اسلام و دموکراسی !
آیا نظام دموکراسی را میتوان مورد قبول اسلام دانست و اسلام را دین دموکراسی خواند؟
برای ورود به بحث، ابتدا مفردات آن را بررسی می کنیم:
دموکراسی Demokracy واژهای یونانی است و از ریشه یونانی Demos به معنای «مردم» و Cracia به معنای «حکومت» اخذ شده است. بنابراین دموکراسی یعنی «حکومت مردم بر مردم» یا «حکومت بر مردم» که در فارسی معادل آن «مردم سالاری» است.[1] اما در اصطلاح، دموکراسی دارای تعاریف زیادی است و معانی متفاوتی از آن ارائه شده است و همچون بسیاری از مفاهیم، در علوم اجتماعی، تعریفی جامع و مانع از آن وجود ندارد. ولی عامترین معنای آن برابری فرصتها برای افراد یک جامعه به منظور برخورداری از آزادی و ارزشهای اجتماعی است. و در معنای محدودتر شرکت آزادانهی افراد در گرفتن تصمیمهایی است که در زندگی فرد و جمع مۆثر است. محدودترین معنای این کلمه، شرکت آزادانه افراد در گرفتن تصمیمهایی سیاسی مهم جامعه (مستقیم یا غیر مستقیم) است.[2]
بدون شک از پایههای اساسی بلکه، جوهرهی دموکراسی و مایهی قوام آن مشارکت سیاسی است، به طوری که میتوان گفت، بدون مشارکت سیاسی شهروندان، دموکراسی محقق نمیشود. «مشارکت سیاسی» عبارت است از: «مساعی سازمان یافته شهروندان برای انتخاب رهبران خویش، شرکت مۆثر در فعالیتها و امور اجتماعی و سیاسی و تاثیر گذاشتن بر صورتبندی و هدایت سیاسی دولت.»[3]
مشارکت شهروندان و گزینش فرمانروایان و اخذ تصمیمات سیاسی از ویژگیهای اساسی دموکراسی به حساب میآید. بنابراین مفهوم مشارکت سیاسی به این معنی است که مردم در امور کلی جامعه، سیاست، حکومت قانونگذاری و مدیریت نظام سیاسی نقش تعین کننده و سرنوشتساز داشته باشند. امروزه مشارکت شهروندان از طریق سیستم نمایندگی اعمال میگردد.
آیه شریفه (وامرهم شوری بینهم) به این معنا نیست که مردم در همه چیز میتوانند نظر بدهند و حلال و حرام خدا را با شور و گفتگو تغییر دهند، بلکه طبق آیه شریفه (وما کان لمۆمن ولامۆمنة اذا قضی الله امراً الا یکون لهم الخیرة من امرهم ) در احکامی که از سوی خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) صادر شده است، مۆمنان هیچ اختیاری در دخل و تصرف ندارند
اسلام و دموکراسی:
اصولاً آیا بین اسلام و دموکراسی سازگاری وجود دارد؟ به بیان دیگر، آیا تعبیر به «دموکراسی اسلامی» درست است؟ قبل از پاسخ به پرسش مذکور به طور اجمال میتوان گفت که «اسلام» نه سازگاری مطلق با دموکراسی دارد و نه ناسازگاری مطلق. چنان که از یکی از نویسندگان (فتحی هویدی) نقل شده است که «آنها که اسلام را منطبق و مشابه با دموکراسی دانستند به اسلام ظلم کردند، و آنها که اسلام را منافی با دموکراسی دانستهاند نیز به اسلام ظلم کردهاند، اینها نه هم پوشانی مطلق دارند و نه ناسازگاری مطلق».
بنابراین باید به قرائت مختلفی که از دموکراسی وجود دارد، توجه کرد و آن گاه به قضاوت نشست. اگر دموکراسی را به معنای دقیق و با ملاحظهی فلسفهی سیاسیاش، که مبتنی بر حاکمیت محض مردم بوده و مشروعیت نظام هم ناشی از آن باشد این قرائت از دموکراسی با اسلام سازگاری ندارد. به عبارت دیگر، اگر مراد از دموکراسی را باشد، که هر قانونی را که مردم وضع کردند. معتبر و لازم الاجراست و باید محترم شناخته شود (ولو مخالف با قوانین الهی باشد)، چنین مفهومی قطعاً با دین سازگاری ندارد، زیرا از نظر دین، حق حاکمیت و تشریع، مختص به خداوند است، (ان الحکم الاّّ للّه)[4] فقط خداست که همه مصالح و مفاسد انسان را میشناسد و حق قانونگذاری و تصمیمگیری برای انسان را دارد و انسانها باید در مقابل امر و نهی الهی و قوانیین دینی تسلیم باشند، زیرا عبودیت خداوند، عالیترین درجه کمال است و اطاعت از فرامین الهی سعادت آدمی را (در دنیا و آخرت) تأمین میکند.[5] بنابراین دموکراسی (مردم سالاری) که مترادف با حاکمیت مردم است، در چنین موقعیت، قطعاً فرمان خدا و دین، مقدم است. زیرا اگر رأی مردم را بر حکم خدا ترجیح دهیم، عملاً خدا را نپرستیدهایم و ربوبیت تشریعی (حق قانونگذاری مختص به خداوند است) خداوند را زیر پا گذاشتهایم که این عمل با توحید منافات دارد.[6]
مضافاً این که به طور کلی آن دسته از مبانی فکری دموکراسی که نسبتی با دین و اصول آن ندارد، از قبیل: عقل محوری (راسیونالیسم)، انسان محوری (اومانیسم) و علم محوری و تجربهگرایی و آزادی مطلق مباحث جداگانهای را میطلبد که در این مجال مختصر نمیگنجد.
