با مرد ناشز چگونه برخورد کنیم؟
زن و شوهر حقوق متقابل دارند همانطور که مرد حق بر گردن همسرش دارد و خواسته ها و توقعاتی از همسرش دارد. زن هم حقوقی بر گردن شوهرش دارد و این یک مطلب عقلی و شرعی است و در روایات بدان تاکید شده است. گرچه در آیات نیامده باشد عقلا و شرعا زن حق دارد حق و حقوق خود را از همسرش مطالبه بکند. مثلا مرد حق ندارد زنش را بدون سرپرست مانند زنهای بی شوهر رها کند و حق و حقوق او را از جمله حق همخوابی را رعایت نکند و رها کند و برود.
از آیات قرآن هم می توان این مطالب را به دست آورد:
أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَیْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى
نشوز چگونه تحقق مییابد؟
در «جامع المدارک» آمده است: «نشوز همان سرکشی هر یک از زن و مرد از فرمان دیگری است، در آن اموری که اطاعت در آن موارد بر آنان واجب است. پس هر گاه از زن نشانههای نافرمانی آشکار شد، شوهر او را موعظه میکند، اگر مۆثر نشد، در بستر از وی دوری میکند؛ بدین صورت که در بستر به زن پشت میکند و اگر اثر نکرد، به گونهای ملایم و خفیف که امید فرمانبرداری زن برود، وی را میزند...». (مجمع البیان، جلد 3، صفحه 205 و تفسیر نمونه،جلد 4، صفحه 149)
نشوز از طرف مرد بدین صورت است که:
«مرد در حق زن تعدی و ستم روا دارد و حقوق واجبش را ادا نکند. وقتی که نشوز مرد نمایان شد، بدین گونه که مرد حق هم خوابی و قََسَم را مراعات نکند و نفقه زن را نپردازد؛ زن حق مطالبة این امور را دارد؛ و مرد را موعظه میکند و اگر اثر نکرد، به حاکم مراجعه میکند، تا حاکم، مرد را به ادای حقوق زن وادارد؛ ولی خود زن حق ندارد از مرد دوری گزیند و هجر را انتخاب کند و یا مرد را بزند...». (جامع المدارک،جلد 4، صفحه 433 )
درباره نشوز مرد قرآن می فرماید:
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا (نساء (4) آیه 128)
و اگر زنى، از طغیان و سركشى یا اعراضِ شوهرش، بیم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند و صلح، بهتر است اگر چه مردم (طبق غریزه حبّ ذات، در این گونه موارد) بخل میورزند. و اگر نیكى كنید و پرهیزگارى پیشه سازید (و بخاطر صلح، گذشت نمایید)، خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد).
طبیعی است که در این آیه، مرحله اول مواجهه نفی نشده است یعنی زن لازم است با امر به معروف و نهی از منکر و موعظه و نصیحت و شنیدن درد دل و قبول اشکال شوهر در صورت وارد بودن و نصیحت و اندرز او در صورت وارد نبودن اشکالش؛ که دستور عمومی "تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"(عصر (103) آیه 3) و آیات امر به معروف و نهی از منکر و دستور های مشابه، آن را می گیرد، سعی در رفع نشوز مرد کند.
اما در مورد نشوز مرد، دستور به قهر در بستر معنایی ندارد و فایده بخش نیست. زیرا زمانی این قهر تنبیه کننده و فایده بخش است که مرد خواستار توجه زن باشد و در فرض نشوز مرد، او خواستار نیست و فراری است ؛ بنابراین دعوت زن به قهر از بستر یعنی دعوت او به همراهی با شوهر که دوری او را می طلبد.
مرحله سوم هم که زدن یا قهر از خانه و قطع ارتباط باشد نیز ممکن و مفید نیست. زیرا هم معمولا زنان را توان بر زدن مردان نیست و هم قهر آنها از خانه، مطلوب مرد ناشزه است.
