در بند امّا آزاد !
خطبه آتشین زینب کبری علیهاالسلام در شام
دخت امامت، زینب کبری علیهاالسلام با ایراد خطابه تاریخی خود در کاخ یزید، با هنرمندی تمام، حضور یک زن مسلمان را به همراه عفت و ایمان در جامعه نمایان ساخت. تلاش برای احیای حق و اصلاح جامعه، تحریک مردم علیه فساد و ستم، تبلیغ در زمان اسارت و داشتن استقامت و اراده قوی، برخی از صفات برجسته و کمالات وجودی عقیله بنی هاشم در این خطابه است.
قهرمان کربلا با اینکه در حال اسارت بود و در مجلسی سخن میگفت که به او با چشم تردید و حقارت نگاه میکردند و فضای رعب و وحشت از قدرت یزید، مجلس را کاملاً فرا گرفته بود، نه تنها قدرت و حاکمیت پوشالی یزید را اصلاً به حساب نیاورد، بلکه آنچنان در سخنانش او را تحقیر و توبیخ کرد که گویا شخصیّتی بزرگ، با کودکی خردسال صحبت میکند.
آن بانو با توجه به مسئولیتی که بر عهده داشت، بدون توجه به اوضاع بحرانی شام و مشکلات و مصائب خود، با آمادگی کامل، همانند شیری غرّنده از جا برخاست و با صدایی رسا و آهنگی زهرا گونه، خطبه کوبنده خود را - که هر شنوندهای را به تحسین وامیداشت - با اعتماد به نفس کامل به پایان برد.
تازیانه های سخن بانو
اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ العالَمین وصَلّی اللَّهُ عَلی رَسولِه وَ آله اَجمَعین صَدَق اللَّهُ سُبحانه کذلک یقول: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ اَساۆا السُۆای اَنْ کَذَّبوُا بآیاتِاللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِئونَ»
ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمد و همه خاندانش. براستی که خدای سبحان درست فرموده که گوید: سرانجام کسانی که عمل زشت انجام داده و کار بد کردهاند بدانجا می انجامد که آیات خدای را دروغ میشمارند و آنها را مسخره و استهزا می کنند.
اَظنَنتَ یا یَزیدُ! حَیْثُ اَخَذْتَ عَلَیْنا اَقْطارَ الاَرْضِ وَ آفاقَ السَّماءِ فَاَصْبَحْنا نُساقُ کَما تُساقُ الاُساری اَنَّ بِنا عَلَیاللَّهِ هَواناً وَ بِکَ عَلَیهِ کَرامَةْ؟ وَ اَنَّ ذلِکَ لِعَظَمِ خَطَرِکَ عِنْدَه؟ فَشَمَخْتَ بِاَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فی عِطْفِکَ جذلانَ مَسْرُوراً حیثُ رَأَیْتَ الدُّنیا لَکَ مُسْتَوثَقةً وَ الاُمُورَ مُتَّسقةً وَ حینَ صَفالکَ مُلکُناو سُلْطانُنا
ای یزید! آیا می پنداری که اینک فضای آسمان و زمین را بر ما تنگ کرده ای و ما را همانند اسیران به هر شهر و دیار سوق داده و کشانده ای، ما نزد خدا خوار و زبون هستیم و تو در پیشگاه خدا گرامی و عزیز هستی؟ و چیره گیت بر ما به خاطر مقامت در پیش خداست؟ و به همین جهت باد به دماغ انداخته ای و با غرور و نخوت به اطراف خود می نگری و از اینکه می بینی دنیا بر وفق مراد و کام توست و کارها به دلخواه تو روبراه و ملک و پادشاهی بر تو صاف و هموار شده است مسرور و شادمانی!
[ای یزید] اکنون هر نقشه و توطئهای داری درباره ما انجام ده و از هر کوششی در اینباره فرو گذار مکن، اما به خدا سوگند [هر چه کنی] نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست
فَمَهْلاً مَهْلاً اَنْسِیْتَ قَولَ اللَّهِ عَزِّوَجَلَّ: «وَ لاَیَحسبنَّ الّذینَ کَفَرُوا اَنّما نُمْلی لَهُم خَیْرٌ لاَنْفُسِهِم اِنِّما نُمْلِی لَهُمْ لَیَزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذاَبٌ مُهینٌ»!
اندکی آهسته تر و آرامتر! مگر فراموش کرده ای که خدای عزوجل میفرماید: آنانکه کافر شدند گمان نکنند مهلتی که به آنها داده ایم برایشان خوب است (و خیر آنها را می خواهیم). بلکه ما آنها را مهلت می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند و عذابی خوارکننده در پیش دارند.
