تبیان، دستیار زندگی
مردم كوفه حاكم كوفه عوض مى شود سیاست علوى و اموى امـا بـعـد: فـان هـانـیا و سعیدا قدما علی بكتبكم و كانا آخر من قدم علی من رسلكم و قد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالة جلكم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نامه سیدالشهدا علیه السلام به مردم کوفه


حاكم كوفه عوض مى شود

سیاست علوى و اموى

امـا بـعـد: فـان هـانـیا و سعیدا قدما علی بكتبكم و كانا آخر من قدم علی من رسلكم و قد فهمت ما اقـتـصـصتم من مقالة جلكم انه لیس علینا امام فاقبل لعل اللّه یجمعنا بك على الحق والهدى و انی بـاعث الیكم اخی و ابن عمى و ثقتی من اهل‌بیتی مسلم بن عقیل فان كتب الی انه قد اجتمع راى مـلـئكـم و ذوى الـحجى والفضل منكم على مثل ما قدمت به رسلكم و قرات فی كتبكم فانی اقدم الـیـكـم و شـیكا ان شاء اللّه، فلعمری ما الا مام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط الدائن بدین الحق الحابس نفسه على ذات اللّه. والسلام (1)

اما بعد: هانى و سعید نامه‌هاى شما را آوردند و اینها آخرین فرستاده‌هاى شما بودند و از منظور شما آگاه شدم كه مى‌گویید ما پیشوا نداریم و از من می‌خواهید به طرف شما بیایم، تا به وسیله ما، شـمـا بـر حق و هدایت قرار گیرید من برادر و پسرعمویم كه مورد اطمینان ما خاندان است، یعنى مـسـلـم بـن عـقـیـل را بـه سـوى شـمـا مى‌فرستم، پس اگر به من نامه نوشت كه بزرگان و شـرافتمندان شما اتفاق نظر دارند به همان نحوى كه فرستادگان شما گفتند من به سرعت به سوى شما خواهم آمد.

به جان خودم سوگند! امامت و رهبرى مردم را كسى نمى‌تواند عهده‌دار شود مگر آن كه حكومتش بر اساس كتاب الهى باشد، عدالت را جارى كند، متدین به دین حق باشد، خود را در محدوه شریعت بداند و از مرزهاى الهى خارج نشود.

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در كوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند كه: بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.


حاكم كوفه عوض مى شود

به دنبال مرگ معاویه، شیعیان در كوفه جمع شدند و نامه‌هاى مختلفى را براى حضرت نوشتند كه:

بـاغ‌ها سرسبز شده، میوه‌ها رسیده، گیاهان روییده و برگ درختان سبز شده و لشگرى آماده در خدمت شما هستند.

نـامـه‌هـا را بـه هـمـراهـى سـعـید بن عبداللّه حنفى(2) و هانى بن هانى به مكه به خدمت سیدالشهدا علیه السلام فرستادند. امـام علیه السلام در پـاسـخ نـامه فوق را نوشتند و سعید و هانى را قبل از مسلم بن عقیل به كوفه برگرداندند. بـه دنـبـال ایـن نـامه، مسلم بن عقیل روانه كوفه مى‌گردد، حاكم شهر، نعمان بن بشیر مى‌خواهد از راه مسالمت آمیز، مسائل را حل كند ولى خبر به یزید مى‌رسد چنانچه به حكومت كوفه نـیـاز دارد بـاید فرد دیگرى را تعیین كند. پس از مشاوره، عبیداللّه بن زیاد، تعیین و روانه كوفه مى‌گردد و از ابتداى ورود با ارعاب و تهدید و قتل و زندان، مردم را از اطراف مسلم پراكنده مى‌كند تا مسلم تنها مى‌ماند و سرانجام، به شهادت مى‌رسد. عـمـده در این نامه، روح نامه سیدالشهدا علیه السلام است كه حضرت، شرایط امام مسلمین را بیان مى‌كند كه حاكم نباید از جاده مستقیم خارج و از محدوده كتاب و قوانین الهى، بیرون شود و از اینجا تفاوت حكومت‌هاى علوى و اموى روشن مى‌گردد.


سیاست علوى و اموى

اولین شرط حاكم الهى، عمل به قوانین الهى است قرآن كریم خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله مى‌فرماید: "انا انزلنا الیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما اراك اللّه"(3) ؛ ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا بین مردم به آنچه خداوند مى‌خواهد، قضاوت كنى.

اگـر حاكمى به جاى كتاب الهى، به هواى نفس خود عمل كرد، خود به خود منعزل است، اگر در فقه شیعه، "عدالت" در امام جماعت، امام جمعه، قاضى، شهود و مجتهد معتبر است، براى آن است كه از محدوده كتاب و سنت، خارج نشود. مولاى متقیان امیرمؤمنان علیه السلام در نامه‌ای به عثمان بن حنیف مى‌نویسد: هیهات ان یغلبنی هوای.(4) وقـتى عمر بن الخطاب در بستر مرگ افتاده بود به جمع شش نفرى سفارشاتى نمود تا رسید به امیرالمؤمنین علیه السلام و چنین گفت: اگـر تـو بـه حـكومت رسیدى، بترس از خدا از این كه احدى از بنى‌هاشم را به گردن مردم سوار كنى!

