تبیان، دستیار زندگی
پیوند بنی صدر با منافقین هر روز آشکار تر میشد در این رابطه 14 اسفند 1359 از نقطه عطف‌های تاریخ انقلاب اسلامی است. روزی كه اتحاد میان منافقین و بنی‌صدر را به شكلی نمایان‌تر نشان داد. این نكته بهانه‌ای شد تا در این نوشتار به بررسی رابطه‌ی بنی‌صدر و منافقین
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایت پیوند بنی‌صدر و منافقین


پیوند بنی صدر با منافقین هر روز آشکار تر میشد در این رابطه 14 اسفند 1359 از نقطه عطف‌های تاریخ انقلاب اسلامی است. روزی كه اتحاد میان منافقین و بنی‌صدر را به شكلی نمایان‌تر نشان داد. این نكته بهانه‌ای شد تا در این نوشتار به بررسی رابطه‌ی بنی‌صدر و منافقین از این روز تا حمله‌ی عراق به ایران بپردازیم.

تاریخ انقلاب اسلامی ایران پر از حوادث، خدمت‌ها و خیانت‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌هاست؛ تاریخی كه گروهی در آن مدافع ارزش‌های والای اسلامی و نیز آرمان‌های انقلاب بودند و گروهی نیز معاند و دشمن انقلاب و اسلام. دهه‌ی 60 از جمله دوره‌هایی است كه كشور شاهد برخی از این خیانت‌ها و دشمنی‌ها بود. اوضاع كشور در این دوره بسیار آشفته بود؛ چرا كه كشور وارد جنگ تحمیلی با عراق شده بود و علاوه بر نابسامانی اقتصادی، شاهد مشكلات سیاسی از جمله آشوب‌طلبی بنی‌صدر و هوادارانش نیز بود كه با سخنرانی 14 اسفند 1359 بنی‌صدر در دانشگاه تهران به اوج خود می‌رسد.

بنی صدر و منافقین

این حوادث، كه ناشی از فاصله گرفتن تدریجی بنی‌صدر از رهبری انقلاب و نیز اتحاد با مخالفین نظام به‌خصوص مجاهدین خلق بود، بحث عدم كفایت سیاسی و بركناری وی توسط مجلس، رویه‌ی خشن مجاهدین خلق و اعلام جنگ مسلحانه در برابر نظام جمهوری اسلامی و در نهایت فرار بنی‌صدر و رجوی را به همراه داشت. موضوعی كه در این حوادث مهم است این است كه بسیاری از شركت‌كنندگان در سخنرانی یا درگیری‌های بعد از آن مجاهدین خلق بودند كه كاملاً برنامه‌ریزی‌شده در این مراسم حضور داشتند و این امر بیانگر رابطه‌ی بنی‌صدر و منافقین و نیز اهداف ضد انقلابی آن‌هاست كه در نوشته‌ی حاضر نیز به این موضوعات پرداخته می‌شود:

حضور میلیشیا و چریك‌های منافقین در سخنرانی و درگیری‌ها

بنی‌صدر در بهمن 59، با رأی اكثریت مردم، به عنوان اولین رئیس‌جمهور كشور بعد از انقلاب انتخاب شد. مردم وی را به واسطه‌ی برخی از سخنرانی‌هایش در برخی از محافل عمومی بیشتر به عنوان یك متفكر دینی می‌شناختند و به همین دلیل نیز وی را كاندیدای مناسب ریاست‌جمهوری تشخیص دادند. اما مواضع و دیدگاه‌های بنی‌صدر بعد از انتخابات با دوران قبل از انتخابات تغییرات اساسی كرد. وی، كه در ابتدا خود را مدافع آرمان‌های انقلاب و امام معرفی كرده بود، بعد از انتخابات به گروه‌ها و جناح‌های معاند انقلاب به‌خصوص منافقین نزدیك گردید.

جنجالی‌ترین موضع‌گیری وی به سخنرانی در 14 اسفند 1359 بر‌می‌گردد كه در سالروز وفات محمد مصدق، در دانشگاه تهران، صورت گرفت و موجب بروز درگیری بین برخی از جناح‌ها و كشته یا مجروح شدن عده‌ای از مردم گردید. طبق اسناد و برخی شواهد موجود، بخشی از شركت‌كنندگان، كه در این مراسم اجتماع كرده بودند، هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند كه این موضوع كاملاً از پیش برنامه‌ریزی شده بود.