اگر دموکراسی را به معنای حاکمیت قانون و یا نفی استبداد، مشارکت سیاسی و شرکت آزادانه مردم در انتحابات توأم با رقابت و آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اجتماعات و حق اعتراض (در چارچوب قانون و شرع) و... بگیریم، این معنی با دین جمع میشود و اشکالی هم ندارد
قرائتی دیگر از دموکراسی
اگر دموکراسی را بر اساس برخی تعاریف رایج و فارغ از مبانی فکری آن در نظر بگیریم، و اگر منظور دموکراسی این باشد که مردم در چارچوب احکام الهی و قوانین شرعی، مشارکت (سیاسی) داشته باشند و در تعیین سرنوشت خویش سهیم و مۆثر باشند، و استخدام سیاسی و گزینش رهبران و کارگزاران آنها از طریق انتخابات، بر همین اساس باشد و برخورداری از عقل و علم و تجربه هم در راستای دین باشد، چنین تعبیری با دین مخالفت ندارد و میتوان به وجود دموکراسی با این مفهوم در اسلام حکم کرد. پس اگر دموکراسی را به معنای حاکمیت قانون و یا نفی استبداد، مشارکت سیاسی و شرکت آزادانه مردم در انتحابات توأم با رقابت و آزادی بیان، قلم، مطبوعات، اجتماعات و حق اعتراض (در چارچوب قانون و شرع) و... بگیریم، این معنی با دین جمع میشود و اشکالی هم ندارد.
در قانون اساسی این معنا ـ به روشنی ـ تأیید شده است و مقصود امام امت (ره) که فرمودند: میزان رأی مردم است. بدون تردید همین بوده است؛ (قرائت دوم از دموکراسی) نه آن که هر چه مردم خواستند ـ حتی اگر مخالف حکم خدا باشد ـ ارزش و اعتبار دارد.[7]
آیه شریفه (وامرهم شوری بینهم)[8] (2) به این معنا نیست که مردم در همه چیز میتوانند نظر بدهند و حلال و حرام خدا را با شور و گفتگو تغییر دهند، بلکه طبق آیه شریفه (وما کان لمۆمن ولامۆمنة اذا قضی الله امراً الا یکون لهم الخیرة من امرهم )[9] در احکامی که از سوی خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) صادر شده است ، مۆمنان هیچ اختیاری در دخل و تصرف ندارند.[10] اگر جوهرهی دموکراسی را مشارکت سیاسی بدانیم، بیشک اسلام از جمله مکاتبی است که بر مشارکت سیاسی، تأکید شایانی داشته و دارد. چنان که مکانیزمهایی را نیز برای تحقق آن میتوان یافت، از جمله:
1ـ امر به معروف و نهی از منکر
2ـ شورا و مشورت
3ـ نصح الائمه
4ـ بیعت
پی نوشت ها:
[1]. عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست، نشر نی، 1375، ص293.
[2]. فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، انتشارات مروارید، چاپ یازدهم، 1357، ص87.
[3]. آقا بخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، بهار 1375.
[4]. یوسف / 67 : حاکمیت از آن خدا وند است.
[5]. مصباح ، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، مۆسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، بهار 1378،ج1، ص 40.
[6]. همان، ص 41.
[7]. مصباح، محمد تقی، پرسشها و پاسخها، همان، ج 1 ، ص41.
[8] . شوری/ 38 : مۆمنان کارشان را با مشورت یکدیگر انجام میدهند
[9]. احزاب /36: هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، با آن مخالفت نمایید.
[10]. مصباح، محمد تقی، پرسشها و پاسخها ، همان ، ص41.
منابعی برای مطالعه بیشتر
1ـ آشنایی با علم سیاست .رنی آلیستن. ترجمه لیلا سازگار، مرکز نشر دانشگاهی. تهران 1347.
2ـ آشنایی با علم سیاست. رودی، ک. ک، آندرسن، ترجمه بهرام ملکوتی، کتابهای سیمرغ، تهران، 1351.
3ـ بنیادهای علم سیاست، عبدالرحمن عالم، نشر نی، 1357.
4ـ پرسشها و پاسخها، محمد تقی مصباح، مۆسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ دوم، پاییز 1378.
5ـ فرهنگ علوم سیاسی، علی آقا بخشی، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، تهران، 1375.
6ـ فلسفة سیاست، مۆسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، تابستان 1377.
7ـ کتاب نقد، پاییز77، ش8، مقاله: دموکراسی در سایة ولایت فقیه، علی ربانی گلپایگانی.
8ـ مکاتب سیاسی معاصر، ویلیام انیشتاین، ترجمة حسینعلی نوذری، نشر گستره، 1369.
9ـ نظریه سیاسی اسلام، محمد تقی مصباح، مۆسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، پاییز 1378.
10ـ نهج البلاغه.
11ـ ولایت فقیه، محمد هادی معرفت، مۆسسه انتشاراتی التمهید، قم، زمستان 1377.
12ـ فرهنگ سیاسی، داریوش آشوری، انتشارات مروارید، چاپ یازدهم، 1357.
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع: اندیشه قم