همواره در محضر خدا
زبان از وصفت لال و خاطر از رسیدن به ذره ای از كمالت پر ملال ، غربت جانسوزت ، دل عالمی را خون و قبر بی چراغت ، چشم جهانی را جیحون و اوج مظلومیتت ، آسمانی را نیلگون ، نموده است، ای میراث دار غربت زهرا و ای پاره تن عصمت كبری و ای تجلّی كرم مولا و ای خفته در خلوت بقیع و ای خسته از جفای رفیق ای جان همه جهان ، روح فتوت ، جان عالمی به فدایت ، كدام گوش را تابِ شرح غم بی یاوریِ تو است وكدام چشم را توان گریستن بر اندوه بی پایانت؟!!
ای امام دلها ، نور چشم پیامبر و صاحب كرامت ، وارث او در هیبت و سیادت (1)، شبیه او در سیما و خلقت (2) ، تو را به غربتت قسم ، و به كرمت سوگند ، از بلندای عرش خدا ، و از قرب سدرة المنتهی ، نظری بر ما غریبان غرقه در عالم خاك بیانداز و نصیب ما را از سفره كرمت ، به تأخیر میانداز ، ای دستگیر بی نوایان ، لنگر زمین و آسمان ، شجاع صفین و نهروان ، آقای جوانان ، محبوب انس و جان ، لحضه ای از توجه بی مثالت آروزی ما و قطره ای از قاموس بی كرانت توشه راه ما .
مظهر فضل ذو المنن *** سید مجتبی حسن
مأمن هر چه مستمند *** بضعه مصطفی حسن
معدن هر چه دُرّ ،گهر *** جلوه مرتضی حسن
نوشته بر جبین تو *** حدیث أحسن الحسن
منتظر كرامتت *** هزار و صد چو مثل من
عقل از وصف جمال تان متحیر و فكر از بیان كمالتان متكلّف ، پس چاره ای نیست جز تمسك به ذیل عنایتتان و اعتصام به كلام ذره پرورتان !
من حسن بن علی بن ابی طالبم و پسر بانوی زنان عالمم ، همان دختر رسول الله ، من فرزند بهترین خلق خدایم ، من فرزند رسول الله ام ، من فرزند صاحب فضائلم ، من فرزند صاحب معجزات و دلیلها هستم ، من فرزند امیر مۆمنانم ، من كسی هستم كه از حق خود باز داشته شدم ، من و برادرم حسین دو سرور اهل بهشتیم ، من فرزند ركن [ كعبه ] و مقام [ ابراهیم ] هستم ، من فرزند مكه ام ، من فرزند مشعر و عرفاتم !
شیخ صدوق (ره) با واسطه از مفضل بن عمر نقل می نماید كه امام صادق علیه السلام فرمودند :
پدرم از پدرش نقل نمود كه حسن بن علی بن ابی طالب علیهما السلام عابد ترین مردم در زمان خود بود و همچنین زاهد ترین آنان و فاضل ترینشان ، و هر وقت كه قصد حج می نمود ، پیاده به حج می رفت و چه بسیار می شد كه پابرهنه راه می رفت ، هر گاه به یاد مرگ می افتاد می گریست و همچنین هنگامی كه قبر و قیامت و جمع شدن مردم در صحنه قیامت و عبور از صراط را یاد می نمود ، می گریست !
هرگاه كه به یاد عرضه شدن [ اعمال ] در نزد خدا [ یا عرضه شدن نفس به پیشگاه الهی و حضور در محضرش به هنگام قبر و قیامت ] می افتاد ، فریادی می كشید و از آن بیهوش می شد و هنگامی كه به نماز می ایستاد تمام بدنش در مقابل او به لرزه در می آمد و هر گاه كه به یاد بهشت و جهنم می افتاد چنان مضطرب می شد كه گویا او را مار یا عقرب گزیده است و از خداوند درخواست بهشت می نمود و از آتش به او پناه می برد و هیچ گاه در هنگام قرائت قرآن به جمله « یا أیها الذین آمنوا » نمی رسید مگر این كه می فرمود : « لبیك اللهم لبیك » و در هیچ حالی از حالاتش دیده نشد مگر این كه مشغول ذكر خدا بود راستگو ترین و فصیح ترین مردم بود « وكان أصدق الناس لهجة و أفصحهم منطقا » !
روزی به معاویه [ از روی خباثت ] گفته شد كه به حسن بن علی - علیهما السلام - بگو كه منبر رود و صحبت نماید تا برای مردم روشن شود كه ناتوان است !!
معاویه حضرت را دعوت نمود و به ایشان گفت : بالای منبر برو و ما را با كلماتی چند موعظه نما !
حضرت برخواست و بر بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای خداوند [ با جملاتی بسیار فصیح و بلیغ ] فرمود :
« أیها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی بن أبی طالب و ابن سیدة النساء فاطمة بنت رسول الله صلی الله علیه وآله ، أنا ابن خیر خلق الله و ابن رسول الله أنا ابن صاحب الفضائل ، أنا ابن صاحب المعجزات و الدلائل ، أنا ابن أمیر المۆمنین ، أنا المدفوع عن حقی ، أنا و أخی الحسین سیدا شباب أهل الجنة ، أنا ابن الركن و المقام ، أنا ابن مكة و منی أنا ابن المشعر و عرفات »
حسن بن علی بن ابی طالب علیهما السلام عابد ترین مردم در زمان خود بود و همچنین زاهد ترین آنان و فاضل ترینشان ، و هر وقت كه قصد حج می نمود ، پیاده به حج می رفت و چه بسیار می شد كه پابرهنه راه می رفت ، هر گاه به یاد مرگ می افتاد می گریست و همچنین هنگامی كه قبر و قیامت و جمع شدن مردم در صحنه قیامت و عبور از صراط را یاد می نمود ، می گریست !
یعنی ای مردم هر كس كه مرا می شناسد كه هیچ، و هر كس كه نمی شناسد پس بداند كه من حسن بن علی بن ابی طالبم و پسر بانوی زنان عالمم ، همان دختر رسول الله ، من فرزند بهترین خلق خدایم ، من فرزند رسول الله ام ، من فرزند صاحب فضائلم ، من فرزند صاحب معجزات و دلیلها هستم ، من فرزند امیر مۆمنانم ، من كسی هستم كه از حق خود باز داشته شدم ، من و برادرم حسین دو سرور اهل بهشتیم ، من فرزند ركن [ كعبه ] و مقام [ ابراهیم ] هستم ، من فرزند مكه ام ، من فرزند مشعر و عرفاتم !
معاویه لعنه الله كه چنین دید ( از خوف گرویدن مردم به امام ) به حضرت گفت : ای ابا محمد این كلام را رها كن و برای ما در مورد خرما حرف بزن !!!
حضرت بعد از آن كه دو سه جمله كوتاه در مورد خرما صحبت فرمودند باز به موضوع اول بازگشتند و فرمودند :
من امام آفریدگان خدایم ، فرزند محمد رسول خدایم !
در این هنگام معاویه از روی ترس به حضرت گفت : همین مقدار برای ما كافی است پایین بیا !!
در آن هنگام حضرت پایین آمدند ! (3)
درود خدا بر روح منور و مطهر امام حسن علیه السلام و لعنت دائمیش بر دشمنان و خائنان به حضرتش !!
پی نوشت :
1-ارشاد مفید (ره ) ، ج2 ، ص3 .
2- همان منبع .
3- أمالی صدوق (ره ) ، ص 244 و245 .
حمید حاج علی
مدرس حوزه علمیه
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان