مردی مهربان با رایحه ی بهاری
_عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید.
_احدی از محضر او نا امید نبود و می فرمود « برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند.»
_هرگاه کسی از او حاجتی می خواست اگر مقدور بود روا می فرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی می کرد.
_هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.
_پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.
_غریبان را خیلی مراعات می کرد.
_با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد.
_همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت .
_چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد.
_اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد .
_مزاح می کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمی زد.
_نام بد را تغییر می داد و به جای آن نام نیک می گذاشت.
_بردباری اش همواره بر خشم او سبقت می گرفت.
_از برای فوت دنیا ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد.
_از برای خدا آنچنان به خشم می آمد که دیگر کسی او را نمی شناخت
_هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.
_هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.
_در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.
_هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد .
_در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.
_روی خاک می نشست و روی خاک غذا می خورد.
_روی زمین می خوابید.
_کفش و لباس را خودش وصله می کرد.
_بادست خودش شیر می دوشید و پای شتر ش را خودش می بست.
_هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می شد و برایش فرقی نمی کرد.
_هرجا می رفت عبایی که داشت به عنوان زیر انداز خود استفاده می کرد.
_اکثر جامه های آن حضرت سفید بود.
_چون جامه نو می پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می بخشید.
_جامه فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود.
_در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز می کرد.
_ژولیده مو بودن را کراهت می دانست.
_همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.
_همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می زد.
_نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.
_ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه می داشت.
_هرگز نعمتی را مذمت نکرد.
_اندک نعمت خداوند را بزرگ می شمرد.
_هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.
_موقع غذا هرچه حاضر می کردند میل می فرمود.
_در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می فرمود.
_بر سر غذا از همه زودتر حاضر می شد و از همه دیرتر دست می کشید.
_تا گرسنه نمی شد غذا میل نمی کرد و قبل از سیر شدن منصرف می شد.
_معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.
_در غذا هرگز آروغ نزد.
_تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی خورد.
_بعد از غذا دستها را می شست و روی خود می کشید.
_وقت آشامیدن سه جرعه آب می نوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.
_از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود.
_چون می خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه می خواست.
_اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد.
منابع: کتاب «منتهی الآمال» محدث قمی و کتاب «مکارم الاخلاق» طبرسی به نقل از: سایت شفقنا