تبیان، دستیار زندگی
خانواده ی ما واقعا تلاش می کند تا الگوی مصرف را بهبود ببخشد. باعث و بانی اش هم پدر خانواده است. پدرم من کارمند بازنشسته است و آرزو دارد من هم کارمند شوم و مثل خودش زندگی خوبی داشته باشم. حداقل زندگی کارمندی اصولی دارد برای خودش.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بابای صرفه جویِ من

خانواده ی ما واقعا تلاش می کند تا الگوی مصرف را بهبود ببخشد. باعث و بانی اش هم پدر خانواده است. پدر من کارمند بازنشسته است و آرزو دارد من هم کارمند شوم و مثل خودش زندگی خوبی داشته باشم. حداقل زندگی کارمندی اصولی دارد برای خودش.

عسل یُددار- بخش خانواده ایرانی تبیان
کیف پول، خسیس

از آنجایی که زندگی کارمندی به شما اجازه نفس کشیدن نمی دهد و نمی توانید خیلی امید به عوض کردن وسائل مختلف داشته باشید(اینها توی سرم بابا می گذرد، به ما نگفته ولی می دانم همین است.) باید با همین تلویزیون 21 اینچ بسازید. با همان یخچال قدیمی با همان ماشین لباسشویی دوقلو و... همه اینها هم محافظ دارند تا خدایی نکرده فشار برق بلایی سر اینها نیاورد. مگر خواب ال.ای.دی را ببینی.
صرفه جویی ها فقط به این دست مصرف گرایی ختم نمی شود. معمولا اگر توی هر اتاقی سه تا لامپ کم مصرف از سقف آویزان باشد یکی اش سوخته. پدر می گوید: «با همون یکی که کارتون راه می افته. مراقب باشید نسوزه!». با حساب سر انگشتی همه اتاق ها یک لامپ دارند. بابا آنقدر حوصله دارد که حساب کرده عوض کردن واشر شیرها نمی صرفد، پس غالب شیرهای خانه چکه می کند تا جان واشر دربیاید و آخرسر بابا مجبور شود آن ها را عوض کند. خدا را شکر خودکفا هم شده ایم. توی آپارتمانمان یه چند تایی مرغ داریم. نصف تخم مرغ هفته را می دهند. تازه یه خروس هم گرفتیم برای جوجه کشی. صبح ها هم بیدارمان می کند. توی تراس نگه شان می داریم. قرار شده بعد از اینکه جوجه ها به دنیا آمدند کار را گسترش دهیم. بابا است دیگر، همیشه خیالاتی.

از آنجایی که اینجانب زیاد دوش می گیرم آب هم سهمیه بندی شده یک سطل بزرگ داریم که بابا تویش یک کاسه انداخته و باید به یاد قدیم با آن حمام کنیم. قبل از ورود به حمام به بابا اطلاع می دهم. نسل آینده چه گناهی کرده که هوای تهران کثیف است و من باید موهایم راه به راه بشویم. چنین پدر نگران آینده ای دارم من.
اصلاح الگوی مصرف به همین جا ختم نمی شود. بابا در مورد نان هم تصمیماتی گرفته. قبلا دو وعده نان می خریدیم. یکی برای شام یکی برای صبحانه. الان وعده ها یکی شده. شب نان می خریم و صبح همانها را می خوریم. شاید بیات نشوند ولی کمی خشک که می شوند. اینطوری هم کمتر می خوریم هم زحمت نان گرفتن سر صبح گردن کسی نمی افتد.
شکر خدا الان بلد است از شبکه های اجتماعی استفاده کند، قبلا اس.ام.اس را هم به زور می زد. ولی خب عکس پروفایل آدمها انگیزه ایجاد می کند. نمی کند؟! بابا انسان مترقی ای هم هست. خودش ما را تشویق به استفاده از شبکه های اینترنتی می کند. خودش برای خانه اینترنت گرفته. از آن طرف تلفن را قطع کرده و برده توی اتاق خودش برای کارهای ضروری. شکر خدا اینطوری پول تلفن هم کم می آید. پول نت را هم که باید دنگی بدهیم. باید به عرض شما خوانندگان عزیز برسانم که منتهی آرزوی بابا در مورد من این است که کارمند شوم و مثل خودش زندگی خوبی داشته باشم. حداقل زندگی کارمندی اصولی دارد برای خودش. از آن جایی که زمانه عوض شده قرار است همکارهای بابا بیایند خانه من رو ببینند که چه طور پسری هستم که بدهند من را به فامیلشان. بابا گفته بروم چهار پایه را بیاورم و لامپ یکی از اتاقها را با لامپ سوخته هال عوض کنم. خب تا بعد.


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.