اَمِن العَدلِ یاابنَ الطُلقاءِ! تَخْدیرُکَ حرائِرَکَ وَ اِمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناتَ رَسُولِاللَّهِ سَبایَا قَدْ هَتَکْتَ سُتورَهُنَّ وَ اَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُوبِهِنَّ الأَعْداءُ مِنْ بَلَدٍ اِلی بَلَدٍ وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ اَهْلُ الْمناهِلِ وَ المَناقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعیدُ وَ الدَنیُّ وَ الشَّریفُ، لَیْسَ مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَلیٌّ وَ لامِنْ حُماتِهِنَّ حَمِیٌّ
ای پسر آزادشدگان (که جدمان پیامبر در فتح مکه اسیرشان کرد و سپس آنان را آزاد ساخت) ! آیا این قانون عدل و انصاف است که زنان و کنیزان خود را پشتپرده جای دهی ولی دختران رسولخدا را بهصورت اسیران بدین سوی و آن سوی کشانی؟ پرده حجاب ایشان را بدری و سر و رویشان را بگشایی و دشمنان ، ایشان را از شهری به شهری ببرند و افراد بیگانه و فرومایه چهره آنها را بنگرند؟ نه مردی برای سرپرستی آنها به جای گذارده ای و نه حمایت کنندهای دارند!
وَ کَیْفَ تُرتجی مُراقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوه اَکْبادَ الاَزکیاءِو نَبَتَ لَحْمُهُ مِن دِماءِ الشُهَداءِ؟ وَ کَیْفَ یُسْتَبْطَأُ فی بُغْضِنَا اَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَر اِلَیْنا بِالْشَنَفِ وَ الشَّنآن وَ الْاِحَنِ وَ الْاَضْغان؟ ثُمَّ تَقُولُ غَیْرَ مُتَأَثِّم وَ لا مُسْتَعْظِمِ:
آری چگونه میتوان امید عاطفه و دلسوزی داشت از ] پسر آن [ کسی که جگر پاکان را بجوَد و از دهان بیرون افکند و گوشتش از خون شهیدان اسلام روییده شده است؟ و چگونه کسی که همواره با دیده بغض و کینه به ما نگاه می کند؟ از دشمنی و عداوت نسبت به ما کوتاهی کند. و آن وقت با کمال گستاخی (اشعار پیروزی میخوانی) و بی باکانه و بدون آنکه عمل خود را گران بدانی اجداد خود را به یاد می آوری و می گویی:
لاَهَلّوا وَ اسْتَهَلَّوُا فَرَحاً ثُمِّ قالوُا یا یَزیدُ لاتُشَلْ
ای كاش مشایخ من كه در جنگ بدر كشته شدند امروز حاضر بودند و می دیدند چگونه از آل على و آل رسول انتقام كشیدم هر آینه صداى خود را به شادى و مرحبا بلند مى كردند و مى گفتند اى یزید! دست مریزاد كه خوب انتقام ما را كشیدى
مُنْتَحِیاً عَلی ثَنایا اَبی عَبْدِاللَّهِ سَیّدِ شِبابِ اَهْلِ الجَّنَةِ تَنکُتُها بِمِخْصَرَتِکَ. وَ کَیْفَ لاتَقُولُ ذلِکَ؟ وَ قَدْ نَکأَتِ الْقُرْحَةُ وَ اسْتَاْصَلَت الشَّأفَةُ بِاِراَقتِکَ لِدِماءِ ذُرّیَة مُحمَّدٍ صلی الله علیه وآله وَ نُجومِ الْاَرْضِ مِنْ آلِ عَبدالمُطَّلِبِ وَ تَهْتِفُ بِأشیاخِکَ زَعَمْتَ اَنّکَ تُنادِیهم فَلِتِردَنَّ وَشِیکاً مورِدَهُمُ وَ لَتَودِّنَ اَنَکَ شَلَلْتَ وَ بکمتَ وَ لَمْ تَکُنْ قُلْتَ ما قُلْتَ وَ فَعْلَت ما فَعَلْتَ.
و این اشعار را در حالی می خوانی که چوب بر دندانهای ابی عبداللَّه ، سید جوانان اهل بهشت ، میزنی؟ و چرا چنین نگویی؟ تویی که با ریختن خون فرزندان پیغمبر صلی الله علیه وآله و ستارگان خاندان عبدالمطلب زخم دل را جریحه دار کردی و ریشه را سوزاندی؟ اکنون بزرگان خود را صدا می زنی و می پنداری که آنها را می خوانی ] و از آنها آفرین می خواهی؟ [ غافل از اینکه خودت نیز بزودی به آنها ملحق می شوی و می پیوندی، و آن وقت در آنجا آرزو می کنی که ای کاش دستت خشک و زبانت لال شده بود و آنچه را گفتی نمی گفتی و آنچه را کردی انجام نمی دادی!