«خبرنگار روز انقلاب اسلامی ارگان بنی‌صدر، در گزارش خود، عده‌ای را توصیف می‌كند كه از ساعت 12 ظهر با در دست داشتن عكس و پلاكارد به دادن شعارهای تحریك‌كننده مشغول بوده‌اند و همان‌طور كه گرد دانشگاه حركت می‌نمودند، رئیس جمهور را در كتابخانه دیده همان‌جا متوقف شده‌اند.»[1] این افراد كه نظم خاصی را تشكیل داده و اكثراً سنین 14 تا 18 سال را تشكیل می‌دادند و قبل از سخنرانی بنی‌صدر با هماهنگی در دانشگاه حضور داشتند، به‌نظر می‌آمد كه اكثرشان از اعضا و «میلیشیای» سازمان مجاهدین خلق باشند.

مجاهدین، با تحلیل‌های اشتباه خود، به این نتیجه رسیده بودند كه بنی‌صدر می‌تواند در این عرصه پیروز شود و حمایت مردم را نیز به دنبال خواهد داشت، اما گذشت زمان خلاف این پیش‌بینی را اثبات كرد و بنی‌صدر از اوج قدرت سقوط كرد و در نتیجه سازمان در تحلیل خود ناكام گردید

نظم و تشكیلات و حتی شعارهای ضد انقلابی كه سر داده می‌شد، از قبل سازمان‌دهی شده بود. در این سخنرانی، بنی‌صدر از مردم می‌خواهد كه چماق‌داران (اشاره به نیروهای مذهبی) را از دانشگاه بیرون كنند. طی این حادثه بین نیروهای انقلابی و پاسداران با نیروهای سازمان مجاهدین خلق و گارد ریاست‌جمهوری، درگیری رخ می‌دهد و با تشدید مواضع ضد دینی و انقلابی بنی‌صدر، زمینه‌ی سقوط قانونی وی فراهم می‌شود و در نتیجه طرح دوفوریتی آیین‌نامه‌ی چگونگی بررسی كفایت سیاسی رئیس‌جمهور در 27 خرداد، پس از سخنان موافقان و مخالفان، مورد تصویب قرار می‌گیرد. این وضعیت باعث نزدیكی بنی‌صدر و مجاهدین خلق می‌شود. «سازمان مجاهدین خلق نیز در ائتلاف كامل با بنی‌صدر و دیگر اعضای جبهه‌ی متحد لیبرال‌ها قرار می‌گیرد.»[2]

بعد از این حوادث مجاهدین خلق، پی‌درپی، اطلاعیه می‌دادند و با هر تمهیدی به دنبال آن بودند كه روند سقوط قانونی بنی‌صدر را متوقف كنند، اما وقتی نتوانستند مانع از این اقدام گردند رویه‌ی نظامی را برای پیشبرد اهداف خود اتخاذ كردند.

اقدام مسلحانه‌ی منافقین علیه جمهوری اسلامی

«با تصویب آیین‌نامه‌ی عدم كفایت سیاسی رئیس‌جمهور، سازمان در روز 28 خردادماه 1360 رسماً حركت مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را اعلام كرد و زمینه‌ای را به وجود آورد كه باعث شد جمهوری اسلامی بر روی نیروهای مجاهدین، كه جهت كودتای نظامی بعضاً مسلحانه به خیابان‌ها آمده بودند، آتش بگشاید.»[3]

مجاهدین، با تحلیل‌های اشتباه خود، به این نتیجه رسیده بودند كه بنی‌صدر می‌تواند در این عرصه پیروز شود و حمایت مردم را نیز به دنبال خواهد داشت، اما گذشت زمان خلاف این پیش‌بینی را اثبات كرد و بنی‌صدر از اوج قدرت سقوط كرد و در نتیجه سازمان در تحلیل خود ناكام گردید. بنابراین منافقین، با تغییر در مبانی فكری خود، شیوه‌ی خشن و نظامی، یعنی جنگ مسلحانه را در پیش می‌گیرد.

بنی صدر و منافقین

«دكتر پیمان، در مصاحبه‌ای در مورد استراتژی جنگ مسلحانه‌ی سازمان چنین گفته است: خط استراتژیك و راه‌حل نهایی مجاهدین خلق، این بود كه اگر با روش‌های متعارف سیاسی (مثلاً انتخابات)، نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن دست به اسلحه ببرند....»[4]

شیوه‌ی مسلحانه‌ی سازمان، در اعمالی چون تهدید، ترور شخصیت‌های انقلابی، همكاری با دشمنان ایران به خصوص در دوران جنگ و... خلاصه می‌شد. شكست بنی‌صدر و منافقین باعث گردید كه آن‌ها متوجه این نكته شوند كه هیچ پایگاه مردمی ندارند و باید از كشور خارج شوند. به همین دلیل مخفیانه تصمیم به فرار به كشور فرانسه گرفتند.

