خیمه نوروز بر صحرا زدندمقدمه بهار فصل شورانگیزی است ، همه چیز از انسان و زمین و نبات و حیوان ، در این فصل چون مرده ای که با دم مسیحایی زنده شود، جامه شادی بر تن و نغمه زندگی بر لب ، به رقص می آید. در آغاز بهار از دل هر سنگی به جای چشمه آب ، شادی می جوشد و از نوک برگ های تازه شکفته به جای شبنم ، زندگی می چکد. بهار را شاید بتوان سایه ای از روز آغاز آفرینش دانست که در آن ، جهان و جمله کائنات با سرانگشت اعجاز پروردگار " بودن " آغاز کردند. بهار در فرهنگ ما ایرانیان ، نه آغاز شکفتن ، که آغاز سال تقویمی نیز هست ؛ سال ما با بهار آغاز می شود که خود بیانگر آن است که ما، مردم این دیار تا چه پایه به سبزی ، شادی ، شکوفایی و امید دلبسته ایم و تا چه میزان رسم بهار را گرامی می داریم ، از این رو " نوروز " جایگاهی بس ارزشمند در فرهنگ ملی و دینی ما یافته است . می توان به صراحت گفت که در میان ایرانیان یا مللی که فرهنگ خود را وامدارایرانیان هستند نوروز، جوهره شادی و جشن ملی است ؛ جشنی که در آن تمام طبیعت با انسان به پایکوبی برخاسته، نوای شادی سر می دهد، به همین دلیل درادبیات فارسی که چکیده نازک اندیشی ها ، امیدها ، آرزوها و اندیشه های این ملت است نوروز از پایگاهی والا برخوردار است . نوروز به همراه بهار در اشعار فارسی ستایش شده و بر گرد آن اندیشه های بسیاری ، خیال و ذوق خود را به نمایش گذاشته اند. دراین مقال در نظر داریم با نگاهی اجمالی به نوروزیه ها در اشعار فارسی نظری بیافکنیم ، آنچه در پی می آید تنها مختصری از اشعار شعرای نامی پارسی گو در این باره است و به واسطه ضیق وقت تنها آن دسته از اشعاری را شامل می شود که در بیت اول آنها واژه نوروز به کار رفته ، یا در وصف بهار و یا مرتبط با موضوع نوروز است . دیگر ابیات و یا اشعار با موضوع نوروز و بهار را دوستان و خوانندگان علاقمند می توانند در دیوان اشعار شعرا که در کتابخانه تبیان موجود است مطالعه و بررسی نمایند. در بررسی های نخستین می توان این تقسیم بندی ها را در اشعار نوروزیه قائل شد ، اشعاری که در آنها نوروز ، بهانه ای برای مدح و ستایش ممدوحی است ، اشعاری که منحصراً در توصیف بهار سروده شده است و اشعاری که با موضوع بهار رویکردی اخلاقی یا اجتماعی را بیان می کند . شعر عرصه خیال و اندیشه های باریک و بیان شیوای زیبایی هاست ؛ شعر از وزن و آهنگ و همراهی متوازن کلمات ساخته شده است و بی شک در موسمی که همه چیز با ترنم جویبار و با زمزمه باد بهار به رقص می آیند، شعر را می توان با قوت و شدت تمام یافت. در این زمان طبیعت خود شعرگون است ، با نظم و قاعده ، با آهنگ و زندگی ، و زیبایی های عیان پنهان ، شاعر را فرا می خواند تا طبع خویش را در این عرصه بیازماید و درختی موزون از کلام فارسی برآورد. در میان شعرایی که دراین نوشتار به آنها پرداخته ایم، بیشترین اشعار در وصف بهار و در مدح ممدوحان از آنمنوچهری دامغانی است . در اینجا به بخش هایی از یک قصیده و یک مطلع از این شاعر در وصف بهار اشاره می کنیم:
منوچهری در ادامه بارش ابر بهاری و خورشید پرتو افشان نوروزی و سنبل برآمده از خاک فسرده زمستان را توصیف می کند . این شاعر در قصیده ای دیگر با مطلع :
بهار و زیبایی های موجود در آن را تشریح و توصیف کرده است. دومین شاعری که دراین نوشتار شعر او را در توصیف بهار بررسی می کنیممسعود سعد سلمان است. وی در قصیده ای نو شدن طبیعت را به نظم می سراید :