اگر مصیبتهای روزگار کار مرا به اینجا کشانیده است که ناچار شدم تو را طرف سخن خود قرار بدهم و با چون تویی گفتوگو کنم، با اینحال بدان [ وقعی برای تو قایل نیستم و] قدر و مقام تو را بسیار پست میدانم و به سختی تو را سرزنش و نکوهش می کنم و توبیخ بسیار!
اَللّهُمَ خُذْ لَنا بِحَقِّنا وَ انْتَقِم مِمَّنْ ظَلَمنَا وَ اَحْلِل غَضَبکَ بِمَن سَفکَ دِماءَنا وَ قَتَل حُماتَنَا.
بار خدایا! داد ما را از اینان بستان، و انتقام ما را از این ستمگران بگیر، و خشم خود را بر کسانی که خون ما را ریختند و یاران ما را کشتند فرو ریز!
فَواللَّهِ مافَریْتَ اِلاّجِلْدَکَ، وَ لاَحَززتَ اِلاّ لَحْمَکَ، وَ لَتَردَنَّ عَلی رَسُولِاللَّهِصلی الله علیه وآله بِما تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِماء ذُرِّیَتِهِ، وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فی عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتهِ حَیْثُ یَجْمَعُ اللَّهُ شَمْلَهُم وَیَلُمَّ شَعثَهُم وَ یَأخُذُ بِحَقِّهِمِ «وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» وَ حَسْبُکَ بِاللَّهِ حاکِماً وَ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله خَصیماً وَ بِجبْرَئیل ظهیراً.
ای یزید! به خدا سوگند (با این جنایتها) تنها پوست بدن خود را شکافتی و تنها گوشت خود را پاره پاره کردی، و بزودی به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله درآیی درحالی که بار سنگین ریختن خون و هتک حرمت خاندان او و پاره های تن او را به گردن داری! در آن روزی که خداوند پیغمبر و فرزندان و خاندانش را کنار یکدیگر جمع کند و پراکندگیشان را برطرف سازد و داد آنها را ]از دشمنانشان [ بازستاند، « و گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنان زنده اند و در پیشگاه پروردگارشان روزی می خورند»! و همین بس است که حاکم (و قاضی) خداست و دادخواه محمد صلی الله علیه وآله است، و جبرئیل پشتیبان است!
وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَکَ و مَکنکَ رِقابَ الْمُسْلِمینَ بِئْسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً وَ اَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اَضعَفُ جُنْداً ؛
و آن کسانی هم که مقدمات این کار را برای تو فراهم ساختند و تو را برگردن مسلمانان سوارکردند، خواهند دانست که ستمگران را کیفری بد در پیش است و خواهند فهمید کدام یک از شما بدبختتر و کدام سپاه ضعیفتر است.
وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَّی اَلدِّواهِی مُخاطَبَتکَ اِنّی لَاَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَ اَسْتَعْظِمُ تَقْریعَکَ وَ اَسْتَکْثِرُ تَوْبیخَکَ لکِنَّ الْعُیونَ عَبْری وَ الصُدّوُرَ حرَّی،
اگر مصیبتهای روزگار کار مرا به اینجا کشانیده است که ناچار شدم تو را طرف سخن خود قرار بدهم و با چون تویی گفتوگو کنم، با اینحال بدان [وقعی برای تو قایل نیستم و] قدر و مقام تو را بسیار پست میدانم و به سختی تو را سرزنش و نکوهش می کنم و توبیخ بسیار! اما چه کنم [که با اینحال] چشمها گریان و سینهها[در فراق عزیزان]سوزان است[و بیتابی ما بدان خاطر است نه آنکه از تو ترسی در دل داشته باشیم]
اَلافالعَجَبُ کُلُّ العَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللَّهِ النّجُبَاء بِحِزْبِ الشّیْطانِ الطُّلَقاءِ فَهذهِ الْاَیدی تَنْطِفُ مِنْ دِمائِنا وَ الْاَفْواهُ تَتَحلَّبُ مِنْ لحُومِنا، وَ تِلکَ الْجُثَثُ الطَّواهِرُ الزَّواکِی تَنْتابُها اَلْعَواسِلُ وَ تَعْفِرُها اُمَّهاتُ الْفَراعِلْ. وَ لَئِن اتَّخذتَنا مَغْنَماً لَتَجِدَنا وَشِیکاً مَغْرَماً، حِیْنَ لاتَجِدُ اِلاّ ماقَدَّمَت یَداکَ «وَ ما رَبُّکَ بظَلاّمٍ لِلعَبید» فَالِی اللَّهِ الْمُشْتَکی وَ عَلَیهِ المُعَوّلَ،
آه! این ماجرا چقدر شگفت انگیز است که حزب خدا به دست حزب شیطان و آزادشدگان کشته می شوند و دستهای شما به خون ما آغشته می شود و گوشتهای ما از دهنهای شما می ریزد. و آن بدنهای پاک و پاکیزه را در آن بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند. و اگر تو کشتن و اسارت ما را امروز برای خود غنیمتی می دانی به همین زودی باید غرامت سنگین این کار را بپردازی، آن هنگامیکه چیزی جز همانچه به دست خود پیش فرستاده ای نیابی «و پروردگار سبحان به بندگان ستم نمی کند»! شکایت ما تنها به خدای تعالی است و بر او اعتماد داریم!
