آغداشلو از نقاشی هایش می گوید
آخرین نمایشگاه انفرادی که آیدین آغداشلو برپا کرده است به سال 1351 بازمیگردد، او جمعهای که گذشت 74 ساله شد و همزمان با این سالروز تولد، نمایشگاهی از دورههای مختلف فعالیت هنریاش را در گالری اثر برپا کرد.
این یک اتفاق در عرصه هنرهای تجسمی است چرا که در این چهل سالی که گذشت، ما عادت داشتیم آثار این هنرمند را در نمایشگاههای گروهی یا حراجیها ببینیم. آیدین آغداشلو بیشک ستاره هنرهای تجسمی است؛ زیرا با وجود بیشتر نقاشان که مردم با چهره آنها از نزدیک آشنا نیستند، همه مردم با چهره او به عنوان یک هنرمند نقاش آشنا هستند. البته هنر بیمثال و دیدگاههای و نظرات کارشناسانه او نیز در این زمینه بیتأثیر نیست. در نمایشگاه پیش رو 11 نقاشى و یک مجسمه ارائه شده که استاد نقاش اکثر آنها را براى نمایش روى دیوارهاى گالرى اثر در دو سال اخیر خلق کرده است که این خود گویاى اهمیت مضاعف این نمایشگاه است.
بیشترین سهم این نمایشگاه به معروفترین مجموعه آغداشلو، خاطرات انهدام، اختصاص دارد، آنگونه که از میان 11 نقاشى 10 اثر از همین مجموعه است. البته روایتهاى نقاش از این خاطرات، تنوع تصویرى و ساحتهاى معنایى وسیعى دارد و از «زمستان» گرفته تا مینیاتورهاى مچاله، چهرههاى دفرمه، عشاق دستنیافتنى حتى نقاشى نابى از «مادر» را در برمىگیرد که جذابیتهاى نمایشگاه را دوچندان مىکند. علاوه بر این، اثر معما از مجموعه «سالهاى آتش و برف» نیز روى دیوار رفته است.
چرا طی چهار دهه گذشته نمایشگاهی برپا نکردید و چرا حالا این نمایشگاه را برپا کردهاید؟
پس از برپایی آخرین نمایشگاه نقاشیام در سال 1352 به دلیل اینکه نگرش مثبتی به برپایی نمایشگاه نداشتم تصمیم گرفتم که دیگر نمایشگاه انفرادی برگزار نکنم، اما در تمام این سالها در نمایشگاههای گروهی آثارم را شرکت دادم. البته اگر این روزها به برپایی این نمایشگاه تن دادم به گونهای قصد دارم، نامه اعمالم را به نمایش بگذارم و به گونهای به مخاطبان بگویم که در این سالها چه کردهام. ببینید مخاطب هر نقاش معین است دیگر نقاشباشی نداریم که یک نفر نقاش نقاشان یک مملکت باشد. هر هنرمندی مخاطب و طیف علاقهمندان خودش را دارد. بعضی وقتها هنرمندان ممتازی هستند که تعداد علاقهمندانشان خیلی زیاد نیست و عکس این هم صادق است در نتیجه من واقعاً فکر میکنم که اولاً طیف علاقهمندان من به مقدار زیادی مشخصاند. من برای آنها کار نمیکنم ولی آنها احتمالاً کارهایم را دنبال میکنند. نقاشیهای من خیلی هم نقاشیهای راحتی برای قورت دادن نیستند بلکه ظاهرشان ظریف و رنگین و به دقت کار شده است و در باطن شاید هرکسی با این نقاشیها ارتباط برقرار نکند. من میدانم کجا ایستادهام و چه نوع مخاطبی دارم و قصد صید مخاطب جدید هم ندارم و همینها که هستند از سر من هم زیاد است ولی فکر کردم اگر آدم قرار است یک نامه اعمال برای مخاطب محدود و مشخص خودش بعد از 40 سال بدهد باید آن را درست انجام دهد. من فکر کردم خب چرا باید نمایشگاه برگزار کنم به هر حال کارهایم در کتابها چاپ میشوند و در اینترنت هم قابل دسترسی است اما وقتی نمایشگاه دوبی برگزار شد و من کارها را میچیدم متوجه شدم که نگاه کردن به اینها از نزدیک یک معنای اضافی دارد یعنی جزئیات و روح و معنایی در اینها هست که از نزدیک و مستقیم دیدن کار ممکن میشود برای همین فکر کردم بهتر است نمایشگاهی هم در اینجا داشته باشم و شاید به این ترتیب جلوی برخی سوءتفاهمها هم گرفته شود و شاید کسانی که مخاطب من هستند تصویر روشنتر و دقیقتری از کارهایی که مدعی هستند همیشه دوست داشتهاند پیدا کنند.