پس در اینجا تنها راهی که می تواند مورد توصیه باشد این است که زن را به مصالحه با شوهر فرا بخواند و با دادن و گرفتن امتیازهایی به هم و از هم، با هم توافق کنند تا زندگی زناشویی متلاشی نگردد.
در ضمن خداوند در اینجا هر دو را به احسان و تقوا دعوت می کند تا در این مصالحه هیچ کدام در صدد ظلم به دیگری بر نیاید. بلکه با احسان و گذشت به جذب دیگری رو آورد. آیه 128 نساء دعوت به این مصالحه است.
اگر نتوانستند با هم مصالحه کنند، در قرآن دستور خاص دیگری داده نشده، زیرا یا مرد حاضر به طلاق دادن با ادای حقوق زن می باشد، که این کار را می کند و کسی هم نمی تواند او را بر زندگی با همسرش مجبور کند یا این که تصمیم دارد نشوز را ادامه دهد و حاضر به مصالحه هم نیست و در عین حال از دادن حقوق زن و طلاق هم خودداری می ورزد، در اینجا به حکم عقل و ادله عام قضاوت راهی جز رجوع به حاکم شرع نیست و دستور جداگانه ای هم نمی خواهد و حاکم شرع مرد را به مصالحه یا طلاق دعوت می کند و اگر مرد همراهی نکرد، زن را طلاق قضایی می دهد.
این راه حل ها در فقه با استناد به روایات یا سیره عاقلان بیان شده و در قرآن نیامده است. وقتی مرد ناشزه شود و حاضر به مصالحه یا ادای حقوق زن و طلاق نباشد، نزاع پیش آمده و برای رفع نزاع باید به قاضی مراجعه شود. این حکم عقل است و تشکیل حکومت و نصب قاضی و ... برای عمل به این دستور عقل می باشد و قرآن و روایات هم این رویه عقلانی را تایید کرده اند. دستور به تشکیل حکومت و به مراجعه به حاکم عادل در نزاع ها و اختلافات در همین راستا است.
در شأن نزول این آیه آمده است:
«رافع بن خدیج دو همسر داشت که یکی مسن و دیگری جوان بود. ولی بر اثر پارهای اختلافات، همسر مسن خود را طلاق داد و هنوز مدت عده سپری نشده بود، که به وی گفت: اگر مایلی حاضرم با تو آشتی کنم؛ ولی به آن شرط که اگر همسر دیگرم را بر تو مقدّم داشتم، صبر کنی و اگر نمیپذیری صبر کن تا عده تمام شود و از هم جدا گردیم. زن پیشنهاد اوّل را پذیرفت و با چشم پوشی از برخی حقوق خویش، تن به آشتی داد. این آیه در همین زمینه نازل شد(به تفسیر لغت در بحث «مدیریت و سرپرستی زنان با مردان است» مراجعه شود.)
نکتهها:
1- ترس از نشوز، یا اعراض مرد، برای اقدام زن به صلح کافی است.
برای صلح و گذشت زن، لازم نیست که نشوز و اعراض از مرد تحقق یابد و مدتی از آن سپری شود. بلکه همین که نشانههای بیرغبتی را در مرد مشاهده کرد، برای حفظ کانون خانوادگی میتواند به صلح و گذشت روی آورد. از این رو در تعبیر آیه، کلمه «خافت من بعلها...» به کار رفته است.
2- در اختلافات زناشویی مناسب است در مرحله اوّل خود زن و مرد بدون دخالت دیگران صلح کنند.
شاید حکمت این نکته و نکته گذشته این باشد که پیش از انتشار خبر نشوز، یا اعراض مرد و آشکار شدن علائم آن، مشکل آنان توسط خودشان حل شود و با صلح و گذشت به بقای زندگی کمک کنند.
3- گذشت زن از حقوق خود گناهی ندارد.