دیگر شاعر پارسی گوی که بهار را ستوده و زیبای های آن را با زیبایی نظم فارسی به نمایش گذاشتهخاقانی شروانی است. وی در قصیده ای با مطلع زیر حلول بهار را به حجاب برگرفتن از روی زیبا تشبیه کرده و سروده است:
شاعر دیگری که در این موضوع شعری از او را روایت می کنیمامیر خسرو دهلوی است . او در ابتدای منظومه «خسرو و شیرین» و همچنین «لیلی و مجنون» به وصف بهار می پردازد ، گویی که بهار درنظر این شاعر تجسم عشق و دلدادگی است و باد بهاری ، عطر گیسوی یار و زیبایی های گل و شکوفه ها سایه ای از رخ زیبای دلدار است . وی در ابتدای منظومه خسرو و شیرین چنین می سراید :
و همچنین در ابتدای منظومه لیلی و مجنون نیز می گوید :
و در ادامه منظومه روایت می کند که مجبون از دیدن روی گل و استشمام باد بهار یاد یار خویش می افتد ودر فراق یار گریه سر می دهد. خداوندگار سخنسعدی شیرازی نیز بهار و نوروز را وصف کرده است . این شاعر بلندآوازه در غزلی بهار را چنین توصیف می کند ، و چون غزل ، شعر عاشقانه است یا به عبارت دیگر عشق در غزل بیش ازدیگر قوالب شعری حضور یافته است ، در پایان این غزل سعدی عطر پراکنده در هوا را در موسم بهار به زلف عنبرین نگار خود منسوب می دارد:
در غزل دیگری نیز سعدی درباره نوروز چنین می سراید:
سعدی دراین شعر بلبل را نمونه عاشقی و شیدایی می داند و بیان می کند که نوای شیدایی نه فقط از بلبل شیدا که از تمام کائنات به گوش می رسد. دیگر شاعر سخن سرا که در باره نوروز،این جشن ملی ایرانیان شعری سرودهخواجوی کرمانی ا ست ،
ادبیات فارسی به لحاظ معنا و عمق بسیار متنوع و گوناگون است ، از مدح در پیشگاه شاهان خودکامه ای چون محمود غزنوی تا اشعار بلند عرفانی مولوی و سنایی و اشعار عاشقانه سعدی و حافظ در آن به فراوانی یافت می شود. برخی از شاعران از آغاز تا پایان، ذوق و قریحه خود را تنها در پای شاهان و به بوی صله از جانب ایشان مصروف داشتند مانند فرخی ؛ و برخی دیگر ابتدا در این راه گام نهادند ولی بعدها دریافتند که ارزش سخن و اندیشه بیش از آن است که در بارگاه شاهان و برای خوشامد آنان به هدر رود، از جمله این شاعران می توان ناصرخسرو را نام برد که در بیت
از مداحی توبه کرد و از نام آوران گستره ادبیات فارسی شد . در این بخش از نوشتار خود به بررسی اشعاری می پردازیم که نوروز در آن دستمایه ای برای مدح سلاطین و امرا و یا وابستگان آنان شده است . نخستین شاعری که شعر وی را در این باره بررسی می کنیمفرخی سیستانیاست ، وی در ابتدا در درگاه امرای آل محتاج(10) و پس از افول ستاره اقبال سامانیان و به قدرت رسیدن غزنویان ، به خدمت محمود غزنوی در آمد. وی در قصیده ای در مدح عضدالدوله امیر یوسف بن ناصرالدینچنین سروده است:
پس از برشمردن زیبایی های گل و سبزه چنین می سراید:
وی این قصیده را با نام میر خود آغاز و با همان نام به پایان می برد و برشمردن تمام زیبایی های طبیعت در بهار و شگون نوروز را تنها برای خوشامد میر خود به نظم در می آورد. چنانکه پیش از این گفتیم بیشترین اشعار با موضوع نوروز دراین نوشتار متعلق بهمنوچهری دامغانی است ، وی نیز مانند فرخی سیستانی دستی در مدح و ستایش امرا و سلاطین داشته است. او در ابتدا در خدمت منوچهر بن قابوس شمس المعالی از امرای زیاری در آمد و بعد از چیره شدن غزنویان بر این خاندان، به خدمت طرف پیروز در آمد و مدح سلطان مسعود غزنوی و اطرافیان وی را آغاز کرد. وی با نیم نگاهی به جنگ آوری مسعود غزنوی و لشکرکشی های وی، در قصیده ای در مدح وی نوروز را به لشکری تشبیه می کند که بر زمستان می تازد و چنین می سراید :