فرار بنی‌صدر و منافقین به فرانسه

بعد از حركت منافقین در حمایت از بنی‌صدر در 30 خرداد، كه منجر به كشته شدن تعدادی از مردم گردید، بنی‌صدر و منافقین به‌خصوص رجوی مجبور می‌شوند كه مخفیانه از كشور فرار كنند. مقصد آن‌ها كشور فرانسه بود كه در آن زمان به حمایت از منافقین می‌پرداخت. در ابتدا، هیچ‌كس از محل اختفای بنی‌صدر و رجوی اطلاع نداشت، «فرار آن‌ها با كمك و همراهی معزی، خلبان مخصوص شاه سابق و همچنین پشتیبانی رادارهای غربی در مسیر پرواز هواپیما و پوشش امنیت هوایی برای آنكه دلیل دیگری بر ارتباط و حمایت غربی‌ها و حتی جریان ایرانی مورد حمایت غرب (و شاید بخشی از سلطنت‌طلبان) از مجاهدین است.» صورت گرفت.[5]

بنی‌صدر و رجوی، پس از فرار، ضمن گردهم‌آوری مخالفان حكومت اسلامی در فرانسه، شورای ملی مقاومت و دولت در تبعید را به ریاست بنی‌صدر تشكیل دادند. طی دوره‌ای كه منافقین در فرانسه حضور داشتند، دست به كشتار بسیاری از ایرانیان و سایر اقدامات ضدانسانی زدند كه این امر باعث شد تا فرانسه از خواب رخوت بیدار شود و اقدام به اخراج رجوی از خاك خود در سال 1986 كند كه البته ترك فرانسه به نوعی مقارن با اختلاف وی با بنی‌صدر در شورای ملی مقاومت و جدایی‌اش از فیروزه دختر بنی‌صدر بود كه در اقدامی تاكتیكی و سیاسی به وصلت مسعود رجوی درآمده بود. در واقع، بعد از ماجرای 14 اسفند، رابطه رجوی و بنی‌صدر از مسائل سیاسی نیز فراتر رفته و به روابط خانوادگی نیز كشیده شد. در همین رابطه، فیروزه دختر 18ساله‌ی بنی‌صدر با رجوی ازدواج نمود كه البته بیشتر ازدواجی تاكتیكی و مانوری تبلیغاتی بود.

خبرنگار روز انقلاب اسلامی ارگان بنی‌صدر، در گزارش خود، عده‌ای را توصیف می‌كند كه از ساعت 12 ظهر با در دست داشتن عكس و پلاكارد به دادن شعارهای تحریك‌كننده مشغول بوده‌اند و همان‌طور كه گرد دانشگاه حركت می‌نمودند، رئیس جمهور را در كتابخانه دیده همان‌جا متوقف شده‌اند

«این ازدواج، كه در آغاز از سوی سازمان مجاهدین به عنوان ازدواجی انقلابی، آموزنده، مقدس و سمبلی برای ایران دموكراتیك و متحد فردا خوانده شده بود، در كمتر از سه سال زندگی مشترك جای خود را به طلاق و پیوند باشكوه‌تر، یعنی ازدواج مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو، همسر مهدی ابریشمچی، داد.»[6] خود بنی‌صدر طی مصاحبه‌ای اعلام كرده بود كه از ابتدا با این ازدواج مخالف بود، ولی از آنجا كه به قول خودش نمی‌خواست استقلال دخترش را سلب كند، مجبور به موافقت با این ازدواج شد. اما واقعیت این است كه در مراحل نخست، حضور رجوی در خارج از كشور وی به شدت نیازمند حمایت بنی‌صدر بود كه در بین مقامات فرانسوی وجهه داشت.»[7] بنابراین وی این ازدواج را راهی مناسب برای كسب وجهه‌ی خود می‌دانست. به همین دلیل هم بود كه با بروز اختلافات سیاسی بین بنی‌صدر و رجوی این پیوند نیز از هم گسست. زیرا مشخص بود كه ازدواج تاكتیكی نمی‌تواند چندان پایدار بماند. بنابراین با اخراج رجوی از فرانسه و جدایی از فیروزه، مقر فرماندهی منافقین هم به عراق منتقل می‌شود و طی دوره‌ای كه هم‌زمان با جنگ تحمیلی عراق با ایران نیز بود، خدمات ارزنده‌ای علیه ایران و به نفع رژیم عراق توسط منافقین عرضه می‌گردد.

محكومیت كمك منافقین به عراق در حمله به ایران توسط بنی‌صدر

در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بنی‌صدر و منافقین همواره طی اعلامیه‌های پی در پی تجاوز عراق به ایران را محكوم می‌كردند. اما واقعیت عكس این قضیه را نشان می‌دهد، چرا كه نیروهای وابسته به سازمان منافقین حضور گسترده‌ای در كنار نیروهای عراقی داشتند و با انتقال مركز فرماندهی خود به عراق در جاسوسی به نفع دولت‌هایی همچون اسرائیل، آمریكا، اردن، عربستان سعودی و عراق، ضرب و شتم بسیاری از اسرای ایرانی، در اختیار گذاشتن بسیاری از اطلاعات باارزش نظامی و... كمك‌های مهمی را در راستای اهداف نظامی عراق كردند.

