تبیان، دستیار زندگی
باید شناخت کینه ز بدر و حنین را بغض نهان و شوم، علیه حسین را باید شنید شرح غمِ کاف و عین را تا ذوب شد مخدّره عالمین را
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تا اربعین

اربعین

باید شناخت کینه ز بدر و حنین را

بغض نهان و شوم، علیه حسین را

باید شنید شرح غمِ کاف و عین را

تا ذوب شد مخدّره عالمین را

باید مسیر قافله تا اربعین گرفت

آن گاه اذنِ پاسخِ هل من معین گرفت

گر آشنا به صبر و بصیرت شویم ما

آگه ز رمز و راز حقیقت شویم ما

چون راهیان کوی طریقت شویم ما

پس محرمان داغ و مصیبت شویم ما

ما ارث از خرابه نشینان گرفته ایم

دین را از این شکسته جبینان گرفته ایم

بعد از حسین قافله سالار زینب است

در این مسیر حجت دادار زینب است

سر رشته ولایت اَسرار زینب است

حتی پناه عابد بیمار زینب است

باید که در عقیله تَفَقُّه کنیم خوب

با راه دوست عزم تَشَبُه کنیم خوب

زینب کجا و مضحکه شام، ای دریغ

زینب کجا و مسخره عام ای دریغ

زینب کجا و سنگِ سر بام ای دریغ

زینب کجا و این همه دشنام ای دریغ

زینب قرین رتبه والای بندگی ست

زینب نمونه همه آیات زندگی ست

اینان سفیر وادی خون خدایی اند

پیغمبران قافله سر جدایی اند

پرسید هر که: این زن و بچه کجایی اند؟

این پاره پاره پیرهنان کربلایی اند

از بس که ضرب سیلی و پنجه گرفته اند

رو از عدو به زیر شکنجه گرفته اند

از پشت ناقه بارشِ گُل را که دیده است؟!

پای رکاب، خیل رُسل را که دیده است؟!

بر گُرده ها، نشانه غُل را که دیده است؟!

در تیرگی، چراغ سُبل را که دیده است؟!

دارد صدای قافله ای می رسد به گوش

آیا هنوز هلهله ای می رسد به گوش؟

اینان صدای هلهله ها را شنیده اند

آهنگ زجرِ سلسله ها را شنیده اند

فریاد سخت حرمله ها را شنیده اند

ردّ تَرَک ز آبله ها را شنیده اند

آورده اند با دل خود آه و ناله را

همراه کرده اند، به غیر از سه ساله را

جایی برای ضربه به تن ها نمانده است

جانی در این کبود بدن ها نمانده است

زیور برای کودک و زن ها نمانده است

معجر برای دختر تنها نمانده است

آورده اند پیکر مجروح خویش را

خونین کنند بال و پر روح خویش را

گودال شد دوباره چو گودالِ قتلگاه

می ریخت خاک بر سر خود، هر کسی به آه

آخر چه بود ای تن بی سر، تو را گناه؟!

دارد خدا به مقتلشان می کند نگاه

حالا همه زمین و زمان غرق آه شد

زینب چگونه وارد این قتلگاه شد

می گفت یا اخی همه عالم فدای تو!

من از کدام غصه بگویم برای تو؟

باور نمی کنم که بگیرم عزای تو

چون می شنیدم از سر نیزه صدای تو

گفتم که داغ عشق نبینم که دیده ام

دروازه دمشق نبینم که دیده ام

ای کاش در مزار تو نامحرمی نبود

گر چه کبود شد تن خواهر غمی نبود

غیر از ملالِ دوری تو ماتمی نبود

با که کنیم شِکوه که یک محرمی نبود؟

تهمت به آل فاطمه بیگانگان زدند

هر کس گرفت ذکر تو را، بی امان زدند

 با این که هیچ شِکوه به زندان نداشتیم

حتی گلایه گوشه ویران نداشتیم

تا مجلس یزید غم این سان نداشتیم

یک دم امان ز چشم سفیران نداشتیم

باور نبود این که تماشایی ام کنند

با تشت و رأس و چوب پذیرایی ام کنند

این غم که اعظمِ مِحَن عالمین بود

محصول انتقام عدو از حسین بود

کرب و بلا و هر چه در این نشأتین بود

آری جواب خیبر و بدر و حنین بود

دونان به سینه کینه دیرینه داشتند

از آن دوشنبه، نقشه آدینه داشتند

بی تو چگونه زائر مادر شوم حسین!

یا که مقیم کوی پیمبر شوم حسین!

بگذار من شهیده حیدر شوم حسین!

در کربلا فدای برادر شوم حسین!

دل می دهم به وعده دیدار، والسلام

تا منتقم بیاید و گیرد خود انتقام

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


محمود ژولیده

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.