تبیان، دستیار زندگی
اعتقاد به تثلیث از عقاید مسلم مسحیان است .آنان معتقد به خدایان سه‏گانه یعنى خداى پدر و خداى پسر و روح القدس هستند، كه روح القدس به پندار آنها، واسطه میان خداى پدر و خداى پسرمى‏باشد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه خالکی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مکالمه خدا با مسیح(علیه السلام)


اعتقاد به تثلیث از عقاید مسلم مسحیان است. آنان معتقد به خدایان سه‏گانه یعنى" خداى پدر" و" خداى پسر" و" روح القدس" هستند، كه روح القدس به پندار آنها، واسطه میان "خداى پدر" و" خداى پسر"مى‏باشد.


حضرت مسیح

قرآن در چندین آیه این عقاید را مطرح و آن را نفی می کند.

در یکی از آیات پایانی سوره مائده، گفتگویی میان خدا و حضرت عیسی (علیه‌السلام) درباره این اعتقاد آمده است :

" وَ إِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ ":

(و (به یاد آر روز قیامت را) هنگامى كه خدا گوید: اى عیسى بن مریم، آیا تو به مردم گفتى كه مرا و مادر مرا به عنوان دو خدا به جاى خداوند به خدایى بگیرید؟ گفت: منزّهى تو (اى خدا)، مرا نسزد آنچه را كه حقّ من نیست بگویم، اگر گفته بودم حتما تو آن را مى‏دانستى، تو آنچه را در نفس من است مى‏دانى و من آنچه را در ذات توست نمى‏دانم، به یقین تویى كه داناى كامل نهان‏هایى.) (116، مائده)

"اذ" ظرف زمان است و منظور از آن زمان قیامت است، با توجه به سیاق آیات و آیات بعدی ، این گفتگو روز قیامت رخ می دهد و فعل آن براى زمان گذشته است، زیرا در بسیاری از آیات قرآن مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضى ذكر شده و این اشاره به قطعى بودن قیامت است.

در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده كه در تفسیر آیه" أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَـهَیْنِ مِن دُونِ اللّهِ " فرمودند: خداى تعالى هنوز این سۆال را از مسیح نكرده، بلكه بعداً (روز قیامت) خواهد كرد. و اگر مى‏بینى كه به لفظ ماضى (اذ قال) تعبیر فرموده از این نظر بوده كه به طور كلى خداى تعالى حوادثى كه مى‏داند واقع خواهد شد را به لفظ ماضى تعبیر مى‏كند.

در این مکالمه خداوند از حضرت عیسی(علیه السلام) می پرسد: " آیا تو به مردم گفته ای كه من و مادرم را علاوه بر خداوند معبود خویش قرار دهید، و پرستش كنید؟"

حضرت مسیح در پاسخ خود ادب عجیبى بكار می برد، زیرا وقتى ناگهان می شنود که نسبتى ناروا به ساحت مقدس یروردگار او داده‏اند كه سزاوار مقام قدس و عظمت او نیست، در ابتدای سخن، خداى خود را تسبیح و تقدیس مى‏نماید، و مى‏گوید: "منزهى تو" و ادب عبودیت اقتضاء مى‏كند كه بنده در چنین موقعى، پروردگار خود را از چیزهایى كه سزاوار او نیست تقدیس و تنزیه نماید.

گرچه هیچ یك از فرق مسیحیت كلمه" اله و معبود" را بر مریم اطلاق نمى‏كنند، بلكه او را تنها مادر خداوند مى‏دانند! ولى، عملا مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند، خواه این نام را بر او بگذارند یا نه

سپس می گوید: "چگونه ممكن است چیزى را كه شایسته من نیست بگویم" و در حقیقت نه تنها گفتن این سخن را از خود نفى مى‏كند، بلكه مى‏گوید اساساً من چنین حقى را ندارم و چنین گفتارى با مقام و موقعیت من هرگز سازگار نیست.

و استناد به علم بى‏پایان پروردگار كرده، مى‏گوید: " گواه من این است كه اگر چنین مى‏گفتم مى‏دانستى، زیرا تو از آنچه در درون روح و جان من است آگاهى، در حالى كه من از آنچه در ذات پاك تو است بى‏خبرم، زیرا تو علام الغیوب و با خبر از تمام رازها و پنهانی ها هستى."

باید به این نکته توجه نمود که درست است مسیحیان مریم را خدا نمى‏دانستند ، ولى در عین حال در برابر او و مجسمه‏اش مراسم عبادت را انجام مى‏داده‏اند، همانطور كه بت پرستان بت را خدا نمى‏دانستند ولى شریك خدا در عبادت تصور مى‏كردند.

به عبارت روشن تر فرق است میان اللَّه به معنى "خدا " و اله به معنى" معبود "، مسیحیان " مریم " را اله یعنى" معبود" مى‏دانستند نه خدا.

در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده كه در تفسیر آیه" أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ" فرمودند: خداى تعالى هنوز این سۆال را از مسیح نكرده، بلكه بعدا (روز قیامت) خواهد كرد. و اگر مى‏بینى كه بلفظ ماضى (اذ قال) تعبیر فرموده از این نظر بوده كه بطور كلى خداى تعالى حوادثى كه مى‏داند واقع خواهد شد از آن به لفظ ماضى تعبیر مى‏كند

گرچه هیچ یك از فرق مسیحیت كلمه" اله و معبود" را بر مریم اطلاق نمى‏كنند، بلكه او را تنها مادر خداوند مى‏دانند! ولى، عملاً مراسم نیایش و پرستش را در برابر او دارند، خواه این نام را بر او بگذارند یا نه .

سپس این پیامبر اوالعزم تأکید می کند که از وظیفه خود تخطی نکرده و می گوید: "مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی كُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ ":

(من به آنها نگفتم جز آنچه را كه به من فرمان دادى، كه خدایى را كه پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید و مادامى كه در میان آنها بودم بر آنها گواه بودم و چون مرا (به سوى خود) برگرفتى تو خود بر آنها مراقب بودى و تو بر همه چیز آگاه و دانایى.) (117 مائده)

حضرت مسیح همچنان که خود می گوید همیشه به صراحت و روشنی به توحید دعوت نموده است و در آخر کلام خود می‌گوید، که وظیفه اش در ادای رسالت را انجام داده و مسئول سخنان و اعتقادات کفر آمیز ملت خود نیست و تعهدی در قبال آنان ندارد. " إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ :

(اگر آنها را عذاب كنى آنان بندگان تواند (و عذابت عین عدل است) و اگر بر آنها ببخشایى (مقتضاى توانایى و حكمت است كه) همانا تو خود مقتدر شكست‏ناپذیر و داراى حكمتى.)(118 مائده)

منظور حضرت عیسى(علیه السلام) در این آیه، شفاعت نیست؛ زیرا اگر چنین بود مى‏باید گفته باشد" انك انت الغفور الرحیم" زیرا غفور و رحیم بودن خداوند متناسب با مقام شفاعت است در حالى كه مى‏بینیم او خدا را به " عزیز و حكیم بودن" توصیف مى‏كند.

از این استفاده مى‏شود كه منظور شفاعت و تقاضاى بخشش براى آنها نیست، بلكه هدف سلب هر گونه اختیار از خود و واگذار كردن امر به اختیار پروردگار است یعنى كار به دست تو است، اگر بخواهى مى‏بخشى و اگر بخواهى مجازات مى‏كنى، هر چند نه مجازات تو بدون دلیل و نه بخشش تو بدون علت است و در هر حال از قدرت و توانایى من بیرون است.

فاطمه خالکی  

بخش قرآن تبیان