فَکِدْکیدَکَ، واسَع سعیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَواللَّهِ لاتَمْحُو ذِکْرنَا، وَ لاتُمیتُ وَحْینَا، وَ لاتُدْرِکُ اَمَدنا، وَ لاتَرْحِضُ عَنْکَ عارَها، وَ هل رَأیُکَ اِلاّ فَنَدٌ، وَ ایَّامُکَ اِلاّعَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ اِلاّبَدَدٌ یومَ یُنادِی الْمُنادِی «اَلالَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الْظالِمینَ»،
[ای یزید] اکنون هر نقشه و توطئهای داری درباره ما انجام ده و از هر کوششی در اینباره فرو گذار مکن، اما به خدا سوگند [هر چه کنی] نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و سروش ما را بمیرانی و به حد ما نتوانی رسید و ننگ این اعمال ننگین و ستمها را نتوانی شست. و بدانکه رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشتشمار و جمعیتت رو به پراکندگی است و در آنروز که منادی خدا فریاد زند: «همانا لعنت خدا بر ستمکاران!»
فَالْحَمْدُ للَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلَّذی خَتَم لِاَوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لآخِرِنا بِالشَّهادَةِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ نَسألُ اللَّهَ اَنْ یُکَمِّلَ لَهُمُ الثَّوابَ وَ یُوجِبَ لَهُم الْمَزیدَ وَ یَحْسُنَ عَلَینا الْخِلافَةَ اِنَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ حسبُنااللَّهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ.
من خدای را ستایش می کنم که آغاز زندگی ما را سعادت و آمرزش و پایان آن را شهادت و رحمت قرار داد. از خدای تعالی میخواهیم که پاداش نیک خود را بر شهیدان ما کامل کند، که براستی او بهترین دوست و مهربان است، و هم او ما را کافی است که بهترین مدافع و وکیل است.
بزودی به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله درآیی درحالی که بار سنگین ریختن خون و هتک حرمت خاندان او و پاره های تن او را به گردن داری! در آن روزی که خداوند پیغمبر و فرزندان و خاندانش را کنار یکدیگر جمع کند و پراکندگیشان را برطرف سازد و داد آنها را از دشمنانشان بازستاند
شکست هیمنه باطل
پس از خطبه آتشین بانوی شجاع کربلا، در دستگاه سلطنت پسر معاویه زلزلهای افتاد و او را ناچار کرد تا به نحوی برای این تندی ها و افشاگری های دختر علی علیه السلام توجیهی بتراشد، و افکار حاضران را از تدبّر در سخنان حضرت زینب علیهاالسلام و آثار آن به سوی دیگری متوجه سازد. از همین روست که می گویند یزید پاسخ همه حقگویی های زینب علیهاالسلام را با یک شعر داد و گفت:
یا صَیْحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوائِحِ ما اَهْوَنَ المَوْتَ عَلَی النَّوائِحِ
فریادی است شایسته که از حلقوم فریادگری بیرون آید و تحمل مرگ بر زنان نوحهگر آسان نیست!
وی با خواندن این شعر می خواست به حاضران مجلس بفهماند که سخنان تند، سرزنشها، افشاگریها و اهانتها ناشی، از احساسات قلبی و تأثرات درونی این زن است و روی حساب و اساسی نیست اما زینب علیهاالسلام کار خود را کرده و رسالت سنگین و پرمخاطره خود را بهانجام رسانیده و آبروی یزید و خاندان کثیف بنیامیه را برده و پرده از روی جنایاتشان برداشته بود به گونهای که دیگر با خواندن این شعر و امثال آن جبران نمیشد.
طولی نکشید که یزید ناچار شد تا از جنایاتش اظهار ندامت و پشیمانی کند و گناه را به گردن پسر بی اصل و نسب زیاد بیندازد و خود را در قتل سیدالشهداء علیه السلام بی گناه جلوه دهد و به دنبال آن درصدد دلجویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد و از آن مصیبتها و اهانتها عذرخواهی کند تا بدین وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت برضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه می رفت را آرام کند.
فرآوری: ابوالفضل صالح صدر
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
کتاب «مقتل الحسین علیه السلام، از مدینه تا مدینه»، آیت الله سیدمحمدجواد ذهنى تهرانى.
کتاب «زینب عقیله بنی هاشم»، سید هاشم رسولی محلاتی.
ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 129.