بعدا عبدالرحمن بن عوف گفت: یا على! با این شرط با تو بیعت مى‌كنم. اما حضرت فرمود: از هـر شخص با قدرت و امانتدار براى اداره حكومت، كمك مى‌گیرم، خواه در بنى‌هاشم باشد یا غیر بنى‌هاشم.

عبدالرحمن گفت: بیعت نمى‌كنم تا این شرط را بپذیرى.(5)

حضرت فرمود: به خدا قسم! چنین قولى را به تو نمى‌دهم، لذا عبدالرحمن هم رها كرد.

این سیاست علوى است كه چه در موضع ضعف یا قوت باشد، آنچه را قبول ندارد، نمى‌پذیرد. ولـى در سـیـاسـت امـوى، مهم نیست كه روزى از موضع ضعف، شرطى را بپذیرد و بعدا از موضع قدرت آن را زیر پا نهد، چنانچه معاویه بعد از صلح با امام حسن علیه السلام گفت: هر شرطى را كه پذیرفتم اكنون زیر این دو قدم من مى‌باشد.(6) در سـیـاست علوى، ترور ممنوع است و مسلم بن عقیل به خاطر یك حدیث نبوى از قتل ابن زیاد خوددارى مى‌كند، ولى در سیاست اموى، ترور و مسموم كردن مالك اشتر، محمدبن ابى بكر، حجر بن عدى، براى حفظ حكومت، مانعى ندارد.

در حـكـومت علوى، سهم فرزندان و فامیل على علیه السلام به اندازه سایر مسلمانان است، ولى در حكومت امـوى، در یـك بـذل و بـخـشـش جـزئى عثمان، چهارصد هزار درهم به عبداللّه بن خالد و صـدهـزار درهـم بـه حـكـم بـن ابى العاص تبعید شده پیامبر صلی الله علیه و آله و دویست هزار درهم به ابوسفیان مى‌رسد!!(7)

در حـكومت علوى، آب به روى سپاهیان و حیوانات دشمن، باز گذاشته مى‌شود، ولى در حكومت و سیاست اموى، معاویه و یزید، سپاهیان و حتى زن‌ها و بچه‌ها را از آشامیدن آب محروم مى‌كنند. در حكومت علوى، جنازه عمر بن عبدود سالم مى‌ماند، ولى در سیاست اموى، بدن حمزه سیدالشهدا علیه‌السلام مثله مى‌شود و بدن حسین علیه السلام زیر سم اسبان لگدكوب مى‌گردد. در حـكـومت علوى، خانه ابوسفیان در فتح مكه، مامن مردم مى‌شود، ولى در سیاست اموى، حرم امن الهى براى فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله ناامن و حضرتش آواره شهرها مى‌گردد. معاویه بعد از قتل عثمان، طى نامه‌اى به مروان بن حكم چنین مى‌نویسد: چون نامه مرا خواندى مانند یوزپلنگ باش كه صید نمى‌كند مگر به طور ناگهانى و نگاه نمى‌كند مـگـر از روى حـیـله. و مانند روباه باش كه فرار نمى‌كند مگر به این طرف و آن طرف، و مخفى كن خودت را مانند مخفى كردن جوجه تیغى سرش را هنگامى كه مى‌خواهند او را بگیرند.(8) بـیـن نـامـه امـام حـسـین علیه السلام و نامه معاویه چقدر تفاوت است، حضرت حاكم مسلمین را محصور و مـحـدود در احـكـام الـهـى مى‌داند، ولى معاویه چه دستورالعملى به مروان مى‌دهد و انجام هر عملى را مباح و جایز بلكه لازم و واجب هم مى‌داند.


پی‌نوشت‌ها:

1- اعیان الشیعه، 1/589/ ابصار، 5 ـ 125/ الامام الحسین و اصحابه، 54.

2- سـعید بن عبداللّه جز شهداى كربلاست، بعد از ظهر عاشورا كه جنگ شدت گرفت و دشمن بـه امـام حـسـیـن علیه السلام نـزدیـك شـد، خـود را سپر بلاى حضرت قرار داده بود و تیرها و نیزه‌ها را به جـان مـى‌خـریـد كـه بـه حـضـرت اصـابـت نـكـند، تا آن كه در اثر كثرت جراحات، بر زمین افتاد و مـى‌گـفت: اللهم العن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبیك عنى السلام و ابلغه ما لقیت من الم الجراح فـانـی اردت ثوابك فی نصرة نبیك ثم التفت الى الحسین فقال: اوفیت یابن رسول اللّه؟ قال: نعم انت امامی فی الجنة. (ابصار، 126، اعیان الشیعه، 7/241)

3- نساء / 105.

4- نهج البلاغه، نامه 45.

5- الامامة والسیاسة، 1/30، 29.

6- الحدید، 16/15.

7- الحدید، 1/198.

8- الحدید، 10/236.

منبع:كتاب نامه‌ها و ملاقات‌هاى امام حسین علیه السلام، على نظرى منفرد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.