتون ها با اقبال چندانی مواجه نمی شود.
این تعامل خاص مکاتب اسلامی نیست، بلکه جامعه افغانستان ثابت کرده، در قبال دیگر ایدئولوژی ها نیز همین طور عمل کرده، شکست مارکسیست ها برغم حمایت اتحاد شوروی سابق دلیل این مدعاست.

مکتب میانه روی مانند اخوان المسلمین وقتی وارد افغانستان می شود، برای نفوذ به پیکره اجتماعی افغان ها تلاش می کند، ابعاد قومی را در خود تقویت  کند

در عین حال باید توجه داشت، انتشار اندیشه های سلفی وهابی در افغانستان ارتباط تنگاتنگی با امر جهاد داشت، بنابراین بیش از آنکه شاهد ترویج وهابیت ارشادی  ? تبلیغی در افغانستان باشیم، این وهابیت جهادی بود که اشاعه می یافت که از تأثیرگذاری و عمق کافی برخوردار نبود.
اما این به معنای نبود زمینه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نفوذ وهابیت در افغانستان نیست، بلکه درست آن است که گفته شود، نوعی تفکیک بین نفوذ ایدئولوژیک و نفوذ سیاسی از نوع سعودی آن در افغانستان مشاهده می شود.
موقعیت عربستان به دلیل قرار گرفتن دو کانون مهم جهان اسلام (مکه و مدینه) در آن موجب شده، افغان ها توجه خاصی به این کشور داشته باشند، اما این توجه الزاما خاندان سعودی یا دیگر شیوخ خلیج فارس را شامل نمی شد و مقوله مکتب سلفی وهابی جدا از این مقوله نیست، به ویژه آنکه وهابیت آشکارا علیه دو مکتب نقشبندی و قادری موضع گرفته بود.
در این شرایط طبیعی است، نفوذ وهابیت با محدودیت مواجه شود، اما محدودیت ایدئولوژیک، به معنای محدودیت نفوذ سیاسی کشورهایی مانند عربستان و شیوخ عرب حوزه خلیج فارس نیست.
بی داد فقر در افغانستان، این کشور را به شدت نیازمند حمایت مالی اعراب می کند و تا این وابستگی زمینه نفوذ سیاسی بیگانگان در آن را هموار کند، این واقعیت تنها در دوره جهاد، به اثبات نرسید، بلکه در شرایط کنونی نیز موضوعیت خود را حفظ کرده است.
در این واقعیت تردید نیست، در دوره جهاد، عربستان سرمایه  گذاری هنگفتی در افغانستان کرد و امیدوار بود، از این طریق تأثیرگذارترین قدرت در تحولات بعد از دوره جهاد باشد، اما در اینکه چنین هدفی برآورده شده، تردید وجود دارد.
عدم ظهور گروه های جهادی وابسته به عربستان در حد انتظار، سعودی ها را وادار به اتخاذ سیاست قابل انعطاف و ملایم تری در افغانستان و عدم محدودیت حضور خود به جریان ها و گروه های جهادی کرد.
افزون بر آن عربستان تلاش کرد با ارزیابی درست از تحولات و لحاظ کردن واقعیت های جامعه افغانستان زمینه های دیگر را به آزمایش بگذارد، تجسم عینی این انعطاف سیاسی توافق ریاض با دولت حامد کرزی مبنی بر اختصاص یک صد میلیون دلاری برای احداث دانشگاه اسلامی در کابل بود که بحث های فراوان موافق و مخالف داخل افغانستان به راه انداخت.
با تاسیس این دانشگاه عربستان نشان داد برای نفوذ ایدئولوژیکش در افغانستان سرمایه گذاری و برنامه ریزی بلندمدتی انجام داده و این نشان می دهد، سرمایه گذاری سعودی ها تماما موفقیت آمیز نبوده و گروه ها و جریان های افغان تحت تأثیر اندیشه وهابی هنوز آنگونه که باید مورد اعتماد عربستان نیستند.
با این حال به لحاظ نظری نکات مشترکی بین جریان های افغانستانی و سعودی در این مدت، به ویژه در دوره جهاد شکل گرفت که یکی از مهمترین آن اصل جهاد بود، اصلی که هم در مکتب دیوبندی و هم در اندیشه وهابی مشترکا مشاهده می شد.
در واقع ارتباط نزدیک و همکاری موثر رهبران دو مکتب وهابی و دیوبندی از زمان هدایت گروه های جهادی در افغانستان آغاز شد و اگرچه به صورت نانوشته اما روی چند موضوع مشخص توافق کردند و یکی از این توافقات شکل گیری القاعده با عضویت اعراب وهابی بود که بعدها به اعراب افغان شهرت یافتند و در قالب القاعده وارد عرصه افغانستان شدند و 2 هدف اصلی را دنبال می کردند:
- جلوگیری از نفوذ فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و گسترش تشییع
-  جلوگیری از نفوذ فرهنگی غرب در هر دو قالب مارکسیستی روسی و لیبرالی غربی
ریشه ناکامی و شکست جهادی ها بعد از پیروزی در افغانستان و سپردن قدرت به طالبان را باید در رقابت های درون حزبی و قومیت مداری و مذهب گرایی این جریان ها و ورود آنها به جنگ قدرت ملاحظه کرد.
رقابت کشورهای منطقه و مکاتب فقهی اسلامی نیز در شکست مجاهدین موثر بودند. اعراب سلفی وهابی هر چند که در ابتدا تلاش کردند، بی طرف بمانند و خود را از جنگ داخلی کنار بکشند، ولی در نهایت با ظهور طالبان در کنار آن قرار گرفتند.
پس از سقوط طالبان و القاعده در افغانستان همکاری بین طالبان رادیکال دیوبندی و القاعده رادیکال وهابی جهادی تا به امروز ادامه یافت، بی آنکه طرفین دست از باورهای مکتبی خود بردارند و طالبان را بتوان وهابی کامل و تحت نفوذ ایدئولوژیک عربستان سعودی دانست.
درحال حاضر مهمترین گروه های متأثر از اندیشه های سلفی وهابی در هر دو قالب سلفی جهادی تکفیری و سلفی تبلیغیِ ارشادی در افغانستان عبارتند از:
 گروه طالبان
حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
حزب اسلامی یونس خالص
حزب اتحاد اسلامی عبد ربه الرسول سیاف
مابقی جریان های سیاسی و حزبی افغانستان غیر از جمعیت اسلامی برهان الدین ربانی که اخوانی شناسایی شده، بر تحولات افغانستان تأثیر چندانی ندارند.