تبیان، دستیار زندگی
عصر ، عصر تنهاییست ... نگاه که کنی میبینی همه ترجیح می دهند صندلی جلو ماشین بنشینند مبادا اطلاعاتی از هم بگیرند و سلام علیکی رد و بدل شود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیبایی برای عکس پروفایل

عصر ، عصر تنهاییست ... نگاه که کنی میبینی همه ترجیح می دهند صندلی جلو ماشین بنشینند مبادا اطلاعاتی از هم بگیرند و سلام علیکی رد و بدل شود.

تولیدی : نرگس درخشانی - بخش زیبایی تبیان
عکس پروفایل، سلفی

مبادا همدیگر را قضاوت کنند و مبادا رازهایشان بر ملا شود. مبادا نقاب های متفاوتی که هر روز بر چهره می زنند بیفتد و زیبایی نداشته شان دیده شود. دنیای اطرافمان پرمی شود از عکس هایی که از نزدیک گرفته می شوند ولی نزدیک نیستند . سلفی های عجیب این روزها که لبخندهای تصنعی دارند.
دیگر کسی از عابری نمی خواهد که عکسی به یادگار ثبت کند . انگار که گویی برای همه چیز فقط تنهاییست که مفهوم دارد . همه شهر ها و بناهای زیبای تاریخی پرند از عکاسانی که حتی به ابنیه نگاه هم نمی کنند و فقط برای فضاهای مجازی عکس میگیرند. برای اینکه به همه بگویند ما خوشحالیم . ما حالمان خوب است و چقدر خوش می گذرد.
و همه اینها یعنی : آواز دهل از دور خوش است .....
نزدیک نیا چون نزدیکتر خبری از زیبایی در زندگی نیست و این زندگی زیبا تنها برای عکس های پروفایل ها است .
تنهایی تا آنجا پیش می رود که وقتی ماهی یکبار که خانه مادربزرگ جمع میشویم تنها کسی که در جمع حضور دارد و با لذت ما را نگاه می کند همان مادربزرگ است .... چون همه خانواده درحال بررسی گوشی¬های خود هستند و کسی به او توجهی نمی کنند.
تا آنجا پیش می رود که صبر می کنیم تا همسایه از پاگرد رد شود مبادا سلامی به او  بکنیم ... مبادا از احوال دلمان بپرسد و مبادا مجبور باشیم پاسخی از ته دل بدهیم .
دیگر حتی عابری نیست که توجهت را جلب کند ... همه سرها در گریبان و گوشی است و گوشی. پیغام هایی از آدم هایی که هرگز ندیدند ولی آنها را دنبال می کنند. تنهایی عمیقی حاکم است و در این تنهایی پر از همه چیز ، زیباترین لحظه ها از آن کسی است که آتشی روشن می کند تا شعله هایش گرم باشد و دستان چند نفر را گرم کند.

دیگر کسی از عابری نمی خواهد که عکسی به یادگار ثبت کند . انگار که گویی برای همه چیز فقط تنهاییست که مفهوم دارد . همه شهر ها و بناهای زیبای تاریخی پرند از عکاسانی که حتی به ابنیه نگاه هم نمی کنند و فقط برای فضاهای مجازی عکس میگیرند. برای اینکه به همه بگویند ما خوشحالیم

زیبا بود اگر تمام پله ها و پاگردها پر بود از سلام و عیلک های واقعی بدون دروغ و تزویر و نگرانی و قضاوت . زیبا بود اگر به جای سلفی های مکرر این روزها ، عکس های دسته جمعی می گرفتیم . زیبا بود اگر خانه مادربزرگ ، دور کرسی قدیمی ، دهن به دهن ، نقل قصه ها بود برای دور ریختن غصه ها و اینگونه مادربزرگ هنوز هم بزرگ بود و سر جایش مادری می کرد.
چقدر زیبا و دلنشین بود تکرار زمزمه های آواز گونه پدر هنگام رانندگی به جای آهنگ های هجو این روزها . انتهای همه این زمزمه های دلنشین ، چیزی نیست جز آرامش و خاطره ای ابدی از خانواده.
زیبا بود اگر به جای ظاهر همه چیزهایی که داریم به باطن آنها می اندیشیدیم .
و قطعا انسان زیباتری بودیم اگر به جای چک کردن مدام گوشی هایمان ، به چشم های هم نگاه می کردیم . این به معنی استفاده نکردن از تکنولوژی نیست بلکه به معنی دیدن واقعیت هایی از انسانیت است که نباید به فراموشی سپرده شود.
نباید یادمان رود که گهگاهی با بغل دستی حرف بزنیم و از داستان هایمان بگوییم .
داشته هایمان را به اشتراک بگذاریم و نداشته هایمان را شکر کنیم . باهم از مشکلاتمان بگوییم مبادا فکر کنیم فقط ماییم که مشکل داریم و هستند کسانی که بزرگتر و دردناکتر مشکل دارند. با هم بگوییم از همه چیز برای آنکه مپنداریم ، زندگی سراسر تلخی است . حرف بزنیم ، شاید در میان این همه بی کسی ، شانه ای برای حرف هایمان پیدا شود . شاید از ته اتوبوس کسی سر تکان دهد که مرا می فهمد.
زیباتر بود اگر به خواننده های رنگ و وارنگی که سوار اتوبوس ها می شوند  گوش دهیم و آن را بخشی از زندگی بدانیم . به صدای ناهنجار پسرکی که آهنگ ملا ممد جان را  در اتوبوس نخراشیده اجرا می کند با عشق گوش کنیم .
 او بلد نیست زیبا بخواند ولی بلد است از ته دل بخواند  زیبایی آوازش را حس کنیم . او بلد نیست از دیافراگم بخواند تا حنجره اش آسیب نبیند ، او فقط بلد است با درد بخواند .
 دردی که میان ما مشترک است . کمی هندز فری را از گوشمان برداریم و بدون نچ نچ ، به آوازش دل بسپاریم . وجوه زیبای همه این زندگی را ببینیم که دیگران هم ما را حس کنند. که اگر این اتفاق نیفتد و همچنان جواب سلام همسایه را ندهیم ، روزی فرا می رسد که در تنهایی عمیق عصر تنهایی فرو می رویم و چیزی از ما نمی ماند .
به روزهای آینده فکر کنیم و زیبایی ها را تصور کنیم ، شاید آهنگ ملا ممد جان ، این بار طور دیگری نواخته شود. شاید هزارتومانی مچاله شده در دست پسرک برایش نان داغی شود سر سفره و برای ما لبخندی ....
شاید اشتراک نگاه هایمان رنگ خاکستری غصه ها را بزداید.  شاید مادربزرگ در جمع ما خوشحال تر باشد اگر به احترام او یکی دو ساعتی تلگرام چک نکنیم و لبخند بزنیم . قصه های تکراری او پای کرسی هنوز هم قشنگند.  هنوز هم آش واقعی او سر سفره بهتر از دستور آشپزی در سایت های مختلف است .
باهم باشیم نه فقط کنار هم ...
یار هم باشیم نه بار هم ....



مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.