به‌گونه‌ای كه طی پیمانی نمایشی میان رجوی و طارق عزیز، وزیر امور خارجه‌ی عراق، با اهدای بخش‌هایی از ایران و تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی موافقت گردید. این اقدام مخالفت بنی‌صدر را به دنبال داشت، وی اقدام منافقین در كمك به عراق و رفتن سازمان در سال 65 به داخل خاك عراق تحت حكومت صدام را محكوم كرد و آن را یكی از عوامل اختلافش با رجوی و متلاشی شدن شورا اعلام كرد. اما به نظر می‌رسد كه بنی‌صدر این موضع را از روی ناچاری و به دلیل ضعف در رقابت با سازمان بیان كرده است، زیرا «اولاًتنها مجاهدین بودند كه از بنی‌صدر جدا شدند و اعضای شورا هنوز هم، هم پیمان با بنی‌صدر بودند. ثانیاًشورا وجود خارجی نداشت و اگر چیزی به این نام وجود داشته باشد، آلت دست سازمان است.»[9]

بنی صدر و منافقین

شهید كاظمی، كه زمانی فرمانده‌ی سپاه و فرماندار پاوه بود، نیز می‌گوید: «از لحاظ مهمات جنگی، در زمانی كه بنی‌صدر فرمان‌دهی كل قوا را بر عهده داشت، مشكلات ما بسیار زیاد بود. من خودم نامه‌ی آقای بنی‌صدر را دیدم كه نوشته بود به سپاه مهمات ندهید. حتی یك روز، كه آقای ظهیرنژاد آمد و نوشت كه به سپاه مهمات بدهید، فردای همان روز یك نامه به آن ضمیمه شد كه به سپاه مهمات ندهید.»[10]

«اسناد كشف‌شده از مركز آندلس، كه مربوط به ابوالحسن بنی‌صدر است، به ارتباط و تماس‌های وی با رژیم صدام در هنگام تصدی سمت ریاست‌جمهوری ایران اشاره دارد. این تماس‌ها طی دو نوبت در اردیبهشت و خرداد سال 1360 با واسطه‌گری برخی سركردگان گروهك منافقین، بین بنی‌صدر و رژیم بعث برقرار شده‌اند.»[11]

نوع تعامل منافقین و بنی‌صدر جایگاه سست بنی‌صدر را پس از فرار از ایران سست‌تر كرد. واقعیت این است كه جایگاه ریاست‌جمهوری او را مغرور و جاه‌طلب كرد و باعث شد تا به تدریج به چپ متمایل شود و با مجاهدین خلق، كه یك چپ‌گرا و رادیكال بود، به طور غیررسمی متحد گردد. جناحی كه در حال تدارك و برنامه‌ریزی كودتایی علیه انقلاب بود و سبب كشتار و ترور بسیاری از شخصیت‌های انقلابی گردید.

پی‌نوشت‌ها:

1. روزی‌طلب، محمدحسن (1390) بازخوانی واقعه‌ی 14 اسفند 1359 دانشگاه تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی.

2. مۆسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی (1384)، سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام (1344 تا 1384).

3. راستگو، علی‌اكبر (1384)، مجاهدین در آیینه‌ی تاریخ، جلد دوم، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، ص 45.

4. دو ماهنامه‌ی چشم‌انداز ایران، ش 29: صص 35 ـ 36 و ر. ك: شورش، قانون‌گریزی و فرار بنی‌صدر مۆسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

5. جلال، آصف (1389)، نگاهی به اوضاع و شرایط عمومی كشور ایران در آستانه‌ی 30 خرداد سال 60، نشریه‌ی تاریخ «مطالعات تاریخی» شماره‌ی 28، ص 130.

6. آصف، همان، ص 133.

7. به نقل از خبرگزاری فارس، شماره‌ی 9003270348، 14 تیر 90.

8. مۆسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، همان، ص 489.

9. نشریه‌ی انقلاب اسلامی، چاپ پاریس، ش 82، ص 2، 31 شهریور 63.

10. روانبخش، قاسم (1382)، بازخوانی پرونده‌ی یك رئیس‌جمهور، دفتر جریان‌شناسی تاریخ معاصر، ص 165.

11. پیام انقلاب (1360)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، شماره‌ی 38 و ر. ك: بنی‌صدر كه بود: امتداد، شماره‌ی 40، 1388.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی

مطالب مرتبط:

فرار بنی صدر در خاطرات هاشمی