میگویند شما حتی از سرنوشت بسیاری از نقاشیهایتان خبر ندارید؟ اینکه الان کجا هستند و یا عکسی از آنها داشته باشید.
وقتی نقاشی میکشم تمام لحظههایش برایم خیلی دلپذیر و یک جور مکاشفه است و حالت ذکر دارد. اصلاً دنیا تعطیل میشود و زیرزمینی که در آن کار میکنم هم کمک میکند که دنیا تعطیل شود. وقتی کار تمام میشود 24 ساعت آن را نگه میدارم و نگاهش میکنم. آن هم بیشتر به قصد اینکه ببینم کجایش بهتر میتواند بشود و کجا قصور کردهام. بعد از آنکه کار بیرون میرود دیگر هیچوقت دنبالش نیستم و تا این اواخر حتی عکسشان را هم نمیگرفتم تا اینکه دوست بسیار عزیزم امیر آروند که عکاس خیلی خوبی است گفت که هروقت کارهایت تمام شد بگو تا از آنها عکس بگیرم. به همین دلیل است که تقریباً دو سوم نقاشیهایم اصلاً نمیدانم کجاست و عکسی هم از آنها ندارم. چشمم دنبال کارم نیست و دیگر اهمیتی ندارد، اما همیشه طوری کار میکنم که پیش خودم این فرض را میگذارم که آمدیم و کسی که کاری را میخواسته دیگر نخواهد و کار برای خودم بماند برای همین، طوری باید باشد که نهایت کارم را کرده باشم که آیینه دق برایم نشود که هر وقت نگاه میکنم فکر کنم اینجایش چرا اینطور است و آنجایش میتوانست بهتر باشد و طوری باشد که بتوانم بگویم خب این حد اعلای کاری است که من بلدم.
شما را به عنوان نقاشی انسانگرا میشناسیم. در واقع اگر قرار است شما تحلیلی راجع به اوضاع و روزگارتان بدهید سعی میکنید آن را در فیگور آدمها بازتاب دهید. درباره این وجه کلی کارهایتان و انسانگرایی و همه تحولات تاریخی و اجتماعی مستر در این فیگورها برایمان بگویید.
برای من همیشه یک درگیری و تضادی وجود داشته است. به عنوان آدمی که اهل نقد و گزارش است و کسی که سعی میکند یک کار خلاقه تولید کند-من از لغت اثر هنری و هنرمند خیلی دل خوشی ندارم-همیشه درگیری زیادی بوده است. خود اثر معمولاً در خلوت به وجود میآید و از درون شکل میگیرد. همان مسئله ابژکتیو و سوبژکتیو است. نگاه بیرونی طبیعتاً فاصلهدار است و اثر هنری وقتی به وجود میآید ساختار شگفتانگیزی دارد که بسیار خودخواهانه این مجال را میطلبد که وضع حمل کند. مثل مادرهایی که میخواهند فرزند به دنیا بیاورند. عالم و آدم باید جمع و جور و در خدمت و به فرمان باشند تا او بتواند استراحت کند و فرزندش را سلامت به دنیا بیاورد. یک جایی هم ممکن است متعرض و پرخاشگر و پرتوقع باشد.
من فکر میکنم زایش اثر هنری هم از این شکل برخوردار است. در نتیجه یک عمل درونی است ولی نقد یا بررسی یک عمل بیرونی است. برای من همیشه این درگیری وجود داشته و یک کار توامان انجام میشده یعنی من هم این مجال خودخواهی و رها شدن را برای کارکردن طلبیدهام و در عین حال از بیرون هم نگاه کردهام تا ببینم که کارم را درست انجام میدهم یا نه. این همیشه من را خیلی اذیت کرده و شاید در جاهایی هم باعث شده که خیلی بیهوا کار نکنم و منضبط و معقول باشم و حواسم جمع باشد. یک نقاشی دیدم از سهراب سپهری که برای کارشناسی پیش من آورده بودند و روی پاکت نامه بود و به سبک خوشنویسی چینی با یک قلمموی آب مرکبی چند لکه را روی کاغذ گذاشته بود. کسی که آن را آورده بود پرسید که شما تأییدیه میدهید که این کار سهراب است چون امضایی ندارد؟ من گفتم احتیاجی به امضا نیست و این قطعاً کار سهراب است. بعد خیلی شگفتزده شدم و لذت بردم از اینکه او اینقدر راحت این کار را انجام داده و به عنوان هدیه به کسی داده است. من هیچوقت چنین نقاشی نبودهام. در حقیقت بر میگردد به اینکه اصلاً دنبال چه بودهام؟ نگاه من چیزی خارج از مجموعه درک و دریافتهایی که من در طول سالها جذب کردهام نیست.