از تعبیر «فلا جناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحا» به دست میآید که چون گذشت زن از بخشی از حقوقش بر اساس رضایت بوده است، گناهی ندارد و مشکلی ایجاد نمیکند.
در تفسیر نمونه آمده است:
«ضمناً از آیه با توجه به شأن نزول، دو مسألة فقهی استفاده میشود. نخست آن که: احکامی مانند تقسیم ایام هفته درمیان دو همسر، جنبة حق دارد نه حکم؛ و لذا زن میتواند با اختیار خود از این حق به طور کلی یا به طور جزئی صرفنظر کند. دیگر این که: عوض صلح لازم نیست که مال بوده باشد، بلکه میتواند «اسقاط حقّی» عوض صلح واقع شود». (مجمع البیان، جلد3، صفحه 205 و تفسیر نمونه،جلد4، صفحه 149)
4- حقوق زن بر عهدة همسر خویش قابل گذشت و تغییر است.
زن میتواند برای مصلحت بالاتری که همان بقای زندگی زناشویی باشد، از حقوق خویش چشمپوشی کند و از آنها صرفنظر نماید.
5- گذشت، یا عدم گذشت زن از حقوق خویش در زناشویی، به اختیار اوست.
مرد نمیتواند زن را به گذشت از حقوق خویش، مجبور کند. بلکه آیه شریفه به زن توصیه میکند که در مواردی برای جلوگیری از فروپاشی زندگی زناشویی، به میل خود، از حقوق خویشتن چشم پوشی نماید. این در واقع برای اهمیت بقای زناشویی و حفظ نظام خانوادگی است، که زن برای دوری از تشنج و یا فروپاشی زندگی، به صلح و گذشت تن درمیدهد. قرآن کریم با جمله «والصلح خیر» به این امر ترغیب میکند.
6- رمز فروپاشی بسیاری از خانوادهها، تنگ چشمیها و بخل و حرصی است که آنان را احاطه کرده است.
تعبیر قرآن به «واحضرت الانفس الشح» «انسانها در امواج بخل قرار دارند».
از این حقیقت حکایت میکند که در مسائل خانوادگی – همانند دیگر ارتباطات اجتماعی- بخل و عدم گذشت افراد و اینکه هر کسی سعی میکند، تمام حقوق خود را بیکم و کاست دریافت کند، سرچشمه بسیاری از کشمکشهاست.
یقیناً با کمی اغماض از برخی حقوق، میتوان به سود بیشتر، که همان الفت و انس خانوادگی است، دست یافت. در برابر، پافشاری، تنگ نظری، چه بسا زیانهای بزرگی – مانند طلاق و جدایی- را به بار میآورد.
7- ترغیب مردان به «احسان» و «تقوا» در زندگی زناشویی.
هر چند زن میتواند برای حفظ کانون خانواده، از حقوق خویش صرف نظر کند و مرد نیز میتواند این امر را بپذیرد، لیکن اگر شوهر، رفتاری جوانمردانه و بر پایه احسان و تقوا داشته باشد؛ به خشنودی خداوند نزدیک است و از پاداش الهی بهرهمند میشود.
قرآن کریم با تعبیر «و ان تحسنوا و تتقوا فإن الله کان بما تعملون خبیراً» «اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه سازید؛ خداوند به آنچه انجام می دهید، آگاه است (و پاداش شایسته به شما خواهد داد)»، مردان را به این امر پسندیده برمیانگیزد.
در آخر به مصادیق نشوز مرد اشاره ای می کنیم:
1) ندادن نفقه
2) عدم رعایت هم قابلی: اگر مردی دو زن داشته باشد و عدالت را به طور مساوی انجام ندهد.
3) سوء معاشرت مرد
4) عدم اهتمام امور همسر
منابع:
حوزه
پرسمان
سایت پاسخگو
کتاب زنان و 3 پرسش اساسی، نوشته سعید داودی، ص 417 - 466