وی در ادامه به همان طریق دیبای سبز را فرماندهی می بیند که با گردآوری سپاهی به رزم سرمای دی می رود ، به عبارت دیگر منوچهری بهار را با تمام لطافت و زیبایی اش برای اینکه خوشامد مسعود جنگاور باشد به امیری کشور گشا تشبیه می کند. وی در قصیده ای دیگر با مطلع :
بازهم مسعود غزنوی را به شیوه ای خلاف قصیده قبل مدح و خوشباش می گوید. همچنین در قصیده ای دیگر در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر چنین می سراید:
دراین قصیده برخلاف قصیده قبل ، زیبایی های طبیعت در نوروز و بهار با تشبیهاتی زیبا به نظم آمده است ، مانند تشبیه ابر باران زای بهاری که به دایه حبشی ، قامت خمیده نرگس را به عاشقی زار و نسترن خوشبو را به مشکفروش تشبیه می کند . منوچهری دامغانیدر قصیده ای با مطلع زیر در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی می سراید: آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز ... مطلع های زیر نیز از جمله اشعار منوچهری است که سه مطلع نخست را در قالب قصیده و دو مورد آخرین را در قالب مسمط در مدح و ستایش نامداران زمان خویش سروده است :
شاعر دیگری که او نیز در دربار غزنویان نخستین ، به مدح گفته استمسعود سعد سلمان است ، وی چندی پسر مسعود غزنوی را خدمت کرده است و در قصیده ای در مدح عمید الملک ابوالقاسم چنین سروده است :
مسعود سعد در این مدح چنان پیش می رود که خرمی باغ و گل و نسرین را از وجود خواجه خود قلمداد می کند . دیگر شاعر چیره دست دراین عرصهانوری ابیوردی است که آوازه ای بلند در شعر فارسی دارد به گونه ای که در کنار فردوسی و سعدی سه تن پیمبران شعر لقب یافته است :
وی از شعرای دربار سلطان سنجر سلجوقی است و به واسطه چیره دستی اش در سرودن غزل و قصیده و قطعه " سرآمد شاعران شعر و ادب فارسی " محسوب می شود . او در تهنیت نوروز و مدح عمادالدین فیروز شاه سروده است :
انوری در کار مدح چنان پیش می رود که تاج شاهی ممدوح را در قیاس با خورشید می گیرد و شیرگردون را در برابر قدرت وی آهوی دست آموز خطاب می کند . وی همچنین در مدح صاحب ناصر الدین طاهر چنین می سراید :
عبید زاکانیدیگر شاعر پارسی گو و طنزپرداز است که در دیوان اشعار وی می توان شعری را یافت که در مدح شاه شیخ ابواسحاق و با موضوع نوروز سروده است :
زاکانی نیز به شیوه انوری ممدوح خود را چنان برکشیده که وی را آفتاب هفت کشور نامیده است. در ادبیات فارسی، پند و اندرزهای اخلاقی بخش قابل توجهی از اشعار را به خود اختصاص داده است ، از این رو انتظار می رود که چنین مضامینی در اشعار نوروزیه که به نوروز با رویکردی اخلاقی و گاه اجتماعی نگریسته اند ، کم نباشد. بهار احیای طبیعت مرده است و می توان انتظار داشت که همانگونه که طبیعت از خواب بی می خیزد، آدمی نیز از خواب غفلت بیدارشده و زندگی را با شیوه ای نو در پیش گیرد . اساس دعایی که به هنگام حلول سال نو می خوانیم نیز بر این اندیشه استوار است. در شعر اخلاقی، «سعدی» سرآمد دیگر شاعران است ، لذا در دیوان وی می توان اشعاری با این رویکرد یافت . وی در غزلی چنین می سراید:
سعدی در این غزل به شیوه گلستان خود نکونامی را تنها یادگار آدمی می داند. دیگر شاعر توانا و نام آوری که می توان در این عرصه نام برد مولانا جلال الدین محمد بلخی است ، وی در ترجیع بندی با برشمردن تمام شگفتی های بهار و نوروز تأکید می کند که اینها همه سایه ای از لطف ایزدی است.
