تبیان، دستیار زندگی
دیروز داشتم فکر می کردم تعطیلات امسال چکار کنم که یه دفعه برنامه لذت نقاشی شروع شد. رفتم تو فکر نقاشی. احساس کردم چقدر نقاشی کشیدنو دوست دارم
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یه تابستون پر از کوزه
یه تابستون پر از کوزه

دیروز داشتم فکر می کردم تعطیلات امسال چکار کنم که یه دفعه برنامه لذت نقاشی شروع شد. رفتم تو فکر نقاشی. احساس کردم چقدر نقاشی کشیدنو دوست دارم. اصلا به قول بابراس من عاشق نقاشیم .فکر کردم اگه من نقاش بشم چیزهایی می کشم که کمتر به ذهن دیگران می رسه .اصلا یه سبکی می کشم که کاملا جدید باشه. خیلی زود هم یه نمایشگاه می زنم. البته یه نمایشگاه متفاوت .مثلا شاید کنار دریا تو چند تا چادر مسافرتی نمایشگاه زدم ... این فکرا انقدر بهم انرژی داد که تا به خودم اومدم دیدم هر چی پول داشتم برای خرید رنگ و کاغذ و بوم نقاشی خرج کردم .

بعد زنگ زدم کانون و برای کلاس نقاشی ثبت نام کردم .یه دفعه یاد یکی از دوستام افتادم که چند ساله کلاس نقاشی می ره . باهاش تماس گرفتم و مفصل درباره تصمیمم صحبت کردم .دوستم که البته همیشه بلده تو ذوق بزنه، گفت فکر خوبیه ولی رنگ و بوم نمی خواست .حالا فعلا باید تا چند وقت با مداد کوزه بکشی.

اول باید طراحی با مداد رو یاد بگیری وقتی به طراحی مسلط شدی بعد کم کم وارد رنگ آمیزی می شی و بعد ...

اوووه انقدر گفت و گفت تا همه ذوق و شور و انرژیمو ریخت تو سطل آشغال .من که اصلا حوصله نداشتم کوزه بکشم. دلم می خواست برای اولین نقاشی یه منظره بکشم اون طرف دریا که با نمایش چند تا اسب وحشی ، این طرف جنگل که تو مه گم شده باشه و ... یه نقاشی رویایی با یه عالمه رنگ روغن . با خودم فکر کردم بی خیال حرفهایی که زد من ثابت می کنم که از همون اولم می شه نقاشی با رنگ روغن کشید.

 بیست تا کاغذ پاره کردم ولی آخر سر یکی از نقاشیهام شبیه نقاشی هایی که توی کارتونای تلویزیون نشون میدن شد. برای اینکه طبیعی تر بشه زیرش نوشتم (پرنیا هفت ساله از تهران) بعد زدم به دیوار اتاقم .

خلاصه خورشید کم کم پشت کوهها پنهان شد و شب از راه رسید و موقع کفیدن شد. بلاخره سرم به بالش رسید. یه نیم نگاهی به راهی که رفته بودم کردم و با خودم فکر کردم اگر چه خیلی خسته و کلافه شدم و بیخودی پولامو هدر دادم ولی یه نتیجه خوب گرفتم اینکه دیگه درباره نقاشی تردید ندارم لااقل مطمئنم این یه کار رو نمی خوام دنبال کنم. مطمئن شدم که من قرار نیست نقاش بشم و دیگه لازم نبود به بدبختی های نمایشگاه نقاشی فکر کنم. البته بی برنامه هم باقی نموندم آخه دختر خالم زنگ زد و گفت می خواد بره سفالگری .خوب که فکر می کنم می بینم من عاشق گل بازیم. خدائیش کوزه ساختن خیلی باحال تر از کوزه کشیدنه .به هر حال این تابستون ما قراره پر از کوزه باشه.

 اگه زود خوابم نمی رفت برای جای نمایشگاه سفال هم یه فکری می کردم . آخه نوجوونیه و یه دنیا شور و حال و انرژی و فکرهای اینجوری.

انسیه نوش آبادی

بخش کودک و نوجوان تبیان


مطالب مرتبط:

سلام سلام

امتحان شهامت

قوانین قورباغه‌ای در امتحانات

خوبی بدون شرط

با ماه نشینی، ماه شوی

یه حرف خوب از چند نفر

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.