برای من ملاحظه اصلی همانطور که اشاره کردید بازتاب مجموعه حضور من و نظاره من به جهان بوده است. من به چرخه حیات نگاه کردهام و اگر اشارهای از جایی گرفته باشم از حکیم عمر خیام نیشابوری بوده و یک آدم خیام زده بودهام و هنوز هم هستم. نگاهی که به این شکل حاصل داده صورتهای متنوعی هم دارد و دورههای متعددی را دربر میگیرد. خب این نگاهی که از 1000 سال پیش ادامه پیدا کرده و شاید میراث کمی از آن به من رسیده باعث شده که به این دایره ولادت و فنا جذب شوم و این همیشه ملاحظه ذهن من بوده است. بعضی وقتها اطرافیان از من انتقاد میکنند که تو همیشه از مرگ حرف میزنی.
در دورههای مختلف کاری حال و هوای ذهنیتان به طور مشخص چگونه شکل گرفته است؟
هر جستجو احتمالاً دستاوردی دارد و این دستاورد با مصداقهایی تعریف میشود. آدمی که به انهدام فکر میکند طبیعتاً فکر میکند که انهدام چه چیزی؟ انهدام یک چیز باارزش است که فاجعه است. انهدام هر چیزی فاجعه است ولی میان مچاله کردن یک ورق کاغذ سفید معمولی و یک مینیاتور از رضا عباسی دو اتفاق متفاوت است که یکی فاجعهای جبرانناپذیر است ولی کاغذ سفید را به آسانی میتوانی دوباره تهیه کنی. پس اینجا در حقیقت جستجو دنبال ارزشهایی است که منهدم میشود. این ارزشها برای آن آدم و برای آن جستجوگر خاص مصداقهای خودش را دارد. اگر این آدم به تاریخ هنر علاقه داشته باشد طبیعتاً مصداقهایش را آنجا جستجو میکند و مییابد. بالاخره این مظهریت باید به نوعی بیان شود. یک زیبایی که دارد از بین میرود ولی آن زیبایی چیست؟ آن آدم خاص مصداقهایش را از جاهایی که مرتبط با سرشت و مرتبط با حوزه معلوماتش است انتخاب میکند. اینها همه مصداقهای یک جستجو هستند. حالا مصداقهای مختلف در دورههای مختلف برمی گردد به اینکه آن آدمی که جستجو میکند در دورههایی به مصداقهایی بیشتر دل بسته یا مصداقهایی صریحتر، سادهتر یا حتی پیچیدهتر منظور و جهان او را بیان میکند.
این ستایش تاریخ از کجا میآید؟ شما هم معلمی تاریخ میکنید هم در مورد تاریخ مینویسید و هم در کارهایتان به آن میپردازید.
بارها فکر میکردم که اگر اسکندر بر داریوش سوم پیروز نشده بود چقدر خوب میشد یا اگر ساسانیها از اعراب شکست نمیخوردند. بعدها و با عقل بعدیام متوجه شدم که اگر اسکندر نمیآمد مثلاً مسکندر میآمد چون یک چیزی در باطنش منهدم شده بود یعنی هخامنشیان 10 سال و ساسانیان 100 سال قبل از شکستشان منهدم شده بودند فقط یک انگشتی باید میآمد و اشارهای میکرد تا متلاشی میشد. بنابراین گزارش تاریخ با ستایش تاریخ متفاوت است. ستایش تاریخ معمولاً با توهم همراه است و تاریخ با توهم توجیه نمیشود. من فقط گزارش تاریخ را میدهم اما اینکه چرا به گذشته رجوع میکنم و چرا آبشخور من در گذشته است این گذشته همیشه تاریخی به معنای دوردست نبوده است. هر چیزی که ساخته شده و منهدم شده برای من حکم مصداق را پیدا میکند.
منبع: روزنامه صبا