پند اخلاقی در خلال توصیف بهار را در شعر سعدی و مولوی یافتیم ولی می توان رویکردهای اجتماعی را در کنار توصیف نوروز در شعر شاعر نامی معاصر ، «ملک الشعرای بهار» یافت. این شاعر نامدار در پایان غزلی با توصیف بهار ، نیم نگاهی نیز به شرایط دشوار زمانه خویش ، جور شاهان و دخالت بیگانگان دارد :
وی در شعری در قالب مستزاد چنین می سراید:
برخلاف غزلی پیشین از این شاعر مستزاد حاضر دارای رنگ و بویی کاملاً اجتماعی و اعتراضی است. این شعر در زمانی سروده شده است که قوای متحدین در روزهای پایانی جنگ جهانی اول از هر سو راه تهران را در پیش گرفته بودند و دولت مرکزی ایران کاری از پیش نمی برد. شاعر در این شعر مردمان آزاده تبریز ، گیلان و بسیار دیگر از آزادمردان را یاد می کند که در خلال مشروطه خواهی جانفشانی ها کردند ، ملک الشعرا اینان را به بلبلان، و حکومت جابر را به خزان تیز چنگ تشبیه کرده است. در قصیده ای دیگر از این شاعر می خوانیم:
به راستی در خلال اشعار نوروزیه و یا بهاریه ها که در ظاهر تنها وصف بهار و زیبایی های آن است می توان دردهای نهفته در دل این مردم را که در طول تاریخ انباشته شده است ، به عیان دید. نوروز در طول تاریخ این دیار که سراسر خون و وحشت بوده است تنها مفری از امید و تنها روزنی از شادی بوده است ، نوروز نوای خوش امیدواری برای مردم ستمدیده ای بود که پایان جفاکاری ها و سیاهی های زمستان و فرارسیدن صبح بهاری با همه سپیدی ، زیبایی و سرسبزی اش را نوید می داد . شعر فارسی را اگر با نگاهی عمیق بکاویم ، برگ های مفقود شده از دفترهای تاریخ را در لابه لای آن می توانیم یافت ، برگ هایی که تاریخ نگاران به عمد ، ترس و یا به خوش خدمتی مغفول نهاده اند ، ولی نوروز و شعر نوروز ، آنها را در خود حفظ کرده است تا تنها در پیش چشمان جستجوگر محرمی بگشاید. نوروز این پیر جوان که از دم مسیحایی اش زمین و زمان زنده می شود بر شما عزیزان مبارک باد. پی نوشت ها :1- خد : گونه 2- زند : بزرگ ، عظیم ، کلان ، نیرومند 3- وتد : میخ 4- دُلـدُل شهبا : استر پیامبر که بر آن سوار می شدند. 5- هرا: گلوله های طلا و نقره که در زین و یراق اسب به کار برند 6- آسیب:وزش و نفخه 7- عماری : هودج ، کجاوه 8- یزک : شکر 9- خلخ : شهری است در ترکستان و مسکن ترکان قرلق که مردمان آن به زیبایی شهره اند. 10-آل محتاج:حاکمان محلی که بر ناحیه ای از بخش علیای رود جیحون (آمودریا) حکومت می کردند . این امرا به سیادت سامانیان گردن نهاده بودند. 11-ابدال: مردم شریف ، صالح و نیکوکار، مردان خدا 12-دری : منسوب به دره 13-هال : آرام، آرامش 14-آل : لاله سرخ 15-بچم : از مصدر چمیدن به معنای خرامیدن و به ناز راه رفتن 16-چغانه : آلتی از اسباب موسیقی 17-چمانه : پیاله شراب 18-هژیر : نیکو 19-گوز : خمیده ، گوژ 20-حله : برد یمنی، لباس نو 21-حمل: نخستین برج از بروج دوازده گانه مطابق با فروردین 22-فتن : عاشق دلداده ، درختعقاقی که صمغ آن خوشبو و معطرست. |
مقدمه نوروز روز خرمی بی عدد بود خسروا روزت همه نوروز باد شام ایران روز باد مقدمه بهار فصل شورانگیزی است ، همه چیز از انسان و زمین و نبات و حیوان ، در این فصل چون مرده ای که با دم مسیحایی زنده شود، جامه شادی بر تن و نغمه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1383/12/27